به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، شهید علی بابانیا در وبلاگ «راه خطیر» اینگونه معرفی شده است: خانواده بابانیا در سال ۱۳۴۰ با تولّد نوروزعلی غرق در شادی و سرور شد. او از زمان طفولیّت با مرگ مادرش طعم تلخ محرومیّت و تنگدستی را چشید و دوران ابتدایی را با نمرات ممتاز در دبستان هدایت قراخیل به پایان رساند و بعدها به دلیل وضعیتِ خاصّ مالی از ادامه تحصیل بازماند.
وی در یازده سالگی پدرش را از دست داد و مجبور شد با کار کردن مسئولیّت برادران و خواهران را به عهده گیرد. به همین منظور در مطب دکتر مشغول به کار شد. در همین زمان با شنیدن فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی در بسیج ثارالله قراخیل شرکت کرد. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی، از فعّالان جبهه و جنگ و پشت جبهه به شمار میآمد و حماسههای مکرر و خاطرات به یادماندنیاش هیچگاه از خاطره همسنگرانش دور نخواهد شد.
نوروزعلی در پی اعزامهای مکرر به مناطق جنگی سرانجام به همراه ۱۰۸ نفر از بسیجیان پایگاه ثارالله قراخیل در عملیّات پیروزمندانه کربلای ۵ شرکت نمود.
دلاورمرد مازندران با رشادت به جنگیدن ادامه داد و در تاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۱۱ شربت شیرین و گوارای شهادت را نوشید و با اولیاء الله همنشین شد.
در وصیتنامه شهید نوروزعلی بابانیا آمده است: «خدایا! تو شاهدی که من برای رضای تو و جهت نصرت دینت، قدم به جبهه حق علیه باطل نهادم. امیدوارم بتوانم، بنده خوبی از بندگانت باشم. امروز کربلای ایران، یاور حسینی میخواهد. هر کجا حق با کفر درگیر باشد آنجا کربلاست. در جبهه نور ما، قرآن با ابلیس افلقی درگیر هست و امدادهای غیبی در جبههها، رزمندگان را به ادامه رزمشان استوار میکند.
در منطقه هفت تپّه، شاهد بمباران منطقه بهوسیله ۴۰ فروند هواپیمای دشمن کافر بودم، وجب به وجب از خاک منطقه را با بمبهای خوشهای بمباران میکردند و بمبها در یک قدمی رزمندگان میافتاد. یا عمل نمیکردند و یا عمل میکردند، خسارتی وارد نمیشد و انسان، کمکهای خدا را با چشم خود میدید. خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «مرا یاری کنید، من شما را یاری خواهم کرد.»
در سنگر رزمندگان اسلام، صدای قرآن و دعای کمیل و توسّل و نماز شبِ بسیجیهای عاشق میآید، امّا در جبهه دشمن کافر، مشروب و قمار و هزاران کثافتکاری دیگر هست. حسینیها با رمز یا حسین (ع) و یا الله و یا مهدی (عج) بر کافران حمله میکردند، امّا دشمنان کافر را باید با مشروب و وعده ماشین و خانه و زنان، وادار به حمله کرد.
من با توجّه به شناختی که از دو صف دارم به جبهه حق علیه باطل آمدم. شاید بگویید: او وضع مالی خوبی نداشت یا کارگر بود، به جبهه رفت. امّا به هزاران بیکار اگر ماهی ۱۰ هزار تومان بدهند قدم به جبهه نمیگذارند، چون در جبههها (بمبارانهای هوایی) و گلولههای توپ و تانک دشمن کافر هست. آیا شما حاضرید یکصد هزار تومان به شما بدهند تا دست شما را قطع کنند؟ من از خدا میخواهم جسمم، در مقابل تیرهای دشمن تکهتکه گردد، بسوزم ولی اسلام زنده باشد. سفارشی به شما مردم حزبالله: قدر فرزندان بسیجی قراخیل را بدانید که در تمام جبههها حاضرند.
در کنار آنها باشید و آنها را یاری کنید. با مخالفان بسیج که مخالفان امامند، دوستی نبندید. خدا را در همه جا و همه حال ناظر بدانید. اگر جنازه من آمد مرا در مزار شهدای (سیّد میرزا) دفن نمایید. مراسم مرا بعدازظهرها بر سر مزارم برگزار نمایید. تا موقعی که همسرم در منزل من هست از فرزندانم مهدی و روحالله سرپرستی نماید و از او میخواهم مرا عفو نماید. از برادران بسیجی و حزبالله میخواهم: فرزندانم را سرپرستی کنند و از همه مردم طلب عفو و بخشش مینمایم.»
منبع: کیهان
انتهای پیام/
شهدا کجا و ما کجا
ان شا الله منم یه روز به اروزم برسم و شهید بشم رفقا التماس دعا