به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان ازقم،روستای سراجه زادگاه بزرگ مرد کوچک هشت سال دفاع مقدس دانش آموز شهید محمد حسین فهمیده،حالا امروز خانواده این شهید در این روستا جمع شدند تا یاد و خاطره محمد حسین را برای ما زنده کنند.
سراجه در ۲۲کیلومتری شهر قم و اینجا خانهای قدیمی و عمه خانمی که سند روایت داستان ما شد.
عمه خانم خیلی چیزها رو به یاد نمیآوردند وفقط در جواب من گفت همین جا به دنیا اومد چهار تا بچه بودند که دوتاشون شهید شدند محمد وداوود.
سراغ عموی شهید که از هم کلاسی های شهید فهمیده بود رفتم، برایم گفت:رقابت درسی باهم داشتیم و سر نمره بیست با هم کل کل داشتیم.
از شجاعت محمد حسین می گفت و حضورش در راهپیمایی های انقلاب با همون سن و سال کم.
در ادامه مسیر که با خانواده شهید همراه شدیم روستای سراجه خیلی بزرگ نبود و به دو تا بلوار ختم میشد، با آقای عسگری از اهالی سراجه و هم رزم محمد حسین در خرمشهر همراه شدیم.
برایم گفت: با حمله عراق ما و تعداد زیادی از رزمندهها مجروح شدیم ،از عملیات برگشتیم فرمانده به یه نوجوانی که اونجا بود گفت برو آب بیار براشون، اونم دبه رو پر آب کرده بود و اومد وهمه ما رو سیراب کرد من هنوز محمد حسین رو نمیشناختم، تا وقتی که شهید شد و عکسش رو دیدم اون وقت فهمیدم که همونی که ما رو سیراب کرد سراجهای و هم روستایی خودم بوده است.
به سراغ مدرسه ابتدایی شهید هادی کریمی در قم رفتم مدرسه ای که محمد حسین دوران ابتدایی اش را در آنجا گذرانده بود، چند خیابان آن طرفتر مدرسه راهنمایی حافظ در محله آذر مدرسه ایی که شهید فهمیده در آن جا درس می خواند و حالا با دو تا از هم کلاسیهایش، هم قدم می شوم تا خاطرات شیرین دوران مدرسه با این شهید والا مقام را بازگو کنند.
اول از همه کشاورزیان،مدیر مدرسه دفتر نمره سالهای ۵۶.۵۷ رو میاره واز بینش دفتر نمرات شهید فهمیده را نشانم می دهد و می گوید بسیار بازیگوش و از شاگردان خوب دوران خودش بود،نمراتش در درس زبان خوب بود.
پلههای مدرسه را با همکلاسی های شهید آقایان زینل بیک وقشقایی رفتیم بالا، به طبقه دوم که رسیدیم آقای قشقایی با دیدن کوچه ای از پشت پنجره یاد خاطرات گذشته افتاد و برایم گفت:تظاهرات شده بود وما هم با زینل بیک و شهیدان فهمیده و هادی کریمی که الان مدرسه ابتدایی رو به اسمش زدن وبقیه بچهها رفتیم وسط تظاهرات، یه تانک هم اونجا بود که مردم رو بترسونه که وقتی اومد جلو ماشعار دادیم وبعدش خودمون رو از دیوار مدرسه پرت کردیم اونور و با دوچرخه هامون که پشت مدرسه بود،فرار کردیم .
وارد کلاس درس شدیم،آقای زینل بیک میگفت محمد حسین همین ردیف وسط مینشست ودوتای دیگه از دوستان دیگه هم کنارش بودن که اونا هم شهید شدند، بعد هم کمی به فکر رفت وادامه داد محمد حسین قرار بود کاری برای من انجام بده که انجام نداده بود یادم هست باهاش قهر بودم وناراحت که اومد و گفت بیا بریم که کارتو انجام بدم من رو نشوند جلوی اون دوچرخهای که داشت وبا خودش برد وسط راه کاری پیش اومد که باعث شد دوباره اون کار من انجام نشه هنوز هم نشده ومن گرو نگه داشتم واسه اون دنیا که به اون بهونه شفاعت بگیرم ازش. محمد حسین تا راهنمایی قم بودکه بعدش با خانواده اش رفتند کرج .
روایت همکلاسیهای شهید حسین فهمیده از دوران مدرسه + فیلم
آقای قشقایی که داشت به در ودیوار کلاس نگاه میکرد وانگار داشت خاطره بازی می کرد گفت شما مارو بردی به حال وهوایی که محمد حسین نقاشیهای قشنگی میکشید گل وبلبل خیلی هم مودب بود وبا اخلاق. معلمهای ما در آگاهی و روشن کردن اون موقع ما خیلی نقش داشتند.
آقای قشقایی که خودش از فرماندههای جنگ بود در خرمشهر، از نحوهی شهادت محمد حسین گفت وتعریف کرد که تانکهای عراقی وارد خرمشهر میشن ونزدیک پلی که مردم همه داشتند از روی اون پل فرار میکردند وقتی محمدحسین تانکی رو که به پل ومردم داره نزدیک میشه رو میبینه برای اینکه مردم بتونن فرار کنن نارنجک به کمرش می بنده وزیر تانک میره وتانک رو نرسیده به پل منهدم می کنه این بود که فهمیده رو فهمیده کرد وگرنه خیلیها توی جبهه بودند. این طور می شه که داستان رو شاهدان عینی تعریف میکنند وبه گوش امام می رسه واون جملهی معروف که رهبر ما آن طفل ۱۳ سالهای است که نارنجک به کمر بست و زیر تانک دشمن رفت.
سال ها است که از شهادت محمدحسین فهمیده میگذرد وما همچنان شاهد رویش سبز جوانههایی فهمیده گونه با سن و سال کم از دل این سرزمین هستیم که حالا بادفاع از حریم حضرت زینب (س)مدافع حرم نامیده می شوند.
انتهای پیام/ش
گزارش از زینب کهنی