به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،حضرت علی بن موسی الرضا (ع) هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت در روز یازدهم ذی القعده سال ۱۴۸ هجری قمری در مدینه به دنیا آمد و در سال ۱۸۳هجری قمری به مدت ۲۰ سال (۱۸۳-۲۰۳ق) در زمان خلافت هارون الرشید (۱۰ سال)، محمد امین (حدود ۵ سال)، مامون (۵ سال) امامت را عهدهدار شد.
رضا، ابوالحسن، ابوعلی، صابر، زکی، ولی، وفی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفو، الملک، کافی الخلق، رب السریر از القاب و کنیه های ایشان است.
امام رضا (ع) در زمان حیات خود محبوب همه مردم بود و این امر خوشایند مامون عباسی خلیفه زمان امام (ع) نبود. به همین دلیل مأمون عباسی، امام رضا (ع) را به اجبار به خراسان آورد و ولیعهد خویش کرد. حدیث سلسل الذهب که در نیشابور از ایشان نقل شده معروف است مامون میان امام رضا (ع) و بزرگان دیگر ادیان و مذاهب جلسات مناظره تشکیل میداد که سبب شد همگی به برتری و دانش امام اقرار کنند .
مامون نتوانست محبوبیت امام رضا (ع) را تحمل کند و سرانجام ایشان را در آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ هجری قمری در سن ۵۵ سالگی در شهر طوس به شهادت رساند. هم اکنون نیز حرم مطهر امام رضا (ع) در مشهد مقدس میزبان شیعیان و زائران زیادی از نقاط مختلف جهان است و هر روز بر محبوبیت ایشان افزوده می شود.
حجت الاسلام والمسلمین سید سعید مراد زاده تولیت امام زاده زید (ع) بازار تهران و کارشناس مذهبی به خبرنگار ما گفت:سخت ترین دوره امامت مختص امام رضا (ع) است; بنی عباس ظاهر فریبکار ترین خلفا در زمان ولایت و امامت امامان معصوم (ع) بودند مامون نیز زیرکترین در باب سیاست های منفی باطنی خود٬ از این رو امام با مشقت های زیادی مواجه شد.
وی ادامه داد: مامون امام رضا (ع) را مجبور کرد تا زادگاه و خانواده خود را رها کند و از مدینه به نیشابور برود.
حجت الاسلام والمسلمین مراد زاده تصریح کرد:امام رضا (ع) ۵۲سال از عمر خود را در مدینه گذراندند و سه سال دیگر را در نیشابور زندگی کردند٬ مامون با هجرت اجباری امامرضا (ع) سعی داشت خود را به اهل بیت(ع) و آل الله منسوب کند و خود را میان مردم موجه نشان دهد.
این کارشناس مذهبی افزود: سیره اهل بیت (ع) از مادیات٬دنیاپرستیو ظاهر فریبی دور بود اما مامون سرشار از نیرنگ بود و با سیره اهل بیت (ع) همخوانی نداشت حتی احکام شرعی را قبول نداشت.
وی ادامه داد:امام رضا (ع) در شرایطی بود که مجبور به قبول هجرت شد. مامون با وجود اینکه خود امام (ع) را وادار به قبول ولیعهدی کرده بود قصد داشت با شهادت امام رضا (ع) فضا را به نفع خود تغییر دهد و خود را به آل الله منسوب کند اما درایت و دوراندیشی امام رضا(ع) آنگونه بود که با شهادت ایشان چهره واقعی بنی عباس بر همگان آشکار شد.
حجتالاسلام والمسلمین مرادزاده بیان کرد: یکی از ویژگیهای آل الله داشتن کرامت است. امام(ع) خانه ای داشت که دارای دو در بود; در بزرگ برای رسیدگی به امور ضعفا٬فقرا و در راه ماندگان بود و در کوچک برای خانواده ایشان٬اما مامون فرمان داد تا در بزرگ مسدود شود تا از محبوبیت امام (ع) میان مردم کاسته شود.
وی افزود:امام رضا (ع) در نامه ای به امام جواد (ع) فرزند گرامی شان که هفت سال داشت سفارش کردند تا از رسیدگی به امور ضعفا٬فقرا٬درماندگان و در راه ماندگان غافل نشود چرا که این امر از کرامات سیره اهل بیت (ع) و آل الله است.
