به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روزنامه فرهیختگان در یادداشتی به قلم علی جعفری هُرستانی پژوهشگر حلقه منظومه فکری علامه طباطبایی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) نوشت :ویروسی ناشناخته که مبدأ آن خفاش بوده، و با یک جهش غیر متعارف ژنتیکی بوجود آمده است، از رستورانی در چین به انسانها منتقل میشود و با چسبیدن به سلولهای میزبان بدن انسان به سرعت تکثیر میشود و موجب درگیری سیستم تنفسی و عصبی و ایمنی و ظهور علائمی مانند خستگی، تنگی نفس و سرفه و نهایتاً منجرّ به مرگ انسان میشود. این ویروس شیوع بالایی دارد و با سرفه فرد مبتلا از طریق هوا و با تماس فیزیکی او با اشیائی مانند دستگیرههای اتوبوس، دکمه آسانسور، دستگاه خودپرداز و غیره و سپس آلودگی دست افراد دیگر و تماس دست با صورت شیوع پیدا میکند و به دلیل دوره رشد نهفته و بدون علائم بیماری در فرد مبتلا و امکان انتقال به دیگران از فرد بدون علائم بیماری، شیوع اپیدمیک این بیماری در سطح جهانی بسیار سریع و خارج از کنترل میشود.
از طرفی این ویروس شیوع بالایی دارد و از طرف دیگر هیچ دارویی برای درمان این بیماری وجود ندارد و پادتنهای بدن انسان نیز برای مقابله با ویروس به خوبی عمل نمیکنند و از آنجا که این ویروس سلول میزبان خود را میکشد، کشت ویروس در آزمایشگاه نیز مشکل است و لذا واکسنسازی برای این ویروس روند طولانی را به دنبال دارد. تعطیلی مدارس و مراکز دولتی و قرنطینه خانگی برای مقابله با این ویروس، از راهکارهای اساسی است که اجرای آن چالشهای مدیریت افکار عمومی و رسانهای را برای سیاستمداران بدنبال دارد. و در مدّت کوتاهی اغلب کشورهای جهان درگیر این ویروس میشوند و این شیوع جهانی ویروس، زندگی عادی و تجارت و اقتصاد جهان را تحت تأثیر قرار میدهد میلیونها انسان ظرف حدوداً صد روز مبتلا میشوند و جهان در آستانه یک بحران بیسابقه که میتواند منجر به نابودی بشر شود قرار میگیرد.
این قسمت اوّل و رو به اوج داستانی است که به نظر میرسد همه ما با آن آشنا بوده و رفته رفته در این هفتهها و ماهها آن را تجربه میکنیم، یعنی داستان شیوع ویروس کرونا. امّا در واقع اینگونه نیست! چرا که آنچه بیان شد، بخشی از سناریوی فیلم آمریکایی شیوع (contagion) به کارگردانی استیون سودربرگ است که در ژانر وحشت در سال ۲۰۱۱. م یعنی دقیقاً یک دهه قبل از شیوع ویروس کرونا ساخته شده است.
چرا و چگونه این سناریوی هالیوودی با واقعیّت شیوع کرونا به نحو حیرتآور منطبق است؟ آیا این یک پیشگویی است یا یک پیشبینی یا شاید سناریوی واقعی تولید یک بیماری توسط آمریکاییها؟! هر چه هست، این فیلم یکی از دلایل گمانهزنیها برای جنگ بیولوژیک و ساخته شدن ویروس توسط آمریکا است. البته این گمانهزنی هم در سناریوی فیلم به نحو ظریفی پیشاپیش پاسخ داده شده است. ابتدا آمریکاییها با جستجوی منشأ بیماری و یافتن آن در چین، احتمال جنگ بیولوژیک را از سوی کشور مبدأ انتشار مطرح میکنند و انگشت اتّهام مخاطب را به کشور مبدأ شیوع ویروس متوجّه میکنند. امّا پس از آن سازمان بهداشت جهانی و سازمان مبارزه با بیماریهای آمریکا در یک همکاری تنگاتنگ و قضاوت منصفانهای به این نتیجه میرسند که ویروس، منشأ حیوانی دارد و در انتهای فیلم نیز در یک سکانس به صورت مستند انتقال طبیعی ویروس از فضولات غذایی خفاش به طویله خوکها و انتقال به رستوران چینی توسط گوشت خوک را نشان میدهد. امّا فیلم اثر خود را در ذهن مخاطب در متّهم کردن کشور مبدأ باقی گذاشته و با ادامه سناریوی خود تثبیت میکند. در تعامل سازمان بهداشت جهانی با چین و موانعی که چینیها با گروگان گرفتن نماینده تحقیقات سازمان بهداشت جهانی در پیشرفت کار پزشکی ایجاد میکنند، علیرغم اینکه ویروس را آنها تولید نکردهاند امّا متّهم اصلی در عامل شیوع آن باقی میمانند. در سراسر فیلم تلاش میشود اتّهامات دیگری از جمله تبانی آمریکا با فرانسه یا سازمان بهداشت جهانی در مخفی نگه داشتن نتایج پزشکی و تولید واکسن مطرح شده و پاسخ داده شود و در یک بستر واقعی نمایش داده شود که مدیران سازمان بهداشت جهانی و سازمان آمریکایی متولّی امر، علیرغم درگیری با منافع و تمایلات شخصی مانند اولویت دادن نجات همسر و نزدیکان خود، نهایتاً با فداکاری و شجاعت ستودنی بر همه حاشیهها غالب شده و واکسن این بیماری را تولید میکنند. آنها از تعطیلات و برنامههای روزمره زندگی خود با شهامت و فداکاری میگذرند و حتی در عین وجود افراد مبتلا مانند پدر خویش، عرصه تولید واکسن و نجات بشریت را رها نمیکنند و نهایتاً دانشمند فداکار آمریکایی برای کوتاه شدن روند آزمایش اولیه واکسن با دور زدن مراحل آزمایش بر روی حیوانات و بعد از آن موارد محدود انسانی، ابتدا داوطلبانه واکسن را بر روی خود تست میکند و خود را در معرض پدر بیمار و مبتلای خود قرار میدهد و البته خوشبختانه! او مبتلا نمیشود. واکسن تولید میشود و بر خلاف شایعات رسانهای علیه مدیران و سیاستمداران ذیربط آمریکا، واکسن کاملاً عادلانه بر اساس قرعهکشی میان عموم مردم توزیع میشود و حتی مأموران متولّی امر که امتیاز واکسن ویژه دارند، در کشاکش عاطفه انسانی و منافع فردی خود قرار گرفته و نهایتاً انسانیّت آنها غالب شده و با ایثار تمام مخفیانه سهمیه خود را به نیازمندان میدهند. در پایان، این ویروس مهار شده و جهان نجات مییابد، و واکسن این ویروس در کلکسیون آزمایشگاهی واکسنهای دهها بیماری در گذشته قرار میگیرد و تداعی تعمیم تفوق علمی و مدیریتی آمریکا در موارد مشابه را مینماید.
منجی آخرالزّمان در این فیلم، نه مانند برخی فیلمهای تخیّلی دهه ۱۹۹۰.م یک فرد یا خانواده قهرمان غربی و یا اسطورهای مانند بتمن است. و نه مانند برخی فیلمهای آخرالزّمانی دو دهه گذشته هالیوود در مقابله با زامبیها یا موجودات فضایی که قصد نابودی زمین را دارند، تنها قدرت اسلحه و تکنولوژی جنگافزاری و نظامی غربی منجی آخرالزّمان است و نه مانند فیلم آخرالزّمانی ۲۰۱۲ تکنولوژی و علم غرب به تنهایی منجی بشر در مقابل قدرت بیهدف و بدون تدبیر و سرکش طبیعت جهان است، بلکه با تغییر شرایط آخرالزّمان و پوستاندازی بحرانهای ذهن ساخته و یا ساخته بشر، این بار در فیلمهای دهه اخیر هالیوود و از جمله این فیلم آمریکایی، این توانمندی هژمونیک چهانی مدیریت و سیاست آمریکا در تعامل و تفوّق بر سازمانهای بینالمللی مانند سازمان بهداشت جهانی و استخدام علم و تکنولوژی برای عبور از بحران آخرالزّمان است که منجی بشریّت است. و به تبع، کشورها و حتی رسانههای برهمزننده این سلطه مدیریتی بر جهان، ضمن اینکه دروغگو و منفعتطلب معرفی میشوند، مخلّ امنیّت جهانی و موجب نا امنی جهان و مغلوب شدن بشریّت در بحرانهای آخرالزّمان میشوند.
