به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، علم کماکان چیزهای زیادی را در مورد مغز نمیداند. با این حال، دانشمندان در مورد بعضی از باورهای اشتباهی که دربارهی مغز انسان وجود دارد روشنگری کرده اند و شناخت بیشتری از مغزمان به ما داده اند.
ما هم در این مطلب میخواهیم به تعدادی از این باورهای رایج، اما غلط دربارهی مغز انسان بپردازیم و ببینیم این باورها چرا غلط هستند.
قبلاً این تصور وجود داشت که انسانها فقط از ۱/۱۰ درصد از تودهی مغزشان میتوانند استفاده کنند. این باور به خاطر سوء برداشت اشتباهی به وجود آمد که از تحقیقی مربوط به اوایل قرن بیستم شده بود. این تحقیق نشان داده بود در هر بازهی زمانی مشخصی فقط ۱۰ درصد از نورونهای مغز فعال هستند.
با این حال، به گفتهی عصب شناسان، ما دائماً از بخشهای مختلف کل مغزمان استفاده میکنیم. به ادعای آن ها، برای انجام هر فعالیتی، از ریختن یک لیوان چایی گرفته تا گرفتن تصمیم، نورونهای مختلفی در مغز باید به طور همزمان فعال باشند، چون در این راه از تواناییهای مختلفی استفاده میشود.
این باور وجود دارد که اندازهی اندامهای بدن روی کیفیت عملکرد آنها تأثیر میگذارد، و گرچه در خصوص مغز اثبات شده اندازهی این اندام، سطح تواناییهای ذهنی را تحت تأثیر قرار میدهد، اما حقیقت آن است که اندازهی مغز فقط به میزان حدوداً ۲ درصد در تواناییهای ذهنی تفاوت ایجاد میکند.
طبق تحقیقات، همین میزان تفاوت هم آنقدر چشمگیر نیست که بتوان ادعا کرد مغز بزرگتر به معنای هوش بیشتر است. پس این باور هم رد است.
در اوایل دههی ۱۹۹۰، تحقیقی صورت گرفت که در آن حدود ۳۰ دانش آموز بعد از شنیدن قطعات موتزارت، آهنگساز مشهور، ظرف چند دقیقه توانایی تمرکز آنها بیشتر شده بود. این مسأله باعث به وجود آمدن افسانهی «اثر موتزارت» شد که بر اساس آن گوش دادن به قطعات این آهنگساز میتواند باعث افزایش هوش کودکان یا نوزادان میشود.
در این تحقیق که در سال ۱۹۹۳ صورت گرفته بود، از دانش آموزان کوچک سال خواسته شده بود کار مشخصی را انجام دهند. آنهایی که قبل از انجام آن کار به قطعات موتزات گوش داده بودند عملکرد بهتری داشتند، اما این تأثیر بیشتر از چند از دقیقه دوام نیاورده و آنها را باهوشتر نکرده بود. در سال ۲۰۰۳ تحقیقی انجام شد که بیان کرد در خصوص استفاده از تواناییهای روانی حرکتی و تشخیص اعداد، عملکرد کودکانی که با موسیقی آموزش دیده بودند، بهتر از آنهایی نبود که به صورت تصویری آموزش دیده بودند.
داشتن یک دست مسلط که از توانایی حرکتی بهتری در مقایسه با دیگری برخوردار است باعث به وجود آمدن این باور رایج شده که فقط یک بخش از مغز ما فعال است. به علاوه، علم به اینکه نیمکرهی چپ مغز به منطق و زبان مربوط میشود و نیمکرهی راست آن به خلاقیت و شهود، به این طرز فکر که مغز ما عملکرد نامتقارنی دارد دامن زده.
در واقع هیچ مدارک و شواهد علمیای که قطبی بودن مغز را ثابت کند وجود ندارد، چون چپ دستها میتوانند تواناییهای منطقی بسیار خوبی داشته باشند و افراد راست دست هم میتوانند از تواناییهای خلاقانهی بسیار خوبی برخوردار باشند. داشتن یک دست مسلط تا حدودی زیادی به ژنتیک مربوط میشود، مثل رنگ موهایمان که با آن متولد میشویم، که این مسأله هیچ ارتباطی به اینکه مغز ما در کدام تواناییها قویتر است ندارد.
بسیاری تصور میکنند با بالا رفتن سن، تواناییهای شناختی ما هم مانند دیگر اندامهای بدن مان تحلیل میروند. حقیقت آن است که همهی افراد در یک سن مشخص و یکسان به نهایت توانایی شناختی شان دست پیدا نمیکنند. تحقیقی در سال ۲۰۱۵ نشان داد بعضی از افراد شرکت کننده در پژوهش در دههی ۳۰ زندگی خود به نقطهی اوج توانایی شان رسیده بودند و برخی دیگر در دههی ۴۰ زندگی شان.
با این حال، گرچه ممکن است تصور کنیم که از آن به بعد همه چیز در مسیر سراشیبی قرار خواهد گرفت، اما تحقیقات غلط بودن این باور را ثابت کرده، چون با آنکه حافظهی کوتاه مدت افت پیدا کرده و سرعت پردازش اطلاعات کاهش پیدا میکند، اما در عین حال تواناییهای زبانی، فنی و حافظهی بلند مدت با رشد رو به رو خواهند بود.
