به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، دو هوو برای آزادی همسر جاعلشان با مدارک کامل آمده بودند و قاضی مانده بود با یک پرونده کلاهبرداری و یک جاعل دو زنه؛ ماجرایی پیچیده و پروندهای مرموز. دو شناسنامه بینقص که در هر دو اسم رضا با نام یکی از زنان ثبت شده بود، اما هیچکدام از همسران از وجود یکدیگر خبر نداشتند. بهروز مهاجری، بازپرس سابق دادسرای فرودگاه، هنوز هم با خنده اتفاقات آن روز را تعریف میکند: «راز مرد جاعل در بدترین زمان ممکن برملا شد؛ جایی که اصلا فکرش را هم نمیکرد. او قرار بود با وثیقه از زندان آزاد شود، اما با روشدن دستش دو هوو در دادسرا پرونده همسر جاعلشان را رها کردند؛ همین هم شد تا رضا مدت زیادی را در زندان بماند. او همان سال به جرم جعل ویزا و گذرنامه و اسناد و مدارک دولتی به زندان افتاد، ولی همزمان زندگیاش هم متلاشی شد.»
ماجرای این پرونده خواندنی با بازداشت چند مسافر فرودگاه کلید خورد. پروندهای که به یکی از جالبترین سوژههای قاضی مهاجری بدل شد. این قاضی که پروندههای جعل و کلاهبرداری بیشماری را قضاوت کرده است، میگوید که همه این پروندهها پر از خاطرات تلخ و شیرین است. اما ماجرای دو پرونده مردان دو زنه از همه بیشتر توجهش را جلب کرده است که باعث شده بعد از همه این سالها پروندههایش را ورق بزند و درباره این دو تبهکار دو زنه به «شهروند» بگوید. پروندهای که با دستگیری مسافران اروپا روی میزش قرار گرفت؛ مسافرانی که با ویزای شینگن جعلی قصد مهاجرت داشتند؛ اما بررسیهای پلیس فرودگاه نشان میداد که ویزایهای جعلی کار یک نفر است یک جاعل حرفهای؛ همان رضا دو زنه. مردی که خیلیها را به همین ترتیب از ایران خارج کرده بود. او از همین راه پول زیادی به جیب زده است. «بازجوییهای فنی پلیس و بررسی اظهارات افراد دستگیرشده چند ماهی زمان برد. اواخر تابستان همان سال هویت او تقریبا برای مأموران مشخص شد. رضای سیوپنج سالهای که هیچ سابقهای هم نداشت.»
سرانجام در یکی از روزهای مهر ماه پلیس با قراری صوری موفق به دستگیری او شد. او در مقابل بازپرس فرودگاه قرار گرفت و سعی داشت که به هر نحوی خودش را بیگناه نشان دهد؛ اما آنطور که بازپرس مهاجری میگوید در همان جلسه اول بازپرسی رضا به جرمش اعتراف کرد و بعد هم با قرار وثیقه ٦٠میلیون تومانی روانه زندان شد.
اما اصل ماجرا فردای روز دستگیری بود. وقتی که دو زن برای آزادی رضا با وثیقه به دادسرا آمدند. هر دو مدعی بودند که همسر مرد جاعل بازداشتشده هستند. «صبح اول وقت خانمی با ظاهری موجه به دفتر من آمد، سندی هم در دست داشت تا شوهرش را از زندان آزاد کند.» مدارک شناسایی زن بررسی شد، همه چیز درست بود؛ اما سند نیاز به تأیید اداره ثبت داشت. بازپرس درخواست استعلام را نوشت و به زن داد تا به اداره ثبت برود و جواب آن را بیاورد. هنوز دقایقی از رفتن همسر مرد جاعل نگذشته بود که زن جوان دیگری به شعبه بازپرسی آمد. او هم میخواست با تأمین وثیقه همسرش را آزاد کند؛ ٦٠میلیون تومان پول نقد هم آورده بود: «خیلی تعجب کردم و شناسنامهاش را بررسی کردم. درست میگفت و من هم باید براساس قانون دستور آزادی را صادر میکردم.»، اما بازپرس به چیزی مشکوک شده بود؛ اینکه چطور یک مرد جاعل دو زن دارد و هر دوی آنها هم برای آزادی او دست به کار شدهاند: «برای اینکه موضوع برای خودم هم روشن شود، کمی آن خانم را معطل کردم تا اینکه آن زن دیگر هم از اداره ثبت رسید.» حالا بازپرس مانده بود و دو وثیقه برای آزادی رضا جاعل و قانونی که تنها یک وثیقه را برای آزادی بازداشت شده میپذیرفت. همین هم شد تا بازپرس موضوع را در حضور دو زن مطرح کرد. هنوز کلام مهاجری به آخر نرسیده بود که همسران رضا جاعل در شعبه بازپرسی به جان هم افتادند.
