به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، جوانی که از روی کنجکاوی لحظهای ترمز کرد و به تماشای صحنه قتل ایستاد، فکرش را هم نمیکرد دقایقی بعد وارد جریان نزاع شود و ۱۵ سال از عمرش را به خاطر نزاع منجر به قتل در زندان سپری کند. متهم با تقاضای تعیین تکلیف به دادگاه آمده بود. در «پشت صحنه یک جنایت» این هفته پرونده این متهم را بررسی کرده و پای صحبتهای او نشستیم.
سوز سرمای دی ماه ۸۳ در خیابانهای اسلامشهر تا مغز استخوان عابران نفوذ میکرد. همان وقت بود که یک موتورسیکلت با دو سرنشین در یکی از خیابانهای این شهر جلوی موتورسوار دیگر پیچید. سرنشینان هر دو موتور پایین آمدند و با هم گلاویز شدند.
همه چیز در چند ثانیه اتفاق افتاده بود. این قدر سریع که رهگذران حتی فرصت مداخله در نزاع سه جوان را پیدا نکرده بودند. دست یکی از آنها بالا رفت و یک لحظه قمهای در هوا برق زد و بعد پسر جوان طرف دعوا غرق در خون روی زمین افتاد و دو نفر دیگر ترک موتور نشستند و از مهلکه گریختند.
تحقیقات پلیس از کسبه محل حکایت از آن داشت که مقتول به نام فرزین، ساعتی قبل از قتل با یکی از جوانهای محل به نام حمید درگیر شده بوده و با پادرمیانی رهگذران دعوا فیصله پیدا کرده بود. با این وصف، حمید اولین کسی بود که باید به سوالات پلیس جواب میداد.
او از شنیدن خبر کشته شدن فرزین شوکه شده بود. دستهایش را هر چند ثانیه یک بار در موهایش میکشید و حرف در دهانش میماسید و بریده بریده خارج میشد: «مقتول را نمیشناختم. او روز حادثه با موتور جلوی موتور من پیچید. اعتراض کردم. فریاد زد و فحاشی کرد. هر دو پیاده شدیم و دست به یقه شدیم. مردم اطرافمان را گرفتند و از هم دورمان کردند. همان موقع من چشمم به یکی از دوستانم به نام میلاد افتاد. آن طرف خیابان با موتورش ایستاده بود و دعوا را نگاه میکرد. سمت او رفتم و سوار موتورش شدم و گفتم سریع حرکت کن. در خیابانها دور زدیم و بالاخره آن جوان را دوباره پیدا کردیم و به خاطر ناسزایی که
گفته بود، باز با او درگیر شدیم. یکدفعه نمیدانم چه شد که میلاد از زیر کاپشنش قمه در آورد. ضربه را که زد و خون پاشید هر دویمان از ترس پا به فرار گذاشتیم.»
خبر کشته شدن فرزین که در محل پیچید، میلاد شستش خبردار شده بود و فرار کرده بود.ماموران پدر او را دستگیر کردند تا مخفیگاه میلاد را فاش کند، اما او میگفت چیزی نمیداند.
چند روز بعد بود که میلاد متوجه دستگیری پدرش شد. همزمان ماموران کلانتری پاکدشت جوانی قد بلند و هیکلی را دیدند که وارد کلانتری شد. سرش را پایین انداخته بود و اشک میریخت. میگفت قاتل منم، پدرم را آزاد کنید.
میلاد رو به افسر نگهبان گفت: «آن روز داشتم از خیابان عبور میکردم. آن طرف خیابان شلوغ بود. معلوم بود که دعوا شده. از روی کنجکاوی ایستادم و تماشا کردم. یکدفعه فهمیدم یک طرف دعوا دوستم، حمید است. حمید که چشمش به من افتاد، سوار موتورم شد و موتور خودش را رها کرد و گفت برو. من نمیدانستم ماجرا چیست، اما رفتیم. دو خیابان پایینتر از محل درگیری قبلی، حمید باز هم همان جوان را که هم سن و سال خودمان بود؛ پیدا کرد و باز باهم درگیر شدند. وقتی درگیری داشت بالا میگرفت من برای دفاع از دوستم چاقویی از جیبم در آوردم و یک ضربه به مقتول زدم. من چاقو داشتم و همراه داشتن قمه دروغ است.»
با اعتراف متهم، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد و با درخواست مادر مقتول به عنوان تنها، ولی دم پرونده متهم به قصاص محکوم شد. اما ولی دم برای اجرای حکم اقدام نکرد و پرونده در حالت تعلیق قرار گرفت.
متهم هفته قبل با دادخواست تعیین تکلیف به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران رفت. میلاد به قاضی گفت: «اشتباهم را قبول دارم و الان ۱۵ سال است که برای آن تاوان دادهام. فقط ۱۸ سالم بود که دستگیر شدم و حالا تقاضای تعیین تکلیف دارم، چون از ماندن در زندان خسته شدهام.» قضات دادگاه بعد از مشورت برای متهم قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی تعیین کردند.
