در این مطلب خاطره‌ای از شهید احمد کاظمی از پدر بزرگوارش را بخوانید.

خاطره جالب فرزند شهید احمد کاظمی از پدرشبه گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، فرزند شهید کاظمی در خاطره‌ای از پدر بزرگوار خود می‌گوید: دانشگاه من نزدیک محل کار بابا بود و بیشتر شب‌ها با او بر می‌گشتم خانه.

خب باید صبر می‌کردم تا کارهایش تمام شود. بعضی وقت‌ها به ساعت ۱۱ یا حتی دیرتر هم می‌کشید.

به غیر از ماه رمضان به یاد نمی‌آورم بابا زودتر از ۸ شب آمده باشد خانه. من می‌رفتم در یک اتاقی و مشغول به درس خواندن می‌شدم.

بعضی وقت‌ها هم دراز می‌کشیدم و چرتی می‌زدم. وقتی با بابا بر می‌گشتیم خانه، برای من دیگر جانی باقی نمانده بود.

اما بابا که قطعا خیلی بیشتر از من دویده بود و خسته شده بود، در خانه را که باز می‌کرد چنان سلام گرمی می‌کرد که انگار تازه اول صبح است و بیدار شده است. می‌گفت: «خیلی مخلصیم»، «خیلی چاکریم»! همیشه در تعجب بودم که بابا چه حالی دارد با این همه کار و خستگی این قدر شارژ و سرحال است.

منبع: جهان نیوز

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
طاهرآبادی ازتهران
۲۲:۲۶ ۰۷ خرداد ۱۴۰۳
سلام ودرودخدابهمه شهدامخصوص حاج احمدکه خیلی مخلصشم ودوسشون دارم خداکن شفاعتمون کنن اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم ?