به گزارش گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از اهواز، زمستان ۱۳۹۷، کاروان امداد فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان خوزستان شکل گرفت و مربیان کتابخانههای سیار با همراهی جمعی از مربیان مراکز ثابت و کارکنان ستادی این نهاد فرهنگی تلاش کردند با سفر به مناطق محروم و کم برخوردار، به کودکان و نوجوانان این مناطق که از کمترین خدمات فرهنگی برخوردار هستند؛ خدمترسانی کنند.
کاروان امداد فرهنگی کانون هماکنون، خدمترسانی به کودکان و نوجوانان و خانوادههای حادثه سیل فروردین ۱۳۹۸ استان خوزستان و بیش از ۶۰ منطقه روستایی و کم برخوردار شهری را با همکاری استانداری خوزستان، نهاد کتابخانههای عمومی و آموزش و پرورش در کارنامه کاری خود دارد و همچنان به انجام این حرکت فرهنگی ادامه میدهد.
تاکنون کاروان امداد فرهنگی کانون با سفر به روستاها و مناطق کم برخوردار اهواز، آبادان، سوسنگرد، حمیدیه، هویزه، باغملک، ایذه، اندیکا، ملاثانی، لالی، دارخوین، اندیمشک، دزفول، شوشتر، نفت سفید و ... به کودکان و نوجوانان و خانوادههای بسیاری خدمات ارائه کرده است بهطوریکه به یکی از مراکز مهم خدمت رسان فرهنگی در مناطق محروم تبدیل شده است. این کاروان با همکاری آموزش و پرورش عشایر استان خوزستان در آغازین روزهای بهمنماه ۱۳۹۸ ساعت ۹ صبح به منطقه عشایری سرگچ از توابع بخش رود زرد شهرستان رامهرمز وارد شد و طرح امداد فرهنگی را برای ۷۰ نفر از دانش آموزان مدارس این منطقه برگزار کرد.
سر و صدای بچههای ۲ مدرسه معلم و هجرت در فضای خاکی فشرده شده به هم که خبر از آسفالت شدن آن در آیندهای نزدیک میدهد با دیدن ماشینهای کتابخانه سیار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در فضا پیچیده میشود. شادی و خوشحالی در چشمان تکتک دانش آموزان کوچک و بزرگ موج میزند.
مربیان جلیقه پوش کانون که علامت مرغک به روی آنها نقش بسته است بعد از پارک کردن خودروهای خود با چهرههایی خندان بهسوی بچهها میآیند و به آنها از اجرای برنامههایی شاد و مفرح خبر میدهند که با جیغ و دست و سوت و هورا و شادی بچهها همراه میشود. مربیان کانون، کودکان و نوجوانان را بر اساس سن، گروهبندی میکنند و از بچهها میخواهند در دستههای مختلف دایره شکل به دور هم جمع شوند و زیر پرچم کشور همیشه سربلند ایران که با باد زمستانی به اهتزاز در آمده است سرود ملی را باهم خوانش کنند و به دور یکدیگر به چرخند. صدای دانش آموزان در فضای محاصره شده در تپههای کوتاه و بلند منطقه که با علفهای سبز رنگ پوشیده شده است طنینانداز میشود.
در ادامه هر کدام از مربیان کانون با در آوردن وسایل مختلف خود دانش آموزان دسته شده را به قسمتهای مختلف مدرسه میبرند. در گوشه مدرسه کنار کلاسهای شمالی، دختران با کمک مربی کانون، بنری ۱۰ متری را پهن میکنند که رنگهای مختلف در آن چشمنواز است.
کیسهای پر از توپهای رنگی در دست مربی است و او دانش آموزان را به بازی دعوت میکند. بچهها در صفهای منظم ایستاده و مربی به هرکدام از آنها دو عدد توپ رنگی میدهد و از آنها میخواهد توپهای خود را به روی بنر که به خانههای مختلف و امتیازی تقسیم شده است پرتاب کنند.
بچهها در فضای پرهیجان که با دست و جیغ دوستانشان همراه است توپهای خود را با هدف کسب بیشترین امتیاز به سمت خانهها پرتاب میکنند. با هر پرتاب صدای بلند و مفرح فضای مدرسه را پر میکند و بعد از آن بچهها به جمعکردن امتیازهای کسب شده میپردازند.
در ضلع جنوبی مدرسه دستهای از پسران به همراه دو مربی و کارشناس کانون دیده میشوند. مربیان سبدهایی را به روی زمین گذاشته و بچهها را در چهار دسته مساوی تقسیم کردهاند. یکی از مربیان کانون به دو گروه از بچهها ۱۰ توپ میدهد و از آنها میخواهد که هر گروه توپهای خود را به داخل سبد پرتاب کنند. بچهها کار را شروع میکنند.
اولین پرتاب به خارج میافتد و صدا آه و افسوس بچهها به آسمان میرود. در ادامه توپ دوم به کناره لبه سبد میخورد و قبل از اینکه به بیرون بیفتد با کمک باد که شدت آن افزایش پیدا کرده بود به داخل سبد میافتد و فریاد شادمانی بچهها به آسمان بلند میشود. توپها یکی پس از دیگری توسط بچهها به سمت سبد پرتاب میشود و بازی تا معرفی گروه برتر ادامه پیدا میکند.
در این میان دو مربی دیگر کانون از خودرو سیار استوانه سفیدرنگی را که سهپایه فلزی داشت و کیف مشکی رنگ مربع شکلی را که اتفاقاً کمی قطور بود را به همراه سیم سیار و کیف مشکی دیگری که شباهت زیادی به کیف یک لب تاب داشت را از خودرو به بیرون آوردند و به سمت یکی از کلاسها رفتند. بچهها با کنجکاوی با نگاههای خود آنها را دنبال میکردند.