بعد از کلی جدل و درگیری زنانه و با آرام شدن فضا معلوم شد که جاعل بازداشت شده، پس از چند سال زندگی مشترک و با وجود فرزند هفتساله، اقدام به ازدواج مجدد با زن جوانتری کرده است. مرد دوزنه با تبحری که در جعل داشت، توانسته بود شناسنامه قلابی برای خودش درست کند و این راز را از همه مخفی نگه دارد. قسمت جالب ماجرا، اما وقتی بود که هر دو زن تصمیم گرفتند همسر خیانتکارشان تا روز برگزاری دادگاه در زندان بماند: «وقتی آن خانمها واقعیت ماجرا را متوجه شدند، هر دو وثیقههایشان را بازپس گرفتند.»
چندسال گذشت تا بازهم پرونده مشابهی روی میز مهاجری گشوده شود. این بار، اما خبری از جعل و کلاهبرداری نبود. ماجرا مربوط به شکایت زنی بود.
بازپرس مهاجری آن سال در دادسرای میدان منیریه کار میکرد. با اینکه چند سال از آن پرونده گذشته، اما هنوز هم با جزئیات آن را به خاطر دارد: «زن محجبهای بود که با دست گچ گرفته به من مراجعه کرد. صورت مجروح و کبودی هم داشت. از خانم جوانی شکایت کرد که او را به این روز انداخته بود.»، اما قصه این زن کتک خورده به دوسال پیش از آن روز بر میگشت. وقتی که زنی جوان بهعنوان مستاجر، همسایه آنها شد. آن طور که مهاجری میگوید آن زن جوان در صحبتهایش مدعی شده بود که ازدواج کرده، اما همسرش بیشتر اوقات تهران نیست و او هم دنبال خانهای امن برای زندگی است. زن از همه جا بیخبر هم با اجاره دادن خانه به خانم جوان موافقت میکند و مستاجر جدید در طبقه سوم خانه او ساکن میشود. مدتی به همین منوال گذشت، اما هیچ وقت شوهرزن جوان به آن خانه نیامد. با این حال، چون همسایه به ظاهر بیآزاری بود، قرارداد اجاره برایسال دوم هم تمدید شد. تا اینکه یک روز زن صاحبخانه زیرپوش همسرش را روی بند رخت طبقه سوم دید. موضوعی که برای او خیلی عجیب بود. بلافاصله خودش را به طبقه سوم رساند و ماجرا را از زن جوان پرسید. زن جوان هم که حسابی دستپاچه شده بود، داستانی سرهم کرد و درنهایت گفت که آن لباس در حیاط افتاده بوده و او آن را برداشته است. اما دستپاچه شدن زن جوان در صحبتهایش خیلی شک برانگیز بود و از آن روز به بعد زن محجبه به همسرش و آن زن جوان مشکوک شد.
مدتی گذشت، اما رفتارهای مشکوک مرد صاحبخانه روزبهروز بیشتر شد و کار به جایی رسید که تصمیم گرفت، با شگردی از اصل ماجرا با خبر شود. قاضی مهاجری میگوید آن خانم به بهانه رفتن به خانه اقوام از خانه خارج شد، اما بعد از مدتی به خانه بازگشت و همسرش را نزد زن جوان دید. آن روز زن صاحبخانه وقتی به خانه برگشت، شوهرش را ندید. مطمئن بود که از خانه خارج نشده است. به طبقه بالا رفت و کفشهای شوهرش را پشت در خانه زن جوان دید. دیگر همه چیز روشن بود. راز مرد دوزنه فاش شده بود. همانجا آن دو زن باهم درگیر شدند. اعتراضهای شدید همسر اول مرد صاحبخانه و شکستن آینه و شمعدان زن جوان باعث شد درگیری آنها بیشتر شود. آن طور که مهاجری میگوید زن جوان مربی ورزشهای رزمی بود و در حین دعوا دست همسر اول آن مرد میشکند و چند ضربه محکم هم به صورت او وارد میکند. موضوع جالب ماجرا ناپدید شدن مرد دوزنه بود. ظاهرا مرد میانسال در میانه درگیری فرار میکند و برای مدت زیادی ناپدید میشود.
منبع:شهروند
انتهای پیام/