استفاده از جمله‌هایی دهان پرکن، سرشار از کلی‌گویی و ابهام تنها یکی از رایج‌ترین شیوه‌های مغالطه است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  «اگر اهل مطالعه باشید، حتما این صفحه را می‌خوانید!»، حالا و احتمالا در جواب ادعایم می‌خواهید بگویید: «اهل مطالعه هستم، ولی زندگی‌سلام نمی‌خوانم»، اما من به شما می‌گویم: «اگر واقعا اهلِ‌مطالعه باشید، صفحه امروز را می‌خوانید و اگر نمی‌خوانید اساسا خواننده نیستید، فقط دارید خودتان را اهل مطالعه نشان می‌دهید» (!). به نظر شما توانستم شما را قانع کنم؟ چنین استدلالی منطقی بود؟ *

بعضی از تبلیغات زرد تلویزیونی را در نظر بگیرید: «فلان داروی ضد ریزش مو عصاره‌ای از هفت گیاه از جنگل‌های آمازون و دشت‌های سر سبز هند». مطمئنا هیچ‌کس پیِ این را نمی‌گیرد که کدام گیاه و دقیقا در کدام دشت‌ها؟ یا مثل این عبارت: «دانشمندان ثابت کرده‌اند که فلان ماده باعث ترک اعتیاد می‌شود». کدام دانشمندان ثابت کرده‌اند؟ اما نکته‌ای که این‌جا اهمیت خیلی زیادی دارد این است که ما روزانه با عبارت‌های زیاد این شکلی مواجه ایم که پر از جملات دهان پرکن است. پر از کلی‌گویی و ابهام است. پر از دروغ‌های بزرگ است که لا‌به‌لای حقایق ریز‌و بی‌شمار به ظرافت پنهان شده‌اند تا حواس دیگران را از موضوع اصلی پرت کنند. ما این عبارت‌ها را می‌پذیریم و ساده از کنارش می‌گذریم. اما چه پذیرفتنی؟ ما در واقع داریم مغلوب یک سری مغالطه‌ها می‌شویم. موضوع پرونده امروز همین پرداختن به مغالطه‌هاست. در مقاله‌ای خواندم آرزوی برتراند راسل، فیلسوف معروف همیشه این بوده است که بشر تفکری نقّادانه داشته باشد و با نگاهی سنجشگر استدلال‌های منطقی را از غیر منطقی تشخیص بدهد.


بیشتربخوانید: این حرف‌ها را به هیچ کس نگوئید


طبیعتا یکی از ابعاد این آرزو، برمی‌گردد به شناسایی مغالطه‌ها؛ بدون تعارف، ما حتی در گفتگو‌های عادی‌مان گاهی فریب می‌دهیم و پیروزگر میدان بحث‌ها می‌شویم یا مغلوب مغالطه‌ها و اذیت می‌شویم. چرا اذیت می‌شویم؟ چون درست است که گاهی مغالطه مانند سپری دفاعی به کمک آدم می‌آید و می‌شود حرفش را به کرسی بنشاند، اما این به معنی بر حق بودن آن کلام یا آن استدلال نبوده است و نیست بلکه پیروزی به واسطه به کار گرفتنِ عمدیِ مغالطه‌ها نوعی فریب است. اگر شما هم در این باره فرد دغدغه‌مندی هستید، خواندن این پرونده برایتان جالب خواهد بود. در واقع این صفحه با زبانی ساده و قابل فهم و تنها با این دیدگاه نوشته شده است که اگر بدانیم چه استدلال‌های اشتباهی وجود دارد، استدلال‌های د یگران را بهتر تحلیل می‌کنیم و از آن‌جا که درک مغالطه‌ها بعد از روشن شدن‌شان ساده می‌شود، این پرونده چندتا از مغالطه‌های مشهور را با مثال توضیح می‌دهد که در ادامه می‌خوانید.

*در این‌جا نوعی مغلطه با عنوان «هیچ اسکاتلندی واقعی...» مطرح شد؛ وقتی کسی حکمی کلی را صادر کند که دلیلی برای اثباتش ندارد و طرف مقابلش با آوردن یک مثال نقض، حکم او را باطل اعلام کند. حالا فرد اول، برای فرار از شکست، یک صفت، به حکم اولیه‌اش اضافه می‌کند و می‌گوید که آن مثال نقض، به این صفت بازمی‌گردد: «هیچ اسکاتلندی در پُرِج (نوعی آش) خود شکر نمی‌ریزد.»، «نه، این‌طور نیست، عموی من می‌ریزد.»، «خب... هیچ اسکاتلندی واقعی شکر در پرجش نمی‌ریزد.».

مغالطه به شیوه «پهلوان پنبه»!