این فضاسازی در فیلم شیوع و فیلمهای متعدّد آخرالزّمانی هالیوود زمینهای است برای «انگارهسازی» در ذهن مخاطب برای پذیرش مدیریت جهانی در آخرالزّمان. فارغ از چرایی و چگونگی تطبیق سناریوی این فیلم با واقعیّت شیوع کرونا، بیتردید تطبیق قسمت اوّل فیلم با واقعیّت، منجر به تصدیق ناخواسته قسمت دوم سناریو در ذهن هراسناک مخاطب در معرکه بحران شده و ناخواسته پس از تصدیق بخش اوّل داستان یعنی به وجود آمدن بحران شیوع ویروس در ذهن مخاطب به واسطه تطبیق و مشابهت آن با کرونا، ناخودآگاه بخش دوّم یعنی مدیریت بحران نیز تصدیق میشود و منجی ارائه شده در فیلم، در عالم خارج هم مطلوب مخاطب قرار میگیرد. چرا که ترس، موجب میشود انسان صورت مأنوس و انگاره ذهنی پیشین را در فهم و تحلیل پدیدههای ترسناک ناشناحته به سرعت تطبیق داده و تصدیق کند و این، زمینه پاسخ سریع را در ذهن مخاطب آماده میسازد که برای نجات از بحران دست به دامان آمریکا و نظام سلطه جهانی تحت سیطره او بعنوان منجی آخرالزّمان شود.
مجموعه فیلمهایی که ویروس خطرناکی را عامل نابودی حیات بشر نشان میدهند تنها به این مورد ختم نمیشود و فیلمهای دنبالهداری از شیوع ویروس، در هالیوود و کمپانیهای وابسته به آن ساخته شده است. در ادامه خواهیم گفت که این سیر سریالی فیلمهای سینمایی چه هدفی را دنبال میکند.
بر اساس اطّلاعات دقیق سازمان فضایی ناسا، سیّارک یا شهاب سنگی به قطر بیش از چهار کیلومتر با سرعت بیش از سی و یک هزار کیلومتر بر ساعت در حال نزدیک شدن به زمین است. طبق گزارشات ناسا، هر شهاب سنگی که از یک کیلومتر وسیعتر باشد میتواند در صورت برخورد، نسل بشریت را نابود کند. مطابق گفته نهاد «مجمع سیارهای» در صورت برخورد این دست اجسام به کره زمین، چالهای به بزرگی دستکم ده کیلومتر یا بیشتر ایجاد خواهد شد که یک ویرانی گسترده و احتمالاً انقراض تمدن بشری را در پی خواهد داشت. این شهاب سنگ در آخر آوریل ۲۰۲۰ (اوایل اردیبهشت ۹۹) به نزدیکی زمین میرسد .
این بار این سناریوی علمی توسط ناسا و نهادهای نجومی غرب منتشر میشود و موجی از وحشت آخرالزّمانی را ایجاد میکند. پس از انتشار این خبر و ایجاد رعب و وحشت، بیان میشود که این شهاب سنگ به کره زمین برخورد نخواهد کرد و از فاصله بیش از شش میلیون کیلومتری زمین عبور خواهد کرد که فاصلهای حدود شانزده برابر فاصله زمین تا ماه است. این خبر همزمان با شیوع کرونا در رسانهها منتشر میشود و در خبرگزاریها و صدا و سیمای ایران هم بازتاب پیدا میکند تا حدّی که در برنامههای مختلفی از جمله پخش زنده برنامه انتهای الوند شبکه دوم سیما و برنامه پربیننده و طنز دورهمیمورد بحث قرار میگیرد و البته به طور غیرمحسوسی ناسا و آمریکا با تبیین دقیق فاصله عبور این سیارک از کنار زمین، ملجأ اعتماد و ایمان مخاطب و منجی زمین، حتّی در جامعه مسلمان و شیعه ایران، میشوند و در این میان، هیچ اشارهای به مخالفت این احتمالات به اصطلاح علمی با باورهای یقینی دینی و وعده حقّ الهی نمیشود! تا شاید آزمونی باشد برای میزان اثربخشی انگارههای هالیوودی در جهان و حتی در میان مسلمانان و شیعیان! گویی اساساً سرنوشت محتوم بشر آن چیزی است که غرب با پشتوانه علم تجربی و هژمونی و سلطهای که به واسطه آن به وجود آورده است، ارائه میدهد و لذا تنها همین مسیر هم میتواند این سرنوشت محتوم را نفی کند و یا تغییر دهد.
