به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، کسانی که در ازدواج شکست خورده اند بارها تاکید میکردند که تحقیق درباره خواستگار را جدی بگیرید. من هم با آن که سن کمی داشتم، اما سرگذشت بسیاری از زوجهای جوان را شنیده و خوانده بودم که چگونه به خاطر اعتماد، زندگی شان متلاشی شده است. با وجود این خودم نیز به گونهای درگیر این ماجرا شدم که ...
زن ۲۳ سالهای که به اتهام ترک انفاق از همسرش شکایت کرده است، در حالی که بیان میکرد اندیشیدن به سرنوشت وحشتناک دختر کوچکم مرا به مرز دیوانگی میکشاند، درباره ماجرای ازدواجش به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: زمانی که در مقطع دبیرستان تحصیل میکردم هر شب منتظر صدای خودروی پدرم میماندم تا از راه برسد و من به او خسته نباشید بگویم. پدرم با تاکسی مسافرکشی میکرد و مردی زحمت کش بود. روزگار ما به همین ترتیب میگذشت تا این که شبی از «یاا...» گفتن پدرم فهمیدم مهمان دارد. بلافاصله داخل اتاق پریدم و چادرم را به سر کردم. مهمانهای پدرم ناآشنا بودند.
آنها از شهرستان برای مسافرت به مشهد آمده بودند، اما در آن شب بارانی نتوانستند مسافرخانهای برای اقامت چند روزه پیدا کنند، این بود که پدرم مسافرانش را به منزل آورد و ما چند روز از آنها پذیرایی کردیم. پدرم نیز در این مدت بدون دریافت پولی، آنها را به تفرجگاهها و مراکز دیدنی مشهد برد. حدود دو سال از این ماجرا گذشته بود که روزی همان خانواده به همراه پسرشان به منزل ما آمدند و از من خواستگاری کردند. پدرم که مدعی بود در طول همان چند روز آن خانواده را شناخته است، بدون انجام هیچ تحقیقاتی، در حالی مرا به عقد «حشمت» در آورد که به تازگی دیپلم گرفته بودم و به زندگی مشترک فکر نمیکردم. خلاصه، من و «حشمت» خانهای را در نزدیکی منزل پدری ام اجاره کردیم و بدین ترتیب زندگی مشترک ما آغاز شد، اما خیلی زود فهمیدم که حشمت مردی مسئولیت پذیر نیست و علاقهای به من ندارد. او به اصرار خانوادهاش با من ازدواج کرده بود، در حالی که دختر دیگری را دوست داشت. خانواده حشمت که از رفتارهای محبت آمیز و پذیرایی چند روزه ما حیرت زده شده بودند، مرا برای پسرشان خواستگاری کردند تا او را خوشبخت کنند، اما آنها مرا به روز سیاه نشاندند. اگرچه حشمت تا نیمههای شب به خانه نمیآمد و مدعی بود در پیک موتوری کار میکند، اما هیچ وقت پولی برای مخارج زندگی به من نمیداد.
این در حالی بود که پدر حشمت حدود ۳۰۰ میلیون تومان به حساب خواهر همسرم واریز کرده بود و آنها باید سود بانکی آن را بین خودشان تقسیم میکردند. این در حالی بود که من محتاج نان شب بودم و چیزی برای تهیه غذا در منزل نداشتم. به همین دلیل سعی میکردم برای ناهار و شام به خانه مادرم بروم چرا که دخترم را باردار بودم و میترسیدم دچار سوءتغذیه شوم. با آن که تلاش میکردم مادرم متوجه کمبودهایم نشود تا خدای ناکرده بیماری قلبی اش شدت نگیرد، اما بالاخره روزی مادرم سر زده به خانهام آمد و با دیدن اوضاع زندگی ام اشک ریخت. او از مدتی قبل به رفتارهای من مشکوک شده بود و احتمال میداد مشکلی در زندگی ام دارم. از سوی دیگر، همسرم به بهانههای مختلف مرا رها میکرد و برای مدت طولانی به شهرستان محل زندگی پدرش میرفت و در این مدت من مخارج زندگی ام را از مادرم میگرفتم. بالاخره به خاطر استرسهای زیاد دخترم زودتر از موعد به دنیا آمد در حالی که همسرم حتی به بیمارستان نیامد. حالا هم خیلی راحت مقابلم میایستد و میگوید، توان پرداخت نفقه و هزینههای دخترم را ندارد. او میگوید، حضانت «میترا» را بپذیر ودر قبال آن مهریه ات را ببخش تا به صورت توافقی از یکدیگر جدا شویم، اما اگر پیشنهادم را قبول نکنی میترا را پشت در بهزیستی رها میکنم و به دنبال سرنوشت خودم میروم. اکنون مدتی است که «حشمت» مرا رها کرده و حتی تلفن هایم را پاسخ نمیدهد. چند روز قبل نیز فردی که خود را وکیل همسرم معرفی میکرد، با من تماس گرفت و حرفهای شوهرم را تکرار کرد. از طرف دیگر میدانم هیچ کدام از نزدیکان «حشمت» از فرزند من مراقبت نمیکنند. در این میان فقط زنی از بستگان پدری حشمت که فرزندی ندارد ادعا میکند میترا را به فرزندی میپذیرد چرا که از خون خودشان است! در این شرایط نمیتوانم هیچ تصمیم درستی برای زندگی و آینده ام بگیرم و ...
شایان ذکر است، پرونده این زن جوان با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/