در این هنگام بازی پسرها تمام شد و به همراه مربی کانون به یکی از کلاسها رفتند. مربی کاغذهای مربع شکلی که به شکلی دقیق برش خورده بودند را به همه پسرهای در کلاس داد. بچهها کاغذها را گرفتند و مربی گفت: امروز قرار است با تا کردن این کاغذها برای خودمان کاردستی درست کنیم. او در ابتدا از اوریگامی یا همان فعالیت کاغذ و تا برای بچهها کمی صحبت کرد و بعد از آن مرحله به مرحله شیوه ساخت صندلی را با تا کردن کاغذ به بچهها آموزش داد.
کاغذهای زرد، قرمز، صورتی و سبز رنگ در دست کودکان به سمتها و شکلهای مختلف تا میخورد و دانش آموزان با چشمانی تیزبین دستهای مربی را در شیوه تا زدن دنبال میکردند و سپس این کار را با کاغذهای خود انجام میدادند. در پایان بچهها صندلیهای کاغذی خود را که با دستان خود ساخته بودند به یکدیگر نشان میدادند و از مربی کانون میخواستند کاری جدید را شروع کند.
مربی کانون در کلاس کناری که درب آن باز بود کتاب «ماجرای شیری که غمگین بود» را در دست گرفته بود و داشت آن را به بچهها معرفی میکرد. بچهها ردیف جلو درحالیکه دستهای خود را به زیر چانههای خود گذاشته بودند بهدقت به صحبتهای مربی گوش میدادند. مربی در ادامه داستان این کتاب را برای بچهها قصهگویی کرد و سؤالهایی پیرامون داستان قصه از بچهها پرسید. یکی از دانش آموزان به سؤالهای مربی پاسخ درست داد و مربی کانون کتاب «ماجرای شیری که غمگین بود» را به او هدیه داد.
صدای موسیقی از کلاس کناری بلند شد و بعد از چند ثانیهای صدا قطع شد. همان دو مربی که وسایل استوانهای و کیفها را به اتاق برده بودند از کلاس بیرون آمدن و با استفاده از دو بنر شیشههای کلاس را پوشاندند و پسرهایی که کلاس کاردستی آنها تمام شده بود را به داخل کلاس دعوت کردند.
در کلاس مربیان استوانهی سفیدرنگ را که سه پایه داشت باز کرده بودند و حالا بچهها متوجه شده بودند که این استوانه همان پرده نمایش است. لب تاب خود را به پروجکشن وصل کرده بودند و میخواستند در فضایی ساده برای بچهها فیلم نمایش بدهند. دانش آموزان با شوق و ذوق منتظر آغاز نمایش بودند که مربی با زدن دکمه پخش فیلم را آغاز کرد.
تکه خطهای منحنی از گوشههای تصویر وارد کادر شدند و به همدیگر پیوستند و آرم مرغک کانون را تشکیل دادان که زیر آن نوشته شده بود؛ «امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نمایش میدهد» در این زمان بچهها شروع به دست زدن کردن و فیلم شروع شد. نام فیلم کشاورز و ربات بود. از همان ابتدا صدای خنده بچهها با شروع فیلم و آغاز اتفاقهای آن بلند شد. بچهها به اتفاقهایی که در شروع برای کشاورز و الاغش با فرود سفینه فضایی در زمین پر از هندوانه رخ میداد بلندبلند میخندیدند و شاد بودند.
در بیرون صدای روشن شدن خودرو و سر و صدای دختران که داشتن از کنار کلاسها دور میشدند شنیده میشد. دخترها که کارگاه معرفی کتاب و قصهگویی آنها تمام شده بود با همراهی دو تن از مربیان به فضای باز پشت مدرسه که به درههای تودرتوی اطراف مشرف بود میرفتند. خودروی سیار کانون بعد مسافت چند صد متری در گوشهای ایستاد و مربیان از داخل آن عروسکهای دستکشی مختلفی را در آوردند و به دست بچهها دادند.
مربیان از انجام فعالیتی با عنوان نمایش خلاق خبر دادند و توضیحاتی پیرامون این فعالیت به دانش آموزان ارائه کردند. مربیان از بچهها خواستند با عروسکهای مرد و زن کشاورز، گاو و گربه یک نمایش را اجرا کنند. مربیان ابتدا بر اساس داستان ساخته خود به شکلی خلاق درحالیکه هر کدام دو شخصیت را در دو دست خود کرده بودند به اجرای نمایش پرداختند.
مربیان صداهای خود را برای هرکدام از شخصیتهای تغییر میدادند و بچهها با خندههای بلند خود آنها را همراهی میکردند. در ادامه چهار کودک و چهار نوجوان جداگانه به اجرای نمایش به شکلی خلاقانه و بر اساس داستانهای خود پرداختند.
بچهها در محوطه مدرسه جمع شده بودند و ساعت به دوازده و نیم نزدیک میشد. مربیان کانون کتابها و بستههای فرهنگی اهدایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را به مدیران این مدارس جهت استفاده دانش آموزان تحویل دادند و وسایل و ابزار کاری خود را در ماشینها گذاشتند و با بچهها، معلمان و مدیران خداحافظی کردند. دانش آموزان با دستان در حال حرکت، ماشینهای سیار کانون را بدرقه کردند تا آنها از مدارس دور شدند.
یکی دیگر از سفرهای کاروان امداد فرهنگی به پایان رسیده بود و مربیان در خودروهای خود صحبت از سفر به مناطق عشایری دهدز در هفته پیش رو میکردند و نشان میداد طبق برنامهریزیهای کانون و آموزش و پرورش عشایر سفر این مربیان به مناطق محروم و کم برخوردار استان همچنان ادامه دارد.
انتهای پیام/گ