به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، یک هفته از اغتشاشات بنزینی میگذرد و آرامش به همه شهرها برگشته است، اما بلایی که اغتشاش گران بر سر جان و مال مردم بی گناه آوردند طوماری است که تمامی ندارد. قساوت و بی رحمی آشوبگران در هیچ یک از رسانههای آن ور آبی انعکاس داده نمیشود، در عوض این روزها متوسل به همان تاکتیک کهنه مظلوم سازی اشرار شدهاند تا اقدامات تدافعی پلیس در مقابل حملات وحشیانه آنها را، کشتار مردم بی گناه نشان دهند.
اما حرفهای قربانیان اغتشاشات، این تاکتیک کهنه را نقش بر آب میکند. آتش نشانان شهر قدس، از جمله کسانی هستند که قساوت اشرار را با همه وجود لمس کردند، آنقدر که در توصیف بی رحمی آشوبگران در این شهر کوچک میگویند: «مثل داعشیها بودند!» آنها روایتهای عجیبی از اتفاقات این شهر دارند.
«رضا کاظمی»؛ یکی از همین آتش نشانان است که برای حفظ جان و مال مردم، جانش را بی دریغ کف دستش گذاشت و این روزها در بستر بیماری است. سراغش میرویم برای پرسیدن حال و احوالش و بازخوانی ساعتهای پر از اضطراب در شهر قدس. دست و پایش شکسته و صورتش آسیب دیده است. این دست و پای شکسته و صورت سوخته، هم نشان قهرمانی اش است و هم نشان بی رحمی آشوبگران. این را وقتی میفهمیم که شنونده روایت هایش میشویم، «مرتضی زرین» هم از شجاعت آتش نشانان شهر قدس میگوید وقتی با یک ترفند، سه ماشین آتش نشانی را از چنگ آشوبگران بیرون آوردند.
داعشیها و تازه عروس جوان
«بی رحم بودند، مثل داعشی ها!» این اولین جملهای است که «رضا کاظمی» در توصیف آشوبگران میگوید، انگار فقط با این توصیف است که میتواند اوج قساوتشان را نشان دهد. ادامه میدهد: «انگار یکی در گوششان خوانده بود بروید و بزنید و نابود کنید. طوری که تصور میکردی یک مشق دیکته شده را مینویسند، بدون هیچ احساس و وجدانی. اغتشاش گران در شهرقدس سنگ تمام گذاشتند، به درمانگاهی که در آن بیمار بود هم رحم نکردند و آن را آتش زدند. در چشم بر هم زدنی تمام شهر را به آتش کشیدند و بدتر از همه آنکه با بی رحمی جلوی خاموش کردن آتش را هم میگرفتند. ما مانده بودیم آتش کجا را خاموش کنیم. اولویت را به اطفای حریق ساختمانهای در حال سوختن مسکونی دادیم، چون همه بانکها تخلیه شده بود. ناچار بودیم اول جان آدمها را نجات دهیم. طبقه فوقانی یکی از بانکها منزل مسکونی بود. اعزام شدیم برای خاموش کردن آتش، اغتشاش گران به ماشین حمله کردند، مسلح بودند. با چاقو و قمه ما را پایین آوردند، دو نفر بودیم و بدون هیچ سلاحی، راه را بر هر مقاومتی بستند. ماشین را برداشتند و به سرعت دور شدند. با بیسیم به مرکز خبر دادیم که ماشین دیگری را به محل آتش سوزی اعزام کند. در شلوغی خیابانهای شهر قدس تا ماشین بعدی به نشانی مورد نظر برسد، همه وسایل خانه این زن و شوهر که تازه عروس و داماد بودند و دو هفته از ازدواجشان گذشته بود، خاکستر شده بود. دو هفته از ازدواج این زوج میگذشت. این زن و شوهر تا لحظه آخر در خانه مانده بودند تا مانع آتش گرفتن وسایل خانه نوعروس شوند، اما گویا زور آتش بیشتر بود. من و همکارم خودمان را به خانه رساندیم، خیلی دیر شده بود. زن جوان در سرما کف خیابان نشسته بود وهای های گریه میکرد. چند روز از این اتفاقات میگذرد، اما هنوز صدای گریههای تازه عروس جوان در گوشم میپیچد.»
نجات معجزهآسای جا ن ۳ نفر
این روزها «رضا کاظمی» در بستر بیماری است، دست و پایش شکسته و صورتش هم هنوز میسوزد، درد دارد، اما حالش از همیشه خوشتر است و میگوید این درد را به جان میخرم، چون جان ۳ نفر را نجات دادم. از او میخواهیم ماجرای شب حادثه را بازخوانی کند؛ «آشوبگران، دو بانک و یک داروخانه و سه مغازه را که در طبقه زیرین یک ساختمان اداری و تجاری بود آتش زدند. به دلیل کامبوزیت بودن نمای ساختمان، آتش به سرعت به طبقات بالا سرایت کرده بود. دو ماشین آتش نشانی به محل اعزام شدند. قرار شد من در ایستگاه بمانم. این ساختمان نزدیک ایستگاه آتش نشانی است. چند دقیقهای که از اعزام بچهها گذشت، به بیرون ایستگاه رفتم و دیدم علاوه بر بانک و مغازهها همه ساختمان کوه نور در آتش میسوزد، انگار یکی در گوشم خواند که به ساختمان بروم، با اینکه قرار بود درایستگاه بمانم.»