حجتالاسلام والمسلمین مراد زاده گفت:محبوبیت امام رضا (ع)٬ حضرتمعصومه(س) و احمد بن موسی(ع) شاهچراغ آنقدر میان سادات زیاد بود که همه آنها به ایران مهاجرت کردند؛مامون از ترس اینکه بر قدرت امام رضا (ع) افزوده نشود قبل از وصال آنها با ایشان در یک حرکت فجیح و ناجوانمردانه همه سادات را به شهادت رساند؛در بازار تهران در یک زمان چهل تن از سادات را بهشهادت رساند; سرهای مبارک شان را جدا و برای تحویل به مامون بردند ودر شهر دامغان دفن کردند.هم اکنون پیکرها و بدن های مطهر این سادات در بازار تهران که مشهور به چهل تناناست دفن شده است.با وجود این همه جنایاتی که مامون انجام داد از محبوبیت امام رضا (ع) و اهلبیت (ع) کم نشد و چهره بنی عباس و مامون بر همگان آشکار شد.
زنده شدن دختر در حرم امام رضا (ع)
بر اساس روایتی از خادمان آستان قدس رضوی؛ پیرمردی به همراه دختری که رویش را با چادر پوشانده بود و روی زمین میکشید وارد صحن روضه منوره امام رضا (ع) شد. خدام حرم جلوی آن پیرمرد را گرفتند و پرسیدند: با این وضع کجا میخواهی بروی؟ پیر مرد جواب داد: «این دخترم هست و برای گرفتن شفا به محضر امام (ع) میبرم.خدام حرم از پیر مرد خواستند تا صورتش را باز کند که دیدند دخترمرده و بی روح است.
برای اطمینان بیشتر به چند نفر از خادمان خانم گفتند که آن دختر را معاینه کنند و بعد از معاینه یقین حاصل شد که علایم حیاتی ندارد و از دنیا رفته است. خادمان حرم با عصبانیت به پیرمرد گفتند:«ای مرد تو حرم را با غسال خانه اشتباه گرفته ای؟ امام رضا (ع) مرده زنده نمیکند، مریض شفا میدهد و آن هم اگر مصلحت باشد». با التماس و تضرع فراوان پیرمرد به من خدام حرم گفت اجازه بدهند دخترش را به حرم ببردو گفت:« این که برای شما ضرری ندارد و اگر هم شفا نیافت برمیگردانم و دفن میکنیم». دل خدام حرم به رحم آمد. بعد از ساعتی غوغایی در حرم به پا شد و آن دختر مرده زنده شد.
دست شفا بخش مرجع تقلیدی که امام رضا (ع) به او بخشید
آیت اله شیخ حبیب الله گلپایگانی از علمای مشهور و پارسای مشهد هر مریضی که نزد ایشان میرفت،سوره حمدی میخواندند و بیماری اش بهبود پیدا میکرد؛ روزی ایشان بیمار شد و خطاب به امام رضا (ع) گفت: «آقا جان! در هنگام سحر هر روز اولین کسی بودم که پس از بازگشایی درحرم امام رضا (ع) به شما سلام میدادم، حالا نوبت شماست که دست این افتاده را بگیرید و دراین گوشه بیمارستان از ما حالی بپرسید».
ایشان میگویداین سخنان را گفتم و منقلب شدم. ناگهان فضا عوض شد دیدم امام رضا (ع) در یک باغ پر از گل، روی تختی نشسته اند و من در کنار تخت هستم امام (ع) بی آنکه با من سخنی بگویند، دسته گلی از باغ چیدند و به دست من مرحمت فرمودند.
ناگهان آن حالت از بین رفت و من دیدم در بیمارستان هستم، اما بوی گل را احساس میکردم، دستم را به هر جای بدنم که درد میکرد میگذاشتم و درد ساکت میشد بعد از ان ماجرا با عنایت امام رضا (ع) دست ایشان کیمیا اثر شده و دستشان وسیله شفای دیگران شد.
کرامتی که بانوی مسیحی را شیعه کرد
روزی یک خانم مسیحی نزد آیت الله میلانی رفت و اسلام آورد و شیعه شد. آیت الله میلانی نام او را که «رانیک اصلانیان» بود فاطمه گذاشت؛ آن خانم علت شیعه شدن خود را عنایت امام رضا (ع) بیان کرده و گفته بود روزی دچار درد شدیدی شدم و مدتها در یکی از بیمارستانهای تهران، بستری بودم، نمیتوانستم هیچ کاری انجام بدهم و ناتوان شده بودم. پزشکان به من گفتند:« سه مهره کمرت سیاه شده است و این بیماری هیچ درمانی ندارد» یکی از بانوان پرستار که از پرونده ام آگاه بود، گفت: «شما به زیارت امام رضا (ع) بروید، خوب میشوید» اما من در جواب به او گفتم که من مسیحی هستم و ایشان امام شیعیان، چگونه نزد ایشان بروم و چه بگویم، بعد هم بیماری من که علاج ندارد.