در جلسه‌ای، آقای ایکس که مدیر واحد طراحی است می‌گوید: «لازم است به واحد طراحی سر و سامانی بدهیم و طرح‌های قبلی را اصلاح کنیم». آقای ایگرگ در جوابش می‌گوید: «این یعنی طرح‌های قبلی را که همه‌اش کارِ مهندس فلانی و بسیار بی‌نقص بوده است زیر سوال می‌بری»؟ در حالی‌که آقای ایکس قصد زیر سوال بردن چیزی را نداشته است و آقای ایگرگ برای این‌که مسئولیت را از سر خودش باز کند، چنین جوابی به او می‌دهد. در واقع آن صحبتی که رد شد، هیچ رابطه منطقی با ادعای اصلی نداشت. این‌جور وقت‌ها می‌گویند مغالطه «پهلوان پنبه» یعنی وقتی کسی با یک مدعای قوی برخورد می‌کند و می‌بیند قدرت مقابله با آن را ندارد یک مدعای ضعیف و سست را به طرف مقابل نسبت می‌دهد. منظور از پهلوان پنبه همین مدعای ضعیف است یعنی به جای مبارزه با پهلوان اصلی و رد مدعای واقعی، پهلوانی از پنبه می‌سازد و به جنگ آن می‌برد تا راحت‌تر بتواند پیروز شود! به این مغالطه، «مغالطه آدمک پوشالی» هم می‌گویند.

حمله به شخصیت به جای آوردن دلیل منطقی

یکی از روش‌های بدِ استدلال، استفاده از مغالطه «حمله شخصی»، «توهین» یا «مسموم کردن چاه» است. «فرانسیس بیکن به دلیل موقعیت تاریخی خود تلاش زیادی کرده است تا فلسفه جدیدی را پایه‌ریزی کند. البته خودش هم ادعا‌های بزرگی دارد و خود را صاحب نظر می‌داند، اما نباید برایش خیلی اهمیت قائل شویم. او کسی بود که به دلیل تقلب و اختلاس از مقام و منصب خود اخراج شده بود». مغالطه حمله شخصی این‌جا رونمایی می‌شود؛ (شخص‌ستیزی) نوعی مغالطه که شما هنگام مقابله با استدلال فرد مقابل، به‌جای این‌که دلیل منطقی بیاورید، به شخصیت او حمله می‌کنید. مثلا در عبارتی که خواندید، اصل مطلب نادیده‌گرفته شده است و چهره‌ای منفور از بیکن معرفی می‌شود تا نتیجه‌گیری شود که استدلالش باطل است. در حالی‌که ممکن است کسی اخلاق اجتماعی مورد قبولی نداشته باشد، اما سخن درستی را بگوید و برای آن دلیل و برهان محکمی هم ارائه کند. ناسزاگویی و لجن پراکنی هم ابعاد دیگری از این مغالطه هستند. وقتی من ادعایی می‌کنم و به مخالفان ادعایم، صفت زشت و نامربوطی را می‌چسبانم، مغالطه‌گرم! چون اگر مخاطبم با ادعای من مخالفت کند، در واقع خودش را دارای آن صفت زشت معرفی و در نتیجه سکوت می‌کند! «برنامه‌ای که نوشتم هیچ نقصی ندارد. اگر هم کسی انتقادی داشته باشد، مطمئنا کم‌تجربه است».

یا این یا آن. همین که گفتم!

مغالطه «دو راهی اشتباه» که شاید برای بعضی‌ها خیلی آشنا به نظر برسد: «یا با ازدواجم موافقت کنید یا دیگر مرا نمی‌بینید!». همه ما بر سر دو راهی انتخاب مانده‌ایم و می‌دانیم که دو راهی یعنی وجود فقط دو گزینه که مجبور به انتخاب یکی‌شان هستیم. اما دو راهی کاذب، ایجاد کردن نوعی مغالطه است؛ کسی که چنین مغالطه‌ای می‌کند، طیف گسترده‌ای از گزینه‌ها را نادیده می‌گیرد و فقط دو گزینه را مطرح می‌کند که یکی‌شان به شکل واضحی قابل قبول و خواسته فرد مغالطه‌گر است و گزینه دیگر هم مشخصا مردود است.

یکی از سیاستمداران بدنام دنیا در گذشته‌ای نه چندان دور در سخنرانی‌اش گفت: «یا همه با ما هستید یا دشمن ما هستید». ما معمولا حوصله پیچیدگی‌ها و تمایز‌های ظریف را نداریم و تمایل داریم گزینه‌های صریح و ساده را پیش روی‌مان بگذارند. افراد کمی هستند که مدعی می‌شوند گزینه‌های دیگری هم وجود دارد و استدلال کاذب را رد می‌کنند. به همین دلیل این یک فریب است که افراد را مقابل دو راهی‌های کاذب قرار بدهیم تا به ناچار خواسته‌مان را اجابت کنند.

