به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، برخلاف دیگر خلافکاران و مجرمانی که همواره دوستان ناباب و دیگران را عامل سقوط و بدبختی خود معرفی میکنند، من خودم را مقصر اصلی در گرایش به اعتیاد و سرقت میدانم چرا که خودم به دنبال لذت جویی و خوش گذرانی بودم و ...
اینها بخشی از اظهارات جوان ۳۹ سالهای است که به اتهام سرقت لوازم و قطعات خودروهای پارک شده تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و با شلیک گلوله توسط نیروهای کلانتری شهرک ناجای مشهد مجروح و دستگیر شد: فرزند اول یک خانواده ۱۰ نفره هستم که در بولوار طبرسی شمالی مشهد زندگی میکنم، تا مقطع دبیرستان تحصیل کردم، اما به خاطر ضعف در درس هایم نتوانستم دیپلم بگیرم به همین دلیل ترک تحصیل کردم و شاگرد جوشکار شدم تا حرفهای بیاموزم و درآمدی داشته باشم.
پدرم بنگاه دار بود و من هم روزهای خوبی را سپری میکردم، اما دوران بدبختی من از زمانی آغاز شد که برای اولین بار لذت مصرف مواد مخدر را چشیدم. آن زمان ازدواج کرده بودم و به پیشنهاد یکی از همکارانم پای بساط تریاک کشی نشستم. او که خود معتاد به مواد مخدر بود مرا ترغیب کرد برای داشتن انرژی بیشتر هنگام کار مقداری تریاک مصرف کنم. آن روز احساس لذت میکردم به همین دلیل ساعتی بیشتر از معمول به جوشکاری ادامه دادم. وقتی کارفرما با دیدن پیشرفت کار تشویقم کرد، روز بعد هم در کنار همکارم به مصرف مواد ادامه دادم و این گونه در دام مواد مخدر گرفتار شدم. به طوری که این حس لذت جویی به زندگی خانوادگیام کشید و خیلی زود به یک معتاد حرفهای تبدیل شدم، دیگر بخش زیادی از درآمدم صرف تهیه مواد مخدر میشد و این در حالی بود که دخترم نیز به دنیا آمده بود و مخارج زندگی روز به روز سنگینتر میشد. دیگر نمیتوانستم به درستی کار کنم، زیرا باید ساعتهای زیادی را پای بساط مواد مخدر مینشستم. آرام آرام آثار اعتیاد در چهره ام نمایان شد و کارفرمایان به من اعتماد نمیکردند. من هم تصمیم گرفتم به عنوان شاگرد با برخی از همکارانم سرکار بروم که روزی استادکارشان بودم. خلاصه طولی نکشید که بیکار شدم و برای تامین هزینههای زندگی و اعتیادم درماندم. هیچ کس حاضر نبود مرا سر کار ببرد، از سوی دیگر نیز بهای مواد مخدر سنتی افزایش یافته بود و من برای آن که هزینه کمتری را برای یک وعده استعمال بپردازم به مصرف شیشه و کریستال روی آوردم و این گونه به درون مرداب مواد مخدر صنعتی افتادم. اختلافات خانوادگی من و همسرم نیز آغاز شده بود، زیرا نه تنها نفقهای به همسر و دو فرزندم نمیدادم بلکه برای تهیه مواد مخدر، هر چیز قابل فروشی را میفروختم. درحالی که شرایط سختی را میگذراندم روزی با پیشنهاد یکی از معتادان سابقه دار به سرقت از خودروها روی آوردم. او قبلا به اتهام سرقت دستگیر شده بود و ادعا میکرد شگردها و شیوههای دزدی از داخل خودروهای پارک شده را به خوبی میداند و به من هم آموزش میدهد. بدین ترتیب زن و فرزند را فراموش کردم و به همراه دوستم دزدی از داخل خودروها را شروع کردیم، ولی طولی نکشید که حدود ۹ سال قبل برای اولین بار نیروهای انتظامی مرا دستگیر کردند و، چون سابقهای نداشتم به شش ماه زندان محکوم شدم.
پس از آزادی از زندان احساس میکردم باید شیوه و شگرد سرقت را تغییر بدهم تا ماموران انتظامی نتوانند مرا دستگیر کنند این در حالی بود که دوباره سراغ هم بساطی هایم رفته بودم و باز هم شیشه و کریستال مصرف میکردم. این فکر اشتباه که این بار طوری سرقت نمیکنم که به چنگ نیروهای انتظامی بیفتم موجب شد چند بار به جرم سرقت و مواد مخدر پشت میلههای زندان قرار بگیرم به گونهای که پنج سال از زیباترین روزهای جوانی ام را در زندان گذراندم. همسرم که دیگر تحمل این وضعیت را نداشت و با سختی و بدبختی مخارج دو فرزند کوچکم را تامین میکرد، تقاضای طلاق داد و دو فرزندم را با خودش برد. این بار وقتی از زندان آزاد شدم دیگر همه چیز را از دست داده بودم به طوری که حتی نزد پدر و مادرم نیز جایی نداشتم، آنها هم به خاطر حفظ آبروی خودشان مرا طرد کردند. اگرچه دلم برای فرزندانم تنگ شده بود، ولی باز هم مواد مخدر را به آغوش کشیدم و مجبور به سرقت از داخل خودروها شدم.
این بار زمانی که در بولوار وکیل آباد مشغول باز کردن در یک دستگاه پراید بودم، مورد ظن نیروهای گشت نامحسوس قرار گرفتم و پا به فرار گذاشتم، ولی زمانی که به اخطارها و شلیک تیرهای هوایی توجه نکردم، ناگهان گلولهای به پایم اصابت کرد و باز هم دستگیر شدم، اماای کاش...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/