ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا ملقب به «شیخ‌الرئیس» و «امام‌الحکما»، فیلسوف مشایی، پزشک، ریاضی‌دان، منجم و مشهورترین دانشمند جهان اسلام است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بار‌ها شنیده‌ایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی می‌انجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صد‌ها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرن‌ها پیش خشت‌به‌خشت این بنای سترگ را روی هم گذاشته‌اند.

با شما مخاطب گرامی قراری گذاشته‌ایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان می‌دهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشاره‌ای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.

برای خوشه‌چینی از این خرمن دانش و فرهنگ، از جلد اول کتاب «تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علی‌اکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره برده‌ایم.

 

شرح زندگی ابوعلی سینا

ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا (۳۷۰-۴۲۸ق)، ملقب به «حجة‌الحق»، «شیخ‌الرئیس»، «شرف‌الملک» و «امام‌الحکما»، فیلسوف مشایی، پزشک، ریاضی‌دان، منجم و مشهورترین دانشمند جهان اسلام است.

او در افشنه بخارا، که زادگاه مادرش بود، در سال ۳۷۰ق/۹۸۰م یا به روایت دیگر، در سال ۳۷۵ق متولد شد، اما اغلب تذکره‌نویسان سال تولد او را ۳۷۳ق ذکر کرده‌اند. حال، با توجه به اینکه ابن سینا تصریح کرده به معالجه نوح بن منصور سامانی اقدام کرده و از سوی دیگر این امیر سامانی در ۳۸۷ق درگذشته، در این صورت هنگام معالجه او ۱۳ ساله بوده که بعید می‌نماید. علی بن زید بیهقی و ابن خلکان تاریخ تولد او را ۳۷۰ق ذکر کرده‌اند که با آنچه ابن سینا در شرح احوال خود نوشته سازگارتر است.

پدرش عبدالله از اهالی بلخ بود و در دوران فرمانروایی نوح بن منصور سامانی از دیوانیان دستگاه سامانیان به شمار می‌آمد. او از اسماعیلیه بود و ابن سینا از پدرش و نیز از اسماعیلیان که در خانه پدرش جمع می‌شدند آرای بسیاری درباره نفس و عقل شنید، اما خودش سخنان آنان را نپذیرفت. عبدالله در تعلیم و تربیت پسر خود بسیار کوشید و تا زنده بود او را در سایه حمایت خویش گرفت و شکی نیست که در طی مدارج علمی ابوعلی، این پدر سهم فراوانی داشته است.

ابن سینا در کودکی مدتی به تعلّم قرآن و علوم ادب و فقه و حساب هندی مشغول شد. چنان‌که در ۱۰ سالگی قرآن را فرا گرفت. در این هنگام دانشمندی به نام عبدالله ناتِلی، از مشاهیر و رجال قرن چهارم که مدعی فلسفه‌دانی بود به بخارا آمد. پدر ابن سینا وی را در خانه خود جای داد و بدین ترتیب، ابن سینا نزد او به آموختن فلسفه پرداخت. ابن سینا پس از مدتی به درجه‌ای رسید که نکات تازه‌ای کشف می‌کرد و مشکلات منطق را برای استادش می‌گشود. او در کنار آموختن بخش‌های ساده منطق نزد ناتلی به خواندن کتاب‌های منطق ارسطو و مطالعه شرح‌های دیگران بر آن‌ها پرداخت تا جایی که در این دانش خبره شد. ابن سینا نزد ناتلی کتاب‌های بسیاری خواند، از جمله مدخل منطق ارسطو اثر پُرفوریوس فیلسوف نوافلاطونی؛ عناصر یا اصول هندسه اثر اقلیدس، ریاضی‌دان مشهوریونانی؛ المجسطی اثر بطلمیوس ستاره‌شناس بزرگ یونانی.

در این هنگام ناتلی بخارا را به قصد خوارزم و رسیدن به دربار ابوعلی مأمون بن محمد خوارزمشاه ترک کرد. پس ابن سینا تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی و طب و ریاضی را آغاز کرد. آنگاه به دانش پزشکی گرایش یافت و به خواندن کتاب‌هایی در این زمینه پرداخت. گفته‌اند که ابن سینا پزشکی را دانشی می‌دانست که دشوار نیست و می‌توان در اندک زمانی به آن چیره شد چنان‌که می‌توانست به درمان بیماران بپردازد. آوازه او در همه‌جا پیچید و پزشکان برای تعلّم به سویش آمدند در حالی که ۱۶ سال بیشتر نداشت. او تا ۱۸ سالگی در کتابخانه بزرگ نوح بن منصور به مطالعه کتب گوناگون در علوم فلسفه و منطق و طبیعیات و ریاضیات پرداخت. این کتابخانه در ذی‌القعده ۳۸۹ق/اکتبر ۹۹۹م آتش گرفت و همه کتاب‌ها سوخت. پس از این تاریخ ابن سینا به الهیات روی آورد و متافیزیک ارسطو را مطالعه کرد و به گفته خودش ۴۰ بار آن را خواند چنان که متن آن را از حفظ داشت، اما اظهار می‌کرد که هنوز مقصود آن را نفهمیده است تا اینکه روزی در بازار کتاب‌فروشان، مردی کتابی ارزان بر او عرضه می‌کند، ابن سینا با تردید آن را می‌خرد، این همان کتاب ابونصر فارابی درباره اغراض مابعدالطبیعه بوده است.

ابن سینا ۲۲ ساله بود که پدرش درگذشت و او چندی در بخارا در دربار عبدالملک بن نوح بسر برد. در آن هنگام به علت آشفتگی و دگرگونی‌های سیاسی و سقوط فرمانروایی سامانیان، بخارا را به قصد خوارزم ترک کرد و در آنجا به حضور علی بن مأمون بن محمد خوارزمشاه رسید و نزد وزیرش ابوالحسین احمد بن محمد سهیلی که از اکابر فضلای عصر بود منزلت یافت. ابن سینا حدود ۱۰ سال در خوارزم بسر برد و با دانشمندانی، چون ابوریحان بیرونی و ابوسهل مسیحی و ابونصر عراق معاشرت و مجالست کرد و برخی از کتب خود را در آنجا تألیف کرد.

