به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، آنتونن آرتو، نظریه پرداز و هنرمند شوریده سر فرانسوی در «تئاتر و طاعون» به روایت یک رخداد مهم از تاریخ شهر کوچک کاگلیاری در ایتالیا هنگام شیوع ویروس طاعون در قرن هجدهم میپردازد. او در ادامه یک مساله مهم را طرح میکند: بیماری نوعی جوهره روحی و روانی در خود نهفته دارد که تنها در اثر ویروس اشاعه پیدا نمیکند.
ویروس طاعون حضورش را در نقاطی از جسم و فضای بدن مشهود میسازد که اراده، آگاهی و تفکر انسان در آنها حضور دارد و برای تجلی خود از آن معابر گذر میکند.
آرتو اعتقاد داشت که تئاتر نیز باید مانند طاعون قدرتی شگرف و هراسناک داشته باشد و موجب ترکیدن دملها شود. تئاتر باید مانند طاعون بیرحم باشد. گویا آرتو برای هرچه بهتر بهره جستن از نماد طاعون در نظریات تئاتری خود به مطالعات پزشکی سنگینی نیز روی آورده بود. اما داستان شهر کاگلیاری بسیار نمادین است و شرح آن ضروری.
ویروس و زیرپا گذاشتن حقوق بدیهی انسانها
آرتو در «تئاتر و طاعون» رخداد شهر کاگلیاری را به این شرح روایت کرده است:
در آرشیوهای شهر کوچک کاگلیاری نوشته است: «در سال ۱۷۲۰ شبی در اواخر ماه آوریل یا اوایل ماه مه بیست روز قبل از آنکه ناوگان سنت – آنتوان بزرگ به شهر مارسی برسد و موجب شیوه فاجعه آمیز بیماری طاعون شود، نایب الحکومه «ساردین» به نام سن رمی که دامنه محدود مسئولیتهایش به عنوان یک فرماندار او را به ویروسهای حاد حساس کرده بود، خواب بسیار عجیب و دردناکی میبیند و آن این است که دولت کوچکش دستخوش بلای طاعون شده و خود نیز بدان دچار شده است و در اثر این بلای ناگهانی ارکان جامعه درهم ریخته و نظام مملکت سقوط میکند، سپس انحرافات اخلاقی و زوال و شکست روحی بر همه جا چیره میشود.»
بیماری نوعی جوهره روحی و روانی در خود نهفته دارد که تنها در اثر ویروس اشاعه پیدا نمیکند این فرماندار از خواب بیدار شد و تصمیم گرفت تا تمام شایعات طاعون و آلودگیهای ویروسی را از قلمرو خود دور کند. در همین هنگام ناوگان سنت آنتوان بزرگ که از یک ماه پیش از شرق یعنی از بیروت میآمد اجازه ورود خواست. اینجاست که او دستوری صادر میکند که به نظر مردم و تمامی اطرافیانش دیوانه وار، پوچ، احمقانه و مستبدانه به نظر میآید.
بی درنگ قایقی به سوی آن کشتی که به تصورش آلوده است، روانه کرده و فرمان میدهد که هرچه سریعتر سواحل منطقه را ترک کند و گرنه در صورت سرپیچی از فرمان با آتش اسلحه آن را به قعر دریا خواهد فرستاد. جنگ با طاعون آغاز میشود و حاکم از هیچ اقدامی در این مبارزه فروگذار نمیکند.
نیروی خاصی که بر اثر رؤیا بر این حاکم چیره شده آن چنان شدید است که با وجود استهزا مردم و شک و دیرباوری اطرافیان وی در اعمال دستورات وحشیانهاش پافشاری کرده و بدین ترتیب نه تنها حقوق مردم را زیر پا میگذارد بلکه کوچکترین اهمیتی نه برای حیات انسانی قائل میشود و نه برای قراردادهای ملی و بین المللی که در مقابل مرگ اعتبار خود را از دست میدهند.
