همسر شهید رضا حاجی زاده خاطره دیدارش با حاج قاسم را روایت می کند و از روزی می گوید که مهمان خانه سردار سلیمانی شد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  مدافع حرم رضا حاجی زاده به سال ۱۳۶۶ در شهرستان آمل متولد شد. رضا بعد از اتمام تحصیلاتش وارد سپاه شد و برای دفاع از حرم حضرت زینب و مبارزه با تروریست‌های تکفیری عازم سوریه شد و سرانجام ۱۷ اردیبهشت سال ۹۵ در خان طومان مزد جهادش را از خدا گرفت و شهید شد.

باورم نمی شد مهمان خانه «حاج قاسم» هستم/خوشحالی سردار سلیمانی از ازدواج مجدد همسران شهدا

مریم شکری همسر رضا حاجی زاده ۱۶ ساله بود که زندگی مشترکش را با این شهید عزیز شروع کرد و حاصل ازدواجشان دو فرزند به نام‌های محمد طا‌ها و فاطمه حلما است. خانم شکری در ادامه این مطلب خاطره دیدارش را با حاج قاسم روایت می‌کند و از روزی می‌گوید که مهمان خانه سردار سلیمانی شد.

باورم نمی شد مهمان خانه «حاج قاسم» هستم/خوشحالی سردار سلیمانی از ازدواج مجدد همسران شهدا

*جواب بله را در جلسه اول خواستگاری دادم

روزی که رضا با خانواده اش آمد خواستگاری من ۱۶ ساله بودم و اتفاقا قصد ازدواج هم نداشتم. یعنی بیشتر دوست داشتم درس بخوانم و ادامه تحصیل بدهم. اما آن جلسه چهار ساعت صحبت کردیم. به من در مورد کارش گفت و اینکه در گردان تکاوری است و مأموریت زیاد می‌رود. البته تأکید کرد که مأموریت‌هایش داخل ایران است و خارج از کشور نمی‌روند. از شهادت حرفی نزد، اما گفت ممکن است یک روز برود و دیگر بر نگردد. گفتم: باشه مشکلی ندارم، نمی­‌دانم چرا، ولی هر چه می‌گفت، قبول می‌کردم.

در مورد درسم پرسید و اینکه دوست دارم چه رشته ای را ادامه بدهم؟ خودش حقوق می‌خواند گرایش علوم ثبتی. گفتم: می‌خواهم علوم سیاسی بخوانم. پرسید: جناحی که عمل نمی­‌کنی؟ گفتم: یعنی چه؟ گفت: یعنی به سمت یک گروه خاصی بروی، گفتم: نه اصلا. ادامه داد که دوست دارم همسرم ولایی و رهبری باشد. از این حرفش خیلی به من برخورد، فکر می‌کردم این که خیلی بدیهی است و نیازی به گفتن نداشت.

قبل از اینکه رضا به خواستگاری‌ام بیاید عضو انجمن اسلامی بودم و دیداری با آقا داشتیم، در آن دیدار نامه‌ای هم به ایشان دادم و درخواست یک هدیه و یک نصیحت کردم. وقتی رضا این حرف را زد سریع رفتم آن نامه را آوردم و نشانش دادم.

نکته دیگری که خیلی تأکید داشت احترام به پدر و مادر بود. آیه قرآن مثال می­‌زد و می‌گفت خدا در قرآن گفته اگر بعد از من سجده بر کسی واجب باشد آن هم به پدر و مادر است. به خودم گفتم کسی که پدر و مادرش را اینقدر محترم بدارد قطعاً به زنش هم احترام می­‌گذارد و برای او ارزش قائل است. اصلاً همدیگر را نگاه نکردیم، فقط من یک لحظه صورت او را نگاه کردم که ابروهای پر و مشکی­‌اش نظرم را جلب کرد. وقتی رفتند مامانم پرسید خوب نگاهش کردی؟ گفتم: نه، فقط ابروهایش را دیدم. (خنده)

آن جلسه ما چهار ساعت صحبت کردیم که آخرش پرسید، نظر شما چیست؟ گفتم: من قصد ازدواج نداشتم اما ملاک­‌هایی که مدنظر من است را شما دارید، گفت: میشه نظرتان را بدهید؟ می‌خواهم از این خانه که بیرون رفتم خیالم راحت باشد. گفتم ۵۰ درصد قضیه من حل است. این را که گفتم کتابی را به عنوان هدیه به من داد.

