اشعاری کودکانه در وصف بهار

اشعار کودکانه شاعران را درباره بهار اینجا بخوانید.

اشعاری کودکانه در وصف بهار

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، شاید کودکان بیشتر از بزرگسالان برای فرارسیدن بهار و ایام تعطیلات نوروز شوق و ذوق داشته باشند و برای پوشیدن لباس عید و عیدی گرفتن شور و اشتیاق خاص دارند. 

شاعران هم با توجه به این موضوع، برای حس و حال کودکانه اشعاری سرودند که در اینجا به برخی از این اشعار کودکانه  بهاری اشاره می کنیم:

عباس یمینی شریف

سبزی بیار سیر بیار
سیب و سماق گیر بیار

سنجد و سرکه پیدا کن
در وسط سفره گذار

وقتی که گوید آن عمو
آی سمنو آی سمنو

صداش بزن بیاد جلو
کاسه بده بخر از او

ماهی و آرد و آب و شیر
سبزه و گل نون و پنیر

شمع و گلاب خوب بیار
هر چه که لازمه بیار

سفره بینداز به زمین
تمام چیز هفت سین

ظرف به ظرف پیش هم
درست و پاکیزه بچین

تا به خوشی سال دگر
به شادی و بی‌دردسر

آسوده زندگی کنی
از غم و غصه بی‌خبر

پروین دولت آبادی

بهار آمد، گل آمد
نسرین و سنبل آمد

گل‌های سرخ و زیبا
در باغ خانه‌ی ما

چشم‌ها را باز کردند
با خنده ناز کردند

بنفشه دسته‌دسته
کنار جو نشسته

در روز آفتابی
در آسمان آبی

پرنده‌ی خوش‌آواز
پر زد و کرد پرواز

بهار آمد، گل آمد
نسرین و سنبل آمد

محمود کیانوش

بر شاخه شکوفه
خوش چشم باز کرده،

گنجشک در کنارش
آواز ساز کرده:

فصل بهار این است
او دایه‌ی زمین است

خورشید رنگ و بویی
دیگر به باغ داده،‌

از گل به دست شاخه
صد چلچراغ داده:

فصل بهار این است،
او دایه‌ی زمین است.

تا آن هوای وحشی
آرام و نرم گشته،

قلب زمین دوباره
پر شور و گرم گشته:

فصل بهار این است،
او دایه‌ی زمین است.

آورده از سر کوه
باد ابر و ابر باران،

داده عجب صفایی
باران به کشتزاران

فصل بهار این است،
او دایه‌ی زمین است.

خاموشی و سیاهی

از خاک و آب رفته؛

آواز و روشنایی

تا آفتاب رفته:

فصل بهار این است،

او دایه‌ی زمین است.

مصطفی رحماندوست

خبر خبر خبردار
گل آمده به بازار

یکی، دو تا، نُه، ده تا
نُه ده، نُه صد، چه بسیار

به برف و سرما گفته
برو خدا نگهدار

خبر خبر شبانه
درخت زده جوانه

دوباره بر سرش بست
شکوفه دانه دانه

به روی شاخه‌ای ساخت
پرستو آشیانه

خبر خبر خبرهاست
میان باغ غوغاست

کدام رو بگویم
که هر چه هست، زیباست

خلاصه خبرها
«بهار خوب و زیباست»

جعفر ابراهیمی 

رويِ انگشت بهار
شاپرك مي‌خندد

بالهايش را، باز
مي‌كند، مي‌بندد

شاپرك مي‌داند
كه بهار آمده است

بر سرِ كوه، نسيم
باز چادُر زده است

از هوا انگاري
بويِ گل مي‌بارد

شاپرك در چشمش
آسماني دارد

چشمه مي‌جوشد باز
مثل آوازِ بهار

شاپرك مي‌داند
هست آغاز بهار

شاپرك بالش را
لحظه‌اي مي‌بندد

عكس او در چشمه
مثلِ گل مي‌خندد.

اسدالله شعبانی 

از بهار آمده
به باغ و صحرا

پر شده از بوي گل
تمام دنيا

قالي سبز چمن
خيلي قشنگ است

شكوفة درختان
رنگ به رنگ است

به شاخه ها نشسته
صدها جوانه

كرده ميان شاخه
پرنده لانه

درخت كرده دعوت
پرنده ها را

چقدر شاد و زيباست
نغمة آنها

 

انتهای پیام/ 

 

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار