به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «من فارغالتحصیل زبان انگلیسی هستم و سالها بود که در مدرسه همین درس را تدریس میکردم. اما یک روز آمدند و گفتند شما نیروی مازاد هستید و باید به پایه ابتدایی بروید. فکر کردم من که معلم زبان هستم، به پایه اول ابتدایی بروم و بتوانم زبان فارسی را به بچهها یاد بدهم. اما روز نخست کلاس اول ابتدایی من را شوکه کرد. یکدفعه همه بچهها دورم جمع شدند و نمیدانستم باید چه کار کنم. گفتم کلاس اول را نمیتوانم تدریس کنم و آنها هم پایه پنجم ابتدایی را به من دادند. نمیدانستم اصلا چطور باید این همه کتاب را به بچهها درس بدهم.»
این روایت یکی از معلمهایی است که الان چند سالی است در یکی از شهرستانهای حاشیه تهران به بچههای ابتدایی درس میدهد. خیلی از معلمها مثل او یکباره به دلیل کمبود معلم در مقطع ابتدایی مجبور شدند پایهشان را عوض کنند. سر کلاسهایی رفتند که نه شناختی نسبت به آن گروه سنی داشتند و نه آموزشی درباره تدریس کتابهایشان دیده بودند. شرایط کلاسهای آموزش ضمن خدمت هم امیدوارکننده نبود.
مهر امسال ٦٨هزار معلم بازنشسته شدند. در مقابل فقط ٢٠هزار معلم از دانشگاه فرهنگیان، شهید رجایی و ماده ٢٨ به آموزشوپرورش آمدند و تدریس را شروع کردند.
آمارها میگویند تا سال ٩٩، تعداد بازنشستگان آموزشوپرورش به ٣٢٠هزار نفر میرسد و پایه ابتدایی با کمبود ١٠٣هزار و ٣٨٠ نفر بیشترین کمبود معلم را خواهد داشت. محمد بطحایی، وزیر سابق آموزشوپرورش اعلام کرده بود که خانوادهها نگران خالیماندن کلاس درس نباشند. آموزشوپرورش مدتهاست که با سوقدادن معلمان مقاطع دیگر به مقطع ابتدایی، جذب معلمان نهضت سوادآموزی، شیوههای جذب دیگری مثل معلمان حقالتدریس و خرید خدمت و سربازمعلمها و البته افزایش نسبت دانشآموز به معلم سعیمیکند این کمبود را جبران کند. اما قصهای که در کلاسهای ابتدایی در جریان است، تا به حال پایان خوشی نداشته است. این را معلمهایی میگویند که نگاه متفاوتی به تدریس در مقطع ابتدایی دارند.
«روز اولی که به سر کلاس رفتم برایشان چند تیله برده بودم، تا به حال ندیده بودند، کلاس دوم بودند. شروع به روخوانی کردیم، دیدم خواندن و نوشتن یاد ندارند. الف و ب را نمیتوانستند بخوانند. دریا و آب را نمیتوانستند بنویسند، تصویرش را از گوشیام نشانشان دادم. آمدم شهر خودم چند تا تصویر آموزشی خریدم که بتوانم بهتر آموزش بدهم. مجبور بودم از کلاس اول دوباره شروع کنم.»
عبید ملکرئیسی معلمی است در یکی از روستاهای مرزی سیستانوبلوچستان، معلمی که الهیات خوانده و تا دوسال قبل عربی و پیامهای آسمانی درس میداد. با ٧٠٠هزار تومان حقوق تصمیم گرفت محل تدریسش را عوض کند که دیگر هزینه رفتوآمد ندهد، گفتند باید بروی سر کلاس ابتدایی: «تدریس در دوره ابتدایی باید بچگانه باشد، به این صورت نیست که بگویی کتاب را بخوان. متاسفانه من در تدریس به مشکل خوردهام. در اینترنت سرچ کردهام تا هم خودم راه بیفتم و هم دانشآموز را راه بیندازم. ما وسایل کمکآموزشی برای بازی و سرگرمی و هنر نداریم. من اگر مدرک دکترا هم داشته باشم، باید روش آموزش به بچهها را به ما یاد بدهند. هرچقدر هم علم داشته باشم، اما همه این درسها را نمیتوانم یکجا تدریس کنم.»
ملکرئیسی خوب میداند که دورههای ضمن خدمت، دورههایی بیحاصل است، حتی در شهرهای بزرگ این دورهها به شکل غیرحضوری و اینترنتی برگزار میشود و محتوایشان هم جز اطلاعاتی که به راحتی میتوان آنها را با جستوجو در اینترنت پیدا کرد، فراتر نیست.
فرشته جودکی، معلم دبستانی اطراف تهران درباره دورههای ضمن خدمت میگوید: «در دورههای ضمن خدمت نه چیزی از دورههای رشد به ما میگفتند، نه فعالیتی درباره شیوههای خلاق آموزش به شکل عملی در کارگاهها انجاممیشد. هیچ کارگاه خلاقی نداشتیم. این وضعیت باعث میشود معلمها بهروز نباشند. خیلی خوب بود اگر کلاسهای ضمن خدمت ما مثل کلاسهای مربیان کانون پرورش فکری بود. مثلا با آنها تئاتر عروسکی کار میشود، چیزی که نیاز پایه ابتدایی است.»
علاوه بر شکل دورهها که عملی و کارگاهی نیست، محتوایشان هم تئوریهایی درباره کتابهای درسی و مباحث اخلاقی و دینی است که ویژگیهای گروههای سنی مختلف در آن در نظر گرفته نمیشود.
فاطمه بهمنی معلم ابتدایی در شهر مهاجران اراک است. او درباره کلاسهای ضمن خدمت میگوید: «الان برای آموزش معلمها یا بهروزکردنشان کلاس ضمن خدمت میگذارند، البته پولی، اما هیچ ربطی به نیازهای معلمها ندارد. ما امسال چند معلم جدید داشتیم که حتی به آنها یاد نداده بودند چگونه با تابلوی هوشمند کار کنند.» دورههای کارآمد نیاز به اعتبار دارند. در بودجه سال ٩٩ اعتبار مقطع ابتدایی ۲۳هزارمیلیارد تومان است و دانشآموزان متوسطه اول و دوم ٢٤هزارمیلیارد تومان بودجه دارند. ایسنا به تازگی در گزارشی گفته است درحالیکه دانشآموزان مقطع ابتدایی از جمع دانشآموزان متوسطه اول و دوم بیشتر است، اما اعتبار آنها از دوره متوسطه حتی بدون حساب بودجه فنیوحرفهای و کارودانش کمتر است.
میگوید «معلم ابتدایی یک کتاب پر از قصه است» و باید آنقدر قصه بداند که بچه هر سوالی پرسید، بتواند با یک قصه یا افسانه جواب او را بدهد. فرشته میگوید میخواستم کمبودهایی که خودم وقتی در ابتدایی درس میخواندم داشتم، برای بچهها جبران و کاری کنم که کلاس جای بهتری برای زندگی آنها باشد: «در رویکردهای آموزشی روز دنیا مثل رویکرد مونتهسوری یا والدورف مهمترین مسأله در مدرسه ابتدایی هنر و کار دستی است، چون ذهن و دست بچه را با هم هماهنگ و فکر میکند کاری انجام داده است. من بهعنوان معلم کودک باید کلی کتاب خوانده باشم و قصه ها، اسطورهها و افسانهها را بلد باشم. مطالعات نشان میدهد بچهها نیاز دارند بازی کنند و جای هنر در مدرسه ابتدایی خالی است. همچنین من بهعنوان معلمشان نیاز دارم دورههای روانشناسی کودک را بگذرانم. پدر و مادرها هم در این زمینه اطلاعاتی ندارند و من باید آنها را هم با خودم همراه کنم.»
در شیوههای آموزشی مدرن به بچهها فرصت تجربه داده میشود. آنها با انواع هنرهای دستی، نقاشی، مجسمهسازی، قلاببافی و کارهایی که با دست انجام میدهند، کار با دست و تمرکز را یادمیگیرند. آنها زمانهای مشخصی را برای قصهخوانی دارند. سه مسأله مهم در این دوره ساختن عادتهای کودک، نظم در کودک و اخلاق است که فرشته میگوید اینها را فقط میتوانیم با ادبیات و هنر در کودک شکل بدهیم. اگر قرار است ارزشهای اخلاقی را یاد بگیرند، با زندگینامه انسانهای بزرگ آشنا شوند و تاریخ را با نمایشنامه به بچهها یاد دهند.
اما کلاسهای درس در مدارس ایران نه فضای این آموزشها را دارند و نه زمانش را. نسبت دانشآموز به معلم سالبهسال بیشتر میشود و در سال ٩٧ به ٢٧,٦ رسید. البته این تعداد در بعضی شهرها خیلی بیشتر است و معلمهای ابتدایی با کلاسهایی ٤٠نفره روبهرو میشوند.
در این کلاسها نه بچهها میتوانند بازی کنند، نه راه بروند و نه معلم میتواند شیوههای خلاقانه را به کار بگیرد. حجم کتابهای درسی هم باعث میشود معلمها نتوانند شیوههای خلاقانه را به کار ببندند. همچنان در ذهن خانوادهها درسهایی مثل ریاضی و علوم اهمیت بیشتری دارد، اما آنقدر مطالب این کتابها زیاد است که معلم فرصتی برای استفاده از هنر، تصویر، کاردستی و نقاشی برای تدریس بهتر این درسها ندارد.
بعضی از بچههای ابتدایی شانس بهتری دارند، آنها شاید معلمی با دغدغه داشته باشند که دورههایی خارج از ضمن خدمت آموزشوپرورش گذرانده باشد، به خلاقیت و آزادی کودکان در کلاس درس اعتقاد داشته باشد یا در مدرسههای غیرانتفاعی با ١٢-١٠ بچه سروکار داشته باشد، با صندلیهایی که میتوان جابهجایشان کرد و وسایل کمکآموزشی که درس را برای بچهها بانشاط کند.
رویا هاشمی معلم دبستانی غیرانتفاعی در تهران میگوید: «خیلی از مدرسههای غیرانتفاعی دوست دارند امکان بازی و خلاقیت در کلاس را به نمایش بگذارند. وقتی ایدهمیدهی، استقبال میکنند، اما در عمل حتی در محتوا هم دخالتمیکنند. البته بعضی مدرسهها هم به معلم اعتماد میکنند و میگذارند به شیوه خودش پیش برود. با این حال از این شیوهها جز نامش را نمیدانند. مثلا آوازه قصهخوانی و تلفیق هنر با فارسی و ریاضی زیاد پیچیده است، اما نمیدانند چطور این کار را انجام بدهند.»
از نظر هاشمی این روشها در سیستم فعلی آموزشوپرورش «خاصیت آموزشی» ندارند چون: «پشت پرده معلم به بچهها میگوید چه کار کنند، انگار همه جمع میشوند که یک نمایش اجرا کنند. اگر بخواهیم کار درستی را انجام بدهیم، اول باید چنین فعالیتهایی را در محتوای کتاب درسی وارد کنیم، بعد هم اینکه واقعا بچه را آزاد بگذاریم. ممکن است نتیجهاش آبروریزی شود، ولی بچه باید آزاد باشد.»
در این مدرسهها هم آموزش به شیوههای خلاق با فرض اینکه معلمها آموزش دیده باشند و دغدغه و علاقه داشته باشند، به خواست پدر و مادرها بستگیدارد: «در مدارس غیرانتفاعی آموزش مثل یک کالاست که عدهای پول داده و خریدهاند و مدیر از معلمها میخواهد رضایت مادر و پدر را جلب کنند. تنها تفاوتی که خیلی از مدارس غیرانتفاعی با مدرسه دولتی دارند این است که تعداد بچهها کمتر است، اما در تدریس تفاوت چندانی ندارند.»
او میگوید در پایه ابتدایی معلم باید خلاق باشد، چون هر لحظه ممکن است اتفاقی غیرمنتظره بیفتد و باید در لحظه فکر بکری کند. آموزشوپرورش گاهی طرحهایی مثل اتاق بازی و حیاط پویا برای خلاقیت بیشتر در مدارس اجرامیکند، اما در اجرا نتیجه چندانی ندارد. سرگردانی این وزارتخانه اجازه نمیدهد طرحهای نوین آموزشی به جایی برسد. اگر در مدرسههای دولتی آموزش ندیدن معلمها، اجبار آنها به تدریس در پایه ابتدایی و حجم بالای کتابهای درسی جلوی آموزش باکیفیت را میگیرد و در مدرسه غیردولتی خلاقیت نمایشی برای رضایت مادر و پدرهاست، در مدرسهای در منطقه مرزی استان سیستانوبلوچستان کار معلم سختتر است.
آنجا معلوم نیست بچههایی که کلاس سوم را تمام کردهاند، امکان این را دارند که در کلاس چهارم ثبتنام کنند یا نه. معلمی مثل عبید ملکرئیسی فقط میتواند عصرها از بچهها بخواهد برای نیم ساعت به مدرسه برگردند تا با هم کتاب بخوانند. او درگیر این است که با خانواده بچههایی که ترک تحصیل میکنند، جلسه بگذارد و راضیشان کند تا دخترها از پای سوزندوزی یا سفره عقد به کلاس درس برگردند. بعد میشود به خلاقیت و بازی و قصه در کلاس درس فکر کرد.
منبع: شهروند
انتهای پیام/