به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، حضرت امام هادی (ع) در حالی دوران امامت خود را آغاز کرد که از عمر شریفش، ۸ یا ۹ سال بیشتر نگذشته بود. عصر امامت آن حضرت، با خلافت یکی از خونریزترین و ستمکارترین خلفای عباسی، یعنی متوکل، همزمان بود و این مسئله، محدودیتهای فراوانی را برای امام هادی (ع) ایجاد کرد؛ تا جایی که آن حضرت از مدینه به سامرا، مرکز وقت خلافت عباسی آورده و تحت نظر گرفته شد و تا پایان عمر در همین وضعیت باقی ماند. با این حال، آن حضرت افزون بر سلوک فردی خاص خود که بسیاری از قلبها را به جانب معارف اهلبیت (ع) متمایل میکرد؛ در مباحث فقهی و معرفتی، به عنوان میراثدار برحق دانش نبوی، پاسخ گوی بسیاری از مشکلات پیچیده علمی و دینی بود. آنچه در پی میآید، گفتاری از آیتا... جعفر سبحانی درباره جایگاه علمی و معنوی امام دهم (ع) است.
چرا امام(ع) مجبور به اقامت در سامرا شد؟
آقا ابوالحسن، امام هادی (ع) در سال ۲۱۲ هـ.ق در مدینه منوره متولد شدند و تا سال ۲۳۶ دراین شهر تشریف داشتند. البته بعد از شهادت والد بزرگوارشان امام جواد(ع)، مقام امامت به ایشان رسید در حالی که سن مبارک ایشان حدود ۸ یا ۹ سال بود. متوکل [از جایگاه برجسته امام هادی(ع) در میان مردم] خیلی ناراحت بود؛ زیرا فرماندار مدینه به او گزارش داد مردمی که به مدینه میآیند، در منزل امام هادی میروند و مسائل علمی و امور مالی خود را به ایشان ارجاع میدهند و میترسم روزی علیه تو قیام کنند. بنابراین متوکل عباسی، یحیی بن هرثمه را فرستاد تا حضرت را از مدینه به سامرا آورد و امام(ع) حدود ۲۴ سال دارد که ایشان را از مدینه منوره به سامرا آوردند. در این زمان یحیی بن هرثمه قدمی برداشت و [به متوکل] گفت: من خانه ایشان را گشتم و در آنجا جز چند حصیری که روی آن نماز میخواند و چند کتاب دعا و قرآن ندیدم و این گزارش ها که به شما دادهاند، دروغ است و او در مقام هدایت و تبلیغ و ارشاد است و هرگز نظر خروج ندارد. یحیی با این کار، تا حدی توانست از غضب متوکل بکاهد و قرار شد حضرت در سامرا بمانند. بنابراین نزدیک منزل متوکل، خانه ای برای حضرت در نظر گرفتند که حضرت در آن جا با عیال و اولادش زندگی کند، اما در عین حال شیعیان به بهانه های مختلف به دیدن حضرت می رفتند. گویا حضرت از سال ۲۳۶ تا ۲۵۴ در سامرا بودند.
حیرت علمای جهان اسلام از دانش الهی امام(ع)
امام(ع) در سامرا هم مشغول کارهای امامت است. در درجه اول حضرت در مدینه و مجموعاً در سامرا حدود ۸۵ فقیه و محدث تربیت کرده است. تربیت یک فقیه و محدث کار آسانی نیست؛ آن هم در شرایط و خفقانی که در سامرا بوده است. مقام علمی امام به گونه ای بود که همه در مقابل ایشان خضوع و خشوع میکنند. حضرت در سامرا هم مشغول تبلیغ و تعلیم است. مسعودی در مروج الذهب می نویسد: مرد ذمی -که در واقع از اهل کتاب است، اما در زیر پرچم اسلام زندگی می کند مشروط بر این که به قوانین اسلام احترام بگذارد و خلاف شرع نکند- نسبت به زن مسلمانی کار زشتی انجام داده بود و او را نزد خلیفه بردند و فقها او را محکوم به اعدام کردند.
هنگامی که می خواستند حکم اعدام را اجرا کنند، او زرنگی کرد و شهادتین را بر زبان آورد و از این طریق فقهای آن جا را فریب داد، چرا که «الْإِسْلَامُ یَجُبُ مَا قَبْلَه»؛ اسلام گذشته را ندیده می گیرد. این که او اسلام آورد، یعنی گذشته اش هیچ است اما برخی از فقیهان که آن جا بودند، در این مسئله تشکیک کردند که اسلامِ او اسلام واقعی نیست. متوکل که امام را می شناخت، گفت: این مسئله را از ابوالحسن الهادی بپرسید. حضرت در جواب نامه فقیهان نوشتند: او باید اعدام شود و قتل، جزای اوست. فقها گفتند: دلیل فتوا را بنویسند. امام از قرآن مجید این حکم را استخراج می کند؛ ببینید چگونه این مرد بزرگ، از سلاله پیامبر اکرم(ص) این حکم الهی را از آیه ۸۴ و ۸۵ سوره غافر استفاده میکند که: «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِالله وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بما کُنَّا بِهِ مُشْرِکینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ الله الَّتی قَدْ خَلَتْ فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ (مسند الإمام الهادی (ع)، العطاردی، ص: ۲۲۴)؛ پس چون سختی [عذاب] ما را دیدند، گفتند: «فقط به خدا ایمان آوردیم و به آنچه با او شریک می گردانیدیم، کافریم.» [ولی] هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند، دیگر ایمانشان برای آن ها سودی ندارد. سنّت خداست که [از دیرباز] درباره بندگانش چنین جاری شده و آن جاست که ناباوران زیان کردهاند.» از این آیه میفهمیم ایمانی میتواند مؤثر باشد که ایمان خوفی و به عنوان اسقاط عذاب نباشد. این مرد ذمی که ایمان میآورد، به عنوان فرار از مسئله اعدام است. این علمِ سرشار از قرآن، علم عادی نیست؛ این آیه را هزاران نفر خوانده بودند و تا زمان امام هادی(ع) این حکم را متوجه نشده بودند.حضرت مقام عظیمی در جهان آن روز داشت. به قدری که علناً دانشمندان اسلام، حتی کسانی که شیعه اثنی عشری نبودند، از عظمت و دستگیری حضرت سخن میگفتند و من برخی از کلمات آن ها را نقل می کنم تا ببینید که غیر از ما هم دیگران برای ایشان احترام قائل بودهاند.
ابوالفلاح حنبلی در کتابی به نام «شذرات الذهب» شرح حال شخصیت ها و بزرگان را نوشته است. او در این کتاب می گوید: امام هادی فقیه امامی متعبد؛ البته نباید از فردی که قائل به امامت آسمانی امام هادی(ع) نیست بیش از این انتظار داشت.یافعی هم کتابی دارد به نام «مراةالجنان» و کتاب خوب و ارزنده ای است و همین کلمات را تکرار می کند، اما ابن صباغ مالکی در کتاب «الفصول المهمة فی معرفة الائمة» می فرماید: امام هادی انسانی است که زمین و آسمان مناقب و فضایل او را پر کرده است و من نمی توانم با قلم و بیانم گوشه هایی از مناقب و فضایل حضرت را بگویم. با این که اموال به منزل امام می رود، اما ایشان این اموال را بین فقرا تقسیم و خود با یک حصیر زندگی میکند و برای این که زندگی خودشان معتمد بر حقوق عامه نباشد، مزرعهای را در سامرا تهیه و خودشان در آن جا کار می کردند. (الفصول المهمة، ابن صباغ المالکی، ج ۲، ص۱۰۷۳)
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/