به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، برای آغاز داستان هیجانانگیزمان باید به عصر روز ۲۲ فوریه سال ۱۹۴۱ و شهر کابل برویم. در این زمان، یک هندی خوشقیافه، به در سفارت ایتالیا در کابل ضربه زد و به نگهبانها گفت که او یک آشپز است که برای کار در سفارت آمده است. نگهبانها که در کنار درب پشتی سفارت مشغول سیگار کشیدن بودند، دلیل خاصی برای مشکوک شدن به او نداشتند، او شبیه یک مرد محلی افغان لباس پوشیده بود. نگهبانها او را به سمت یک اتاق به سقف بلند، هدایت کردند. سفیر، پشت میز بزرگی که روی آن پرچم ایتالیا بود و پشت سرش عکس نخستوزیر ایتالیا – بنیتو موسولینی- نصب شده بود، نشسته بود.
سفیر ایتالیا که پیترو کویارونی نام داشت، چندان از دیدار این مرد خشنود نبود. بسیار دورتر از کابل، جنگ جهانی دوم در جریان بود. در این زمان هنوز روسیه و آمریکا درگیر جنگ نشده بودند و تنها بریتانیا و آلمان نازی و متحدش -ایتالیا- مشغول جنگ بودند. مثل همه دیپلماتهای مقیم کابل، سفیر ایتالیا هم از ملاقاتهای سرزده پرهیز میکرد، مبادا که جاسوسهای دولت افغانستان یا سفارتهای دیگر، در پشت این جریان باشند.
مرد محلی، ادعا کرد که او از سوی «هر توماس» -رئیس شاخه افغانستان شرکت زیمنس آلمان- فرستاده شده است.
سفیر تماسی با «هر توماس» گرفت و بعد از خدمتکاران افغان خواست که او را با مهمان تنها بگذارند. در این زمان مرد مهمان گفت که اسماش رحمت خان است و نه آشپز است و نه یک افغانی، بلکه او یک هندی است که یک انقلابی مشهور هندی به نام سوبهاس بوس را اسکورت میکند.
در آن زمان سوبهاس بوس، یک انقلابی خشن بود که بریتانیاییها او را به خاطر شیوه مبارزهاش حتی خطرناکتر از ماهاتما گاندی میدانستند.
آقای «بوس» با کمک «خان»، از هند گریخته بود. آنها یک ماهی در یک مهمانخانه کنارجادهای معمولی سر کرده بودند. در این دوره، آنها تلاش کرده بودند از روسها یا آلمانها کمک بگیرند، اما موفق نشده بودند. «بوس» میترسید که افغانها او را پیدا و دستگیر کنند و به انگلیسها تحویل بدهند.
تولد یک جاسوس
اسم واقعی خان البته چیز دیگری بود: بهاگات رام تلوار. او یک هندوی اهل شمال غرب هندوستان بود. پدرش یک زمیندار ثروتمند بود. اما بعد از اینکه برادر بزرگاش متعاقب تلاش برای ترور فرماندار پنجاب، اعدام شد، مسیر زندگی او تغییر کرد.
او گرچه با تروریسم موافق نبود، اما از نظر سیاسی فعال شد و به حزب کمونیست پیوست. در همین زمان بود که از او خواسته شد «بوس» را به سمت افغانستان اسکورت کند.
بعد از این دیدار تاریخی با کویارونی، تلوار، تبدیل به یکی از موفقترین و ثروتمندترین جاسوسهای جنگ جنگ جهانی دوم شد. او تنها جاسوس پنجججانبه جنگ جهانی دوم بود! تا سال ۱۹۴۵ او برای ایتالیاییها، آلمانها، روسها، ژاپنیها و انگلیسیها جاسوسی کرد.
رابط او در سرویس مخفی انگلیس، پیتر فلمنیگ نام داشت. این فلمنیگ برادر تهیه کننده مشهور سری فیلمهای جیمز باند -یان فلمینگ- بود و خودش ید طولایی در استخدام و بهکارگیری جاسوسهای دوجانبه داشت! او بود که به تلوار نام رمز «سیلور» را داد.
سیلور تنها ۱۷ ماه از فلمینگ جوانتر بود، اما این دو تفاوتهای زیادی با هم داشتند. فلمینگ در کالجهای اتون و آکسفورد تحصیل کرده بود و به عنوان روزنامهنگار برای تایمز کار کرده بود. او به عنوان سیاح، مسیر رودهای بزرگ مرکز برزیل را پیموده بود و بر اساس آن کتاب پرفروشی هم نوشته بود. او چنان احترام و کاریزمایی کسب کرده بود که وقتی وارد اتاقی میشد که ژنرالهای انگلیسی در آن بودند، آنها به احترامش میایستادند.
در آن سو، سیلور (همان تلوار)، تحصیلات ناقصی داشت و انگلیسی را شکسته صحبت میکرد. اما علاقه مشترک هر دوی آنها به حیلهگری، آنها را به هم نزدیک کرده بود.
