از زمانی که امیرکبیر، صدراعظم شده بود، یعنی درست از روزی که ناصرالدین‌شاه ۱۶ ساله را از تبریز به تهران آورده و بر تخت نشانده بودند، کابوسی مانند خوره به جان سفارتخانه‌های اروپایی افتاده بود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  سفیر با کلافگی، چند بار سرش را خاراند! اصلاً امکان نداشت! مگر می‌شد در‌های اتاق محل کارش را ببندد، اطراف ساختمان سفارت در باغ زرگنده را پیش از آغاز جلسه کنترل کند و چند ساعت بعد، وقتی به دیدار صدراعظم می‌رود، همه حرف‌هایی را که دیشب بر زبان رانده‌است، از زبان میرزاتقی‌خان بشنود؟ چند بار زیر لب غرّید: انگار عوام راست می‌گویند که صدراعظم با اجنّه در ارتباط است! سفیر روسیه تزاری که کشورش، پس از دو عهدنامه گلستان و ترکمنچای، خود را مالک و صاحب ایران می‌دانست، هاج و واج مانده بود و اصلاً نمی‌فهمید که باید چه کند؟

عملیات اجنه درباغ زرگنده / ترس سفرای انگلیس و روسیه تزاری از سازمان اطلاعاتی امیرکبیر

از زمانی که امیرکبیر، صدراعظم شده بود، یعنی درست از روزی که ناصرالدین‌شاه ۱۶ ساله را از تبریز به تهران آورده و بر تخت نشانده بودند، کابوسی مانند خوره به جان سفارتخانه‌های اروپایی افتاده بود؛ به خصوص سفارت انگلیس و روسیه تزاری. امیر با تمام صدراعظم‌های قبلی فرق داشت. قیافه خونسردش، اصلاً نشانه بی‌خیالی و ناآگاهی نبود؛ او علاوه بر دانشی که داشت، دیپلماتی کارکشته به حساب می‌آمد که به روسیه و عثمانی سفر کرده و طی چند سال مذاکره برای انعقاد معاهده مرزی ارزنةالروم با عثمانی، تجارب ذی‌قیمتی اندوخته بود و حالا که به عنوان صدراعظم و البته، شوهر خواهر شاه، همه کاره مملکت محسوب می‌شد، داشت با پنبه سر می‌بُرید و اعصاب سفرای متکبر روس و انگلیس را خُرد می‌کرد. اما ماجرای اطلاع امیرکبیر از وقایع درون سفارتخانه‌ها، از کجا آب می‌خورد؟

سازمان مأموران مخفی امیرکبیر

امیرکبیر، پس از به دست گرفتن اداره امور ایران، کوشید تا در ساختار اداری، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی کشور، تغییرات و اصلاحات اساسی ایجاد کند. او به خوبی بر این اصل واقف بود که برای اداره کشور، پیش از هر چیز، به اِشراف اطلاعاتی نیاز است تا بتوان اقدامات لازم را برای انتظام امور، در کمترین زمان و با بهترین کیفیت ممکن، انجام داد. بر همین اساس، او تجربه سال‌های وزارت در تبریز را به کار گرفت و آن را با مشاهداتش در سن‌پترزبورگ و ارزنةالروم درآمیخت و بنیان سازمانی منسجم و مخفی را برای کسب اخبار و فعالیت‌های اطلاعاتی گذاشت. به نوشته اسماعیل رائین، تشکیلات اطلاعاتی امیرکبیر که با عنوان شبکه «منهیان امیر» شناخته می‌شد، در ایالات چنان رعبی ایجاد کرده بود که هیچ‌کس جرئت نداشت دست از پا خطا کند. والیان همواره خود را معرض دید خفیه‌نویسان امیرکبیر می‌دیدند.

یکی از برجسته‌ترین اقدامات این تشکیلات، کشف توطئه بابی‌ها در تهران بود که می‌خواستند با هدایت «ملاعلی ترشیزی»، یکی از پیروان باب و البته حمایت چند شاهزاده فراری ساکن بغداد، شیرازه حکومت را از هم بپاشانند و شاه جوان را از اریکه قدرت فروکشند. اعتضادالسلطنه که در آن زمان مسئولیت وزارت داخله را داشت و باید امنیت را تأمین می‌کرد، کوچک‌ترین اطلاعی از این اقدام نداشت؛ اما امیر، به وسیله مأموران مخفی‌اش، هم توطئه را کشف کرد و هم محل اختفای ملاعلی ترشیزی را یافت و به وزیر اطلاع داد. دقیقاً نظیر همین جریان، در مورد سفارتخانه‌های خارجی، به خصوص سفارت روسیه تزاری و انگلیس، برقرار بود. امیر معتقد بود که آتش برخی از مشکلات عدیده کشور، از گور سفرای روس و انگلیس بلند می‌شود و کسب اطلاع از اقدامات و نقشه‌های آن ها، واجب‌تر از نانِ شب است. بر همین اساس، از هر فرصتی برای اجیر کردن افرادی که بتوانند در سفارتخانه‌ها فعالیت‌های اطلاعاتی داشته باشند، استفاده می‌کرد و یکی از این اقدامات امنیتی موفقیت‌آمیز، در سفارت روسیه تزاری رقم خورد.

