به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، خدایا چطور توصیفش کنم که حق مطلب ادا شود و خواننده این سطور بگوید آهان! راست میگوید... به چشم من چند تا میله زرد رنگ و چهار پرّه و یک چیز سفید رنگ مثل آنتن و بازهم دو میله زرد رنگ بلند و کوتاهِ به هم جوش خورده بود که شده است پایه و کل این مجموعه هم شده است پهپاد.
پهپادی که ما میشناختیم چه جاسوس بود، چه آتش نشان، چه حتی پهپاد مخصوص عکاسی و ایضا پهپادهای اسباب بازی یک شکل دیگری داشت که این پهپاد زرد، شبیه هیچ کدام شان نبود و ناآشنا میزد که مخصوصا پایههایش ناخودآگاه ذهن را میبُرد پیش رخت آویزهای قدیمیِ خانگی.
جسارتا آقای وزیر، شکل سورپرایز شما برای ما مردم گرچه شگفت آور بود، ولی ماهیت اش به هیچ وجه شگفت زده مان نکرد البته اگرمنظور شما از سورپرایز، خوشحال کردن ما بوده است. شما ما را از دوشنبه پیش منتظر گذاشتید و گفتید پنجشنبه همه را سورپرایز خواهید کرد و پنجشنبه هم تا بعد ازغروب آفتاب صبر کردید تا وقتی کارد به استخوان مان رسید و صبوری مان از کف رفت آن وقت خبرتان را بدهید، آن هم مثل همیشه در پیام رسانهای خارجی و آن هم چه خبری!
دراین چند روز چه فکرها پیش خودمان کرده بودیم و لابد شما چقدر به ما خندیده بودید و چقدر آسمان و ریسمان به هم بافته بودیم و چه صابونها به دل زده بودیم و شما هم حتما همه را خوانده بودید و لابدخوش تان آمده بود که میتوانید یک ملت را گوش به زنگ نگه دارید و بیشتر این که هنوز قادرید به عنوان عضوی از دولت و نماینده این مجموعه، مردم را به هیجان بیاورید.
پنجشنبه، ولی خیلیهایمان بعد از اعلام سورپرایز وا رفتیم و خشک شدیم، بعضیهایمان نیز به شوخی گفتیم «دکّی» و تکیه کلام معروف حشمت فردوس را تکرار کردیم. اما ما چه وا میرفتیم و چه نه، شگفتانه شما برای ملت، پُست پلاس بود، همان پستی که سالهاست میشناسیم به اضافه آپشنی مازاد.
پهپاد پستچی
پست پلاس، این پهپاد زرد را (که نمیدانم چرا مرا یاد لقب مار زرد برای اکبر بیچاره در داستان آبشوران میاندازد) قرار است روانه آسمان کند و بستههای دارویی را به بیمارستانها و جزیرهها و هرجا که تا به حال دسترسی به آنها سخت بوده بفرستد، حتی به ما مردم این مجال را بدهد که همدیگر را سورپرایز کنیم و حتما هدیههایمان را هوایی به دست هم برسانیم.
خدایا چه فکر میکردیم و چه شد! حالا اگر به عقب برگردیم گمانههایمان خنده دار به نظر میرسد، این که میگفتیم شاید قراراست به خاطر وقایع اخیر و قطعی اینترنت از جامعه دلجویی شود، یا بناست شگفتانهای رو شود که دل برندهای درحال کوچ از کشور را به دست بیاورد یا این که حدس میزدیم تلگرام رفع فیلتر خواهد شد یا حتی پیش خود داستان میبافتیم که میخواهند شبکه ملی اطلاعات (اینترنت داخلی) را توسعه دهند و شگفتا این که خودمان این حدس آخر را میزدیم وخیلیهایمان در این دنیای ساختگی غصه میخوردیم کهای وای میخواهند اینترنت جهانی را قطع کنند و اینترنت ملی تحویل مان دهند!
حالا از همه گمانهها خنده دار تر، گمانه عدهای درباره آمادهشدن ماهواره ناهید ۱ برای پرتاب به نظر میرسد
گمانهای که قبل از اعلام سورپرایز با ژستی علمی و البته جدی در محافل رسانهای نقل میشد وگفته میشد این همان ماهوارهای است که هفتم شهریور امسال دچار مشکل فنی شد و بعد آمریکا تصاویری ماهوارهای از مرکز فضایی امام خمینی (ره) در استان سمنان منتشر کرد که نشان میداد ایران بار دیگر در پرتاب ماهواره شکست خورده، ماهوارهای که البته این سرنوشتهالیوددی برایش تایید نشد و وزیر ارتباطات چند روز بعد به همراه خبرنگاران با ناهید عکس گرفت و در توضیح نوشت: من و ناهید همین الان، صبح به خیر آقای ترامپ.
اکنون این گمانهها خاطرهای بیش نیستند و به زودی نیز فراموش خواهند شد، ولی آنچه احتمالا میماند این پهپاد زرد پستچی است که وزیر ارتباطات به افراد باعث و بانی آن خدا قوت گفته و ما را یک سرو گردن از جهان بالاتر توصیف کرده و توضیح داده که، چون کشورهای اندکی در دنیا میتوانند اینچنین کنند پس «ما میتوانیم».
