به گزارش خبرنگار حوزه میراث و گردشگری گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،میراث فرهنگی از گذشته تا به امروز در مرکز توجه اقشار مختلف جامعه و دولتمردان بوده است. به اصطلاح انسان در همه دورههای تاریخی همانگونه که تشنه دانستن اتفاقات آینده بوده، نیمنگاهی به اتفاقات گذشته نیز داشته و همواره به دنبال دانستن جزئیات بیشتری از گذشته بوه است.
در این میان گاه به جایی میرسیم که گویی حلقه مفقوده تاریخ است یعنی به نظر میرسد از یک برهه تاریخی اثر کمتری به جای مانده یا اصلا اثری به جای نمانده است. ما در این گزارش تلاش میکنیم که در قالب گفت و گو با قدیر افروند، باستانشناس و کارشناس میراث فرهنگی دلایل شکلگیری حلقههای مفقوده تاریخ را تشریح کنیم.
پیش از این مصاحبه متوجه شدیم که تخریب آثار تاریخی یکی از دلایل شکلگیری حلقههای مفقوده تاریخ بوده است. براساس یک روایت تاریخی حاج سیاح در خاطراتش نوشته: در اصفهان از تخریب بناهای صفوی بسیار آزرده خاطر گشتم. در روز ملاقاتم با ظل السلطان این موضوع را بیان نمودم و آن را عملی دور از شان سلاطین و بزرگان نامیدم. ظل السطان حکم ناصرالدین شاه را نشانم داد که در آن صراحتاً تاکید شده بود اماکن باشکوه دوره صفوی می بایست تخریب گردد و قاجار را خورشید تابان این سرزمین نامیده بود که با وجود آن نیازی به شمع و چراغ نمیباشد!
در اینجا شرح گفت و گوی ما را با قدیر افروند، باستانشناس و کارشناس میراث فرهنگی بخوانید.
آقای افروند تخریب آثار تاریخی در کشور ما چه تاریخچهای دارد؟
پیشینه تخریب آثار تاریخی به دورههای گذشته حتی پیش از اسلام هم برمیگردد. به عنوان نمونه، امروزه اثر کمی از آثار حکومت ۵۰۰ ساله اشکانیان در سرتاسر جغرافیای امپراتوری اشکانیان دیده میشود و عمده آثار این دوره تاریخی به صورت تپهها و محوطهها است که نشان میدهد که آثار تخریب شده اند.
علت این تخریب هم به تقابلهای سیاسی و مذهبی برمیگردد؛ یعنی زمانی که ساسانیان به حکومت میرسند آثار حکومت سلسله اشکانی را تخریب میکنند. این در صورتی است که هر دوی این سلسلهها از اقوام ۳ گانه آریایی هستند یعنی اشکانیان پارت هستند، ساسانیان ادامه هخامنشیان و از قوم پارسها هستند و مادها نیز یکی دیگر از اقوام ۳ گانه آریایی به حساب میآیند. در دوره قاجار نیز همین اتفاق افتاد و ما میبینیم که در این دوره دستور تخریب آثار دوره پیشتر را میدهند. ممکن است همین اتفاق در دوره پهلوی نیز افتاده باشد. تخریب آثار تاریخی همچنان ادامه دارد.
واقعیت چیست؟
واقعیت این است که تخریب آثار فرهنگی بیش از هر چیزی ناشی از ناآگاهی است. یعنی در جامعه آگاه اتفاقا آثار تاریخی را فارغ از اینکه به چه سلسله و حکومتی برمیگردد، برای عبرتآموزی از تاریخ حفظ میکنند. به عنوان مثال، در اروپا همه آثار گذشتگان اعم از خوب و بد حفظ میشود تا هم مستند تاریخ گذشته باشد و هم یک جاذبه تاریخی به حساب بیاید که میتواند مبنای اقتصاد گردشگری قرار گیرد. پس هماکنون تخریب آثار تاریخی در کشور ما نشاندهنده بیاطلاعی از اهمیت آثار تاریخی و ضرورت آگاهیبخشی به اقشار مختلف جامعه است.
واقعیت این است که در جامعه ما مردم به طور عام و حتی خواص در حوزه اجرایی و دولتی خیلی به اهمیت حفظ آثار تاریخی آگاه نیستند و به همین دلیل گاهی مواقع به نیت بهسازی یا مدرن کردن مجموعهای که در دستشان است، آثار تاریخی را تخریب میکنند تا پدیده مدرنی را با ظرفیتهای بالای اقتصادی ایجاد کنند. این در صورتی است که اگر این افراد از کارکردهای اقتصاد گردشگری یک مجموعه تاریخی آگاهی داشتند، دست به تخریب این مجموعهها نمیزدند.
مثلا اگر مدیریت شهری به اندازه وزارت تخصصی میراث فرهنگی و گردشگری از ظرفیتهای بافت تاریخیای که در دل یک شهر مدرن قرار دارد با خبر باشد، سعی میکند که آن را احیا کند و آنجا قطب گردشگری میشود. البته مدیران شهری در شرایط فعلی همچنان فکر میکنند که کار میراث فرهنگی، خروجی اقناعکننده اقتصادی ندارد و این درحالی است که دیده میشود در یک شهر، یک المان و اثر تاریخی به اندازه یک مجموعه تجاری بزرگ آورده اقتصادی دارد. پس تخریب آثار تاریخی به این برمیگردد که مردم از ظرفیتهای اقتصادی دارایی خودشان آگاهی ندارند.
اگر بخواهیم به صنعت گردشگری بها بدهیم، گردشگر در کشور ما به دنبال چیست؟
گردشگر به دنبال همین آثاری است که ما آنها را تخریب میکنیم. یعنی گردشگران با اشتیاق، برنامهریزی و علاقه خاصی به ایران قدم میگذارند تا از تنوع وقایع تاریخی و فرهنگی کشورمان بازدید کنند، پول خرج کنند و هزینه کنند، اما ما در تقابل ناآگاهانه با این موضوع، تک تک آثار تاریخیمان را تخریب میکنیم. یعنی در آرای صادره از دیوان عدالت اداری، آمار تخریبهای بافتهای تاریخی در شهرها و روستاها دیده میشود.
مثلا آرامگاه سیدعلیخان درگزی که یک شخصیت فرهنگی و تاریخی است به دست مسئولان شهر درگز تخریب میشود و با آنکه ثبت ملی شده فراموش میشود و ما الآن باید به دنبال این باشیم که این آرامگاه را با هزینه زیادی بازسازی کنیم، زیرا مردم خواهان توجه به میراث فرهنگی خودشان و احیای این آرامگاه هستند. یعنی ببینید که هماکنون چه تعداد از احکام در وزارتخانه میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی صادر میشود تا به شهرداران و مالکان بناهای تاریخی بگوید که بناهای تاریخی تخریب شده باید عین به عین و طبق قوانین و مقررات بازسازی شوند. این امر ناشی از غفلت، ناآگاهی و بیتوجهی به دانشهای میانرشتهای حوزه میراث فرهنگی در جامعه است.
وقتی در جامعه نسبت به اهمیت بناهای تاریخی آگاهیبخشی نشود، بار قضیه بر دوش چه کسی میفتد؟
در چنین مواقعی بار قضیه بر دوش وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی میفتد و این در حالی است که بسیاری از دستگاهها به صورت مستقیم با بناهای تاریخی سر و کار دارند. مثلا بخش قابل توجهی از میراث دینی و تاریخی ما در اختیار سازمان اوقاف و امور خیریه قرار گرفته است. بخش قابل توجهی از این سرمایههای تاریخی در اختیار دهداریها و شهرداریها است، البته برخی از این دستگاهها به اهمیت حفاظت از بافتها و بناهای تاریخی واقف شدهاند و اهمیت خاصی به ایجاد موزهها میدهند. مثلا امروزه یکی از بهترین و زیباترین موزههای کشور توسط یک بانک شکل گرفته و این به خاطر آگاهیای است که مدیران بانکهای ما به این مهم پیدا کردهاند.