انگارهی آشنای آخرالزمانی برخورد شهاب سنگ با زمین و احتمال نابودی آن و به میدان آمدن ناسای آمریکا در قامت منجی، یعنی آنچه سالها توسط هالیوود در غالب سناریوی دهها فیلم طراحی شده است تا برای جهانیان باورپذیر شود و در شرایط وحشت و ترس، به ذهن آنها متبادر شود، حاصل سناریوی چندین و چند فیلم هالیوودی از جمله فیلم سینمایی آرماگدون (Armageddon) ساخته ۱۹۹۸.م است که با همکاری ارتش آمریکا و سازمان فضایی ناسا با هالیوود ساخته شده است. و با ارائه انگاره ترس آخرالزّمانی برخورد شهاب سنگها، به مخاطب خود القاء میکنند که برای فهم و تحلیل حادثه و رهایی از آن دست به دامان آمریکا و ناسا شوند. بارش شهاب سنگها در نیویورک و منهتن آمریکا و برخورد آنها با یکی از برجهای مشهور منهتن، مقدّمه برخورد شهاب سنگی بزرگ است که قرار است حیات بشر بر روی زمین را نابود کند و این ناسا و ارتش آمریکا هستند که در قامت منجی ظهور میکنند تا شهاب سنگ غول پیکر را با بمب اتمی در فضا منهدم کنند و زمین و حیات بشری را نجات دهند.
این انگاره ترس آخرالزّمانی هالیوود، منجی آمریکا در پایان قرن بیستم است. آرماگدون فیلمی است که همچون فیلم روز استقلال، با زمینهسازی حمله به برجهای بلند و مشهور منهتن، وظیفه آمادهسازی اذهان جهانیان برای حمله ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به برجهای دوقلو در منهتن آمریکا و ظهور ارتش آمریکا به عنوان منجی این حمله آخرالزّمانی را بر عهده داشت. گویی نابودی برجها علامتی است از علائم آخرالزّمان که مردم با مشاهده آن برای فرار از وحشت نهایی پایان دنیا باید به عملیات ارتش آمریکا و لشکر کشیهای آن به سوی آسیا (افغانستان و عراق) اعتماد کنند.
امّا آرماگدون در عقاید صهیونیسم نام نبرد آخرالزّمانی میان نیروهای خیر با محوریت اسرائیل و نیروهای شرّ (به عقید باطل ایشان) از جمله اعراب و مسلمانان است در منطقه فلسطین (سرزمینهای اشغالی توسط اسرائیل) و نهایتاً با پیروزی نیروهای خیر منجر به ظهور منجی (مسیح) میشود. داستان این فیلم ابتدا بیربط به نبرد آرماگدون به نظر میرسد امّا بعد از ماجرای لشکر کشی آمریکا به خاورمیانه بعد از ۱۱ سپتامبر، روشن میشود که نقطه نهایی این فیلم، عقیدهای آخرالزّمانی در مسیحیت صهیونیزم برای حمایت آمریکا از لشگریان حق اسرائیلی (بر اساس توهّم خود) در مقابل لشکریان باطل اعراب، ایرانیان و سایر مسلمان در جنگ آرماگدون است. معمّای آرماگدون البته نهایتاً در فیلم جنگ جهانی زِد (World War Z) حلّ میشود، فیلمی که سناریوی آن در کنار شیوع و آرماگدون، حلقه مفقوده سوّمی به نام زامبیها را به کمک میگیرد.