 

پس از مدتی ابن سینا مجبور شد خوارزم را ترک کند. انگیزه اصلی مهاجرت وی دانسته نیست. به گفته خود ابن سینا قصدش از این سفر پیوستن به دربار شمس‌المعالی قابوس بن وشمگیر، فرمانروای زیاری گرگان بوده است، اما این سفر مصادف بود با حبس و قتل قابوس بن وشمگیر. در حدود ۴۰۴ق ابن سینا به ری رفت و مجدالدوله (۳۸۳-۴۲۰ق) را که دچار بیماری مالیخولیا شده بود، درمان کرد و در همین شهر کتاب المعاد را تألیف کرد. سپس به قزوین و همدان رهسپار شد و حدود ۹ سال در همدان ماند و به وزارت شمس‌الدوله ابوطاهر شاه خسرو دیلمی (حکومت: ۳۸۷-۴۲۰ق) رسید، اما پس از مدتی میان ابن سینا و سپاهیان شمس‌الدوله درگیری روی داد.

سپاهیان بر وی شوریدند و خانه‌اش را محاصره کردند و پس از دستگیری او همه دارایی‌اش را به تاراج بردند و خواستار کشتن وی از شمس‌الدوله شدند، اما شمس‌الدوله این کار را نپذیرفت و فقط ابن سینا را از دستگاه حکومتی دور کرد.

ابن سینا ۴۰ روز در خانه ابوسعد بن دخوک پنهان بود تا بار دیگر به وزارت منصوب شد و در این مدت به تألیفات بخش طبیعیات کتاب شفا مبادرت کرد. او کتاب اول قانون در پزشکی را پیش از آن تألیف کرده بوده است.

ابن سینا در این مدت زندگی آرامی داشت و روز‌ها به وزارت شمس‌الدوله می‌پرداخت و شب‌ها شاگردانش در حلقه وی کتاب شفا و قانون را می‌خواندند. پس از مرگ شمس‌الدوله در سال ۴۱۲ق؛ سلطنت به پسرش سَماءالدوله ابوالحسن رسید. او از ابن سینا خواست وزارت او را بپذیرد، اما ابن سینا این پیشنهاد را نپذیرفت و به اتمام بخش‌های طبیعیات و الهیات پرداخت و تألیف بخش منطق آن کتاب را آغاز کرد. در این هنگام تاج الملک وزیر سماءالدوله ابن سینا را متهم کرد که با علاءالدوله کاکویه نهانی نامه‌نگاری می‌کند و به فرمان سماءالدوله او را در قلعه فردجان زندانی کرد.

 

ابن سینا چهار ماه در آن قلعه زندانی بود و در آنجا به تألیف کتاب الهدایة و رساله حی بن یقظان و کتاب القولنج پرداخت. پس از رهایی از حبس مدتی در همدان ماند تا اینکه به همراه شاگردش، جوزجانی و غلامان و برادرش با لباس مبدل و در جامه صوفیان از همدان به سوی اصفهان رهسپار شد. در اصفهان نزد علاءالدوله کاکویه رفت و ندیمان علاءالدوله که از آمدن ابن سینا آگاه شده بودند به پیشواز وی آمدند. ابن سینا از نزدیکان و هم‌نشینان علاءالدوله بود و همواره در سفر و حضر و جنگ و صلح با او بود و به تألیف و تصنیف و تعلیم اشتغال داشت.

از این زمان به بعد زندگی آرام و خلّاق ابن سینا آغاز می‌شود. او در اصفهان کتاب شفا را با نوشتن بخش‌های منطق، طبیعیات، الهیات به پایان رسانید. کتاب النجاة نیز در همین سفر و در میان راه نوشته شده بود. ابن سینا کتاب الانصاف را نیز در اصفهان تألیف کرده بود، اما این کتاب در حمله سلطان مسعود غزنوی در ۴۲۷ق به اصفهان و تصرف آن از میان رفت. سپاهیان سلطان مسعود غزنوی پس از کشتار فراوان خانه علاءالدوله و ابن سینا را غارت کردند و اموال و کتاب‌های وی را به آتش کشیدند. ابن سینا سرانجام هنگامی که با علاءالدوله به همدان می‌رفت به بیماری قولنج دچار شد و در آن شهر درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد. در مورد تاریخ قوت ابن سینا در شعبان سال ۴۲۸ در اصفهان می‌دانند. یاقوت حموی نیز در مُعجَم البُلدان فوت او را در ششم شعبان آن سال دانسته است.

ابن خلکان از شیخ کمال‌الدین بن یونس روایت کرده که علاءالدوله در اواخر عمر شیخ بر او خشم گرفت و او را به حبس انداخت و غل و زنجیرش کرد تا در آن حبس جان سپرد.

ولی ابن ابی اصیبعه نوشته که آن‌ها که به حبس ابن سینا در هنگام مرگ اشاره کرده‌اند غرضشان از حبس، حبس بطن بوده از قولنج، نه زندان.

ابن سینا مردی نیرومند و زیباروی و ظریف بود و جسمی قوی داشت. از حدّت ذهن و ذکاوت او داستان‌های عجیبی نقل شده است. گفته‌اند ابوعلی از گفتار زشت و سخنان تند در حقِ فضلای معاصر خود و حتی در حقِ گذشتگانش از قبیل افلاطون و رازی خودداری نمی‌کرد. برخی حکما این عادت وی را نکوهیده و چند جا از آن به زشتی یاد کرده‌اند.

ابن سینا با بسیاری از بزرگان و فضلای عهد خود از طریق معاشرت و مکاتبه یا نقد و نقلِ کتب آنان ارتباط داشت. از معاصران مشهور ابن سینا می‌توان این افراد را یاد کرد: ابوالحسین سهلی یا سهیلی که ابن سینا با او رابطه علمی داشت؛ ابوالفرج بن طیب که با او نیز رابطه علمی داشت و رسائلی نیز در رد او نوشته است؛ ابوسهل مسیحی از بزرگان پزشکان قرن‌های چهارم و پنجم هجری که به روایت نظامی عروضی به ابن سینا دیدار کرده است؛ ابوالخیر خَمّار فیلسوف منطقی معروف؛ ابونصر عراق از بزرگان ریاضی‌دانان قرن‌های چهارم و پنجم هجری؛ ابوالقاسم کرمانی که با ابن سینا مناظره کرده و حتی به هم بدزبانی هم کرده‌اند؛ ابوعبدالله ناتلی که ابن سینا نزد او فلسفه و هندسه و نجوم آموخت؛ ابوبکر برقی که در بخارا همسایه ابن سینا بود و در فقه و تفسیر و پارسایی یگانه بود؛ ابومنصور قمری از پزشکان معروف که ابن سینا در زمانی که وی بسیار سال‌خورده بوده به مجلس درس او می‌رفته است. ابن سینا و ابوریحان بیرونی دو دانشمند بزرگ هم‌عصر بوده‌اند و با هم حشر و نشر علمی نیز داشته‌اند. آنان با هم مکاتبه می‌کرده‌اند.

