به مناسبت بیست و دومین سالگرد بازی تاریخی، ایران و آمریکا در جام‌جهانی گفت‌و‌گویی ویژه با حمید استیلی داشتیم که در گزارش زیر می‌خوانید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  برای بچه‌های دهه ۵۰ و ۶۰، هر سال که تقویم ورق می‌خورد و به ۳۱ خرداد می‌رسد، یک حس عجیبی مثل یک رشته موسیقی، همه را سرمست می‌کند. یاد آن شب تاریخی. شبی که واقعا، همه مردم از شادی برد مقابل آمریکا، به خیابان‌ها ریختند. هرکس خاطره‌ای از آن شب دارد. هرکس تصویر شیرینی دارد. این بازی، برایمان قصه‌ها ساخته. قصه‌ها ساخته و قصه‌ها می‌سازد. به مناسب بیست و دومین سالگرد این بازی تاریخی، گفت‌و‌گویی ویژه با حمید استیلی داشتیم؛ چهره‌ای که تصویر شادی‌اش بعد از گل اول آن بازی، همه را به یاد تابلوی لبخند مونالیزا می‌اندازد. به راستی حمید استیلی می‌خندید یا گریه می‌کرد؟

دیروز سالگرد بازی معروف ایران و آمریکا بود. راستش هر وقت اسم این بازی می‌آید، ناخودآگاه یاد عکس شما می‌افتیم که شبیه تابلوی لبخند مونالیزاست. نمی‌دانیم شاد هستید یا غمگین...
من نمی‌توانم حس آن بازی را توضیح بدهم. سخت می‌توانم توصیفش کنم. ۲۲ سال می‌گذرد، ولی هنوز آن بازی و حسش برای من زنده است. همیشه برایم تازگی دارد. شاید باورتان نشود. اتفاقا دو سه روز پیش داشتم فیلم بازی با آمریکا را نگاه می‌کردم. داشتم صحنه‌هایش را می‌دیدم. حتی وقتی گل دوم را دیدم حس عجیبی داشتم. لحظه‌ای که من تکل زدم، توپ را گرفتم و دادم به علی دایی و بعد او پاس داد به مهدوی‌کیا و توپ گل شد.

یا حتی گلی که خوردیم را می‌بینم. احمدرضا خروج کرد. توپ را زدند و رفت توی دروازه. دقیقه ۸۴ بود. همه جزئیات بازی یادم هست. همه چیزش برایم زنده است. واقعا الان با آن موقع فرق دارد. یادم هست ما بازی تدارکاتی نداشتیم. آنالیزی نداشتیم. یک بازی با تیم‌ملی کرواسی کردیم و رفتیم جام‌جهانی. البته بازی با تیم‌های باشگاهی هم داشتیم، ولی بازی ملی‌مان فقط یکی بود. ما که بعد از ۲۰ سال وارد جام‌جهانی شدیم، باید بیشتر تدارک می‌دیدیم. ایران می‌توانست از گروه خودش صعود کند.

وقتی الان فیلم بازی‌ها را می‌بینید، چه حسی دارید؟
خیلی حس خوبی است. می‌بینم که بچه‌ها چطور تلاش می‌کردند. در چند بازی از جمله دیدار استرالیا و آمریکا، بچه‌ها چند برابر توان خود دویدند. رقبای ما تدارک بیشتری دیده بودند. شما بازی ایران و آمریکا را یادتان هست. تا قبل از این که ما به گل برسیم، کلا بازی دست آن‌ها بود. دو سه تا توپ هم به تیر دروازه زدند. بچه‌ها، اما همه رشادت به خرج دادند.

از بازیکنان اصلی بگیرید تا تمام اعضای کادر فنی و بازیکنان ذخیره. همه دست به دست هم دادیم تا برنده شویم. به جرات می‌گویم مردم بعد از انقلاب دو بار به خاطر ورزش از ته دل شادی کردند. یک بار بعد از برد استرالیا و یک بار هم بعد از برد آمریکا. یعنی همه مردم به خیابان‌ها ریختند. اصلا فرق نمی‌کرد. پیر هستند یا جوان. زن هستند یا مرد. همه از ته دل شادی کردند.

عکس بعد از گل آمریکا را در خانه دارید؟
بله، یکی از دوستان این عکس را به صورت کامپیوتری روی فرشی زده و قابش کرده. هر وقت این عکس را می‌بینم حالم خوب می‌شود.

لباس آن بازی را چه کردید؟ این پیراهن هم سرنوشت جالبی دارد.
بله. من دو لباس داشتم. یکی را به دوستانم دادم. یکی را هم به خیریه اهدا کردم. در آن مراسم پول خیلی خوبی جمع شد. قرار بود خیریه، پیراهن را به موزه حرم امام‌رضا (ع) بدهد، ولی لباس رفت و برگشت و آخر به فدراسیون رفت. از آنجا هم متوجه شدم به موزه فیفا در سوئیس رفته است. ولی من خودم قلبا دوست داشتم پیراهنم به موزه حرم امام‌رضا (ع) برود.

در بازی آمریکا یک اتفاق حاشیه‌ای رخ داد. وقتی خداداد تعویض شد و لباسش را به زمین کوبید. یادتان که هست؟
من آن لحظه ندیدم، ولی بچه‌ها گفتند انگار یک سوء‌تفاهمی بین آقا جلال و خداداد پیش آمد. ظاهرا خداداد به بازیکنی اعتراض کرده بود، ولی آقا جلال فکر می‌کرد به او اعتراض کرده. به خاطر همین ایشان بعد از بازی ناراحت بود.