البته ...، اما.

جرج آر آر مارتین در کتاب بازی تاج و تخت از قول عمویش نوشته بود: «هر عبارتی که قبل از، اما می‌آید باطل است». شاید عموی مارتین هم داشته به مغالطه «البته، اما» اشاره می‌کرده است. «ببین البته که تو آدم خیلی خوب و مهربانی هستی، اما ما به درد هم نمی‌خوریم». در این مغالطه شخص گمان می‌کند صرفا اشاره و توجه به یک خطا، توجیه‌گر آن خواهد بود یا شخص ابتدا تظاهر می‌کند که انتقاد را پذیرفته، اما همچنان بر موضع خطای خود باقی مانده است: «البته حرف شما کاملا متین است و من آن را قبول دارم، اما شما هم توجه داشته باشید که ما هم حق داریم».

تصمیم‌گیری به استناد چند نمونه ناکافی!

«یه زنِ خونه‌دار بگیر که شاغل نباشه. من چند نفر رو می‌شناسم که همسرشون شاغله و توی زندگی خیلی به مشکل خوردن». «از وقتی آقای ایکس صبح زودتر میاد سر کار، بازدهی‌اش هم بیشتر شده. پس برای این‌که بازدهی کل اداره رو بالا ببریم همه کارمندان را مجبورکنیم یک ساعت زودتر بیایند سرکار». به همین سادگی با بررسی یک یا چند نمونه ناکافی و سطحی، تصمیم‌گیری کنیم و نتیجه استخراج شده را به کل اعضای همان طبقه تعمیم بدهیم؟ وقتی مدیری از سرجایش بلند می‌شود و با قاطعیت چنین تصمیمی می‌گیرد، ممکن است برنامه‌اش اجرایی شود، اما این به آن معنی نیست که دلیلی درست و منطقی آورده باشد. در واقع او از مغالطه «تعمیم شتاب‌زده» استفاده کرده است تا حرف خود را پیش ببرد. وقتی بدون داشتن مدارک و شواهد کافی، حکمی کلی صادر می‌کنیم داریم مغالطه می‌کنیم. در واقع نوعی استقرای ناقص که در آن شخص از یک یا چند مثال یا تجربه کوچک یا نمونه محدود موضوعی را برداشت می‌کند و حکم آن را تعمیم می‌دهد در حالی‌که آن مثال‌ها و نمونه‌ها برای اثبات چنین حکمی خیلی کم و غیر متعارف هستند. بیشتر کسانی که اطلاعات و معلومات کمی دارند از این مغالطه استفاده می‌کنند.

جلب اعتماد به کمک چهره‌ها!

بدیهی است که ما می‌توانیم برای تایید یا رد یک مطلب به سخن صاحب نظران و کارشناسان در آن زمینه استناد کنیم و این مغالطه نیست. مثلا بگوییم نوشیدن مایعات داغ برای بدن مضر است، زیرا پزشکان متخصص امراض داخلی چنین گفته‌اند. اما مغالطه وقتی شکل می‌گیرد که ما به گفته کارشناسی استناد کنیم که در آن زمینه تخصصی ندارد. به طور مثال و در بعضی آگهی‌ها درست وقتی پای «گواه و شاهد» به میان بیاید، یکی از دم دستی‌ترین مغالطه‌های ممکن اتفاق می‌افتد. عمدتا هم به دلیل ارادتی است که مردم به چهره‌های برجسته کشورشان دارند. مثلا برویم همان خودرویی را بخریم که فلان بازیکن قهرمان بسکتبال زیر پایش انداخته است. فلان نوشیدنی با نشانی خاص مصرف کنیم، چون فلان ستاره سینما با شور و هیجان ازش تعریف کرده است و چندین مثال مشابه دیگر که در آن‌ها افراد مشهور و سر‌شناس در تبلیغ کالایی ظاهر می‌شوند که نمی‌تواند تاییدی بر با کیفیت بودن آن کالا باشد.

مغالطه «هر بچه مدرسه‌ای می‌داند»!

بدون تعارف تا کنون یا خودتان با اعتماد به نفس، مشابه این جمله را به کار برده‌اید یا اگر نه، دست کم یک‌بار آن را شنیده‌اید و بابتش سری تکان داده کلی حرص خورده و در افق، محو شده‌اید! مغالطه «هر بچه مدرسه‌ای می‌داند» را زمانی به‌کار می‌برند که یک سری بدیهیات به خورد طرف مقابل داده می‌شود تا استدلال‌شان را درست و مطابق با واقعیت معرفی کنند. مخاطب هم طبیعتا نمی‌خواهد با مخالفت و کِش دادن موضوع، ثابت کند آن چه را که بچه‌ها درک می‌کنند نمی‌دانسته است بنابراین مجبور می‌شود سکوت کند. «هر بچه مدرسه‌ای می‌دونه که پارچه کتان با درجه حرارت فلان خراب می‌شه و ایراد از جنس ما نیست». خب اگر این یک مغلطه و فرار از مسئله نیست، پس چیست؟ مشخص است که فرد، به جای آوردن دلیل و برهان برای اثبات حرفش، سعی می‌کند موضوع را بدیهی جلوه بدهد و طرف مقابل را شرمنده و خلع سلاح کند. اما چیزی که بدیهی است نیاز به گفتن ندارد. اگر احساس می‌کنید باید گفته شود پس احتمالا بدیهی نیست! شما چقدر با خواندن این تابلوها، به محتوایش اعتماد می‌کنید؟ «کبابیِ اصیل و قدیمی و خوشمزه شایسته»!

چرا؟ چون همه می‌گن!

اصلا مبنای اصلی تبلیغات بر پایه مغالطه «توسل جستن به اکثریت» است. این ویزیتور‌های محترم سوپرمارکت‌ها یا هایپرمارکت‌ها که آشنایی شدیدی با آن دارند، مثال خوبی است که گاهی از زبان‌شان می‌شنویم: «عزیزم، چرا از فلان برند برای ماشین ظرف‌شویی استفاده نمی‌کنید»؟ و خب مشتری که آشنایی با آن محصول را ندارد وقتی بپرسد «چرا این محصول را پیشنهاد می‌کنید؟» اول ویژگی‌های بلند بالای آن را از ویزیتور می‌شنود سپس جمله‌ای که مهر تایید خرید را در ذهنش می‌زند این است: «چون محصول خوبی است و بیشتر خانم‌ها از آن استفاده می‌کنند». یا این‌که «این کتابی خوب و خواندنی است. بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رفته است» و.... تقریبا همه این نوع تعمیم یا مغالطه را به سادگی تشخیص می‌دهند؛ «حق با اکثریت است و اگر عده‌ای از نظریه‌ای حمایت می‌کنند دلیل بر درستی آن نظریه است». در حالی که این استدلالی عاقلانه نیست و تاریخ ثابت کرده است که هرگز اعتقاد بیشتر مردم نشانه درستی یک اعتقاد نبوده است و نیست. اگر این‌طور باشد پس چگونه می‌شود که ایده‌های جدیدی وارد دنیای ما بشوند؟ چون همه با ایده تازه مخالفت و آن را رد می‌کنند. پس عقل سلیم نمی‌پذیرد که چشم بسته به اتفاق آرا مطمئن باشیم.

لازم نیست سر‌راست صحبت کنی!

وقتی موضوعی را در قالب ساده‌ای عنوان می‌کنید شاید به همین سادگی برای نادرست بودن اش محکوم شوید. مثلا یک مشاور مالی را در نظر بگیرید که ادعا می‌کند قیمت طلا، ماه بعد کاهش می‌یابد. اگر کاهش نیابد، معلوم می‌شود او اشتباه کرده است و دستش رو می‌شود. پس باید از مغالطه «واژه‌های مبهم» استفاده کند و بگوید: «اگر جوّ مثبتی بر بازار حکمفرما باشد، قیمت طلا در آینده نزدیک به حداقل خود می‌رسد». این به اصطلاح «دوپهلو حرف‌زدن»، یک‌جور مغالطه است که فرد را بیمه می‌کند تا هر زمانی که می‌خواهد بتواند ادعا کند صحبتش هنوز صحیح و پا برجاست بنابراین اگر قیمت طلا افزایش یابد هم جای نگرانی ندارد چراکه می‌تواند ادعا کند، شرایط مثبت بازار فراهم نشده یا آینده نزدیک هنوز فرانرسیده است. آیا تجربه قرار گرفتن در جلسه‌ای مهم را داشته‌اید که در آن سطح استرس بالا بوده است و نگران باشید چیزی که درباره‌اش نظر می‌دهید، کاملا درست باشد یا نه؟ این جاست که حتما ترفندی به کمک تان آمده و حصاری دورتان کشیده و منطقه را برایتان امن کرده است؛ استفاده از «واژه‌هایی مبهم»؛ تا در صورت لزوم عقب نشینی کنید. طوری که کسی نتواند نادرست بودن ادعایتان را ثابت کند. گاهی مطرح کردن یک ادعا به شکل واضح وشفاف، جدا خطرناک است!

برای نوشتن این پرونده از این کتاب‌ها کمک گرفته شده است: «مغالطه‌های پرکاربرد»
نوشته «ریچارد پُل و لیندا اِلدر» و «مغالطات» نوشته «علی اصغر خندان»

منبع: روزنامه خراسان

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.