*از عشق زیادی که به رضا داشتم راضی شدم برود سوریه

از عشق زیادی که به او داشتم راضی شدم برود سوریه چون نمی توانستم ناراحتی‌اش را ببینم. خیلی خیلی به رضا وابسته بودم. شب قبل از اینکه برود از مسجد آمد و نشست، برایش چای آوردم که متوجه شدم چشمش پر از اشک است. گفت: خانم دیدی دوستان من یکی یکی دارند می­‌روند و من از آنها جا ماندم. (خبر شهادت دوستانش را شنیده بود) گفتم: رضا تو یک بار رفتی، تکلیفت را انجام دادی. حالش را که دیدم خیلی دلم سوخت، گفتم: من جلویت را نمی­‌گیرم برو. ۵ دقیقه نشد گوشی­ش زنگ خورد، جواب داد بعد سریع خوشحال شد، گفت: خانم من دارم می­‌روم. گفتم: رضا! کجا؟! همین الان؟! (ساعت ۱۰:۳۰ شب بود.) پرسیدم: بچه­‌ها را چه کار کنم؟ انگار یکی به بچه­‌ها گفته بود بابا می­‌خواهد برود دیگر نمی­‌آید، دو تایی دنبال او راه افتادند و بابا بابا می­‌کردند.

چون وقت کم بود سریع وسایلش را برداشت. لباسش پاره بود،‌ سریع خودم برایش دوختم. گفتم: آقا رضا همه وسایلت را بردار یادت نرود. ساکش را با هم بستیم، فقط نگاهش می­‌کردم. گفتم: یک کفی طبی دارم می­‌گذاری در پوتینت؟ می خواستم پایش کمتر اذیت شود. قبول کرد. چندبار بچه­‌ها را بوسید.

تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که از لحظه رفتنش فیلم گرفتم. الان تمام دلخوشی‌ام همین فیلم و عکس‌هاست. در فیلمش می‌گوید: قابل توجه کسانی که می­‌گویند ما برای پول می­‌رویم، ما تکلیف داریم که برویم. من زندگی­‌ام را دوست دارم و اصلاً برای شهادت نمی­‌روم، به هیچ­ وجه برای شهادت نمی­‌روم! اما این یک تکلیف است.

باورم نمی شد مهمان خانه «حاج قاسم» هستم/خوشحالی سردار سلیمانی از ازدواج مجدد همسران شهدا

*رضا شهید نشدی؟

من تا حدودی از خطرات آنجا با خبر بودم اما رضا اصلا در مورد کارش در خانه صحبت نمی­‌کرد. تا اینکه دفعه قبل از آخرین بار رفت سوریه دستش تیر می‌خورد مجروح می‌شود. ماجرای مجروحیتش را این گونه تعریف می‌کرد: «شهید روح الله (از دوستان نزدیکش) وقتی متوجه شد دستم تیر خورده پرسید: رضا شهید نشدی؟ گفتم: نه حالم خوبه می‌روم دوباره در جایم مستقر می­‌شوم. روح الله دو متر از من فاصله گرفت که او را زدند و تیر به قلبش اصابت کرد. من زار زار گریه می­‌کردم ولی نمی­‌توانستم بروم پیش او. بعد از ۵ دقیقه رفتم بالای سرش که دیدم شهید شده. فقط تلاش کردم سریع آمبولانس بیاید و پیکرش را ببرند عقب.»

*در وضعیت بدی بودیم اما هیچ کسی توضیح نمی­‌داد

وقتی خبر شهادتش را از طریق تلگرام شنیدم در وضعیت بدی بودیم اما هیچ کسی توضیح نمی­‌داد چه شده. یکی می­‌گفت اسیر است، یکی می­‌گفت مجروح شده، یکی می­‌گفت سالم است و هنوز دارد می­‌جنگد.

تا اینکه فرمانده آقا رضا مصطفی مهدی­‌تبار بعد از دو سه روز که از این موضوع می‌گذرد به خانمش زنگ می‌زند و همسرش از او می پرسد: از آقا رضا چه خبر؟ او هم می‌گوید: پر پر شد. وقتی از زبان ایشان شنیدم حرفش را باور کردم چون برایم حجت بود.