ابوریحان از آثار ابن سینا کاملاً باخبر بوده است. او در کتاب آثار الباقیه به مناظرات و به گفته خودش مشاجراتی که میان وی و «جوان فاضل، حسین بن عبدالله سینا» روی داده اشاره کرده است. مناظرات علمی میان این دو به صورت کتبی بوده و در ضمن همین مکاتبات بوده که بسیاری از مسائل مهم فیزیک را مطرح کرده‌اند. تبادل نظر علمی میان آنان به رغم تندروی‌های گفتاری، یکی از مثبت‌ترین جنبه‌های سنت علمی در ایران دوران اسلامی است.

ابوعلی احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه یا ابن مسکویه، حکیم و مورخ بزرگ، از دیگر دانشمندانی است که با ابن سینا ارتباط داشته‌اند.

ابن سینا نه‌تن‌ها در علوم مردی ذی‌فنون بود، بلکه در هر یک علم، چون عالمی مسلط وارد می‌شد و بحث و تحقیق می‌کرد. قدرت او در زبان عربی و مهارتی که در بیان مطالب داشت باعث شده بود نثر او روشن و در عین حال در بیان مقاصد علمی از حیث ادبی دارای ارزش و مرتبه‌ای رفیع باشد.

شخصیت علمی ابن سینا چنان وسیع است که تحقیق در مورد او را دشوار می‌سازد. او به همان اندازه که در فلسفه و طب و ریاضی شاخص است، در موسیقی و ادبیات نیز مرتبه‌ای والا دارد. به همین سبب، در بررسی شخصیت علمی او باید حوزه‌های فعالیت او را مستقلاً بررسی کرد. این حوزه‌ها عبارت‌اند از فلسفه که شام لجهان‌شناسی و نظریه‌های فلسفی و گرایش‌های عرفانی او می‌شود؛ پزشکی؛ ریاضیات و نجوم و دیگر علوم طبیعی؛ موسیقی؛ ادبیات که خود شامل زبان‌شناسی، شعر و نثر است.

ابن سینا و فلسفه

فلسفه ابن سینا اثری ژرف در تفکر فلسفی پس از اسلام و فلسفه اروپایی سده‌های میانه داشته است. این فلسفه مشتمل است بر مهم‌ترین عناصر فسفه مشایی-ارسطویی و برخی عناصر جهان‌بینی نوافلاطونی در پیوند با جهان‌بینی دینی اسلامی.

ویژگی مهم و برجسته ابن سینا که از او یک شخصیت ممتاز نه تنها در جهان اسلام، بلکه در کل قرون وسطای مغرب زمین ساخته، این است که وی توانست از برخی مفاهیم اساسی در فلسفه تعریفی خاص عرضه کند. فلسفه ابن سینا در اروپا رواج کامل یافت و چومن کتب فلسفی او مانند دیگر کتبش غالباً به زبان عربی نوشته شده بود، در اروپا به اشتباه به «فیلسوف عرب» مشهور شده است. اروپائیان او را «ارسطوی اسلام» و «بقراط ثانی» هم لقب داده‌اند و او را مثَل اعلای فلسفه در قرون وسطا می‌دانند.

روش فلسفی ابن سینا بسیار منظم و صحیح و دور از ابهام است، چنان‌که او را باید بانی دوره «اسکولاستیک اسلامی» شمرد و کنْدی و فارابی و دیگران را در مقدمه قرار داد. او به مسائل تصوف نیز مانند مسائل حکمی به دیده تحقیق نگریسته و برخلاف فارابی، مسائل عرفانی را هیچ‌گاه در مباحث فلسفی راه نداده است. او در تاریخ فلسفه اسلامی نقشی برجسته دارد؛ زیرا تا عهد او هیچ یک از فیلسوفان مسلمان نتوانسته بودند همه اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دایرة‌المعارفی از همه علوم معقول داشت، در کتب متعدد و با سبک روشن، کاملاً مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگ‌ترین کسی است که از عهده این کار برآمده است.

ابن سینا پیرو ارسطو است. اما این پیروی تعصب‌آمیز و کورکورانه نیست. او در کتب متعدد فلسفی خویش کوشیده فلسفه ارسطو را، خواه آنچه از ترجمه آثار او و خواه آنچه از شروح اسکندرانیان و خواه از کتب منسوب به ارسطو بدو رسیده بود، روشن کند و فلسفه مشاء را آن‌گونه که در میان مسلمانان تحول و تکامل و با بعضی از مبانی دینی انطباق یافته بود نشان دهد. در این مورد، ابن سینا حکم شارح تأویل‌کننده و احیاناً مکملی را دارد که می‌کوشد مسائل گوناگون را با نظر به کلیات عقاید مشائیان توجیه و در صورت لزوم تکمیل کند. از سوی دیگر، در بعضی کتب خویش کوشیده است که عقاید خاص خود مشرقیان را هم بیاورد. او نکات مبهم فلسفه ارسطو را روشن می‌سازد و گاه بر آن می‌افزاید و در نهایت، به یاری از تفکرات افلوطینی و نوافلاطونی نظام فلسفی نوینی را بنا می‌نهد. ابن سینا نظام فلسفی نوین خود را «حکمت یا فلسفه مشرقی» نامیده است.

مهم‌ترین اثر فلسفی ابن سینا کتاب شفا است که دایرة‌المعارفی شامل چهار بخش است: منطق، که با اَرغَنون ارسطو تناظر دقیق دارد؛ طبیعیات (فیزیک)؛ ریاضیات (هندسه، حساب، موسیقی، نجوم)؛ مابعدالطبیعة. وی تلخیصی هم از این اثر فراهم آورده به نام نجات و نیز کلیات فلسفه خود را در آثار دیگری بیان کرده است که از آن جمله است الهدایة و عیون الحکمة و دانش‌نامه علایی. آخرین اثر او الاشارات و التنبیهات است.

ابن سینا در فلسفه و علم از سه جریان فکری نیرومند تأثیر پذیرفته است. او کوشید این سه جریان را با هم جمع کند تا از آن‌ها ترکیبی نو بسازد: قرآن و تحولات کلامی ملازم آن (الهیات، خلقت جهان، آخرت‌شناسی)؛ علم (نظریه زمین مرکزی، نجوم یونانی، حرکت دایره‌ای افلاک سماوی، سلسله مراتب موجودات در عالم، نظریه عناصر اربعه)؛ فلسفه که فلسفه‌ای ارسطویی با مایه‌های قوی نوافلاطونی است.