زامبیها که در واقع فاقد روح، عواطف و اندیشه انسانی هستند و تنها بدن حیوانی آنها حرکت و تغذیه میکند، نماد مردگان زنده در دنیا هستند که عموماً با همان جسم خونآلود لحظه مرگ، نقش مردگان متحرّک را در فیلمهای هالیوود بر عهده دارند و تاکنون سناریوی بیش از ۳۰۰ فیلم سینمایی را به خود اختصاص داده و در ابتدا به نظر میرسد اعتقاد به رستاخیز و عالم آخرت را هدف گرفتهاند و آخرالزّمان را به رستاخیز مردگان در دنیا تبدیل کردهاند. امّا رفته رفته مشخص میشود که پشت پرده ژانر وحشت دنیای مردگان یا همان فیلمهای زامبی چیز دیگری است.
بیش از نیمی از فیلمهای زامبی هالیوود پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱.م ساخته شدهاند. در این فیلمها زامبیهای مبهم و بیهویت در سناریوهای قبل از این تاریخ، شناسنامهدار میشوند.در زامبی لند، شناسایی سرزمین زامبیها کلید میخورد، در این فیلم مسئله جداسازی دو سرزمین به چشم میخورد و جهان به دو قسمت “انسانها ” و “زامبیها” تقسیم شده است، پر واضح است که در ترسیم چنین نگرشی هر انسانی طرفدار جداسازی این دو منطقه از هم است تا از شر این موجودات خبیث و مرگبار در امان بماند! امّا معمّای این دو سرزمین باقی میماند تا سناریوی جنگ جهانی زِد (World War Z) حل شود.
در اُسامبی (Ozambie/Osambie) که ترکیبی از دو کلمه اُسامه (بن لادن) و زامبی است، آمریکاییها جسد بنلادن را که عامل و نماد حمله به برجهای دوقلو است، به دریا میاندازند، امّا او با لباس متعارف طالبان که تداعیکننده مسلمانان است، به صورت یک زامبی از دریا خارج میشود تا هم در عین تصدیق کشته شدن و به دریا انداختن بنلادن توسط ارتش آمریکا، ترس از بنلادن باقی بماند و هم تکلیف هویت زامبیها روشن میشود! زامبی هالیوود در قامت بنلادن که نماد معرفی شده برای اسلام توسّط امپراطوری رسانهای غرب است، در میآید تا اسلام هراسی زنده بماند! در این فیلم در یک اهانت وقیحانه به اسلام، زامبیها برای آدمخواری «الله اکبر» میگویند تا حقد و کینه صهیونیسم هالیوودی از اسلام در نهایت خود آشکار شود. این فیلم ساخته شده در سال ۲۰۱۲.م و یک سال پس از اعلام مرگ بنلادن توسط اوباما است.
امّا نبرد آرماگدون در صورت اصلی خود که تقابل اسلام و صهیونیسم است، محصول ادغام سناریوها و انگارههای آخرالزّمانی فوق در یک فیلم دیگر هالیوودی به نام جنگ جهانی زِد (World War Z) است که در سال ۲۰۱۳ ساخته شد. Z آخرین حرف الفبای انگلیسی و کنایه از آخرین جنگ و در عین حال حرف ابتدای زامبی (Zombie) و حرف ابتدای صهیون (Zion) است و خط سیر فیلمهای زامبی (مردگان متحرّک) و فیلمهای شیوع بیماری و به خصوص شیوع ویروس از چین و نیز آرماگدون (جنگ آخرالزّمانی صهیونیسم و اسلام) را به هم میرساند.
این فیلم راجع به شیوع ویروس زامبی از یک کودک چینی است؛ این ویروس از چین شروع میشود و به تدریج سراسر دنیا را فرا میگیرد. امّا محل اصلی جنگ زامبیها بیتالمقدس یا به قول صهیونیستها اورشلیم است، جاییکه صهیونیستها از ترس زامبیهای فلسطینی پشت دیوار حائل در حال زندگی و عبادت هستند و حتی مسلمانان تابع اسرائیل در چتر امنیتی آنها در شادی به سر میبرند و در انجام مناسک اسلامی آزاد هستند. زامبیها با گاز گرفتن انسانهای عادی آنها را مبتلا میکنند و به زامبی تبدیل میکنند. دیوار حائل فلسطین و اسرائیل فلسفه آخرالزّمانی پیدا میکند. اسرائیلیها میخواهند توسط دیوار حائل مانع رسیدن ویروس زامبیها به سرزمینهای اشغالی شوند. ولی نهایتاً زامبیها از دیوار حائل عبور کرده و جواز یک جنگ تمام عیار توسط اسرائیلیها و قتل جمعی آنها در کلّ دنیا را صادر میکنند. نکته جالب توجّه این است که راهکار فرار از زامبی شدن هم بیماری است. با بیمار کردن انسانهای سالم به ویروسی غیر از زامبی، آنها از گاز گرفته شدن توسط زامبیها در امان میمانند.
در این فیلم زامبیهایی (مردگان متحرّک) که در مجموع حدوداً ۳۰۰ فیلم عامل ترس و وحشت و نماد توحّش و مرگ انسانها و نابودی تمدن معرفی شدهاند، مصداقیابی میشوند و مسلمانان زامبیهای خطرناک نابودگر بشریت معرفی میشوند. و سرزمین زامبیها و سرزمین انسانها در فیلم زامبی لند نیز به مصادیق عینی خود یعنی فلسطین و اسرائیل الصاق میشوند. در این فیلم دیگر چین که منشأ شیوع ویروس است، دشمن اصلی نیست بلکه این مسلمانان ضدصهیونیسم هستند که دشمن هستند. همچنین، دیگر ویروس همچون فیلم شیوع و امثال آن، یک معمّای ناشناخته نیست، ویروس زامبی است و زامبیها، مسلمان و به طور خاصّ فلسطینیها هستند. در واقع در این فیلم، سری فیلمهای آخرالزّمانی شیوع ویروسهای کشنده و سری فیلمهای زامبی نهایتاً در یک تلاقی به ویروس زامبی میرسد که در اسلام و مسلمانان تجسّم مییابد. و اینگونه راز معمّای این سناریوها با کنار هم قرار گرفتن قطعات پازل آشکار میشود.
در سناریوی این فیلم بخشی هست که حلقه گمشده این ماجرا در رابطه با ایران است که سکانسهای مرتبط با آن در فیلم ساخته نشده است. در فیلمنامه اشاره میشود که ویروس زامبی به پاکستان میرسد و سپس زامبیهای مسلمان پاکستانی از طریق مرز وارد خاک ایران میشوند. وقتی تلاشهای دولت ایران برای جلوگیری از ورود زامبیها به داخل خاک ایران جواب نمیدهد، ایران تلاش میکند با بمبهای هستهایِ خود! به پاکستان حمله کرده و زامبیها را متوقف کند، بدین صورت جنگی هستهای بین ایران و پاکستان رخ میدهد که در انتهای آن هر دو کشور بطور کامل نابود میشوند!
با این بیان، باید گفت که «انگاره ترس پایان جهان و امید به منجی آخرالزّمان»، چنان مورد توجّه فیلمهای هالیوودی است که تقریباً هر احتمال ممکن واقعی و حتّی فرضی و خیالی در مورد پایان جهان چندین نامزد برای تماشاگر مخاطب هالیوود دارد و همه این احتمالات مانند دانههای تسبیح توسط یک رشته واحد به هم مرتبط شدهاند. اگر روند ساخت فیلمها دنبال شود گویی یک ابرسناریوی آخرالزّمانی بر همه این فیلمها سایه افکنده و آنها را به صورت قسمتهایی از یک فیلم داستانی تبدیل میکند. نقطه مشترک این فیلمها چرخیدن حول منجی است در قامت فرد، افراد یا سازمان عمدتاً آمریکایی و غایت آن رسیدن به تقابل آخرالزّمانی اسلام و صهیونیسم یا همان آرماگدون و معرفی اسلام به عنوان جریان ضد منجی و ضد مسیح است .