نماندنش در ایستگاه را یک معجزه میداند. روایت آن شب را که ادامه میدهد، میفهمیم چرا میگوید معجزه؛ «خودم را به ساختمان رساندم. سر و صدا زیاد بود و بچهها در حال خاموش کردن آتش بودند. ساختمان، اداری و تجاری بود و گفته بودند تخلیه شده و هیچ کس در آن نیست. در میان صدای همهمه، یک صدایی به گوشم رسید. انگار یکی فریاد میزد و کمک میخواست. گوشم را تیز کردم. متوجه شدم صدا از داخل ساختمان است. حجم دود و آتش آنقدر زیاد بود که از در اصلی ساختمان نمیتوانستم وارد شوم. ساختمان را دور زدم، در حیاط بسته بود. دو سه نفر آنجا بودند. قلاب گرفتند و از در حیاط بالا رفتم. بالای در برای امنیت ساختمان نرده گذاشته بودند، از نردهها بالا رفتم و داخل حیاط پریدم. همان لحظه درد در دست و پایم پیچید، اما وقت ایستادن نبود. داخل ساختمان رفتم، فقط دود بود و سیاهی و نمیشد راه بروی. صداها نزدیکتر شد، صدای فریاد چند نفر با هم میآمد. با استفاده از چراغ قوه از راهرو به طبقه اول رفتم، سه نفر در میان دود و آتش گرفتار شده و نمیتوانستند از ساختمان بیرون بیایند. آتش هر لحظه بیشتر میشد. پیدایشان کردم، درد پا و دستم هم هر لحظه بیشتر میشد، صورتم هم سوخته و سوزش آن امانم را بریده بود، اما در آن لحظه جان آن سه نفر و نجاتشان از مهلکه از همه چیز مهمتر بود. به حیاط رفتیم، در باز نمیشد. قفلش کرده بودند، با استفاده از نردبان آن سه نفر را نجات دادم، هر سه از ساختمان بیرون رفتند و خودم هم با هر سختی که بود از مهلکه دود و آتش بیرون آمدم و نفس راحت کشیدم.»
اگر میفهمیدند آتش نشانم کتکم میزدند
به این قسمت روایت آن شب که میرسد مکث میکند، نفسی چاق میکند، دوباره ادامه میدهد: «دوستان آتش نشانم جلوی در ورودی ساختمان در حال اطفای حریق بودند و کسی اصلا متوجه حضور من در پشت ساختمان نبود. همه آن ساختمان ۵ طبقه که شامل ۲۰ واحد تجاری و چند بانک و مغازه بود در آتش سوخت. درد پا و دستم آنقدر شدید شد که دیگر نمیتوانستم قدم از قدم بردارم و همان جا کف خیابان نشستم. آشوبگران هر کس را با لباس آتش نشانی میدیدند بی برو برگرد زیر بار کتک میگرفتند، اینها اصلا رحم نداشتند. من هم که تنها بودم و از شدت درد کف خیابان افتاده بودم، انقدر حالم از نجات دادن آن سه نفر خوش بود که دیگر بقیه اش مهم نبود. در همین حال و احوال بودم که یک زن و شوهر متوجه شدند آسیب دیدم و آتش نشان هستم، کمکم کردند و مرا سوار ماشینشان کردند. از شدت درد دست و پا و سوزش صورت به خودم میپیچیدم، مانده بودند مرا کجا ببرند. شهرقدس که بیمارستان ندارد، اشرار هیچ مرکز درمانی سالمی باقی نگذاشته بودند. آن لحظه، زن و شوهر، امنترین جا را ساختمان سپاه شهر قدس دیدند. رسیدن به آنجا هم مکافاتی داشت. خرابکاران همه مسیرها را با آتش زدن ماشینها وسط خیابان مسدود کرده بودند. بالاخره با هر داستانی که بود به ساختمان ناحیه سپاه رفتیم. زن و شوهر جوان مرا تحویل نگهبانان دادند. چند ساعت در ساختمان سپاه بودم و از درد به خودم میپیچیدم. بچهها به زحمت مرا به بیمارستان رساندند.»
از مظلوم نمایی آن ورآبیها خنده مان میگیرد
یکی دو روزی میهمان بیمارستان بود و حالا هم میهمان خانه. نمیتواند راه برود و قدرت انجام فعالیت روزمره را ندارد، اما میگوید: «این توفیق اجباری برای استراحت، فرصتی داده تا بیشتر به اتفاقاتی که جماعت آشوبگر در شهر قدس، در یک نصفه روز رقم زدند فکر کنم. ما که در دل حادثه بودیم و به چشممان دیدیم اغتشاش گران چه به روز مردم و مال و اموالشان آوردند، از این مظلوم نمایی که شبکههای آن ور آبی برای اغتشاش گران راه انداخته اند خنده مان میگیرد.»