در بین نوشته‌های چاپ شده ابن سینا، کتاب کوچکی وجود دارد با عنوان منطق‌المشرقیین که قسمتی از کتاب حکمة‌المشرقیه است و ابن سینا خود به آن اشاره می‌کند که گویا وی در آن فلسفه نوینی را، غیر از آنچه نزد مشائیان یافت می‌شود، عرضه کرده است.

محور اصلی نظام فلسفی ابن سینا را هستی‌شناسی تشکیل می‌دهد که در متافیزیک وی به معنای عام و هم در خداشناسی او به معنای خاص آن، دارای نقش تعیین‌کننده است.

ابن سینا فلسفه نخستین (فلسفه اولی) را با «حکمت» یکی می‌داند و آن را برترین علم به برترین معلوم، یعنی شناخت خدا می‌شمارد. فلسفه نخستین نزد وی «علم کلی» نامیده می‌شود. ابن سینا مسائل شناخت هستی را از خود مفهوم «هستی یا موجود و وجود» آغاز می‌کند. وجود و موجود بدیهی‌ترین مفاهیم‌اند و درباره هستی یا وجود و موجود هیچ توضیحی جز نام خود آن‌ها نمی‌توان داد.

مفهوم هستی نزد ابن سینا، بر مصادیق آن یکسان یا به تواطؤ (دلالت تواطی) نیست، بلکه مفهومی است مشکک، یعنی مفهومی که صدق آن بر افرادش به کمی و بیشی و شدت و ضعف است. مسئله «تشکیک» در وجود نقش تعیین‌کننده‌ای در هستی‌شناسی و به ویژه خداشناسی ابن سینا دارد.

مسئله مهم دیگر در فلسفه ابن سینا که محور اصلی هستی‌شناسی و نیز نظام جهانی وی به شمار می‌رود، تمایز یا فرق میان هستی و چیستی (وجود و ماهیت) است. او بسیاری از مباحث الهیات (تئولوژی) و نیز جهان‌شناسی خود را بر پایه این اصل استوار می‌سازد که هسته اصلی آن نزد ارسطو یافت می‌شود.

ابن سینا در تأکید بر تمایز وجود و ماهیت، اندیشه‌های فارابی را دنبال می‌کند و به شکل‌های گوناگون آن را توضیح می‌دهد و از هر فرصتی برای تأکید آن بهره می‌گیرد. او به دنبال تأکید تمایز وجود و ماهیت، بر عروضِ وجود بر ماهیت تأکید می‌کند.

ابن سینا تصریح می‌کند که «ماهیت چیزی غیر از هستی (آنیّه) آن است، زیرا انسان بودن غیر از «موجود بودن» اوست و هر چه دارای ماهیت است، معلول است و هستی (آنیت) معنایی است که از بیرون بر آن عارض می‌شود».

از سوی دیگر، ابن سینا موجودات را در دو رده دیگر، یعنی جوهر‌ها و عرض‌ها قرار می‌دهد. جوهر‌ها به خود ایستاده‌اند و عرض‌ها وابسته به آنهایند.

خداشناسی ابن سینا، بر پایه هستی‌شناسانه «واجب و ممکن» به شکل‌های گوناگون در شفا، نجات، اشارت و نوشته‌های کوچک‌تر وی عرضه می‌شود. او با کمک همین تقسیم‌بندی وجودِ ممکن را وابسته به وجود واجب می‌داند، چون ممکن برای وجود خویش نیاز به علت دارد و این علت در نهایت با واجب باشد. او همین برهان وجود خداوند را ثابت می‌کند.

در زمینه خداشناسی ابن سینا، ما به گفته ژرف و شگفت‌انگیزی از او برمی‌خوریم که می‌گوید «عقل‌های انسان‌ها کُنه و حقیقت» نخستین (یعنی خدا) را ادراک نمی‌کنند. ذات او واجبیّت است و خود او علت هستی است، در حالی که هستی در هر چیز دیگری داخل در ماهیت آن نیست، بلکه از بیرون بر آن روی می‌دهد و از لوازم آن به‌شمار نمی‌رود. واجب‌الوجود هستیِ محض است.

از صفات دیگر واجب‌الوجود، یکتایی یا وحدت اوست، زیرا واجب‌الوجود به حسب تعیّن ذاتش یکتاست و به هیچ روی مفهوم واجب‌الوجود را درباره بسیاری (کثرت) نمی‌توان به کار برد، زیرا اگر ذات واجب‌الوجود بر هم نهاده از دو چیز، یا چیز‌هایی به هم گرد آمده بود، آن‌گاه وی به وسیله آن‌ها واجب می‌شد و یکی از آن‌ها یا هر یک از آنها، پیش از واجب‌الوجود و مقوّم او می‌بود، بنابراین واجب‌الوجود، نه در معنی و نه در کمیّت منقسم نمی‌شود.

واجب‌الوجود همچنین تامّ‌الوجود است، زیرا هیچ چیزی را از هستی خود و کمال‌های هستی خود کم ندارد و هیچ چیزی از جنس هستی او بیرون از هستی او نیست که برای غیر او یافته شود. واجب‌الوجود همچنین خیر محض است. واجب‌الوجود همچنین عقل محض است، زیرا ذاتی است از هر لحاظ جدا از ماده.

«واجب‌الوجود که در نهایت کمال، زیبایی و درخشندگی است، ذات خویش را به همان غایت درخشندگی و زیبایی تعقل می‌کند، با تمام تعقل و با تعقل عاقل و معقول بدان‌گونه که هر دو در حقیقت یکی‌اند، خودش برای خودش بزرگ‌ترهین عاشق و معشوق و بزرگ‌ترین لذت‌بخش و لذت‌برنده است». وجب‌الوجود، چون به خود بیندیشد (یا ذات خود را تعقل کند) و نیز بیندیشد که او بعداً هر موجودی است، هم‌زمان به نخستین موجودات صادر از خودش و نیز آنچه از آن‌ها پدید می‌آید، می‌اندیشد، و هیچ چیزی از چیز‌ها پدید نمی‌آید، مگر آنکه از جهتی از سوی او واجب شده باشد. خدا امور جزئی را از آن حیث که کلب‌اند، یعنی دارای صفات‌اند، ادراک می‌کند.

در نگرش فلسفی ابن سینا به سه مبحث مهم جهان‌شناسی، نظریه شناخت و گرایش عرفانی او باید مستقلاً توجه کرد.

جهان‌شناسی. جهان‌شناسی ابن سینا بر پایه هستی-خداشناسی وی برپا می‌شود. در این پهنه نیز عناصر اصیل بینش ارسطویی با عناصر مهمی از بینش نوافلاطونی در هم می‌آمیزند و سلسله مراتب شکوهمندی در پهنه جهان‌شناسی تشکیل می‌دهند.