این اتفاق میتوانست در خصوص دستگاههای دیگر نیز شکل بگیرد. البته به تازگی وزارت نفت هم کارهایی را برای حفظ تاریخچهاش انجام داده است. برخی از شهرداریها هم شهرداران (مدیران) متخصص میراث فرهنگی را انتخاب میکنند. مثلا شورای شهر قزوین دنبال شهرداری است که تجربه مدیریت در شهرهای تاریخی را داشته باشد.
امروزه شهری نیست که در آن بنایی که تبدیل به یک زبالهدانی و محوطه مخروبه شده باشد دیده نشود و اینها با وجود شهرداریها، بهداریها و مدیران شهری اتفاق می افتد! مثلا اخیرا در شهری دیدم یک آبانبار و حمام تاریخی تبدیل به زبالهدانی شده است و وقتی با مسئولان شهری صحبت کردم وآنها آگاه شدند به فکر ثبت اثر و احیای آن افتادند.
با بررسی همه این جوانب، متوجه میشویم که به صلاح مدیران فعلی و آینده و مردم است که آثار تاریخی را احیا کنند. این امر نیازمند واکسینه شدن مردم با واکسن آگاهی است. امروزه شهرداری تهران دفاتر توسعه را در شهرداریهای ناحیه خودش مستقر کرده، اما جای دفاتر مشاورین میراث فرهنگی در شهرداریهای نواحی تهران خالی است. البته دفتر توسعه نیز همین کار را میکند، ولی این کار را در خصوص ساخت و سازهای مدرن انجام میدهد. راهاندازی چنین دفاتری میتواند با ایجاد الگوهای مناسب، مردم را به حفظ بناهای تاریخی راغب کند. این امر میتواند در شهرها و استانهای دیگر نیز صدق پیدا کند. ما نیازمند بازبینی در نگرش جامعه، دستگاهها و مسئولان هستیم. دانشگاهها باید به کمک بیایند. در این خصوص وزارت میراث فرهنگی و وزارت کشور هم میتوانند گامهای خوبی جهت آگاهیبخشی بردارند تا مانع از تخریب بناها و تپههای باستانی شوند. تپههای باستانی یکی از مظلومترین پدیدههای میراث فرهنگی هستند و گاهی دیده میشود که یک نهاد دولتی دنبال تخریب یک تپه باستانی است.
از سازمان اوقاف و امور خیریه نام بردید. اخیرا تفاهمنامهای میان این سازمان و وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی امضا شده است. البته در گذشته نیز شاهد امضای تفامنامههایی میان سازمان اوقاف و امور خیریه و سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری بودیم. از نظر شما آیا آن تفاهمنامهها آنچنان که باید و شاید اجرایی شدهاند و با توجه به میزان اجرایی شدنشان تصور میکنید تفاهمنامه فعلی چه انجامی داشته باشد؟
ما امیدواریم که تفاهمنامه فعلی با تفاهمنامههای قبلی که میان وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی و سازمان اوقاف و امور خیریه امضا شد تفاوت داشته باشد، زیرا همین که تفاهمنامه جدیدی بسته میشود معلوم است که تفاهمنامههای گذشته علی رغم آثار و نتایج کمابیشی که داشته خیلی اقناع کننده نبوده است. یکی از علتهای آن تغییر مدیریتهاست. اما الآن وزیر میراث فرهنگی تفاهمنامهای را با سازمان اوقاف و امور خیریه بسته است و قطعا نفوذ و اثربخشی یک وزارتخانه از یک سازمان متفاوتتر است و مسئولان میراث فرهنگی از شرایط به وجود آمده باید بهترین استفاده را بکنند. البته قوه مقننه نیز باید این تفاهمنامه را رصد کند و یکی از مواردی که میتواند در کمیسیون میراث فرهنگی و گردشگری که قرار است شکل بگیرد بررسی شود، همین موضوعات تفاهمنامههاست. در اینجا باید گفت چرا سازمان اوقاف و امور خیریه یک مرکز عالی آموزش میراث فرهنگی ندارد؟ پیش از این، مرکز آموزش آستان قدس در سال ۱۳۷۸ چنین کاری را کرده است و یک دوره کاردانی موزهداری را برای همه پرسنل موزههای آستان قدس برگزار کرد. چرا شهرداری چنین کاری را نمیکند؟
انتهای پیام/