سیلور در همان ماموریت اولاش شجاعت و قدرت نیرنگاش را ظهور داده بود. او توانسته بود یک سیاستمدار چاق هندی را ۲۰۰ مایل در یک مسیر خطرناک با مرزهای کوهستانی پیش ببرد و به کابل برساند. او به یک افغان از قوم پاتان، در بدو ورودش به افغانستان گفته بود که او و «بوس»، اهل روستای لالپورا هستند و میخواهند به آنجا بروند. دروغ بعدی او این بود که بوس را به عنوان عموی کر و لالش معرفی کرده بود که به امید شفا میخواهد به یک زیارتگاه مسلمانها برود.
به سبب عضویت بوس در حزب کمونیست، آنها خیلی سادهتر میتوانستند از سفارت شوروی کمک بخواهند. اما سیلور مطمئن بود سفارت شوروی، تحت توجه شدید جاسوسهای سفارت انگلیس است. او البته دو بار با رعایت احتیاط های لازم تلاش کرد، نامه «بوس» را به سفارت شوروی برساند، اما هر دو بار کسی حاضر نشد، نامه را از او قبول کند. او یک بار هم خودش را به خودروی سفیر رسانده بود و به روی آن ضربهای زده بود تا بتواند نامه را تقدیم سفیر شوروی کند، اما سفیر از بیم ایجاد یک درگیری سیاسی بین سفارت شوروی و افغانستان، حاضر نشده بود نامه را از او بگیرد.
به همین خاطر بود که سیلور و بوس به آلمانها روی آوردند. آنها ابتدا قول همکاری دادند، اما در عمل به وعده خود، تأخیر کردند. اینجا بود که سرانجام سیلور به ایتالیاییها رو کرد.
سفیر ایتالیا، به بوس یک پاسپورت داد و به او کمک کرد که به برلین برود. اما بعد از آن توجه او به خود سیلور جلب شد.
کویارونی میدانست که هند برای انگلیس بسیار راهبردی است و با تأمین مواد اولیه و نیروی انسانی، کمک زیادی به آنها می کند. او بر این باور بود که از طریق افغانستان و «در پشتی» که راجهای هندو برای آنها ایجاد میکنند، میتوانند به ارتباط انگلیس با مستعمرهاش ضربه بزنند.
تا آن زمان تنها شیوه کسی اطلاعات از هند برای سفیر ایتالیا خواندن روزنامههای انگلیسیزبان هندی چاپ کابل بود! به همین خاطر تصمیم گرفت که از استعداد سیلور استفاده کند و او را در مسیر پیشاور به کابل به سفرهای متناوب بفرستد.(پیشاور آن موقع جزو هند بود) و از این طریق هم اطلاعات کسی کند و هم مواد منفجره برای هندیهای مبارز ارسال کند.
کار تا مدتی خوب پیش رفت، اما زمانی که سیلور پول بیشتری درخواست کرد، سفیر ایتالیا او را به سفارت متحد ایتالیا یعنی آلمان معرفی کرد. سفارتخانه آلمان با داشتن بودجهای معادل ۲۰.۳ میلیون دلار به پول امروز ما، میتوانست به راحتی از پس تأمین هزینههای سیلور برآید.
سیلور در وسط و عامل اطلاعاتی آلمانها -دیتریش ویتزل- در سمت راست عکس
کمونیستها، فاشیستها و یک آینده ۲.۵ میلیون دلاری
بین سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵، سیلور پای پیاده ۱۲ بار بین افغانستان و هند سفر کرد. آلمانها عمارتی برای او در کابل خریدند و تا پایان جنگ جهانی دوم به او ۲.۵ میلیون دلار دستمزد دادند. سیلور بخشی از این ثروت را به حزب کمونیست هند هدیه داد!
سیلور با اینکه فاشیستهای آلمان و ایتالیا کمک میکرد و در استخدام آنها بود، اما یک کمونیست هم بود، پس شروع کرد به دادن اطلاعات غلط به آلمانها و ایتالیاییها، آنها هم به سیلور اعتماد داشتند و دلیلی برای چک کردن اطلاعات داده شده نداشتند.
یکی از کارهای جالب سیلور این بود که با کمک یک همکار نویسنده کمونیست، یک تشکیلات تخیلی به نام کمیته انقلابی ملی سراسری هند راه انداخت و از طریق او داستانها و مقالات کاذبی در نشریههای هندی په چاپ رساند که به آلمانهای قبولاند آنها برای انگلیسیها دردسرساز شدهاند.
یکی از دلایل موفقیت سیلور این بود که ساماندهی نیروهای محور در کابل خیلی ضعیف بود و آنها گاهی بیشتر درگیر جنگهای داخلی میشدند تا کسی اطلاعات مفید برای دولتهایشان.
در ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱، هیتلر عملیات بارباروسا را با هدف تسخیر خاک شوروی آغاز کرد. اینجا بود که تردید سیلور شروع شد. حالا دیگر آلمانها مستقیما به شوروی حمله کرده بودند. آیا او باید همچنان به آنها کمک میکرد؟
در ۱۵ سپتامبر سال ۱۹۴۱، در جریان چهارمین سفر او به کابل، سیلور به سفارت روسیه رفت. بعد از یک شب بدمستی و البته سؤالهای فراوان اطلاعاتیهای سفارت، سرانجام او به عنوان یک کمونیست نابغه که هرگز به شوروی خیانت نخواهد کرد، مورد پذیرش قرار گرفت. روسها از اینکه یک جاسوس مورد اعتماد آلمانها را استخدام کردهاند، بسیار شادمان شدند. بعد از چند ماه، او عامل مشترک روسها و انگلیسها شد.
قتل با نوشیدنی حاوی ریش و سبیل ببر!
در آگوست سال ۱۹۴۳، قبل از اینکه سیلور ترتیب نهمین سفرش را بدهد، یک رابط افغان، پیام فلمینگ را به او رساند. فلمینگ از او درخواست کرده بود که به این سفر نرود، چرا که خطر لو رفتن او وجود دارد. بعد از آن هفتهها دیگر خبری از سیلور نشد.
بعد از آن سیلور دوباره ظاهر شد و به فلمینگ گفت که او با یک مقام افغان در کابل دیدار کرده بود و آنها با هم در عمارتاش غذا صرف کردند. در این زمان سیلور به آن مقام یک نوشیدنی حاوی ریش و سبیل ببر داد. این موها آنقدر زیر هستند که میتوانند منجر به خونریزی داخلی و مرگ باشند و آن وعده غذا، آخرین وعده غذایی مقام افغان هم شد.
این یک دروغ دیگر سیلور بود، اما فلمینگ این دروغ را هم باور کرد.
در سفر دیگر، سیلور از آلمانها خواست که او را به عامل ژاپنیها در کابل به نام اینویا معرفی کنند. مقام اطلاعاتی ژاپنیها هم فریب سیلور را خورد.
در این زمان ژاپنیها مشغول نهایی کردن طرح حملهشان به هند بود و دوست داشتند از سیلور اطلاعاتی در مورد توان نظامی انگلیس در هند بگیرند. سیلور هم طبق معمول اطلاعاتی از این عامل در مورد عوامل جاسوسی ژاپن در هند گرفت و به طرف انگلیسی داد و برای هر دو طرف جاسوسی کرد.
تقلا برای استقلال
بعد از جنگ جهانی دوم، سیلور برای مدتی ناپدید شد. در سال ۱۹۴۷، استقلال هند اعلام شد. دو سال پیشتر «بوس» در جریان سقوط هواپیما، درگذشته بود و استقلال هند را نتوانست به چشم ببیند.
بعد از ان قضیه مهاجرت متقابل مسلمانها به پاکستان و هندو به هند، متعاقب جدایی پاکستان از هند، رخ داد.
سیلور هم که دریافته بود، دیگر به عنوان یک هندو نمیتواند در پاکستان جداشده، زندگی کند، پاکستان را ترک کرد و به مدت سه دهه دیگری خبری از او نشد.
تا اینکه دهه ۱۹۷۰ رسید، در این زمان پیروان «بوس»، به دنبال او میگشتند تا از او به عنوان یک قهرمان بزرگ استقلال هند، تقدیر سپاسگزاری کنند. چرا؟ چون سیلور یک کتاب خاطرات تخیلی نوشته بود و در آن نقشاش را در کسب آزادی هند خیلی پررنگ کرده بود و ادعا کرده بود که برای دول محور در عین وفاداری به اندیشههای بوس جاسوسی کرده بود.
باز هم دروغ او خیلی پذیرفتنی از آب درامد و راز او تا زمان فوت او در سال ۱۹۸۳، در سن ۷۵ سالگی هرگز فاش نشد.
همه چیز تا همین اواخر، یعنی ۷۵ سال پس از زمانی که برای نخستین بار در سفارت ایتالیا در کابل را زد، مخفی بود و تنها در این زمان او بود که او به عنوان تنها جاسوس پنججانبه جنگ جهانی دوم و شاید یکی از معدود جاسوسهای پنججانبههای تاریخ شناخته شد.
قتل مرموز خانم دکتر ایرانی در کانادا / جسد عاطفه جدیدیان کجا پیدا شد؟! + عکس
حیواناتی که به خاطر جرمشان محکوم به مرگ شدند + تصاویر
ترسناکترین کلیساهای جهان که کمتر کسی جرأت بازدید از آنها را دارد + تصاویر
شیرینی و شکلات با عجیبترین شکلها و طعمهای ممکن
۱۵ نکته کمتر شنیده شده درباره کریستف کلمب / از رواج برده داری تا علاقه شدید به طلا
منبع: یک پزشک
انتهای پیام/
جاسوس هشت جانبه
زن های همسایه مون که میشینن جلوی آپارتمانمون تا ابدیت هم کسی از نقش و تاثیر اینها خبر نخواهد داشت