چرا به فکر خودمان نرسید؟
درست است که پهپاد پستی یا به قول آقای وزیر تجهیزشدن شرکت ملی پست به ماشین برقی، موتوربرقی و دوچرخه برقیِ کاملا ایرانی (که جزو بسته شگفتانه پنجشنبه شب بود) اگر درست و به قاعده اجرا شود بالاخره یک جور پیشرفت محسوب میشود و بازهم به قول وزیرارتباطات اینها میتواند درکاهش آلودگی هوا سهمی داشته باشد، ولی چرا این موضوع حتی به ذهن یک نفر از ما هم نرسید و به عنوان یک گمانه درهیچ محفلی مطرح نشد؟ مگر ما دلمان پیشرفت نمیخواهد؟ مگر از آلودگی هوا خسته نیستیم و مگر بدمان میآید که از این آسمان بالای سر بالاخره چیزی نصیبمان شود و این پهنه آبی بیکران به دردمان بخورد؟
جواب این است، نه ما ازهیچ کدام از اینها بدمان نمیآید بلکه اتفاقا همه این چیزها را میخواهیم، ولی شدت خواستن ما به شدتِ خواستن بقیه مطالباتمان نیست. یعنی ما بیشتر، اینترنت پرسرعت و بدون قطعی میخواهیم تا هوای بهتر، ما مشتاق آنتن دهی بی کم کاست موبایل و اینترنت و رفع نقاط کور در کشور هستیم و دست پایین را هم که بگیریم ما همین شرکت ملی پست فعلی را میخواهیم که کارهای روزمره اش را درست انجام دهد و مردم را به خاطر برخی خطاها سرگردان نکند؛ ما اینها را میخواستیم نه پهپاد پستی را.
برای همین است که ما از سورپرایز وزیر، سورپرایز نشدیم، چون به قول حسن نمکدوست استادعلوم ارتباطات، این اقدام ربط چندانی با زندگی واقعی مردم ومشکلات آنها نداشت، چون مزیت و تمایز خاصی هم نداشت.
یک شگفتانه سوخته
حافظه به چه کار میآید؟ چرا ما چیزهای مهم را از یاد میبریم و مدتی بعد تازه یادمان میآید کهای وای ما انگار چنین چیزی را قبلا شنیده بودیم؟ اگر همان پنجشنبه شب که سورپرایز وزیر اعلام شد و تقریبا همه بهت زده و دلخور و دمق شدیم لااقل اگر یکی مان حافظهای قوی و نکته سنج داشت یاد سال ۹۶ و حرفهای مرداد ماه مدیرعامل وقت شرکت ملی پست میافتاد آن وقت آقای وزیر شگفتزده میشد.
دو سال و پنج ماه قبل حسین مهری در سالروز ملی شدن شرکت پست از تفاهمنامه پنج بندی پژوهشگاه فضایی با پست خبرداده بود که یکی از آنها ساخت پهپاد پستی بود. او دو سال پیش گفت که این پهپاد ساخته شده و میتواند تا پنج کیلوگرم بار جابه جا کند و حتی اعلام کرد برنامه پرواز این پهپاد بین کیش و بندرعباس در حال پیگیری است.
پس دو سال پیش این پهپاد وجود داشته و مشکل به کارگیری اش، دشواری در اخذ مجوز پرواز مخصوصا درتهران بوده و حالا فقط این پهپاد وارد چرخه خدمت شده نه چیزی بیشتر.
به این ترتیب پهپاد پستی حتی اگر یک مامور کارآمد باشد و مرسولههای پستی را به دورترین نقاط کشور نیز برساند، نمیتواند از انگ سوخته بودن رهایی یابد.
مردم طناز
ماجرای پهپاد پستی که به نوعی توی ذوق خیلیها زد، اما جنبههای خوب هم داشت و آن طنازی مردم و نحوه اعلام ناامیدی شان از سورپرایز آقای وزیر بود. از آنهایی که موضوع را سیاسی میدیدند و کلماتشان نیشهای جناحی داشت اگربگذریم خیلیها واقعا بامزه موضع گیری کردند مثل ارغوان که نوشت «حاضرم با یک زلزله ۵/۶ ریشتری سورپرایز بشم، ولی آقای جهرمی دیگه سورپرایزم نکنه، چون خسارتش کمتره» یا کسی که نوشت این سورپرایز که به خیر گذشت منتظر سورپرایز بعدی هستیم.
کسی، اما نوشت «از فردا کبوترهای نر به مادهها میگن عزیزم سوار هر پهپادی نشی فقط اون پهپاد زرده» و دیگری ضرب المثل کوه غرید و موش زایید را یادآوری کرد و طنازی دیگر نوشت گاو وقتی میزاید سرو صدایش در نمیآید، ولی مرغ که تخم میکند صدایش عالم را برمی دارد. کاربر دیگری نیز عکسی از یک گربه سفید با چشمانی اشک آلود را به اشتراک گذاشت که نمادی از خودِ ناامیدش بود و دیگری پرسیده بود دوربین مخفی بود آقای وزیر؟
جوانی نیز نوشت مثل تولد بچگیهامون بود که هدیه برامون بشقاب و پارچ و لیوان میآوردند و شخص دیگری برای دست انداختن پهپاد پستچی پرسید آیا میشود هندوانه شب یلدا را با این پهپاد فرستاد؟ و، اما کسی که برای محمدجواد آذری جهرمی یکی از آن کارتهای قدیمی صدآفرین که به شاگرد درسخوانهای مدرسه میدادند تهیه کرد وعکسش را انتشار داد یکی از بامزههای پنجشنبه شب بود، همچنین هموطنی که نوشت این سورپرایز چنان مبدا تاریخ شده که هفت هشت سال دیگر مثلا میگویم این تلویزیون را در سال سورپرایز جهرمی خریدهایم.
شوخی با شگفتانه وزیر و دست انداختن پهپاد زرد با القابی همچون کفتر پلاس و چسباندن یک نان بربری به زیر پهپاد پستچی نیز ازآن کارهای خلاقانه بود که میتواند تندیس خوشمزگی را به دست بیاورد.
منبع: جام جم
انتهای پیام/