به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در سریال «کارآگاه شمسی و مادام» ساخته مرضیه برومند تصویر و نقش مرحوم لوریک میناسیان ماندگاری خاصی دارد، صدای او را به یاد دارید با آن لهجه ارمنی زیبا در سریال «کارآگاه شمسی و مادام» صحبت میکرد و معمولا در تلاش بود تا شمسی (پری امیرحمزه) را متقاعد کند که به نظرات او هم توجه کند. فردا، سالگرد درگذشت میناسیان است. بازیگری قدیمی که سابقه بازیگری زیادی داشت، اما سریال شمسی و مادام او را به شهرت رساند. البته سینمادوستان، بازی درخشان او را در فیلم «بودن یا نبودن» عیاری دیدند. مرضیه برومند هم بعد از دیدن بازی او در همین فیلم بود که میناسیان را برای بازی در سریال شمسی و مادام انتخاب کرد. دیروز که با برومند تماس گرفتم تا درباره میناسیان با او همصحبت شوم، تاکید کرد ارامنه حق زیادی به گردن سینما و تئاتر ایران دارند و باید همیشه سپاسگزار آنها بود.
از سابقه دوستی و آشناییتان با خانم میناسیان برایمان بگویید.
راستش درگذشت نابهنگام خانم میناسیان به من فرصت نداد که دوستی طولانی را با او تجربه کنم. آشنایی ما به سریال کارآگاه شمسی و مادام مربوط میشود. بعد از دیدن فیلم بودن یا نبودن او را برای نقش مادام در نظر گرفتم و میدانستم دختر آقای آرمان است که در سینمای ایران فرد موثری بوده است. اولین بار که دیدمش آنقدر خونگرم و دلنشین بود که همان بار اول مهرش به دلم نشست. این را هم اضافه کنم که بازیگر بسیار توانمندی بود. با این که همان زمان هم بیمار بود، اضافه وزن داشت و مشکل قلبی هم اذیتش میکرد، اما هم خانم میناسیان و هم خانم امیرحمزه سنگ تمام گذاشتند و در این سریال بازی کردند. بعد از سریال شمسی و مادام، خانم میناسیان معروف شد و هر جا میرفت تحویلش میگرفتند برای همین خیلی ذوقزده شده بود. یکبار به من گفت: «من مثل ملکهها شدهام همه بهمن احترام میگذارند.» یکبار رفته بود بانک و خارج از نوبت کارش را راهانداخته و او را برده بودند پیش رئیس بانک و کلی تحویلش گرفته بودند و همین باعث شده بود خیلی خوشحال شود. اما خیلی ناگهانی از دنیا رفت.۶۱ سالش بود که فوت کرد. متاسفانه این بازیگر تا در قید حیات بود قدر ندید و آنطور که باید از تواناییهایش استفاده نشد.
اول خانم امیرحمزه را برای سریال انتخاب کردید یا خانم میناسیان را؟
خانم امیرحمزه را. در کارهای زیادی برایم بازی کرد. آرایشگاه زیبا و داستانهای نوروز و چند کار دیگر. او هم بازیگر توانمندی است. الان وقت آن است که قدر او را بدانیم. بازیگر منحصر بهفردی است. نقشهای ویژهای را میتواند بازی کند. بهرغم سن و سالش و مشکلات فیزیکی که بعد از یک تصادف برایش به وجود آمده، اما کم نمیگذارد. در همین سریال شمسی و مادام یک سکانس بدو بدو داشتیم که عالی بازی کرد. میدانستم وقتی میدود پایش درد میکند، اما با تکرار پلان اصلا مشکل نداشت و تا زمانی که رضایت مرا با چشم خودش نمیدید، از کار دست نمیکشید.
انگار بازیگران قدیمی خیلی با انگیزه بودند.
خیلی! تفاوت بازیگران قدیمی با بازیگران امروزی در همین انگیزه و اخلاق حرفهای است. بازیگرانی که زمانی چرخ سینما و تئاتر را میچرخاندند که به اندازه امروز پول و دستمزدها اینقدر زیاد نبود. برای همین بیشترشان الان با حداقل امکانات زندگی میکنند. خانم امیرحمزه با کدام پول امورات زندگیاش را میگذراند؟ با حقوق ناچیز بازنشستگی. در حالی که این گروه از بازیگران خیلی فداکاری کردند و به کار ادامه دادند تا سینما، تلویزیون و تئاتر در ایران پا بگیرد.
عزت نفس بالایی هم دارند.
همه آنها نه، اما برخیشان. عزت نفس بالایی دارند. اتفاقا آنهایی که در حرفه بازیگری موثر بودهاند وکارهای شاخصی دارند، عزت نفسشان بالاتر است و معمولا اصلا گلایه نمیکنند. مرحوم کسبیان در اخلاق و اصول بازیگریدرخشان بود. آقای سروش خلیلی و آقای مرتضی احمدی. همه اینها زندگیهای متوسطی داشتند، اما با عزت نفس زندگی کردند و صدایشان درنیامد. درآمد بازیگران امروزی با بازیگران قدیمی اصلا قابل قیاس نیست.
