به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹، یکی از وقایع مهم تاریخ معاصر ایران محسوب میشود؛ رویدادی که اولاً، روند سقوط قاجارها را تسریع و ثانیاً، زمینه را برای افزایش قدرت رضاخان میرپنج فراهم کرد. مجموعه اسناد و خاطرات دستاندرکاران این کودتا، تردیدی در نقش اساسی انگلیسیها در طراحی و اجرای آن باقی نمیگذارد. دولتمردان انگلیس، به ویژه آنها که در جریان قرارداد ۱۹۱۹ و تصویب نشدن آن، شکست سختی را متحمل شده بودند، دیگر نمیتوانستند هزینههای ناشی از توقف و استعمارگری آشکار در ایران را تحمل کنند. تهدید کمونیستهای شوروی هم، بسیار جدیتر از آن بود که نادیده گرفته شود؛ به ویژه آنکه استیلای بریتانیا بر نفت جنوب ایران، ارزش این منطقه را برای انگلیس دوچندان کرده بود. انگلیسیها میخواستند با اجرای کودتا، هم اداره دولت مرکزی را به دست اذناب خود بسپارند و هم، به تدریج، حضور ظاهری خود را در ایران کاهش دهند. برای انجام این کودتا، آیرونساید از مشاوره برخی انگلوفیلهای داخلی مانند عینالملک هویدا و علی دشتی و تعدادی از مأموران خفیه انگلیس مانند اردشیر ریپورتر استفاده کرد؛ ظاهراً یکی از این افراد، رضاخان میرپنج را برای برعهده گرفتن فرماندهی نظامی کودتا، به آیرون ساید پیشنهاد کرد و او هم پذیرفت. اما ضلع مهم دیگر این کودتا، یعنی بازوی سیاسی آن که ظاهراً باید در کسوت نخستوزیر کودتا هم ظاهر میشد، کسی نبود جز سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی.
یک پیشینه خانوادگی متفاوت
سیدضیا، از چهارم اسفند ۱۲۹۹ تا چهارم خرداد ۱۳۰۰، به مدت چهار ماه، عهدهدار منصب نخستوزیری در ایران بود. کابینه او را که به واسطه کودتا و با حمایت آشکار انگلیسیها سر کار آمد، «کابینه سیاه» نامیدهاند. سیدضیا در سال ۱۲۶۸، در شیراز متولد شد. پدرش، در زمره واعظان شهیر آن دوران بود؛ تا آنجا که به دربار مظفرالدینشاه نیز راه یافت و مشهور است که نماز میت بر پیکر شاه بیمار قاجار را هم، او اقامه کرد. تولد در خانوادهای شناخته شده و البته مذهبی، آن هم در دوره قاجار، باعث شد که سیدضیا خیلی زود بتواند شانس خود را در دنیای سیاست بیازماید. او در همان زادگاهش، با کمک دایی خود و در ۱۷ سالگی، دست به انتشار روزنامه زد و هنگامی که حال مشروطه زار شد و محمدعلیشاه مجلس را به توپ بست، به تهران گریخت و به ظاهر، گوشه عزلت گزید؛ اما در نهان به فعالیتهای تروریستی و بمبگذاری رو آورد و مدتی را به سفارت اتریش پناهنده شد و در آنجا روزگار گذراند. سیدضیا بعد از فتح تهران، ردای مشروطهخواهی دوآتشه را بر تن کرد. او بر خلاف پدر و خاندان پدریاش که بیشتر حامی مشروطه مشروعه بودند، خود را متمایل به مشروطیت غربی نشان داد؛ اما بعدها ثابت کرد که این مسیر را برای سکههای طلایی برگزیده است که بیمحابا و به پاس چرخاندن قلمش در این مسیر، به پایش میریختند.
پرسه در اروپا با پول مشکوک!
سیدضیا، روزنامه «شرق» را پس از فتح تهران، با بودجهای که ارامنه و زرتشتیان در اختیارش گذاشتند، تأسیس کرد و از وجود افرادی مانند علیاکبر داور که بعدها وزیر دادگستری رضاشاه شد، برای نگارش مقالات آن بهره برد، ولی روزنامه او را پس از اهانت به مجلس دوم، توقیف کردند و حتی سیدضیا به پنج سال زندان محکوم شد؛ اما اتحادیه مشکوکی موسوم به «اتحادیه دوستی ایران و فرانسه»، پادرمیانی کرد و سیدضیا را از زندان نجات داد و او را با خرج خود به اروپا فرستاد تا یکی دو سالی خوش بگذراند. سیدضیا در همین دوران، با دعوت علاءالسلطنه، وزیرمختار ایران در لندن، به انگلیس رفت و با عنوان نماینده مطبوعات ایران، در مراسم تاج گذاری جرج پنجم شرکت کرد. این حضور، پیوندی استوار میان سیدضیا و انگلیسیها به وجود آورد.