او گفت: «ایشان طبیب هر دردی هستند و قدرت ایشان، مافوق انسان هاست»، به علاوه ایشان امام رئوف هستند وکسی را نا امید نمیکنند، حال هر که میخواهد باشد. بالاخره چاره نداشتم و از خانواده خواستم، هر طور شده مرا به مشهد ببرند. آنان کوپه قطاری برایم گرفتند و مرا روی صندلیها خواباندند و در مشهد نیز به همان صورت مرا به داخل حرم بردند و دخیل بستند.
روز دوم در عالم رویا آقایی را دیدم که از درون ضریح به بیرون تشریف آوردند و به مهرههای کمرم اشاره کردند. من که نمیتوانستم تکان بخورم بلافاصله ازجا بلند شدم و نشستم سپس ایستادم و بعد از آن به راه افتادم.
همه متحیر مانده بودند و به ناگاه فریادهای خانواده، اطرافیان و سایر زائران در فضای حرم طنین انداز شد و سیل جمعیت برای تبرک لباس ها به سمت من هجوم آوردند.
به هر تقدیر به تهران برگشتم و به همان بیمارستان رفتم. آنها مجددا همه آزمایشات و عکس برداریها را انجام دادند و این بار به صراحت اعلام کردند که شما علاجی از نظر پزشکی نداشتید، الان هم هیچ مشکلی ندارید. من که اکنون عظمت و ولایت این خاندان را درک کرده ام، زندگی خود را مدیون عنایت ایشان میدانم و سعی خواهم کرد از این پس شیعه ایشان باشم.
حکایت کتیبهای که امام رضا (ع) آن را نپذیرفت
بر اساس روایات، شیخ بهایی از ناظران و طراحان ساخت حرم مطهر امام رضا (ع) بوده است؛ روزی برای او سفر ضروری پیش می آید. مجبور می شود به سفر برود به کارگران می گوید صبر کنید تا من برگردم و بعد ساخت حرم را به پایان برسانید؛ شیخ بهایی به سفر می رود و هنگامی که بر می گردد ساخت حرم به پایان رسیده بود. علت را می پرسد که می گویند تولیت حرم از ما خواست تا ساخت حرم را تکمیل کنیم و هنگامی که اعتراض کردیم و گفتیم شیخ گفته است صبر کنید تا من برگردم گفت:« شخصی والاتر از شیخ خواسته تا این کار تمام شود».
شیخ نزد تولیت حرم می رود و علت را جویا می شود که او در پاسخ گفت: «چند شب پی در پی آقا امام رضا (ع) به خواب من آمده و فرمودند:کتیبه شیخ بهایی به در خانه ما زده نشود خانه ما هیچگاه به روی کسی بسته نمیشود و هر کس بخواهد میتواند بیاید».
شیخ بهایی با شنیدن این حرف، اشک از چشمانش جاری میشود و به سمت ضریح میرود و ذکر «یا ستار العیوب» بر لبانش جاری میشود سپس در کنار ضریح آن قدر گریه میکند تا از هوش میرود پس از به هوش آمدن خود چنین تعریف میکند که من میخواستم یکی از طلسمها را به صورت کتیبهای بر سر در ورودی حرم بزنم با این اثر که افرادی که آمادگی لازم را ندارند نمیتوانند وارد حرم مطهر و حریم مقدس حضرت علی بن موسی الرضا (ع) شوند، اما خود آقا نپذیرفتند و در خواب به تولیت آستان از این اقدام ابراز نارضایتی فرمودند.
انتهای پیام/
یک گوشه چشمی بکند ، ما رضائیم
منت بر سرم گذار و روبه من بنما ، شاید که سایه نگاهت مرا هم ز عقل کم کند .
یا امام رضا ع .
يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىَّ بْنَ مُوسىٰ ، أَيُّهَا الرِّضا ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا ، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
ای ابا الحسن، ای علی بن موسی، ای رضا، ای فرزند فرستاده خدا، ای حجّت خدا بر بندگان، ای آقا و مولای ما، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و بهسوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن؛