و بعد شما دستش را گرفتید و او را به اتاق آقا جلال بردید.
بله، من و خداداد با هم بودیم. من هم جلو رفتم. در زدم و وارد اتاق شدیم. خب ما خیلی برد شیرینی داشتیم و دوست نداشتیم این شیرینی تلخ شود. آقا جلال یک مقدار ناراحت بود. خداداد هم واقعا بچه خوبی بود. ته دلش چیزی نبود. از آقا جلال عذرخواهی کرد و همه چیز حل و فصل شد.

آقا جلال همیشه شما را برای دو چیز شاهد می‌گیرد. یکی این ماجرا و یکی هم ماجرای خط خوردن عابدزاده قبل از جام ملت‌های لبنان. ایشان می‌گوید عابدزاده به شما گفته بود نمی‌تواند دیگر بازی کند. بعد آقا جلال از زبان شما این را شنید و روی نام احمدرضا خط قرمز کشید. منتها بعدش عابدزاده جنجال کرد که من می‌توانستم بازی کنم. درست است؟
به ارواح خاک برادرم مسعود چیزی یاد نمی‌آید.

به خدا یادم نمی‌آید. آقا جلال خیلی‌خیلی آدم خوبی است. شخصیت فوق العاده مودبی دارد. واقعا به همه احترام می‌گذارد. هنوز ما را به اسم آقا صدا می‌زند. حالا بعضی وقت‌ها سوء‌تفاهم پیش می‌آمد و اتفاقاتی می‌افتد، ولی آقا جلال واقعا انسان خوبی است. من هم از این ماجرا چیز خاصی به یادم نمی‌آید که تعریف کنم. ۲۰ سال گذشته.

دو ویدئوی جذاب از جام جهانی ۹۸ هست. اول از ویدئویی شروع کنیم که در پرواز به فرانسه گرفته شده. انگار همه وصیت می‌کردید!
بله. خب هواپیما خیلی تکان‌های بدی می‌خورد. همه یک مقدار ترسیده بودیم. بچه‌ها برای اینکه جو عوض شود، شروع کردند به بخشیدن دارایی‌شان. یکی می‌گفت فلان زمین را دارم که می‌دهم به خانواده‌ام. یکی می‌گفت ماشینم را می‌دهم به برادرم. پرواز اینقدر تکان خورد که همه داشتند وصیت‌شان را می‌کردند. بعضی‌ها واقعا ترسیده بودند، بعضی‌ها هم راحت سر جایشان نشسته بودند. فیلمش را بار‌ها دیده‌ام و دلم برای آن وقت‌ها تنگ می‌شود.

فیلم دوم در رختکن بعد از بازی با آمریکاست. علی‌اکبر استاد‌اسدی حرکات موزون انجام می‌دهد و مهدوی‌کیا هم تنبک می‌زند!
علی‌اکبر از بچه‌های شیرین اردو بود. همیشه سعی می‌کرد شوخی کند. بچه‌ها هم با او خیلی شوخی می‌کردند. هنوز با علی اکبر در ارتباط هستیم. استاد جزو کسانی بود که هر تیمی نیاز دارد. بمب خنده و روحیه بود. بعد از بازی آمریکا هم در رختکن رقص آذری می‌کرد. همه دست می‌زدند. مهدی مهدوی‌کیا هم که خیلی جوان بود تنبک می‌زد. خلاصه مراسمی داشتیم.

مثل این‌که استاد خیلی شیطان بودند! بچه‌ها خاطرات زیادی از او تعریف می‌کنند.
(خنده) یادم هست سال ۹۶ که همراه با آقای مایلی‌کهن به جام ملت‌های امارات رفته بودیم. یک بازی سخت با عربستان داشتیم. بازیکن عربستان روز قبلش ما را دید. گفت فردا با هم بازی داریم. به استاد گفت به نظرت فردا نتیجه چه می‌شود؟ باور نمی‌کنید. علی‌اکبر همان‌جا چندتا معلق ژیمناستیکی زد. من که کپ کرده بودم. گفت ببین، فردا شما را همینطوری می‌بریم! بازیکن عربستان از خنده غش کرد.

ظاهرا استاد به آفتاب گرفتن هم خیلی علاقه داشت.
آخ آخ یاد بازی کرواسی افتادم. تمرین داشتیم. هی می‌شمردیم و یک نفر کم می‌آمد. آقا جلال می‌گفت یک نفر نیست. آخر‌های تمرین بودیم که دیدیم استاد با بدن سوخته دارد می‌آید. لب استخر بدون روغن آفتاب گرفته بود. طوری که سوخته بود، همه بادش زدیم تا خنک شود! قصد و نیتی نداشت. بعد همه هوایش را داشتند. مربیان هم می‌دانستند علی اکبر چیزی ته دلش نیست و بچه خوبی است. به خاطر همین زیاد به او سخت نمی‌گرفتند.

بعد از جام‌جهانی شما نزد رهبر انقلاب رفتید. در آن دیدار انگار قرار بود هدیه‌ای بگیرید که شامل شما نشد.
ما بعد از بازگشت از فرانسه هم با رهبر دیدار داشتیم و هم با رئیس‌جمهور. آن موقع رسم بود و این اتفاق‌ها می‌افتاد. یادم هست در آن جلسه همه نشسته بودیم که آقا شروع به صحبت درباره گل من کردند. حرف‌هایی زدند که باعث افتخارم بود. ایشان به خاطر گلی که زدم، پیشانی‌ام را بوسید. آن موقع من سربازی رفته بودم. مهدی مهدوی‌کیا که گل دوم را زد، نرفته بود. آقا گفتند هدیه شما بخشیدن خدمت سربازی است. منتها شامل حال من نشد، ولی در عوض مهدوی‌کیا خدمت نرفت و کارت پایان خدمتش را گرفت.

منبع: روزنامه جام جم

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.