نقشه آتش نشانان برای اغتشاش گران
دامنه اتفاقات و آشوبگریها در شهرقدس به قدری زیاد است که باید ساعتها پای حرفهای هر یک از آتش نشانانی که وسط مهلکه بودند بنشینی. «مرتضی زرین» هم روایت شنیدنی از شجاعت آتش نشانان و وحشی گری اغتشاش گران دارد. او میگوید کار به جایی رسید که مجبور شدیم خودمان را جای آشوبگران جا بزنیم.
زرین از نقشه سه نفره آتش نشانان میگوید؛ «اغتشاش گران در شهرقدس نه تنها به ماشینهای آتش نشانی حمله میکردند بلکه ماشین را به ضرب اسلحه گرم و سرد از ما میگرفتند تا نتوانیم آتش را خاموش کنیم. ما هنوز مات و مبهوت اولین ماشینی که از دستمان در آوردند بودیم که همکارانمان خبر دادند آشوبگران دو ماشین دیگر را هم گرفته اند. در شرایطی که شهرقدس در آتش میسوخت وجود هر یک از این ماشینها حیاتی بود.
باید کاری میکردیم. سه نفر از همکارها قرار گذاشتیم لباس شخصی تنمان کنیم و به محل تجمع خرابکاران برویم. قرار شد در نقش اغتشاش گران ظاهر شویم و با این ترفند، ماشینهای آتش نشانی را از آنها بگیریم. نقشه خطرناکی بود اگر متوجه میشدند که آتش نشان هستیم کارمان ساخته بود.
اما شهر در آتش میسوخت. در کمتر از چند ساعت ۵۰ نقطه از قلعه حسن خان را آتش زده بودند. به محل تجمع اغتشاش گران در خیابان ۴۵ متری رفتیم. این افراد آنقدر احمق بودند که فکر میکردند قوطیهایی که در زیر ماشین آتش نشانی قرار گرفته گازوییل است. آنها را روی ماشینها ریخته بودند تا راحتتر بتوانند آتششان بزنند، اما رو دست خورده بودند، هر چقدر بنزین میریختند ماشینها آتش نمیگرفت، چون این قوطیها کف مخصوص آتش نشانی بود و ریخته شدن آن روی ماشینها باعث شده بود آتش نگیرند. از این فرصت استفاده کردیم و گفتیم ما بلدیم چطور ماشین آتش نشانی را آتش بزنیم، در ملارد هم چند ماشین را آتش زده ایم. خلاصه طوری وانمود کردیم که خرابکایم. اراذل هم باورشان شد، در چشم بر هم زدنی سوار ماشینها شدیم و از آن منطقه بیرون رفتیم. آشوبگران همه وسایل ماشینها را غارت کرده بودند. برآوردی که کردیم حدود ۳۰۰ میلیون به تجهیزات آتش نشانی شهر قدس آسیب زدند.»
منبع: فارس
انتهای پیام/
دقت نکنیم سوریه شدن خیلی راحته...
تقصير پليسه كه ترسيد
لعنت و نفرین و مرگ به دشمنان داخلی که دست دشمنان خارجی را از پشت بستند و آنان را در جرم و جنایت و خونریزی رو سفید کردند.
لعنت و نفرین و مرگ به دشمنان داخلی که دست دشمنان خارجی را از پشت بستند و آنان را در جرم و جنایت و خونریزی رو سفید کردند.
آیا ایرانی است؟؟؟
آیا دیندار و مسلمان است؟؟؟
آیا انسانیت و وژدان دارد؟؟؟
آیا دلش باحال مردم و کشورش میسوزد و یا منافع شخصی خود را برتر از مردم و ملت و دولتش میداند؟؟؟
آیا از مرام و اخلاق و رفتار و کردار درست و حسابی بویی برده ؟؟؟
قضاوت با ملت رشید و قهرمان ایران اسلامی که متنها جلو هشتاد کشور که جلو جهانی از ظلم و منافق و وطن فروش ایستادند.
درود بر ایران و ایرانی با غیرت و وطن پرست.
از مردم کشوری که ادعای تمدن دهها هزار ساله دارد همچنین حرکات و رفتاری بسیار زشت و ناپسندی و ناروا بود.
چی کردیم با انقلاب ؟ با انتخابامون ؟ چه کسایی رو بالا بردیم؟ چقد دل رهبرو خون کردیم با انتخابمون ؟ چند سال ظهور رو عقب انداختیم با انتخابهامون ؟
چطور می خواهیم جواب شهید و بدیم ؟ بگیم جون دادن واسه این انقلاب انوقت ما ..........
خدایا به تو پناه میبرم از انتخاب هایم ...........
خدا لعند کند آشوبگران جانی و بی غیرت و بی حیا را
بدیش اینه که یه تعدادی شون زدند و در رفتند!