حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، در فهرست آثار جشنواره امسال چندین فیلم با سوژههای تاریخ معاصر حضور دارند که اتفاقات تاریخی و سیاسی پس از انقلاب اسلامی را روایت کردهاند. «لباس شخصی» به سراغ حزب توده رفته، «درخت گردو» از بمباران شیمیایی سردشت گفته و «روز صفر» ماجرای دستگیری «عبدالمالک ریگی» بین زمین و آسمان را روایت کرده است.
این آثار همانگونه که «پیمان معادی» در نشست خبری فیلم «درخت گردو» به صورت تلفنی بیان کرد، فارغ از آنکه ارزشمند یا بیارزش باشند فیلمهای مهمی هستند. وظیفه و ماموریت آنها در درجه اول اطلاعرسانی به افرادی است که آگاهی اندکی از ماجرا دارند. آنهایی هم که جزئیات ماجرا را میدانند، کنجکاو هستند که بدانند محصول بصری آن اتفاق بر روی پرده سینما چه حس و حالی را منتقل میکند.
تماشای فیلم «روز صفر» ساخته «سعید ملکان» که برخی آن را «ریگی ۲» نامیدهاند (ریگی یک فیلم «شبی که ماه کامل شد» بود)، بیشتر برای گروه اول مناسب است. روایت اثر اطلاعات جمع و جوری را درباره فعالیتهای ریگی، اهداف تروریستیاش در شهرهای ایران و نحوه دستگیری او ارائه میدهد. فیلم برای آنهایی که این جزئیات را میدانند، حرف جدیدی برای گفتن ندارد. در فیلمهایی که سر و ته قصه قبلاً لو رفته، کارگردان وظیفه دارد با قصهپردازی و رنگ آمیزی شخصیتهای دخیل در ماجرا خلأ کمبود تعلیق را جبران کند. ویژگی بارز مأمور امنیتی فیلم (با بازی امیر جدیدی) هوش و قدرت بالای بدنی اوست. سعید ملکان در اولین تجربه کارگردانیاش به سبک تریلرهای هالیوودی یک سوپرمن بزن بهادر خلق کرده که یک تنه به جنگ همه عالم و آدم میرود و همه موانع را از پیش رویش برمیدارد.
ادعای فیلم این است که تمامی تصمیمات توسط یک نفر گرفته و اجرا شده و سند این موفقیت باید به نام همان یک نفر ثبت شود. در حالی که میدانیم در دنیای واقعی خارج فیلم تصمیمها به صورت جمعی گرفته میشود. جماعتی که به مامور امنیتی مشاوره فکری و اطلاعاتی میدهند، در فیلم غایب هستند. حتی در هنگام دستگیری «ریگی» هم همان یک نفر وارد سینما میشود و تروریست بین المللی را از مخفیگاهش بیرون میکشد. چقدر حیف که کارگردان از پتانسیل دراماتیک این سکانس بهرهای نبرده است. دو رقیب دیرینه که هر دو قدر و کارکشته هستند، به هم میرسند و بیآنکه کلامی رد و بدل کنند به سقف هواپیما خیره میشوند!
تمرکز بیش از حد فیلمنامه بر روی شخصیت مامور امنیتی باعث شده که ما دوستان و همکاران و خانوادهاش را نشناسیم. نمایش نحوه تعامل مامور امنیتی با دیگران میتوانست لایههای شخصیتی او را آشکارتر کند. در نسخه فعلی این بار تا حدی بر دوش دیالوگها گذاشته شده که گاه در تضاد با رفتار شخصیتها هستند. مثلا «امیر جدیدی» به عنوان یک انسان جدی و عبوس به مخاطب معرفی میشود؛ ولی در دیالوگ پایانی فیلم به یکباره مهربان و احساساتی میشود و در دیالوگی شعاری میگوید: «کاش اگر گلولهای هم به سمتم شلیک شد وسط کویر باشد یا در دل دریا که کسی صدایش را نشنود و دلی نلرزد».
قهرمان سوپرمن قصه ما بجز تیکی که در گردنش دارد، هیچ نقطه ضعف دیگری ندارد که باورپذیر جلوه کند. به عبارت دیگر مخاطب سختی و دشواری مسیر ماموریتی او را حس نمیکند. چون او در چشم به هم زدنی به هر چه اراده کند، میرسد.
فیلم «روز صفر» در سکوت خبری کامل ساخته شد و تا پیش از اکران در جشنواره کسی از داستانش خبری نداشت. حتی از گریم «ساعد سهیلی» در نقش «ریگی» هم چند ساعت پیش از اکران رونمایی شد. «روز صفر» با وجود ضعفهای روایتیاش اجرای موفقی دارد. سکانسهای مربوط به پاکستان و زد و خوردی که میان مردم رخ میدهد، جذاب و دلهرهآور از آب درآمده است. مواجهه مامور اطلاعات با پسر نوجوانی که میخواهد عملیات انتحاری انجام دهد هم یکی از سکانسهای درخشان فیلم را رقم زده است. تقلید از فیلمهای هالیوودی به خودی خود اشتباه نیست. اما شرط موفقیت این است که فیلمنامهنویس و کارگردان ریزهکاریها را بدانند و در دیگر عناصر مثل روایت، لحن و فضاسازی هم اصول امتحانپسداده را رعایت کنند. اینکه قهرمان قصه ما سوپرمن باشد؛ ولی گروه تصمیمگیر و یاریدهنده او از قصه حذف شوند، نوعی الگوبرداری نصفه و نیمه از محصولات استاندارد سینمایی است.
یادداشت از احسان رحیمزاده
انتهای پیام/