* شاید دیگر صورت من را نبینی

موقع رفتن بهش گفتم آقا رضا اگر تو شهید بشی من چطور ببینمت؟ گفت شاید دیگر صورت من را نبینی ولی همه جا کنارت حضور دارم. می‌­گویند شاید تا نیمه شعبان پیکرشان بیاید و اگر نیاید دیگر بر نخواهد گشت. ولی من منتظر هستم و دوست دارم او را ببینم.

باورم نمی شد مهمان خانه «حاج قاسم» هستم/خوشحالی سردار سلیمانی از ازدواج مجدد همسران شهدا

دستخط حاج قاسم برای همسر شهید حاجی زاده

بسم تعالی

دختر عزیز و خوبم مریم عزیز

از خداوند منان می خواهم همانگونه که شهید انتخابت کرد خداوند در عرش اعلی انتخابت کند و جایی دهد

دخترم دعام کن

2/12


*درخواستم را در نامه ای نوشتم و به حاج قاسم دادم

بعد از شهادت همسرم دیدن حاج قاسم برایم آرزو بود به خصوص اینکه دلم می خواست بچه هایم حتما با او عکس یادگاری بگیرند. با خانواده های شهدای دیگر هم که دور هم جمع می شدیم همه این درخواست و آرزو را داشتند.

مدتی بعد اطلاع دادند قرار است مراسمی در بابل برگزار شود و از خانواده شهدا دعوت کردند تادر این مراسم شرکت کنند. وقتی نگاهم به حاج قاسم افتاد اشک امانم نداد و دائم از چشمانم سرازیر بود. خب همسر من سال 95 در خان طومان به شهادت رسیده بود و حتی پیکرش هم برای ما بازنگشت. این موضوع خیلی برای من سخت بود به خصوص اینکه فرزندانم نیز بی قرار پدرشان می شدند. حالا که حاج قاسم را دیده بودم انگار پشت و پناهم را دیده بودم.

اینقدر ارادت قلبی به او داشتم که حتی پیش از شهادت سردار سلیمانی از خدا می خواستم بتوانم فرزندم را طوری تربیت کنم که در آینده مردی شود شبیه حاج قاسم. به قول قدیمی ها دوست داشتم دم سردار به دم فرزندانم بخورد تا روحشان از او اثر بگیرد.

حاج قاسم میز به میز پای صحبت خانواده ها نشستند و دقایقی بعد به میز ما نشستند. ابتدا با پدر و مادر شهید صحبت کردند و بعد نگاهی به من کردند و پرسیدند شما دختر شهید هستید؟ گفتم: نه همسر شهیدم. با تعجب دوباره پرسیدند: شما همسر شهید هستی؟! گفتم: بله. با همان لحن متعجب پرسیدند بچه هم داری؟ گفتم: بله دو فرزند هم دارم. سردار گفتند: بنشین بنشین می خواهم با تو صحبت کنم. از اوضاع و احوالم پرسید و من همه را با اشک جواب می دادم. سردار گفت: گریه نکن گفتم: نمی توانم.

حاج قاسم رو کردند به مادر شوهرم و گفتند حاج خانم هوای دختر ما را داری؟ مادر شوهرم گفت: بله مجدد عروس خودم شد. سردار با لبخندی گفت: دختر به این ماهی، اگر این کار را نمی کردید چه می کردید؟ بعد با حالتی گفت: کسانی که به شهادت می رسند اینقدر از شهادتشان ناراحت نمی شوم که همسرانشان را می بینم ناراحتم می کند.

نامه ای هم برای حاج قاسم نوشته بودم و دادم دستشان گفتم: خواهش می کنم این نامه را فقط خودتان بخوانید. سردار هم نامه را دست همراهشان آقای پورجعفری نداد و نامه را گذاشت داخل جیبش.

در نامه نوشته بودم : دنیا خوب و بد هر چه باشد می گذرد و من چیزی از آن نمی خواهم. اما چون شما نزد امام زمان(عج) آبرو دارید یکبار هم شده در نماز شب هایتان اسم من و بچه هایم را بیاورید و ما را دعا کنید.

