به گزارش خبرنگار
گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از
گرگان، ۸ میمصادف با ۱۹ اردیبهشت ماه روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر نامگذاری شده است، سازمانی بین المللی که با هدف تسکین آلام انسانی از حوادث و پیشرفت بهداشت عمومی تشکیل شده است.
سازمانی مملو از انسانهای عاشق خدمت به مردم که در سوانح مختلف در کنار سایر ارگانها درخط مقدم میایستند تا حافظ جان مردم باشند، مردمانی که بی منت و داوطلبانه راه در این گام گذاشته اند و لباسهای سفید و قرمزهایشان در هر نقطهای نماد آرامش حضورشان برای امدادرسانی است.
به مناسبت فرا رسیدن روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر به سراغ یکی ازداوطلبان عاشق خدمت به خلق الله این مجموعه رفتیم و گپ و گفتی با وی داشتیم.
عبدالله زمانی ۳۲ساله و نزدیک به ۱۰ سال است که افتخار پوشیدن لباس امدادگری را در جمعیت هلال احمر استان داشته و اکنون جزو نیروهای واکنش سریع جمعیت هلال احمر فعالیت میکند.
مشروح گفتگو را در ادامه میخوانید.
از چه زمانی وارد هلال احمر شدید؟
از دوران دانش آموزی باهلال احمر آشنا شدم، از سال ۸۷ وارد سیستم امداد و نجات شدم و از سال ۹۰ فعالتر و تخصصیتر راه را ادامه دادم.
چرا هلال احمر را انتخاب کردید؟
همیشه در زندگی ام افرادی که از جان خود، همسر، فرزند، پدر و مادر میگذرند و برای رضای خدا و نجات جان مردم فعالیت میکنند ستایش میکردم و میکنم چه رزمندگان، چه آتش نشانان و چه هلال احمری ها.
اما در هلال احمر نیروی بسیج داوطلب بدون چشم داشت وارد عرصه میشود و همیشه هم در حوادث در خط مقدم هستند از این رو هلال احمر را انتخاب کردم.
در کدام قسمت از هلال احمر فعالیت میکنید؟
در همه زمینهها فعالیت داریم، چه سیل و زلزله و...، ولی تخصصیتر در کوهستان فعال هستم، در حال حاضر هم عضو تیم واکنش سریع استان گلستان هستم.
اولین عملیاتی که اعزام شدید چه عملیاتی بود؟
اولین عملیات کوهستان و در فصل زمستان بود که برای نجات هفت نفر اعزام شدیم.
آمار عملیاتهایی که حضور داشتید به خاطر دارید؟
من در همه حوادث رخ داده در استان حاضر بودم و تعداد آنها انقدر زیاد هست که شمارش آن از دستم خارج شده است.
سختترین عملیات که در هلال احمر تجربه کردید چه عملیاتی بود؟
هیچ عملیاتی سخت نیست به شرطی که به خدا توکل داشته باشیم، ولی عملیاتی که بیشتر از همه در آن اشهد خودم را خواندم ۱۲ روز عملیات در معدن زمستان یورت بود و طولانیترین عملیات هم سیل سال ۹۸ گلستان بود که حدود سه ماه در آق قلا و گمیشان بودم و بعد از سه ماه برای عید دیدنی به خانه برگشتم.
تا حالا شده از کاری که انجام میدهید خسته و دلزده شوید؟
روز به روز عشقم به کارم بیشتر میشود، خدا را شکر تا به حال از کارم دلزده نشده ام، ولی با توجه به این که فقط با کارهای جهادی نمیتوان زندگی روزمره را گذراند چند وقتی است فکرم درگیر این است که کاری دست و پا کنم که این موضوع منجر میشود فعالیتم به عنوان داوطلب کمتر شود.
خاطرهای هست که در حین عملیات در ذهنتان باقی مانده باشد؟
یک خاطره بر میگردد به سیل سال ۹۸ در زمان سال تحویل که با دو تن از دوستان خوبم روی آب در حال تخلیه مردم سیل زده از قایقها بودیم.