مأمور مخفی ایران در سفارتخانه تزار

پیرمردی ایرانی، کارمند سفارت روسیه تزاری و درواقع، نایب غلامان سفارتخانه بود؛ البته این‌که سفارتخانه‌ها برای کاهش هزینه‌ها، از کشور مقصد کارمند استخدام کنند، طبیعی است؛ اما غیر طبیعی این است که آن فرد، به واسطه نفوذ و قدرت سفارت، خود را برتر از هموطنانش بداند و سعی در جلب اعتماد تامه کارگزاران دولت‌های بیگانه داشته باشد. اما پیرمرد کارمند سفارت روسیه تزاری، از این جور افراد بود؛ با دماغ پرباد به کاخ آمد و خواستار دیدار با صدراعظم شد؛ وقتی به او گفتند که امیر فعلاً مشغول رسیدگی به امور جاری مملکت است، سر و صدا راه انداخت که «من فرستاده سفیر روسیه‌ام» و مأموران را به باد ناسزا گرفت. امیر که با شنیدن صدای پیرمرد بیرون آمده بود، دستور داد به او سیلی بزنند و در اتاق مجاور باغ حبسش کنند. پس از پایان یافتن کار‌های روزمره، امیر که برای هواخوری از مقابل اتاق محل زندانی شدن پیرمرد می‌گذشت، او را دید. کارمند سفارت برخاست و تعظیم کرد. امیر به او گفت: از قیافه‌ات پیداست که ایرانی و مسلمانی؛ خجالت نمی‌کشی نوکری اجنبی را می‌کنی؟ پیرمرد شرح حال خود را گفت که شغلی جز این ندارد و برای معاشش، به آن محتاج است.

امیر لختی اندیشید و سپس گفت: چقدر از سفارت مواجب می‌گیری؟ پیرمرد گفت: ماهی دو تومان! امیر گفت: من ماهانه پنج تومان به تو می‌دهم، اما به شرطی که برای مملکت خودت کار کنی. پیرمرد پذیرفت و امیر به او گفت: کجا سکونت داری؟ پاسخ داد: در بازار تهران! امیر دوباره پرسید: فلان حاجی شالفروش بازاری را می‌شناسی؟ پیرمرد گفت: بله، اتفاقاً همسایه ماست! امیر لبخندی زد و ادامه داد: از امروز اخبار سفارت را به همان حاجی بده و حقوقت را هم از او بگیر، نیازی نیست این‌جا بیایی؛ حقوق سفارت هم نوشِ جانت! پیرمرد رفت و از آن روز به بعد، اخبار سفارت، هر روز صبح، کف دست امیرکبیر بود. بد نیست این شرایط را با شرایط چند سال قبل از صدارت میرزاتقی‌خان مقایسه کنیم؛ هنگامی که حاجی میرزا‌آقاسی، صدراعظم خرافاتی محمدشاه، در نامه‌ای به وی نوشت: «کمترین بنده خواسته تا عباس‌آباد بروم، اما به واسطه این‌که جناب وزیرمختار انگلیس تشریف خواهند آورد، نتوانستم بروم. نه بنده می‌میرم و نه آن‌ها دست می‌کشند ... حالا جناب وزیر مختار دولت انگلیس، منتظر این است که یکی از نوکر‌های متشخص در خانه شال و کلاه کرده، برود عذر بخواهد که چرا دیر مُلکِ ایران را تصرف کرده‌اند » هم او، در نامه دیگری به محمدشاه درباره نحوه تعامل سفرای روسیه تزاری با خودش می‌نویسد: «در ۹ سال، نهصد هزار تومان پول مرا دولت روسیه برده، علاوه بر املاک ایروان را ضبط کرده، علاوه هر وزیرمختار صدهزار نامربوط که به تون‌تابی نمی‌توان گفت، به من نوشته و گفته‌اند»

منبع: روزنامه خراسان

انتهای پیام/

برچسب ها: دانستنی ها ، خواندنی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۲۰ ۲۵ مهر ۱۳۹۸
خدا همه ی امیرکبیرهای زمانه را پیروز و سربلند کند و دشمنانشان رارسوا و نابود گرداند.