باورم نمی شد مهمان خانه «حاج قاسم» هستم/خوشحالی سردار سلیمانی از ازدواج مجدد همسران شهدا

*بالاخره رفتم منزل سردار

بعد از شهادت همسرم خیلی ها با من تماس می گرفتند و صحبت می کردند. از یکی از این خانم ها پرسیدم شما که هستید و چه کسی مرا به شما معرفی کرد؟ خودش را از اقوام سردار معرفی کرد. من به او احترام گذاشتم و صحبت کردم اما راستش را بخواهید اعتماد نکردم. تا اینکه بعد از شهادت حاج قاسم دوست داشتم بروم خدمت همسرشان. به ذهنم رسید به آن خانمی که خودش را از اقوام سردار سلیمانی معرفی کرده بود تماس بگیرم و از او بخواهم مرا کمک کند. تماس گرفتم و آن خانم به سرعت شرایط را فراهم کرد و گفت: فلان روز و ساعت بیا تهران با هم برویم. باورم نمی شد. بالاخره رفتم منزل سردار. حاج خانم با لهجه غلیظ کرمانی اش با من احوال پرسی گرمی کرد و احوال بچه هایم را به اسم جویا شد. حاج خانم گفت: اتفاقا به حاج آقا گفته بودم برای مراسم فاطمیه خانم حاجی زاده را دعوت کنیم بیاید کرمان منزلمان.

وقتی این را شنیدم راستش را بخواهید عذاب وجدان گرفتم. چون همیشه در دلم گلایه می کردم که چرا سردار منزل ما نمی آید و به ما سر نمی زند؟ حالا ببین چطور جبران کردو من مهمان منزل حاج قاسم شدم. بعد از این دیدار یک سر هم رفتم منزل ابومهدی. همسری بسیار ساده و دلنشین و فوق العاده بود.

*حاج قاسم بسیار از ازدواج مجدد همسران شهدا خوشحال می شد

حاج قاسم بسیار از ازدواج مجدد همسران شهدا خوشحال می شد و تشویق به این کار می کرد. هر چند در جامعه برخی ها که نمای مذهب هم دارند خیلی برخورد بدی با این همسران می کنند. ما می دانیم هدفمان درست است اما توان صحبت ها و کنایه های مردم را ندارم. خیلی بهم می ریزم.

باورم نمی شد مهمان خانه «حاج قاسم» هستم/خوشحالی سردار سلیمانی از ازدواج مجدد همسران شهدا

*وصیت نامه شهید

«و اما خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی» آیات ۴۰ و ۴۱ سوره مبارکه النازعات
«و اما آن کس که از مقام و مرتبه پروردگارش ترسیده و خود را از هوا و هوس بازداشته است، به یقین بهشت جایگاه اوست.»

با سلام و صلوات به محضر منجی عالم بشریت حضرت صاحب‌الزمان (عج) و نائب بر حقش امام خامنه‌ای و شهدای اسلام و ایران، به خصوص شهدای مدافع حرم.
این‌جانب رضا حاجی‌زاده فرزند رجبعلی در صحت و سلامت کامل عقلی وصیت‌نامه خود را می‌نویسم، من نمی‌خواهم که عمرم بی‌ثمر باشد و مرگم یک مرگ عادی، مرگی می‌خواهم که در راه اسلام و ایران اسلامی باشد.
من به خاطر منطق خویش برای دفاع از اسلام و حریم اهل‌بیت (ع) وارد جنگ با دشمنان اسلام شدم و با عشق و علاقه و رضایت کامل جان خویش را فدای این راه می‌نمایم و می‌روم تا انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم.
من از مردم ایران می‌خواهم تفرقه‌اندازی نکنید، با هم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگه‌دارید، به دوستان و آشنایان توصیه می‌کنم نماز اول وقت و با حضور قلب بخوانید.
پدر و مادر را گرامی و محترم بدارید، از طهارت و معصومیت خود شدیداً حراست و پاسداری کنید، پیوند به ائمه اطهار (ع) و به‌خصوص امام هشتم را مستحکم کنید و خدای متعال و مهربان را در همه حال به یاد داشته باشید.

خدمت پدر و مادر عزیز و گرامی!

موفقیت من در مراحل گوناگون زندگی مرهون زحمات و دعای خیرتان بوده است، امیدوارم کوتاهی و قصورم را در رسیدگی به اوضاع و احوالتان بخشنده باشید و حلالم کنید و این را بدانید تا آنجا که در توان داشتم در حد بضاعتم تلاش کردم تا رضایت شما را در زندگی خود داشته باشم.

هر پدر و مادری عاقبت به خیری فرزندشان را خواهانند و این را بدانید که بنده عاقبت به خیر شدم و این عاقبت به خیری را مدیون زحمات دیروز شما هستم.