انگارهسازی جهانی صدها سناریوی باطل صهیونیستی از آخرالزّمان در آخرین زنجیرههای خود با اسلام هراسی یکی شده است، و در نهایت سیر خود برای مقابله با منجی حقیقی بشر که احیاگر اسلام و آخرین امام از ذریّه نبی خاتم (صلی الله علیه و آله) است، تلاش میکند او را ضد مسیح و ضد منجی معرفی کند. ایدئولوژی آخرالزّمانی صهیونیسم، نظام سیاسی، رسانهای و حتی علمی غرب را به خدمت میگیرد و اباطیل خود را حتی از زبان دستگاههای علمی و رسانهای دنیا به ذهن جهانیان تزریق میکند.
در مقابل این طوفان رسانهای، هیچ انگارهسازی جدّی از علائم ظهور و نقش اسلام حقیقی و منجی عالم بشریت، امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) حتی در متن ابتلائات آخرالزّمانی و در متن جامعه شیعی رخ نمیدهد و با وجود دهها آیه و روایت در تأیید اصل سنّت ظهور منجی عالم بشریت، مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه) و صدها روایت در منابع معتبر اسلامی در مورد علائم ظهور، در این فتنهها و علائم آخرالزّمانی کمتر به آن توجّه میشود. لذا در هژمونی دستگاه رسانهای غرب در تبیین شیوع کرونا در جامعه اسلامی ما نیز به آنچه هدف سناریوی شیوع است و تطبیق آن با این بیماری توجه میشود و دلها به منجی معرفی شده توسط نظام سلطه مایل میشود، در حالی که این بیماری شباهت زیادی به بیماری بیان شده در علائم ظهور دارد و مشابهی که بتوان با علائم بیان شده منطبق کرد، به ندرت رخ میدهد. در مسأله شهاب سنگ و ستاره دنبالهدار اردیبهشتماه نیز، به پیشبینی فیلمهای سقوط شهاب سنگ و تحلیل ناسا رجوع میشود امّا کمتر کسی است که به تطبیق این حوادث که مقارنت و توالی و کثرت آن بسیار با علائم قبل از ظهور منطبق است رجوع کند. چرا که اساساً انگارهسازی در حوزه علائم ظهور انجام نگرفته است.
در این سناریوی آخرالزّمانی برخلاف سناریوهای هالیوودی، ورق کاملاً برمیگردد و جای سیاه و سفید عوض میشود. برای شسته شدن انگارههای آخرالزّمانی صهیونیسم، جهان بشریّت مبتلا میشود تا بتهای بشر ساخت منجیهای دروغین غربی از علم و تکنولوژی تا سیاست و مدیریت جهانی و هژمونی رسانهای و … در هم شکسته شود و جهان در نهایت درماندگی و اضطرار، رو به سوی منجی حقیقی بنماید.
برای تحقّق این امر، بلایای مختلف و متعدّدی رخ میدهد، ترس شدید و فتنه و بلایا از جمله زلزلههای مکرّر (زلازل) در زمین، بارانهای شدید و سیل ، هجوم ملخها، بیماری مسری طاعون یا شبیه طاعون که منجر به شیوع مرگهای سفید (موت ابیض در مقابل موت احمر که مرگ در جنگ است) به صورت ناگهانی گسترده (موت ذریع) میشود، ستاره دنبالهداری در مشرق ظاهر میشود، در این شرایط دین الهی تنها پناهگاه بشر در فتنههای آخرالزّمان بوده و منجی بشر، مهدی موعودی است که از ذریّه پپبامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) است. در جنگ آخرالزّمان خروج سفیانی از آل بنیامیّه و ابوسفیان بعنوان فرمانده و نماد جبهه باطل با همراهی رومیان (غربیان) و خروج یمانی و سیّد خراسانی به عنوان رهبران جریان حق و یاوریان منجی و نبرد آنها در عراق و شام با سفیانی قبل از ظهور مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیان شده است و محل وقوع این علائم و حوادث، نه منهتن آمریکا بلکه منطقه غرب آسیا (خاورمیانه مصطلح) است. در این نگاه کلید رمزآلود فرج، در نجات مظلومان فلسطین از اشغالگری اسرائیلیها و صهیونیستها معرفی شده است. بنابراین نبرد اسلام با صهیونیسم به وقوع میپیوندند امّا در این نبرد، این سپاه اسلام است که بر حقّ است و پیروز نهایی است.