حکایت سیدضیا و کیف انگلیسی
او در سال ۱۲۹۲ هـ. ش به ایران بازگشت و این بار، با هزینه مستقیم سفارت انگلیس، روزنامه «رعد» را تأسیس کرد. این دوران، همزمان با انعقاد قرارداد ۱۹۱۵ میان روسیه تزاری و انگلیس بود؛ قراردادی در تکمیل قرارداد استعماری ۱۹۰۷ که عملاً به اشغال ایران توسط این دو کشور، رسمیت میداد. اما سیدضیا در روزنامه خود به این اشغالگریها مهر تأیید میزد و حتی تأسیس «پلیس جنوب» توسط انگلیسیها را ستود. او در سال ۱۹۱۹ و در پی ارائه قرارداد مستعمره شدن ایران توسط وثوقالدوله به مجلس، این قرارداد سراسر استعماری را برگی زرین در تاریخ ایران خواند و به وثوقالدوله دستمریزاد گفت! همراهی با وثوقالدوله، اعتماد بیشتر انگلیسیها را در پی داشت. این اقدامات، نفرت عمومی به سیدضیا را برانگیخت و باعث بیزاری مردم از او شد. علی دشتی که خود از حامیان جدی سیاست انگلیس و وابسته به سفارت این کشور در تهران بود، بعدها در روزنامهاش «شفق سرخ»، درباره روزنامه «رعد» نوشت: «روزنامه رعد در ولایات نه تنها مورد توجه افکار عمومی نبود، بلکه مردم آن را عبوس و نفرتآمیز تلقی میکردند.»
کمیته آهن و دولت مستأجل
سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی با چنین سوابقی، از سوی انگلیسیها، برای هدایت بخش سیاسی کودتای سوم اسفند در نظر گرفته شد. او را به ریاست کمیتهای موسوم به «کمیته آهن» منصوب کردند؛ جایی که به تعبیر یحیی دولتآبادی، سرکرده فرقه ازلی در ایران، محلی بود برای اجرای سیاستهای انگلیس در بخشی که باید به دست عوامل ایرانی اجرا میشد. سیدضیا پس از اجرای کودتا توسط نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان، فرمان نخستوزیری را از احمدشاه گرفت؛ اما دولتش مستأجل بود؛ چهار ماه بعد، تاریخ مصرف او تمام شد و انگلیسیها ترجیح دادند قوامالسلطنه را به جای او نخستوزیر کنند. سیدضیا با اسکورت مأموران سفارت انگلیس از ایران خارج شد و با پولی که دریافت کرده بود، به اروپا رفت و مدتی در ژنو ساکن شد. او در این مدت دایم از انگلیسیها پول میخواست و مدعی بود که وضع مالی خوبی ندارد.
گرگی در لباس میش
چندی بعد، در سال ۱۳۱۰، او به عنوان نماینده ایران به کنفرانسی در فلسطین اعزام شد که ظاهراً برای جلوگیری از مهاجرت صهیونیستها به این سرزمین برگزار شده بود؛ اما به احتمال زیاد، سیدضیا این نقش را با واسطه انگلیسیها و در راستای منافع صهیونیستها برعهده گرفت. او با لطایفالحیل، رئیس کنگره شد و اطلاعات محرمانه آن و همچنین شرح مذاکرات خود را تماماً در اختیار انگلیس میگذاشت که در آن زمان قیمومت فلسطین را برعهده داشت. مبالغی که سیدضیا بابت این خدمت دریافت کرد، ظاهراً برایش بسیار خوشایند بود؛ چون پس از چند دوره مسافرت به فلسطین، سرانجام در سال ۱۳۱۴ به آنجا رفت و تا سال ۱۳۲۲ که به ایران بازگشت، در این سرزمین ماند. در این دوران او به دلالی زمین رو آورد. به عنوان رئیس کنفرانس اسلامی، مسلمانان فلسطینی به او اعتماد داشتند و به راحتی اراضی خود را به وی میفروختند؛ پول این زمینها مستقیماً از صندوق آژانس یهود پرداخت میشد و سیدضیا پس از خرید زمین، آن را به صهیونیستها واگذار میکرد و حق دلالی خوبی میگرفت. مدتی بعد از آغاز این اقدام شوم، دست او رو شد و حجم معاملات زمین وی به شدت کاهش یافت.
آخرین قمار
سیدضیا در سال ۱۳۲۲، پس از اشغال ایران توسط متفقین و با اشاره انگلیسیها، دوباره به ایران بازگشت تا بخت خود را برای نخستوزیری بیازماید؛ حزب «اراده ملی» را تأسیس کرد و حتی توانست از شهر یزد به مجلس راه یابد؛ اما آزادی نسبی به وجود آمده پس از فرار رضاشاه، به فعالیت نمایندگان مردمی قدرت بیشتری داد و آن ها، با هدایت دکتر مصدق، اعتبارنامه نمایندگی سیدضیا را تأیید نکردند و او پشت درهای مجلس ماند. وی در سال ۱۳۲۴، به جرم اختلاس و سرقت کمکهای مردمی برای زلزلهزدگان گرگان، محکوم و از صحنه سیاست بیرون رانده شد. برای آخرین بار، انگلیس سعی کرد تا از سیدضیا در جریان ملی شدن صنعت نفت استفاده و او را نخستوزیر ایران کند، اما این بار هم مقاومت مردم و مجلس، مانع از تحقق این نقشه شد. وی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، شغلهای کم اهمیت، اما درآمدزایی را با دستور محمدرضاپهلوی برعهده گرفت و سرانجام در سال ۱۳۴۸، در تهران درگذشت.
منبع: خراسان
انتهای پیام/