او با دادن نظریه صدور نوافلاطونیان سلسله‌ای برای موجودات جهان پی‌ریزی می‌کند. در آغاز خداوند ذات خویش را منفعل می‌کند و بدین ترتیب، عقل اول صادر می‌شود و از عقل اول به ترتیبی سلسله‌ای از عقول و افلاک و نفوس شکل می‌گیرد. در این سلسله هر فلک نامی دارد. در واپسین سلسله، عقل دهم (عقل فعال) و عقل قمر شکل می‌گیرد. عقل فعال جبرئیل و ناموس اکبر نام می‌گیرد و هر چه در جهان مادون قمر رخ می‌دهد از سوی همین عقل است.

نظریه شناخت. نظریه شناخت ابن سینا را می‌توان مکمل نظریه شناخت ارسطو به شمار آورد. ابن سینا نظریه شناخت خود را بر پایه اصول روان‌شناسی خود بر این اساس که ابن سینا روان یا نفس انسانی را جوهری مجرّد و ناآمیخته با ماده می‌داند که از تن و نیرو‌های آن همچون ابزاری استفاده می‌کند. نفس از یک سو دارای نیروی حیوانی بیرونی و درونی و از سوی دیگر، دارای نیرو‌های ویژه روان انسانی است (نفس ناطقه) که ابن سینا این ویژگی را «نیروی نظری» می‌نامد. نفس انسان دو جنبه دارد: رویی به سوی تن و رویی به سوی مبادی عالی. همچنین ابن سینا نیرو‌های نفس اندیشیده (ناطقه) را به دو بخش «کننده» و «شناسنده» تقسیم می‌کند.

ابن سینا در عقول نیز نظریاتی دارد که با نظریه فارابی همانند است و آن را از ارسطو می‌داند در حالی که اصل آن به اسکندر افرودیسی می‌رسد.

گرایش عرفانی. ابن سینا در پیروی از اصول ارسطو فیلسوفی عقل‌گراست. در میان آثار ابن سینا تألیفاتی وجود دارد که وی در آن‌ها کوشیده است مراحل سیر و سلوک شناخت عقلی انسانِ دانا را در قالب رمز و استعاره بیان می‌کند. مهم‌ترین این آثار رساله حی بن یقظان، رساله طیر و رساله سلامان و ابسال و قصیده ععنییه درباره سرنوشت روان (نفس) انسانی است. او در این بخش‌ها، هنگامی که سخن از «عارف» به میان می‌آورد، تعبیرات و تمثیل‌های عرفانی به کار می‌برد. ابن سینا در وصف زاهد، عابد و عارف می‌گوید: «آن کس که از متاع جهان و خوشی‌های آن روی برتافته است «زاهد» نامیده می‌شود و آن کس که به کار عبادات از نماز و روزه و مانند آن‌ها بپردازد «عابد» نام دارد و آن کس که اندیشه خود را به سوی قدس جبروت می‌گرداند و همواره چشم به راه تابش نور حق در نهایی‌ترین دوران خویش است «عارف» نامیده می‌شود.»

ابن سینا و پزشکی

ابن سینا از برجسته‌ترین چهره‌های تاریخ پزشکی در همه ادوار است. با این همه به علت مشغله‌های سیاسی و مسافرت‌های پی‌درپی هرگز همچون محمد بن زکریای رازی مستقیماً طبابت نکرد و بیمارستانی را اداره نکرد و از این رو طب او بیشتر جنبه علمی دارد تا تجربی. با این حال، کتاب قانون او در شرق و غرب بیش از الحاوی رازی مورد توجه قرار گرفته است. او به جراحی چندان اهمیت نمی‌داد و بیشتر به جنبه نظری علم توجه می‌کرد. او نخستین کسی است که انگل‌های موجود در بدن انسان و امراض ناشی از آن را کشف کرد.

از ویژگی‌های ابن سینای پزشک مشاهدات بالینی او درباره بیماری‌های گوناگون است، از ناراحتی‌های پوستی و ریوی گرفته تا اختلالات سلسله اعصاب و انواع دیوانگی‌ها. ویژگی دیگر روش ابن سینا در قانون تکیه بر تجربه و کاربرد آن درباره داروهاست. او در آغاز بخش مربوط به دارو‌ها که در حد خود از لحاظ دارو و گیاه‌شناسی از اهمیت بسیار برخوردار است، هفت قاعده را وضع می‌کند که بر طبق آن‌ها باید روش تجربی برای تعیین خواص و تأثیر دارو‌ها و تجویز آن‌ها درر بیماری‌ها به کار برده شود.

 

مهم‌ترین اثر وی در پزشکی کتاب قانون (القانون فی‌الطب) است که کتاب اول (بخش یکم) آن را پیش از ۴۰۶ق/۱۰۱۵م در ۳۵ سالگی تألیف کرده است. این کتاب طی چند سده در اروپا و سرزمین‌های اسلامی همه کتاب‌های پزشکی دیگر را در سایه خود قرار داده بود. بر قانون ابن سینا شرح‌های فراوانی نوشته شده است و بر این شرح‌ها مختصر‌هایی نیز نوشته شده که مشهورترین تلخیص از کتاب قانون، موجزالقانون نوشته ابن نفیس است. او شرح بزرگی نیز بر قانون ابن سینا نوشته بود که بخش‌هایی از آن به صورت خطی، همچون کتب مستقلی، موجود است.

ابن سینا در قانون نظریات و روش‌های دو شخصیت بزرگ علمی و فلسفی باستانی، ارسطو و جالینوس را در هم می‌آمیزد و گاه در برابر یکدیگر قرار می‌دهد. گفتنی است در مسائل مهم مورد اختلاف از دیدگاه ارسطویی و جالینوسی، ابن سینا حق را به ارسطو می‌دهد.

برجسته‌ترین نبوغ ابن سینا در قانون این است که وی مواد و موضوعات پزشکی را به دقیق‌ترین نحو قانون به نظام بخشیده است. قانون به پنج کتاب تقسیم شده است که هر یک از آن‌ها چندین «فن»، «تعلیم» و «فصل» را دربر می‌گیرد.

کتاب ۱، که کلیات نامیده می‌شود و چهار «فن» دارد و درباره ارکان چهارگانه و توضیح کلی آنهاست.

کتاب ۲، درباره داروهاست و در آن به پژوهش درباره خواص و کیفیات دارو‌ها پرداخته می‌شود و دارای فهرستی از نام‌های داروها، به ترتیب حروف الفباست.