داداش جان!
در نبود من پدر و مادر را فراموش نکن و همواره تابع بی‌چون و چرای ولایت باش، دشمن همواره از دینداری و ولایت‌پذیری تو هراس دارد، پس کاری کن که دشمن همواره از تو و امثال تو بترسد.

همسر مهربان و صبورم!
می‌دانم که بعد از رفتن من تمام سختی‌های این زندگی بر دوش توست، من برای شهادت نمی‌روم، من جوانی و زندگی با شما را دوست دارم و می‌خواهم با شما باشم، ولی این تکلیف ماست که از حریم اسلام و اهل‌بیت (ع) دفاع کنیم و راضی هستیم به رضای خدا ولی این ‌بار سنگین بر دوش توست و از تو می‌خواهم صبر زینب‌گونه پیشه کنی و در برابر تمام سختی‌ها و مشکلات یاد خدا را فراموش نکنی و در تمام مراحل از خدا کمک بگیری.
از تو می‌خواهم که فرزندانم را طوری تربیت کنی که در مسیر اسلام و ولایت ادامه‌دهنده را شهدا باشند و بابت تمام کمبودها و نبودهایم از تو می‌خواهم حلالم کنی.

فاطمه‌ حلما جان!
دِتِر (دختر) بابا، دوستت دارم، دوستت دارم، بدان که بابا رفته است که تا تو و امثال تو در امنیت و آرامش در خاک خود قدم بگذارید و بدان که ناموس شیعه در واقع ناموس خودمان است، تکلیف ما این است که از ناموس شیعه دفاع کنیم و جان خود را در این راه بدهیم و از تو می‌خواهم که در سنگر خود که همان چادر توست، بمانی و بایستی و مقابله کنی تا پرچم اسلام و تشیع همیشه پیروز و سرافراز بماند.

محمد طه جان!
مرد خانه بابا، تو دیگر ستون خانه‌ای، از تو می‌خواهم که دینت را حفظ کنی و در خط ولایت‌فقیه باشی و گوش به فرمان رهبر عزیزمان باشی، دعا می‌کنم که در رکاب امام زمان (عج) ادامه‌دهنده راه شهدا باشی و در زندگی‌ات طوری باشی که موضع اسلام و مسلمین به خطر نیفتد.

از همه دوستان و آشنایان و همکارانم می‌خواهم که مرا حلال کنند و قصورم را ببخشند و اگر دینی از کسی بر گردنم مانده است، برای تسویه به خانواده‌ام مراجعه نمایند که خداوند می‌فرمایند هر گناهی از شما بخشیده می‌شود، غیر از حق‌الناس.

و من الله التوفیق
رضا حاجی زاده

۳۰/۱/۱۳۹۵

منبع : فارس

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲۸
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
سعیده
۱۳:۰۶ ۱۲ شهريور ۱۴۰۱
شهید عزیزم ..دنیا رو توچشم تودیدم ...
Iran (Islamic Republic of)
امیرحسین،دارالولایه سیستان
۰۵:۵۶ ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۱
شهید عزیزم،دست منو خانواده مونو روز قیامت بگیر،،،من ۱۴سالمه،ولی از بس مادرم عکس و فیلم های شهدای مدافع حرم رو نگاه می‌کنه و گریه میکنه،طاقتم نمیاد منم همراهش گریه میکنم که انشاالله مارو هم شفاعت کنم،شهید عزیزم رضا جان حاجی زاده از امام حسین علیه السلام بخواه تا کمکمون کنه از نظر مالی دستمون خالیه،وضع زندگی مون خوب بشه تا منو ،مادر و برادرام،پدرم،بریم پابوسی شاه عالمین،مولایمان حضرت علی علیه السلام و حضرت امام حسین علیه السلام و باب الحوائج قمربنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیهم السلام،وبقیه شهدای اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام،،،
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۳:۱۷ ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۱
واقعا متاثر شدم،خوشا به سعادتشان.
روز محشر انشالله ضامن ما هم بشوند شهدا
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۳۷ ۱۳ فروردين ۱۴۰۱
شهید عزیز رضا حاجی زاده دست ما را هم بگیر و با خود ببر
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۱۰ ۲۹ دی ۱۴۰۰
روح شهید عزیز و همه ی شهدا شاد و مسرور باد.
خوش به سعادت شما و ان شاالله همانطور که شهید شما را انتخاب کرد خداوند هم شما را انتخاب کند!و در عرش اعلا جای دهد
Iran (Islamic Republic of)
خانم ض
۰۰:۰۴ ۰۹ دی ۱۳۹۹
سلام بله خوش به سعادت چنین مردان خداییی که با به خطر انداختن جانشان وبادور شدن از خانواده هایشان وبا چشم بستن به روی فرزندان دلبندشان از همه چیز میگذرند فقط تنها هدفی که دارند دفاع از ناموس وحرم اسلام میکنند تا ما اسوده بمانیم .من که یک زن در اسلام هستم با تمام وجود نمی گذارم خون شهدا الکی پایمال بشوند همون جوری که شهدا به ما وصیت کرده اند خواهرم چادرت از خون ما رنگین تراست چادرت کو با جان دل چادر باارزشم را زمین نمیگزارم وونگاه هایم را حفظ میکنم و به خانواده ام احترام میگذارم وبه مردمم مانند خانواده ام احترام میگذارم و از شما میخوام که چه مرد چه زن قدر شهدا را بدانیم و راه شهدا را ادامه بدهیم وبدانیم شهدا برای اسلام چه ها که نکردند
Iran (Islamic Republic of)
حسین
۲۳:۴۴ ۲۴ مهر ۱۳۹۹
سلام بر روح ملکوتی امام و شهدا انشالله در قیامت دستان ما که گنه کاری بیش در جامعه نیستیم را بگیرند...
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
ناشناس
۰۰:۳۲ ۲۲ مهر ۱۳۹۹
ما فقط شرمنده ایم.....
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۲۶ ۰۱ مهر ۱۳۹۹
خیلی خوشحالم که همچین شوهری داشت
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۳۶ ۰۴ شهريور ۱۳۹۹
کاش ما هم بتوانیم مثل شهدا نماز اول وقت و باحضور قلب بخوانیم
Iran (Islamic Republic of)
مهدی
۲۲:۳۳ ۱۶ تير ۱۳۹۹
خداوند شهید مرادخانی شهید خوش محمدی شهید بواس شهید نعمایی و سایر شهدای مازندران رابا اولیا الله و خوبان محشور کند و به ما توفیق بدهد ادامه دهنده راه این شهدا باشیم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۲۴ ۰۹ تير ۱۳۹۹
سلام مدیون خون شهداییم و همسرانشان احترام با صاحب الزمان
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۵۴ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
خداوند گلها را گلچین می کند
ای کاش مسئولین بخاطر خون شهدا یکم به فکر مردم باشند
Iran (Islamic Republic of)
مهدی بیات
۲۰:۰۰ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
سلام
ما شرمنده شهداییم.
از این مطلب بسیار خوشحالم.
من الله توفیق.
United States of America
ناشناس
۱۷:۲۱ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
عالی بود
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۲۵ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
خوش به حال این خانوم چه شوهر خوبی داشته
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۱۷ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
خوش به سعادتشون که به این مقام رسیدند
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۱۲ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
برای شادی روح بزرگ شهدای اسلام صلوت
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۲۱ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
خدا رحمتش کنه

شهدا لطفا شفاعت ماهم از خدا بخواهید
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۱۸ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
خوشا به سعادتشان روحشان شاد
Iran (Islamic Republic of)
بهزاد احسانی
۱۱:۰۵ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
روحش شاد و راهش پر رهرو...
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۴۸ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
از خداوند سبحان ...
Iran (Islamic Republic of)
مانی
۱۰:۲۳ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
خداوند تمام شهدا اللخصوص سردار سلیمانی را در بهشت های زیبا مورد عنایت خود قرار دهد.



خداوند تمام شهدا را رحمت کند . بر روح بزرگ منور شهیدان صلوات.
Iran (Islamic Republic of)
مانی
۱۰:۲۳ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
خداوند تمام شهدا اللخصوص سردار سلیمانی را در بهشت های زیبا مورد عنایت خود قرار دهد.



خداوند تمام شهدا را رحمت کند . بر روح بزرگ منور شهیدان صلوات.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۰۲ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
برای شادی روح شهدا ،صلوات
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۵۴ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
خوشا به سعادت همسر شهید حاجی زاده که سردار عزیزم هم دعای خاصی براشون کردن و هم اینکه مهمان سردار بودن.
انشاالله سردار ما رو هم دعا کنند که خداوند ما رو هم در عرش اعلی انتخاب کند. انشاالله
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۴۵ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
خوش به سعادت شهدا التماس دعا
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۳۶ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹
خوش به سعادتتون
ماک هم از اینور موندیم هم از اونور