یک خاطره دیگر از همان ایام مربوط به روز ۶ عید نوروز است که به مادر بزرگم زنگ زدم و به من گفت نمیایی به من سر بزنی، گفتم ننه جون مردم خونه ندارن ...، نگذاشت حرفم تمام شود و گفت قربونت برم نیا، به مردم کمک کن. این آخرین باری بود که صدای مادربزرگم را شنیدم و دیگر قسمت نشد او را ببینم و در نهایت فاتحهای بر سر مزارش نصیبم شد.
در کدام یک از عملیاتهایی که شرکت داشتید تجربه خاصی را لمس کردید؟
در حادثه معدن زمستان یورت در همان ساعت ابتدای ورودم به معدن تبدیل به یک معدنچی شدم و همین امر باعث شد از روز نخست تا پایان عملیات همان جا باقی بمانم حتی کار به جایی رسیده بود که سایر معدنچیها من را از خودشان میدیدند و با سایر افراد غریبگی میکردند.
چه توصیهای به افرادی دارید که قصد ورود به هلال احمر را دارند؟
توصیه من به کسانی که دوست دارند وارد هلال احمر شوند این است که اگر دنبال پول و مادیات هستند نیایند، اما اگر عاشق خدا و کمک به مردم هستن بسم الله، چون تا عاشق نباشی نمیتوانی جهادگر باشی، اگر عاقل باشی دنبال پول و مادیات هستی، ولی اگر عاقل عاشق باشی به دنبال رضای خدایی، در واقع اگر یک نفر را نجات دهی مثل این است که کل آدمها را نجات داده ای.
چشم انداز آینده کاری خود را چگونه میبینید؟
چه در هلال و چه بیرون از هلال تا خدا جان به ما داده کمک به مردم میکنیم، اما اگر در آینده جذب سازمان شویم انشالله با تمام قوت به کارمان ادامه خواهیم داد، اگر هم جذب نشدیم کار آزادی در کنار هلال دست و پا خواهیم کرد، تا یار چه خواهد.
بزرگترین تجربه کاری شما چیست؟
بزرگترین تجربه من از بودن در هلال این است که اگر خدا بخواهد جان تو را بگیرد از هیچ کس هیچ کاری برنمی اید، ولی اگر بخواهد تو را حفظ کند چه در میان دره باشی، چه ۱۴۰۰متر در دل کوه، چه شب در جنگل در میان حیوانات وحشی و چه در زیر گلوله دشمن به تو آسیبی نخواهد رسید.
کار شما به نجات جان آدمها گره خورده، آیا حضور در این عملیاتها روی شما تاثیراتی هم داشته؟
مرگ و زندگی دست خداست، از وقتی وارد هلال احمر شدم موارد زیادی را به چشم دیدم، به عنوان مثال در تصادفات جادهای همه فکر میکنند تصادف برای دیگران است نه برای خودشان و این که آدم از ثانیه دیگر خودش خبر ندارد، با دیدن این مسائل به نوعی آرامتر شدم و بیشتر با خدا مانوس شدم، البته اکثر افردی که در هلال احمر هستند این تجربه را دارند، اول هر حادثه اشهد خودم را میخوانم و هر چه حادثه بزرگتر باشد اعتماد قلبی من به خدا بیشتر.
اگر خدا نخواهد یک برگ هم از درخت نمیافتد، پس اگر کسی را گرفت، یک تولد هم در راه است، انسان اگر توکل داشته باشد اگر هم کسی را از دست داد زیاد ناراحت نمیشود.
ولی وقتی حاج قاسم سلیمانی شهید شد ناخواسته مثل بقیه مردم اشک از چشمانم جاری شد، چون مردی خدایی بود و مثل خود ما جهادی و به فکر مردم، پدری بود که خدا از ما گرفت تا قدر آدمهایی مثل او را بیشتر بدانیم وقتی حاج قاسم شهید شدمصصمتر شدم در مسیری که هستم باقی بمانم.
حرف آخر؟
ای کاش سازمان هلال احمر داوطلبینی که بالای پنج، ۶ سال سابقه کاری دارند و یا به درجه ایثار رسیدند جذب میکرد، داوطلبانی مثل من زیاد هستند که با عشق و علاقه کار میکنند، اما بعد از چند سال مجبور میشوند برای گذران زندگی فعالیت شان را کمتر کنند.
گزارش از مونا محمدقاسمی
انتهای پیام / اس