کتاب ۳، درباره بیماری‌های جزئی است که هر یک از اعضای انسان بدان‌ها دچار می‌شود، مانند اعصاب، چشم و گوش.

کتاب ۴، درباره بیماری‌هایی است که مخصوص عضو یا اعضای معینی از بدن نیستند، مانند تب‌ها، ورم‌ها، دمل‌ها.

کتاب ۵، درباره دارو‌های مرکب است (ادویه مرکبه) و نام دیگر آن «قراباذین» است.

در کل می‌توان گفت که ابن سینا در قانون همه اطلاعات و شناخت‌های پزشکی یونانی و عربی را تا دوران خودش، یک‌جا گرد آورده است. مباحث تشریح و فیزیولوژی را بر پایه نظریات جالینوس و بخش داروشناسی و دارو‌های گیاهی را بر پایه نوشته دیوسکوریدس، داروشناس نامدار یونانی استوار ساخته است.

ابن سینا افزون بر قانون چند نوشته دیگر نیز در پزشکی دارد، از جمله مهم‌ترین آنهاست: الارجوزة فی‌الطب که در قالب شعر نوشته شده است و در آن خلاصه مطالب قانون در همه موارد پزشکی، از شناخت اندام و کار‌های آن‌ها گرفته تا علل بیماری‌ها و درمان بیماری‌ها و بهداشت و جراحی در ۱۳۱۶ بیت به نظم بیان شده است.

ارجوزة لطیفة فی قضا یا بقراط الخمس و العشرین، که پرداختی است از نوشته بقراط به نام راز‌های بقراط یاع جعبه عاج، رسالة القُوَی الطبیعیة، رسالة فی الفَصد، رسالة معرفة النفس و النبض، رسالة فی البَول از دیگر آثار او در پزشکی است.

افزون بر اینها، ابن سینا نوشته‌ای دارد به نام مقالة فی احکام الادویة القَلبیة (مقاله‌ای درباره دارو‌های قلب) که در دو بخش نوشته شده است: بخش نخست درباره شناخت کلی قلب و وظایف آن و تأثیر هیجان‌های عاطفی در کار قلب انسان و بخش دوم درباره دارو‌هایی است که برای تنظیم فعالیت قلب سودمندند که نام این دارو‌ها به ترتیب حروف الفبا مرتب شده است. رساله‌ای به نام رگ‌شناسی را ابن سینا به خواست علاءالدوله به فارسی نوشته است. اصطلاح «دانش رگ» را ابن سینا در برابر اصطلاح رایج روزگار خود یعنی «معرفة النبض» به کار برده است. در رساله رگ‌شناسی، ابن سینا نبض را از جهاتی گوناگون می‌نگرد و مسائل مربوط به نبض و رگ و جریان خون را با باب‌های متعددی بررسی می‌کند.

از رسائل پزشکی که به ابن سینا منسوب است رساله جودیه است که بیشتر به این سبب که کتاب به سلطان محمود غزنوی اهدا شده به انتساب درست آن به ابن سینا شک کرده‌اند. رساله جودیه متنی مختصر در پزشکی است در چهار بابِ بزرگ و چهار باب ضمیمه. باب اول در چشم‌پزشکی است. باب دوم در باب دندان‌پزشکی است. باب سوم در بیان درد معده است. باب چهارم در دفع کرم، در درمان قولنج و بیماری‌های دیگر است. باب‌های ضمیمه در این رساله شامل این موضوعات است:‌در دفع تب، در گشادن آواز، دفع مارگزیدگی و کک‌گزیدگی، دفع موش، دفع بواسیر، آماس، استسقا، درد پشت، دفع مگس و چند موضوع دیگر.

ابن سینا و ریاضیات و نجوم و علوم طبیعی

ابن سینا در ریاضیات و نجوم صاحب‌نظر بوده است و آثاری در این زمینه بر جای گذاشته و بخش بزرگی از کتاب شفا را به این موضوع اختصاص داده است. او در ساختن آلات رصد نیز دستی قوی داشته است.

ریاضیات کتاب شفا شامل چهار بخش است: بخش ۱ (فن اول)، در اصول هندسه؛ بخش ۲ (فن دوم)، در علم حساب؛ بخش ۳ (فن سوم)، در علم موسیقی؛ بخش ۴ (فن چهارم)، در هیئت. ابن سینا در احکام نجوم در ردیف منکران قرار داشته و در این باره رساله‌ای به نام فی ابطال احکام النجوم یا رسالة فی الرد علی المنجمین تألیف کرده است. به گفته ابن سینا احکام نجوم علمی است متکی به گمان و هدف آن این است که صور فلکی ستارگان نسبت به یکدیگر و نسبت به صور منطقة‌البروج و از رابطه آن‌ها با زمین، نشانه‌هایی راجع به جریان‌های دنیا، امپراتوری‌ها، طالع‌ها، تحاویل، اختیهارات و مسائل دریابد. ابن سینا در رد احکام نجوم عقل سلیم را در نظر داشته است.

علوم طبیعی. هدف ابن سینا از نوشتن بخش‌های علمی شفا بنا کردن اسلوب علمی برای نسل‌های بعد بوده است، اما لزوماً تازه‌ترین مطالب علمی را در آن نگنجانده است و در مواردی با آنکه از پیروان ارسطو بود، نظریه جدید و مناسب به نظرش می‌رسید یا خودش به نتایج دیگری دست می‌یافت. ابن سینا درباره بخش‌های گوناگون از جمله ژئوفیزیک، هواشناسی و آثار جوی نظریاتی ابراز کرده است. آثار ابن سینا در این زمینه عبارت‌اند از: ۱) الآثار العلویة یا اسباب الآثار العلویه؛ ۲) مقاله اول فن پنجم طبیعیات شفا درباره ژئوفیزیک و مقاله دوم درباره هواشناسی و آثار جوی.

ابن سینا و موسیقی

در بین آثار نسبتاً زیاد ابن سینا، پنج اثر منحصراً در موسیقی است یا بخشی از آن‌ها به موسیقی اختصاص دارد، از جمله کتاب الشفا، کتاب النجاة، دانشنامه علائی یا حمت علائیف المداخ لالی صناعة الموسیقی و کتاب اللواحق. قسمتی از سه کتاب اول به موسیقی اختصاص دارد، ولی دو کتاب دیگر منحصراً در موسیقی است.

بخش موسیقی شفا که با عنوان «جوامع علم الموسیقی» یکی از چهار بخش «ریاضیات» آن کتاب به شمار می‌رود؛ مهم‌ترین اثر ابن سینا در موسیقی است. بنا بر تفکر آن روزِ علما، موسیقی در ردیف علوم ریاضی و تعلیمی قرار می‌گرفته است. بخش موسیقی شفا از ۶ مقاله تشکیل شده که هر مقاله شامل چند فصل است.