به هر حال ناوگان از آن منطقه فاصله گرفت و در لنگرگاه مارسی موفق به اخذ اجازه ورود شد. حقیقت این بود که طاعون در مارسی وجود داشت اما طاعونی که از طریق ناوگان سنت آنتوان بزرگ به مارسی راه یافت از نوع طاعون مشرق زمین بود که از راه ویروس اصلی بیماری شیوع یافت و فاجعه بزرگی را رقم زد. مردم شهر کاگلیاری پس از مدتی فهمیدند که همان ناوگانی که به دستور و فرمان مستبدانه نایب الحکومه از شهر رانده شده بود، اپیدمی را در مارسی انتشار داد. این مساله و این تاریخ در اسناد این شهر هنوز هم وجود دارد.
این طاعون توسط پزشکان مارسی توصیف شد. آرتو در ادامه این سوال را مطرح میکند که آیا این طاعون همان ویروسی بود که در سال ۱۳۴۷ – ۱۳۴۸ در فلورانس شیوع پیدا کرد و باعث نگارش «دکامرون» شد؟
ویروس و «دکامرون» / وقتی فرهنگ توانایی بازتولید هویت را دارد
اما طاعون چه بلایی را سر فلورانسیها آورد که منجر به نگارش متنی انتقادی و شاهکار چون «دکامرون» شد؟ در سال ۱۳۴۸ میلادی فلورانس ایتالیا دچار مرض طاعون شد. به نوشته بوکاچیو، مردم آنقدر هراس پیدا کردند که هیچکس را پروای یکدیگر نبود. فاجعه چنان وحشتی را در دل مردم افکند که برادر برادر را ترک گفت و پدر برای دیدار فرزند سرباز میزد. بیماران که تعدادشان بسیار فزونی پیدا کرده بود، کسی را برای پرستاری از خود نداشتند. پرستاران یا نیرویهای خدمتکار هم یا نبودند و یا اگر بودند بسیار خشونت داشتند و با وجود بیفرهنگی تمام دستمزدهای کلانی میخواستند.
امور بهداشت محیط هم که کلاً متروک شده بود. از آنجا که همسایگان، خویشان و دوستان بیماران آنها را ترک میکردند و خدمتکاران نیز نایاب شده بودند، رسم ناپسندی گسترش یافت. بانویی اگر مبتلا میشد، سر و وضع و وجاهت و موقعیت اجتماعیاش هرچه بود دیگر مهم نبود که مردی که در خدمت اوست چگونه مردی است، پیر است یا جوان؟ آن بانو به اندک ضرورتی که بیماریاش ایجاب میکرد هر نقطه از بدن خود را به او نشان میداد. بعید نیست که چنین بی بند و باری نزد بانوانی که پس از آن شفا مییافتند منشأ لاقیدی شده باشد.
به هر حال این رها کردن بیماران و عدم رعایت بهداشت و عدم رعایت قرنطینه باعث شده بود که طاعون از فلورانسیها کشتار زیادی کند. اجساد بدون دفن در همه جا پراکنده است و افساد نعشها خود باعث گستردگی بیشتر بیماری است. عمده مردم به دو دسته تقسیم شده بودند؛ نخست عدهای که برای مبارزه با این بیماری خطرناک طریق زندگی درویشی و چشم پوشی از هرگونه زواید و غیر ضروریات را پیش گرفتند. این طیف برای خود دستههایی را تشکیل داده و جدا از سایر مردم به زیست خود ادامه دادند.
گروهی دیگر اما با توجه به اوضاع دهشتناک و دهشت بار جامعه طریق بی قیدی و بی بندوباری را پیش گرفته و خود را به باده گساری و مسخرگی و لودگی و آوازخوانی تا سر حد هوی و هوس مشغول کردند. اینها به زعم خود خندیدن به غم انگیزترین حوادث را مؤثرترین دارو علیه چنین مرض کشندهای میدانستند.