گرچه زنان و مردان تفاوتهای زیادی با یکدیگر دارند، اما به طور قطع یکی از این تفاوتها میزان هوش آنها نیست. تحقیقی در دانشگاه آریزونای آمریکا صورت گرفت که در آن خود ادراکی دانشجویان در خصوص توانایی شان مورد بررسی قرار گرفت.
هیچ تفاوت چشمگیری میان هوش زنان و مردان وجود نداشت در حالی که نمرات درسی آنها عکس این موضوع را نشان میداد. در این تحقیق معلوم شد مردان از احساس اعتماد به نفس بیشتری در خصوص توانایی هایشان برخوردار بودند، اما زنان بیشتر به هوش خود شک داشته و اعتماد به نفس کمتری داشتند، مسألهای که نشان میدهد نه جنسیت، بلکه خود ادراکی ما است که روی عملکرد ما تأثیر میگذارد.
یک باور رایج، اما غلط دیگر در مورد مغز این است که اگر ذهن خود را با انجام بازیهای فکری، ویدئویی، جدول و فعالیتهایی از این دست ورزش دهیم، هوش ما افزایش پیدا میکند، در حالی که تأثیر این فعالیتها در جلوگیری از بیماریهای مغزی و زوال نورونی به اثبات رسیده نه در افزایش هوش.
دانشمندان با کمک کامپیوتر دست به تحقیقی بر روی بیش از ۱۱ هزار نفر زدند که به صورت هفتگی تمرینات ذهنی انجام میدادند. این تحقیق نشان داد گرچه بعضی تواناییهای افراد شرکت کننده از کسانی که این تمرینات را نداشتند بیشتر شده بود، اما توانایی شناختی آنها هیچ تغییری نکرده بود.
استناد به یک ایدهی هنوز اثبات نشده در مورد اینکه فرزندان اول خانواده باهوشتر از فرزندان بعدی آن هستند سبب شده این باور اشتباه به وجود آید که فرزندان بزرگ خانواده «باهوش تر» هستند. با این حال، تحقیقی در سال ۲۰۰۷ به منظور بررسی صحت این ادعا انجام شد.
گرچه در هوش فرزندان یک خانواده تفاوتهایی وجود دارد، اما این تفاوتها هیچ ارتباطی به ترتیب تولد آنها ندارد. در عوض، این شرایط دوران بارداری و عوامل روانی مرتبط با رابطهی افراد با والدین شان قبل و بعد از تولد است که بر هوش آنها تأثیر میگذارد.
فشار رسیدن به موعد مقرر انجام یک کار برای مدرسه، دانشگاه یا سرکار میتواند اضطراب آور باشد و گاهی همین احساس است که به ما کمک میکند به روشهایی کار خود را پیش ببریم که اگر این فشار وجود نداشت شاید به ذهن مان خطور نمیکردند. اما این بدان معنی نیست که ما اینگونه بهتر کار میکنیم.
در حقیقت، اضطراب ما را در یک وضعیت هوشیاری قرار میدهد که گاهی باعث شکوفایی تواناییهای بزرگ ما میشود. با این حال، اگر خود را دائماً تحت فشار قرار دهید، این مسأله در دراز مدت با فرسایش ارتباطات عصبی میتواند صدمات قابل توجهی به مغز ما وارد کند. این چیزی است که تحقیقات به ما میگوید.
درست است که تحقیقات از وجود ارتباط میان بالا بودن سطح کلسترول خون و وقوع سکته مغزی حکایت دارد، اما این یک باور غلط است که کلسترول برای مغز به کلی مضر است. به علاوه، مادهی کلسترول برای عملکرد مغز ضروری است، اما عدم مصرف آن میتواند تصمیم خوبی باشد.
به گفتهی دانشمندان دانشگاه هارواردِ آمریکا، کلسترول برای مغز ضروری است، چون ۲۵ درصد از کل کلسترول بدن در این اندام حیاتی قرار دارد، مسألهای که در عملکرد آن نقش دارد. بدن ما این توانایی را دارد که خود، این ماده را تولید کند، بنابراین ما نیازی به مصرف آن از طریق منابع خارجی نداریم. کبد و مغز قادر به تولید مادهی کلسترول هستند که در میزان مناسب، برای سلامت هورمونی ما هم ضروری است.
منبع: روزیاتو
انتهای پیام/
از کجا معلوم تحقیقات دیگری در آینده ، نتایج همین تحقیقات جدید رو هم زیر سوال نبره
مثلا اکثرا استاد ها باور دارند که بچه ی اول با هوش تر هست و دلیلش رو هم میگن چون مادر اون موقع بدنش آماده تره و بچه اش باهوش تر میشه ولی اصلا به این توجه نمی کنند که شاید اون مادر در هنگامی که برای بچه اولش بارداره در فشار روانی و عصبی باشه ولی در بچه های بعدیش روان آزاد تری داشته باشه.