بازیگران پیشکسوتی که نام بردید و متاسفانه در قید حیات نیستند، جوری بازی میکردند که انگار زندگی خودشان را مقابل دوربین بازی میکنند، همینقدر باورپذیر.
چنین نبود که نقشها شبیه واقعیت خودشان باشد. گاهی تفاوتهای اساسی وجود داشت، اما بههرحال بازیگر میگردد و شباهتهای خودش و نقش را پیدا میکند و واقعا بازیگران بسیار متعهد و منظمی بودند. میدانستند صبح زود باید سرصحنه باشندو برای همین شب زود میخوابیدند و اول وقت سرحال سرصحنه بودند. اما الان برخی بازیگران این نظم را ندارند، خواب میمانند و دیر به سر صحنه میآیند، وقتی هم میرسند، صبحانه میخواهند و...، اما بازیگران قدیمی سرحال و صبحانه خورده سرصحنه میآمدند، دیالوگها را حفظ کرده بودند و از کوچکترین فرصتها استفاده و فیلمنامه را دورخوانی میکردند تا کاملا به نقشها و داستان مسلط شوند. از تمرین و تکرار خسته نمیشدند. احترامی که بازیگران برای هم قائل بودند، بینظیر بود. نه به هم توهین میکردند و نه پشتسر هم حرف میزدند. برای من که اخلاق حرفهای خیلی اهمیت دارد و از حضور این بازیگران بسیار لذت میبرم.
بازیگرانی که انتخاب میکردید با جنس داستانهایی که مقابل دوربین میبردید، سنخیت داشت. الان اگر بخواهید کاری بسازید، چگونه بازیگر انتخاب میکنید؟
کارهای من بازتابی است از دورهای که در آن زندگی میکنیم. مسلما بازیگران سالمند امروزی با بازیگرانی مانند مرتضی احمدی و سروش خلیلی فرق دارند. قصهای که مینویسم یا انتخاب میکنم با شرایط روز مطابقت دارد و بازیگرش هم هست. زمانی که ایده سریال شکل میگیرد و زمان نوشتن، بازیگران را در ذهنم انتخاب میکنم و بر اساس آنها داستان جلو میرود.
وقتی شمسی و مادام نوشته میشد هم بازیگران انتخاب شده بودند؟
خانم امیرحمزه که انتخاب شده بود و خانم میناسیان را هم که دیدم، متوجه شدم خود جنس است. آقای امیرحسن صدیق هم نقش خواهرزاده را بازی میکرد و در هر قسمت هم بازیگران مهمان داشتیم که آنها را هم با حساسیت زیاد انتخاب میکردم. عوامل سازنده آثارم را بر اساس متر و معیار خودم انتخاب میکنم. اخلاق برایم خیلی مهم است. اگر بازیگر یا عوامل دیگر را قبول نداشته باشم، خیلی زود به کاسه و کوزه هم میزنیم و نمیتوانیم با هم ادامه بدهیم.
کارهای شما را میتوان چند بار دید و خسته نشد. رمز موفقیت این کارها چیست؟
من تعجب میکنم از قصهها و فیلمنامههایی که این روزها نوشته شده و ساخته میشود. این داستانها را نمیتوان به زندگی واقعی تعمیم داد. انگار در ناکجاآباد رخ میدهد و آدمهایش اصلا واقعی نیستند. قصههای عجیب و غریبی که شاید در هزار سال هم یکبار رخ ندهد. همین داستانهای نامانوس و آدمهای غیرواقعی باعث شده آثار باورپذیر نباشند و بیننده نمیتواند مابهازای آن را در زندگی خود پیدا کند. من در همه آثاری که ساخته ام تلاش کردهام به زندگی واقعی مردم نزدیک باشد شاید به همین دلیل است که مردم آنها را میبینند و ارتباط خوبی هم با آنها برقرار میکنند.
رابطه شمسی و مادام به روایت برومند
روابط این دو نفر پشت دوربین و جلوی دوربین شبیه هم بود. خیلی بامزه بودند و گاهی سربهسر هم میگذاشتند. مثلا وقتی به خانم امیرحمزه میگفتم مثلا این دیالوگ را تکرار کن. میگفت: «تقصیره مادامه که نمیتونم دیالوگ رو درست بگم. جلوی من نشسته، اما خوابه. مادام هم با آن لهجه خاصش میگفت: شمسی! من کجا خوابم، بیدارم».
وقتی برای مراسم ختم خانم میناسیان رفتیم، اطرافیان فکر کردند یکی از صاحبان عزاست و او را بردند کنار آنها و تا آخر مراسم هم همانجا ایستاد و به مهمانان خوشامد میگفت و خداحافظی میکرد.
منبع: روزنامه جام جم
انتها یپیام/