به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، آمریکاییها خیلی دیرتر از دیگر رقبای غربی خود وارد عرصه استعمارگری شدند؛ از این رو، نتوانستند سهم چندانی در عرصه استعمار قدیم داشته باشند؛ یانکیها فقط توانستند بر قسمتهایی از جزایر اقیانوسیه مستولی شوند و حضور آنها در فیلیپین، برجستهترین شکل استعمارگری آنها در الگوی استعمار کهن بود.
از سوی دیگر، تقابل سنتی میان آمریکا و انگلیس در قرن ۱۸ و ۱۹، باعث میشد که زیرآب آمریکاییها در تمام کشورهای تحت نفوذ انگلیس بخورد و در برخی مناطق، اصولا مجالی برای عرض اندام پیدا نکنند. به همین دلیل، آمریکاییها در نخستین گام، تصمیم گرفتند جاپای خود را در کشورهای آسیایی، با فعالیتهای میسیونری یا همان تبشیری مسیحیت آغاز کنند. آنها که عموماً پروتستان و از پیروان متعصب طریقتهایی مانند پیوریتنها بودند، به تدریج و با بهانههای مختلف، سر از آسیا درآوردند و یکی از کشورهایی که به عنوان هدف برای آنها تعیین شد، ایران بود.
پروتستانهای اروپایی از دوره محمدشاه قاجار، توانسته بودند مجوز تأسیس مدرسه را در ایران به دست آورند. در ارومیه، سلماس و برخی دیگر از نقاط آذربایجان، مدارس میسیونری تأسیس شده بود؛ مدارسی که مدتی بعد به محلی برای فعالیت مبلغان آمریکایی هم تبدیل شد. آنها به ویژه در دوره ناصرالدینشاه، توانستند فعالیتی گسترده در عرصه آموزش و پرورش داشته باشند. نداشتن پیشینه استعمارگری، نقش مهمی در موفقیت فعالیتهای آنها داشت و میتوانستند از ناآگاهی مردم به نفع خودشان بهرهبرداری کنند. تأسیس کالج البرز در تهران و واگذار شدن مدیریت آن به ساموئل جردن، در واقع اوج موفقیت آمریکا در این زمینه بود. جردن از سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۴۰، مدیریت این مدرسه نوین را برعهده داشت؛ کالجی که تعداد زیادی از سیاستمداران متمایل به غرب را تربیت کرد؛ هرچند تعدادی از دانش آموختگان البرز، بعدها به عنوان منتقدان جدی سیاستهای غرب گرایانه مطرح شدند، اما عموم تحصیل کردگان در این کالج آمریکایی، بعدها در زمره متفکران و مدافعان این فرهنگ در ایران قرار گرفتند. نمونهای دیگر از این برنامه، در لبنان و دیگر نقاط آسیا هم اجرا شد که تأثیر و پیامدی مشابه داشت.
منبع: خراسان
انتهای پیام/