آموزش کنترل هیجانات از کودکی
دکتر محمدرضا ایمانی، در مورد پرونده میلاد گفت: سیستم آموزش کنترل رفتار و هیجانات یکی از مباحث مهم روانشناسی است که باید از کودکی به فرد آموزش داده شود. همه افراد جامعه باید روش مواجهه با هیجانات درونی خود را بشناسند و نسبت به خصوصیات فردیشان آگاهی داشته باشند و بدانند در چه لایههای رفتاری درگیر هیجانات میشوند و با چه فاکتورهایی خشم آنها برانگیخته میشود. اگر فردی این روش را نداند، در مواجهه با هیجانات، رفتار و کلامی از خود بروز میدهد که شاید بعد از آن در بازنگری خود، حتی بروز آن رفتار یا کلام برای خودش هم باورپذیر نباشد. شناخت و تسلط روی هیجانات باعث میشود روش مراقبت از رفتار را یاد بگیریم و از بروز رفتارهای خشونت آمیز جلوگیری میکند. کنترل خشم باید از کودکی در قالب بازی و قصه به بچهها آموزش داده شود تا در بزرگسالی با مواجهه با مواردی که میتوانند به سادگی از آن بگذرند و حل کنند دچار خشونتهای فاجعه بار نشوند.
کنترل احساس و قدرت نه گفتن و بالا بردن عزت نفس در کودکان به آنها کمک میکند به هر روشی برای اثبات شخصیت خود در میان همسالانشان متوسل نشوند. گاهی بروز خشونت و بروز رفتارهای تکانشی در هر لحظه تبعات جبرانناپذیری برای فرد در پی خواهد داشت و میتواند سرنوشت او را تغییر دهد.
مادر مقتول نه قصاص میکند، نه میبخشد
آهی غلیظ از سینهاش برمیآید و اشکهایش را از گوشه چشمش پاک میکند. روی صندلیهای انتظار دادگاه کیفری نشسته و منتظر است بعد از سالها تکلیف پروندهاش مشخص شود. میلاد که سالهای زیادی از جوانیاش را در زندان سپری کرده، حالا از روزهای زندان و امید به رهایی میگوید.
چند سال داری؟
متولد سال ۶۵ هستم. ۱۸ سالم بود که به اتهام قتل زندانی شدم. تقریبا نیمی از عمرم را در زندان گذراندهام. آن هم به خاطر یک لحظه بیفکری و به قول همبندیها جو زدگی!
اهل دعوا بودی؟
نه. فقط دنبال خوشی و تفریح بودم. جوان خیلی پرانرژی و شادی بودم. عاشق فوتبال بودم و از هر فرصتی استفاده میکردم که با دوستانم فوتبال بازی کنم.
پس چرا روز حادثه چاقو همراه داشتی و به قول خودت جو زده شدی و در دعوا شرکت کردی؟
من خیلی کم سن بودم. فقط از روی کنجکاوی و هیجان این بلا را سر خودم و خانواده آنبنده خدا آوردم.
برای رضایت گرفتن کاری کردهای؟
خواهری دارم که موقع حادثه ده سالش بود. الان بزرگ شده و ازدواج کرده. او چند بار سراغ مادر مقتول رفته. میگوید باید در زندان بمانم. یک بار هم خودم در دادگاه به پایش افتادم که مرا ببخشد. گفت به جوانیات رحم میکنم و از خونت میگذرم. اما رضایت هم نمیدهم تا در زندان بمانی. بعد هم برای اجرای حکم اقدامی نکردند.
پدر و مادرت برای جلب رضایت، ولی دم کاری نکردهاند؟
چند سال قبل از حادثه بود که آنها از هم جدا شدند. پدرم ازدواج کرده و الان چند سالی هست که سراغم را نگرفته است. مادرم هم خیلی کم به ملاقاتم میآید.
چرا خواهرت موفق نشد، ولی دم را راضی به اعلام رضایت کند؟
یک بار راضی شد که به محضر بیاید و رضایت بدهد. اما درست روزی که قرار محضر داشتند، گفت یک ناشناس برای پسربزرگش پیامک تهدیدآمیز فرستاده و بدنه ماشینش هم زخمی شده است. فکر میکردند مقصر این اتفاقات ما هستیم. با اینکه ما روحمان هم خبر نداشت و دلیلی نداشت در لحظه حساس پرونده آنها را تحریک کنیم. برای همین از اعلام رضایت منصرف شدند.
قبل از دستگیری درس میخواندی؟
بچه درس خوانی نبودم و چند سالی هم مردود شده بودم. برای همین تا کلاس پنجم دبستان درس خواندم. پدرم مرا به مغازه کفشفروشی و تعمیر کفش خود برده بود و آنجا کار میکردم. اما بعد از کار با دوستانم به ورزش و سینما میرفتم. یادم هست آن زمان یکی از فیلمهایی که با دوستانم تماشا کردم و خیلی خوشم آمد، فیلم سینمایی سام و نرگس بود.
روزهایت را در زندان چطور میگذرانی؟
اوایل که زندانی شده بودم در کلاسهای قرآن شرکت میکردم. بعضی وقتها هم فوتبال بازی میکردم. اما الان مدتی است که واقعا از وضعیت زندان کلافه و عصبی شدهام. از اینکه پروندهام در حالت تعلیق قرار دارد؛ خیلی ناامید شدهام. برای همین بیشتر اوقات روی تخت دراز میکشم و تمام روز را در کسالت سپری میکنم.
خواهرت میتواند وثیقه را تهیه کند؟
به من گفته تمام تلاش خودش را میکند. دلم میخواهد وقتی آزاد شدم، تمام زحمات او را جبران کنم.
منبع: روزنامه جام جم
انتهای پیام/