در همین وضعیت است که اقلیتی به محلی در حوالی فلورانس رفته و خود را قرنطینه کرده و برای گذراندن امور برای همدیگر قصه تعریف کنند. «دکامرون» از اینجا خلق میشود. بوکاچیو در دیباچه متن خود با قلمی زنده به شرح شیوع ویروس و نظام اخلاقی برآمده از طاعون پرداخته است. شاید بتوان با دیدگاهی آرتویی گفت که در «دکامرون» نیروی فرار از بیماری فقط در همین راه صرف نشده است، بلکه بدل به نیرویی مولد فرهنگ میشود.
«دکامرون» متنی زنده و سراسر انتقادی است. این متن فرهنگ مسلط مردم آن دوران (که قابلیت بسط به تمامی فرهنگها در طول تاریخ را دارد و به عبارتی زمانمند و مکانمند نیست) را به شدت نقد میکند. نقد باورهای مذهبی، عقیدتی، نقد نظام طبقاتی حاکم بر جامعه، نقد کنشهای فردی اشخاص در هنگام بروز مصیبتها، عیان کردن روشهای مختلف حقه بازی و… در این متن ساری و جاری است. نظام نقادانه بوکاچیو اما بیش از همه یقه کلیسای کاتولیک رم را میگیرد. تقریباً در تمامی طنزهای این متن، کشیشان منابع محوری برای هجو و هزل هستند.
بنابراین مهمترین ویژگی «دکامرون» در نقادی یا خودانتقادی فرهنگی است. دکامرون به عنوان متنی برآمده از کلان روایتی به نام فرهنگ مسیحی کاتولیک قرون وسطی، به شکستن آن کلان روایت میپردازد. هرچند بسیاری بر این عقیدهاند که نظام ارزش گذاری تاجرانه در دکامرون تسلط کامل دارد، اما در حقیقت این متن به مقابله با اخلاقیات فئودالی برخاسته است. متونی چون دکامرون نشان میدهد که هرچند ممکن است بیماری و ویروس نظم را برهم بزند اما خود مولد نظمی جدید در فرهنگ خواهد بود.
خرده روایتهایی از فرهنگِ تحت سلطه ویروس
ووهان چین پس از شیوع بیماری و آغاز قرنطینه بدل به شهر ارواح شد و رفت و آمد در آن به صفر رسید. همچنین رسانههای چین کلیپهای از ساخت یک بیمارستان عظیم و مجهز در ۱۰ روز مختص بیماران کرونایی را منتشر کردند. در تصاویری که از چین پس از شیوع کرونا منتشر میشود، یک معنا انتقال پیدا میکند و آن نظم است. تصاویر به رمزگشایی این معنا در ذهن مخاطبان سراسر جهان میانجامند که ما (یعنی چینیها) پس از شیوع ویروس کرونا نظم ساختاری و نظام اجتماعی خود را از دست ندادهایم؛ و چون کماکان نظم بر ما حاکم است پس بر این ویروس پیروز خواهیم شد.
فارغ از اینکه حقیقت چینِ پس از شیوع ویروس چه باشد، اما این نکته امری درخور توجه است که با نظم میتوان بر همه عوامل برهم زننده نظام علی و معلولی جهان پیروز شد. نظم میزان است و عدالت را موجب میشود. کرونا پس از ورود به ایران، بستری مناسب پیدا کرد و ما بدل به دومین کشور پرخطر در این ویروس شدیم. به باور ژیژک گسترش ویروس کرونا باعث شیوع یک اپیدمی گسترده از ویروسهای فضای مجازی هم شد. در ایران نیز ویروسهایی چون اخبار کذب، تئوریهای توطئه پارانویائی و انفجارهای نژادپرستی شیوع پیدا کردند.
تصاویر حیرت آوری از مقابله اهالی یک منطقه کوچک در استانی (از بردن نام معذوریم) با مأموران و پرستاران، برای بستری کردن یک بیمار مشکوک به کرونا در بیمارستان محل زندگیشان منتشر شد. همچنین تولید انفجاری توییتها و محتواهایی نژادپرستانه بر ضد مردم شریف قم نیز بهت آور بود. انگار که آنها خود علاقه داشتند که آلوده به ویروس شوند. همه این موارد بهت آور بود اما متأسفانه واقعیت داشتند.
ما با کرونا علیه نظم شدیم و همین باعث شد تا ساختار اجتماعی ما کمی مختل شود. قرنطینه نشدن نخستین شهر آلوده شده به ویروس، نقابهای فرهنگی همه ما را واژگون کرد و به اثبات این نکته پرداخت که فرهنگ ما صرفاً یک رویه و ماسکی زیبا دارد. قرنطینه در شرایط عادی علیه حقوق اولیه انسانهاست، اما اجرای مستبدانه آن در زمان غیرعادی و برهم خوردن نظام علی و معلولی جهان، قدم گذاشتن در حفظ نظم است برای رسیدن به وضعیت تعادل یا عدالت.
شیوع ویروس یک شرایط جنگی است اما ما اهمیت آن را جدی نگرفتیم. با عدم رعایت بهداشت محیط و رها کردن زبالههای عفونی ناقل ویروس در سطح شهر و همچنین با مسافرت بیهدف و بیرویه به دیگر شهرها، ویروس را به همه نقاط کشور پراکنده کردیم. ما در شرایط جنگی علیه نظم شدیم و این شوریدن علیه نظم که ممکن است بدل به از دست رفتن جان ما تمام شود، بدل به یک ارزش قابل اشتراک با دیگران تبدیل شد. به یاد بیاورید هموطنی را که پس از ممنوعیت سفر به شمال با لطایف الحیل از چنگ مأموران سد کننده راه، گریخت و این کار خود را با افتخار در شبکههای اجتماعی با دیگران به اشتراک گذاشت. هشتگ «قرنطینه خر است» پس از ممنوعیت سفر به شمال مانند ویروسی در فضای مجازی شیوع پیدا کرد.
شیوع ویروس همچنین نقاط انسان دوستی و تعهد ما به آموزههای شرع را نیز به کناری افکند. آموزههایی که در اصل هویت فرهنگی ما بودند. احتکار ماسک و لوازم ضدعفونی کننده (معلوم نیست که محتکران از چه کانالی بسیار زودتر از مردم متوجه شیوع ویروس شدند) گران شدن شدید برخی اجناس و برخی خوراکیهای مورد نیاز مردم برای دور شدن از ویروس و… وجه کاسبکارانه ما را نشان داد. ویروس نظم ما را بر هم زد و دملها را ترکاند.
اما سوال اینجاست که آیا باعث تولید متون خودانتقادی نیز خواهد شد؟ آیا پس از کرونا توانایی بازخوانی فرهنگ خود را داریم؟ آیا میتوانیم به نظمی جدید مبتنی بر طرزی تازه برسیم؟ آیا میتوانیم هویتهای فرهنگیمان را بازتولید کنیم؟ بنابراین از یک دیدگاه کرونا برای حجامت فرهنگی ایران نیازی ضروری بود.
کرونا نشان داد که اصولی کاذب به جای مؤلفههای اصیل فرهنگی ما نشستهاند و تغییر این اصول کاذب که ما را به وضعیت شیوع کرونا رساند، قطعاً سخت است، بنابراین نمیتوان به سادگی از طرز تازه فرهنگ صحبت کرد، اما این نکته بدیهی است که ما پس از رفع ویروس خیلی کار داریم. خیلی از چیزها را باید عوض کنیم و مؤلفههای زیادی باید تغییر پیدا کنند. برای این تغییر، نیاز به متونی انتقادی همچون «دکامرون» داریم.
منبع: مهر
انتهای پیام/