ویژگی‌های موسیقی ابن سینا. تألیفات ابن سینا در موسیقی از جهت روش‌شناسی بسیار مهم است و راهنمایی است برای پژوهش علمی موسیقی. همچنین ابن سینا به آثار فلاسفه یونان باستان توجه دارد و گاهی به سخنان کسانی، چون بطلمیوس و اقلیدس و فیثاغورس اشاره می‌کند.

نکته دیگر موسیقی ابن سینا، محاسبات دقیقی است که ابن سینا در اثر ارزشمند خود جوامع به کار برده و جنبه نظری و علمی موسیقی را به منزله دانشی مد نظر قرار داده است و آنچه درباره ابعاد و نسبت‌های موسیقی آورده، یا دقتی که در توضیح تعاریف بنیادی موسیقی به کار برده، در نوع خود بی‌نظیر است و می‌توان گفت بحث او درباره پیوند موسیقی و شعر و مقایسه این دو هنر با هم شاید از نخستین پژوهش‌های مربوط به موسیقی باشد.

بسیاری از موسیقی‌دانان و موسیقی‌شناسان بعد از ابن سینا مستقیم یا غیرمستقیم از آثار او استفاده کرده‌اند. این افراد عبارت‌اند از ابن زیله، از شاگردان خاص ابن سینا؛ صفی‌الدین ارموی؛ عبدالقادر مراغی و قطب‌الدین شیرازی.

فارمِر، مخترع آمریکایی، ابن سینا را نظریه‌پردازی بزرگ می‌داند که به آرای یونانیان مخصوصاً‌اقلیدس دلبستگی بسیار دارد و می‌افزاید در بیان مقام والای وی در این فن گفته‌اند وی به مسائلی پرداخته است که یونانیان از آن غافل بوده‌اند.

ابن سینا و ادبیات عرفانی

درباره توجه ابن سینا به عرفان و راه و روش صوفیانه و ارتباط او با این مسلک از گذشته در میان صوفیه اختلاف نظر بوده است. برخی از عرفا او را نمونه کامل عقل‌گرایی به شمار آورده و اعتقاد او را به برهان‌های عقلی در شناخت حقایق هستی ملامت کرده‌اند، از سویی دیگر برخی از اهل معرفت از همان روزگار به وی ارادت داشتند و او خود نیز نسبت به این طایفه توجه خاص داشته است.

این اختلاف نظر گاهی حتی در یک شخص یا یک مکتب فکری نیز مشاهده می‌شود. مثلاً مولوی در مثنوی در یک‌جا به خردگرایی او طعنه می‌زند، ولی در جایی دیگر بی‌آنکه نامی از او ببرد، او را «مهمان غیب»، «طبیب الهی» و «امین و صادق» می‌خواند. این تأثیر در آثار جامی نیز مشاهده می‌شود. همچنین ابن سبعین، عارف اندلسی، شیخ را انکار می‌کند در حالی که شاگرد او، ابوالحسن شوشتری او را در سلسله اسناد طریقه سبعینیه و هم‌ریدف با هرمس، سقراط و افلاطون می‌آورد.

ابن سینا را نمی‌توان صوفی به معنای خاص به شمار آورد، زیرا رفتار او در زندگی هرگز صوفیانه نبوده است، ولی افکار و دیدگاه‌های او در اواخر عم ربه شدت برخلاف مکتب مشایی یونانی تغییر کرده است و در این دوران به آرای عرفانی و حکمت ذوقی روی آورده است.

ابن سینا در برخی از رسالات و نوشته‌های خود به اقوال و اخباری که معمولاً در کتب صوفی نقل می‌شود توجه داشته است و استفاده از لغات و تعبیرات خاص این طبقه، مخصوصاً در نمط‌های آخر اشارات، نشان می‌دهد که وی به آثار عرفانی توجه خاص داشته است.

روزگار ابن سینا مقارن بود با افکار و آرای صوفیانه و طریقه فقر و تجرد در همه جهان اسلام و مطمئناً کسی، چون او نمی‌توانست از تأثیرات این جریان فراگیر برکنار باشد. اساس فلسفه ابن سینا «مشایی» است، ولی در این میان فلسفه نوافلاطونی با همه خصوصیات و عناصر عرفانی آن شدیداً در آرای او تأثیر داشته اسعت.

برخی از آثار ابن سینا از لحاظ معانی و موضوعات عرفان نظری اهمیت دارد و در ادبیات عرفانی ما جایگاه خاصی دارد. ابن سینا در سه نمط آخر کتاب الاشارات و التنبیهات و رسالة‌العشق، به بیان و توضیح مسائل اساسی تصوف، تطبیق قواعد حکمت با مراتب سیر و سلوک و اصول معرفت شهودی و اشراقی با بیان فلسفی پرداخته است.

 

آثار عرفانی ابن سینا عبارت‌اند از:

رسالة‌العشق، در بیان احوال عشق که با نظریات عرفا در این باب همسانی دارد. در این رساله «عشق نیرویی است که در جمیع اجزا و مراتب عالم هستی، از جماد و نبات و حیوان تا اجرام فلکی ساری و جاری است و ذرات عالم را به هم می‌پیوندد. محرک هر جزء به سوی مال است و قوام و دوام وجود به اوست، بلکه وجود خود اوست».

آنچه در دوره‌های بعد، از عشق و اطوار و اشکال آن گفته شده است، در واقع تفصیل و بسط همین نکات و بیان آن‌ها در قالب الفاظ و تعبیرات شاعرانه و عارفانه است.

سخنان ابن سینا در رسالة‌العشق هم از لحاظ شرعی و اخلاقی آن را توجیه می‌کند و هم مبنای علمی و فلسفی دارد.

داستان تمثیلی حی بن یقظان بهترین نمونه این نوع ادبی است. در این رساله نفس انسانی به صورت سالکی تصویر شده است که به رهبری عقل فعال به شناخت حقیقت خود نایل می‌شود و با سیر و سلوک در عوالم مختلف از مرتبه عقل هیولایی به مرتبه کمال و اتصال به عقل کل می‌رسد.

قصیدة العینیه، که تمثیل هبوط و نزول مرغ روح است از عالم عقول مجرده و اسیر شدنش در زندان تن و سرانجام آرزوی او به بازگشت به موطن اصلی. این قصیده با ابیاتی پایان می‌پذیرد که گویی شخصی در مسئله هبوط نفس و علت و غایت آن دچار نوعی حیرت است. این قصیده در دوره‌های بعد مورد توجه اهل نظر بوده است و شروح بسیاری بر آن نوشته‌اند از جمله کسانی، چون محیی‌الدین بن عربی، عفیف‌الدین تلمسانی و داوود انطاکی و حاج ملا هادی سبزواری.