در این سناریو اساساً امکان ندارد که زمین قبل از ظهور منجی الهی نابود شود و هرگونه احتمالی در مقابل این سنّت قطعی و یقینی الهی محکوم به بطلان است. لذا ممکن است شهاب سنگ یا زلزله یا بیماری فراگیر از ابتلائاتی باشد که عدّه زیادی از مروم جهان را درگیر کند تا بشر به استیصال رسیده و در طوفان این بلایا، منجی الهی را با تمام وجود طلب کند. امّا به هیچ وجه نابودی نسل بشر ممکن نیست و هر نظریهای در پوشش علم که نابودی حتمی تمدّن بشری را مطرح کند و به دنبال منجی آمریکایی برای آن باشد، خیالاتی در پوشش احتمالات علمی است.
چرا که خداوند مدبّر عالم هستی است و عنان و اختیار هر موجود و هر جنبندهای از ستارههای کهکشانها تا شهاب سنگها تا موجودات زنده روی زمین حتی موجودات اعماق دریا و موجودات ریزی مانند ویروسها و حتی انسانهای شرور و دشمنی طاغوتها و افراد پلید، در دست اراده و قدرت او است. همه عالم هستی در تسخیر اراده الهی برای تحقّق توحید و جامعه عدل مهدوی بعنوان آغاز حیات حقیقی و الهی بشر با ظهور ولایت الهی است.
بنابراین آخرالزّمان، پایان حیات بشر و افق تاریک و ناامیدکننده نیست بلکه آغاز تمدّن توحیدی و حیات طیّبه و نورانی بشر بدور از ظلم و طغیان و بیعدالتی است. این سناریو وعده ادیان الهی و سنت قطعی الهی است که فیلمی برای آن ساخته نشده است.
فیلمها و سریالهای برتر تاریخی ما از جمله یوسف پیامبر (ص)، امام علی (ع)، مختارنامه، مریم مقدّس و … و حتی انمیشنهای اخیر از جمله «شاهزاده روم» و «فیلشاه» و «بنیامین» اگرچه اشاره به فرهنگ انتظار منجی و موعودگرایی دارند، امّا در «انگارهسازی آخر الزّمانی» و ترسیم فتنهها و علائم آن و سوق دادن اذهان مخاطب در بحرانها و فتنههای آخرالزّمان به سوی ظهور منجی حقیقی بشر ناتواناند.
رسانههای مکتوب و صوتی و تصویری سنّتی اسلامی از جمله کتب و منابر نیز آنگونه که باید به این تبیین نمیپردازند. در حالی که به نظر میرسد، اگرچه در روایات از تعیین وقت برای ظهور نهی شده و وقّاتون تکذیب و عجلهکنندگان در امر ظهور توصیف به هلاکت شدهاند [۱۹] و باید مراقب بود با افراط در تطبیق و پیشبینی مصداقی عجولانه و غلط، جامعه دینی دچار تعیین وقت و عجله و انتظار طلبکارانه یا یأس در حوزه مهدویّت نگردد، امّا رها کردن علائم ظهور که فلسفه وجودی آن آماده شدن جامعه دینی برای ظهور است، نیز افتادن در ورطه تفریط است و اگر این رصد دائمی علائم و آمادگی برای ظهور موضوعیّت نداشت، این همه روایات از معصومین (علیهمالسلام) صادر نمیشد. جامعه اسلامی و در یک نگاه کلانتر، جامعه انسانی، باید انگاره و تصویر صحیحی از علائم ظهور و فتنههای آخرالزّمان و انگاره روشنی از ظهور منجی عالم بشریّت داشته باشد تا در این ابتلائات، فرج خویش را در ظهور منجی موعود دنبال کند و او را طلب نماید.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/
اما ما چه کردیم، آنها دائما انسانها را از اسلام می ترسانند و متاسفانه ما نتوانستیم چهره زیبای دین اسلام که سراسر محبت و عشق است و با ظلم و بی عدالتی مخالف، را برای بشریت ترسیم کنیم. کاش ما هم بتوانیم دست از دنیاپرستی برداریم و برای اسلام تلاش کنیم.
،اونم سناریوی چند سال اخیر کشور ما پس