رسالة‌الطیر، داستان مرغان و مجاهدت آنان در طلب سیمرغ است که نخستین بار به دست محمد غزالی به زبان عربی نوشته شد.

سلامان و ایسال، از این داستان امروز نسخه‌ای در دست نیست، لیکن سهروردی صریحاً آن را از آثار ابین سینا به شمار آورده است. این داستان تمثیلی است رمزی و عرفانی و بیان گرفتاری روح در عوامل جسمانی، تنبّه و روی آوردن او به سوی رستگاری، مجاهدت و سیر استکمالی و سرانجام خلاص نهایی در حصوص معرفت و وصول به مقصد غایی.

ابن سینا و زبان و زبان‌شناسی

شهرت ابن سینا به حکمت و طب بر جنبه‌های دیگر شخصیت وی سایه افکنده و باعث پوشیده ماندن بخشی از آثار و نتایج فکر و ذوق او در زمینه‌های ادب و لغت شده است که به مرور باعث از میان رفتن آن‌ها شده است.

ابن سینا کتابی در لغت عرب تدوین کرد که لسان العرب نامیده شده است. این اثر رساله‌ای است کوتاه شامل لغات و اصطلاحات دینی و فلسفی و کلام یبا تعاریف آن‌ها که بر حسب موضوع تنظیم شده است.

او تألیفی نیز در عالم نحو داشته است که کتاب الملح فی النحو نامیده شده است. از دیگر آثار او کتابی است در علم عروض به نام معتصم‌الشعرا که در ۱۷ سالگی نوشته بوده است. از تألیفات بسیار مهم ابن سینا رساله کوچکی است در اصول و مبادی علم آواشناسی که عنوان آن در نسخه‌های موجود به چند صورت آمده است.

شیوه بیان تعاریف و دقتی که در این رساله مشاهده می‌شود یادآور روشی است که شیخ در کتاب الحدود خود به کار برده است.

ابن سینا و شاعری

از جنبه‌های مهم شخصیت ابن سینا که در سایه شهرت و اهمیت او در حکمت و طب از نظر پنهان شده است توانایی او در شاعری و سخنوری است. او غیر از قصیده عینیه و قصیده الجمانة الالهیه فی التوحید و قصیده مزدوجه در منطق چند ارجوزه نیز در طب و موضوعات دیگر دارد. همچنین اشعاری از ابن سینا به جا مانده است که در زمان حیات او معروف بوده است.

موضوعات شعری ابن سینا عموماً حکمت و اخلاق و اندرز است و چند قصیده خمریه‌مانند نیز در آن‌ها یافت می‌شود اگرچه در بیان افکار فلسفی اوست، ولی خالی از مضامین بدیع و لطیف نیست. کلام ابن سینا چه در نثر و چه در نظم، متین و استوار است و قدرت او را در زبان عربی حکایت می‌کند.

ابن سینا علاوه بر اشعار، رساله‌هایی نیز در «خطب و تحمیدات و اسجاع» و «مخاطبان و مکاتبات و هزلیات» دارد که باید از نوع نوشته‌های ادبی او بوده باشند.

آثار فارسی. از ابن سینا آثاری به زبان فارسی بر جای مانده است که اهمیت دارد. مشهورترین نوشته او در فارسی کتاب دانشنامه علائی است که در منابع گوناگون با عناوین الحکمة‌العلائیه، الرسالة العلائیه، حکمت علائی و کتاب علائی نام برده شده است. ابن سینا پنج علم را در این اثر به ترتیب چنین می‌شمارد: علم منطق، علم طبیعیات، علم هیئت، علم موسیقی، و علم آنچه بیرون از طبیعت است.

ابن سینا رسائل دیگری نیز به فارسی داشته است، مانند رساله نبض، معراجنامه کنوزالمعزّمین، ظفرنامه، علل تسلسل موجودات.

سبک نگارش ابن سینا روان و بی‌تکلف است و جمله‌ها کوتاه و ارتباط میان اجزای آن‌ها روشن و بی‌ابهام است و عبارات رنگ و حالت ترجمه ندارد و در آن‌ها از آوردن واژه‌های عربی اجتناب نکرده و واژه‌های نادر فارسی را هم در آثار خود نیاورده است. واژگان فارسی به‌کار رفته در آثار او همان‌هایی است که نویسندگان قرن‌های چهارم و پنجم هجری به کار می‌بردند. او در نقل مفاهیم علمی و فلسفی به زبان فارسی یا الفاظ رایج این زبان را به معانی اصطلاحی به کار برده که در آثار پیشینیان و معاصرانش به معانی متداول آمده یا از ترکیب واژگان فارسی با فارسی یا فارسی با عربی اصطلاحات جدیدی ساخته است؛ مثل چندی (کمیت)، تنومند (جسمانی)، بهره‌پذیری (قابلیت تقسیم)، حد مهین (حد اکبر).

از اواسط قرن چهارم هجری چندین اثر تاریخی و جغرافیایی و دینی و چند کتاب در نجوم و طب به فارسی نوشته شده بود، ولی به‌کارگیری نثر فارسی دری برای بیان مفاهیم دقیق فلسفی و علوم وابسته به آن با ابن سینا آغاز می‌شود. علت نگارش کتب به فارسی در آن زمان، ناآشنایی مردم و مقامات درباری با زبان علمی آن زمان (عربی) بود.

پس از آثار ادبی و تاریخی و جغرافیایی و دینی، چون شاه‌نامه ابومنصوری و گرشاسب‌نامه ابوالمؤید دو اثر دانش‌نامه علایی ابن سینا و التفهیم بیرونی خونی در رگ‌های زبان و لغت فارسی جاری کرد. در آن دوران هنوز زبان فارسی لهجه‌ای بیش نبود و برای بیان اصطلاحات علمی توانایی نداشت و این‌ها تلاشی بود برای حفظ زبان و جلوگیری از ورود واژگان عربی. این شیوه بعد‌ها به همت شاگردان ابن سینا ادامه یافت و در آثار کسانی، چون ناصرخسرو و عمر خیام و عمربن سهلان ساوی و افضل‌الدین کاشانی و خواجه نصیرالدین طوسی و قطب‌الدین شیرازی و همه کسانی که آثار منسوب به ابن سینا را نگاشته‌اند تجلی یافت.

 

منبع: آنا

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار