به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ساعت ۱۱ شامگاه ۲۸ مرداد امسال بود که زن جوانی در تماس با پلیس از یک سرقت مسلحانه ناموفق در خیابان ملاصدرا خبر داد و اعلام کرد شوهرش از سوی دزدان هدف گلوله قرار گرفته است.
بدین ترتیب تیمی از ماموران کلانتری ۱۴۵ در محل حاضر شده و پس از بررسیهای ابتدایی پرونده برای دستگیری سارق مسلح در اختیار ماموران اداره یکم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
تحقیقات جنایی
زن جوان در بازجوییها ادعا کرد که در حال پیاده شدن از خودروی سوزوکی شان بود که ناگهان مرد جوانی با تهدید تفنگ قصد سرقت کیف دستیام را داشت که شوهرم مانع سرقت شد و مرد عصبانی یک گلوله به سمت راست سینه شوهرم شلیک کرد و سوار بر خودروی پژو ۴۰۵ مشکی پا به فرار گذاشت.
تجسسهای پلیسی ادامه داشت که ماموران ساعت یک بامداد در جریان سرقت مسلحانه دیگری به همین شیوه از یک زن در منطقه سیدخندان قرار گرفتند.
کارآگاهان با توجه به سرنخهایی که از خودروی پژو ۴۰۵ به دست آورده بودند تجسسها و گشتهای پلیسی را آغاز کردند تا اینکه خودروی سارق مسلح در از سوی ماموران کلانتری ۱۲۶ تهرانپارس در اتوبان باقری مشاهده و دستور ایست برای راننده صادر شد.
راننده با سرعت پا به فرار گذاشت و پس از یک تعقیب و گریز پلیسی، دزد جوان خودرو را رها کرده و با پای پیاده توانست از دست ماموران فرار کند که در بررسی داخل خودرو یک تفنگ کلت با ۷ فشنگ جنگی، ۲ پوکه و یک چاقو و چند گوشی سرقتی به دست آوردند.
دستگیری سارق فراری
کارآگاهان با توجه به اطلاعات خودروی پژو توانستند صاحب خودرو را که پسر جوانی است شناسایی کنند، اما با توجه به فراری بودن وی ردیابیهای ادامه داشت تا اینکه روز ۲۷ شهریور مخفیگاه بابک در محدوده گلشهر شناسایی و متهم در حالی که سرگرم مصرف مواد مخدر بود دستگیر شد.
بابک در این مرحله ادعا کرد که سرقتهای از سوی یکی از دوستانش صورت گرفته و از ماجرای سرقت مسلحانه بی اطلاع است، این در حالی است که چند شاکی پرونده این سارق سابقه دار را شناسایی کرده اند.
گفتگو با سارق مسلح
بابک که ۱۰ سال و ۷ در زندان بوده و بهترین دروان زندگیاش را پشت میلههای زندان سپری کرده بعد از آزادی به ادعای خودش اسیر وسوسههای یک دوست شد و حالا به خاطر او دوباره به زندان افتاده و اصرار دارد که در ماجرای سرقتهای مسلحانه نقشی نداشته است.
سابقه داری؟
بله، ۱۸ ساله بودم که در یک باند ۱۳ نفره کیف قاپی فعالیت داشتم که مرا به عنوان سرکرده باند معرفی کردند و ۱۰ سال و ۷ ماه در زندان بودم.
از همدستانت خبر داری؟
نه، چون من سردسته شناخته شدم آنها پس از ۳ یا ۴ سال آزاد شدند.
چقدر پول به دست آوردی؟
هیچی، هر چه به دست آوردم خرج دختر، دوست و مواد کردم.
چقدر رد مال دادی؟
پدرم ۱۴۰ میلیون تومان رد مال داد تا آزاد شدم.
بعد از آزادی دوباره دزدی کردی؟
پدرم نانوا است و بعد از اینکه آزاد شدم در کنار مغازه اش یک مغازه جگرکی راه انداخت و ۵ ماه در آنجا کار میکردم تا اینکه سر و کله امیرحسین تو زندگیم باز شد.
امیرحسین؟!
بچه محل قدیمی بود و میدانست که از زندان آزاد شدم و چندبار به مغازهام آمد و به دنبال هم سلولیها و کسانیکه دنبال اسلحه بودند میگشت و مرا وسوسه کرد که خلاف کنیم.
پذیرفتی؟
ابتدا نه، فکر میکردم حرفهایش دروغ است تا اینکه با هم به یکی از شهرهای کرمانشاه رفتیم و امیرحسین در آنجا یک کلت کمری، شوکر، یک خشاب و ۵۰ گلوله جنگی و کلی مدارک جعلی که از قبل سفارش داده بود گرفت و با هم به تهران بازگشتیم.
بعد از سفر تصمیم به سرقت گرفتی؟
نه، قبل از اینکه به کرمانشاه برویم دوباره شروع به مصرف مواد مخدر شیشه کردم و به همین خاطر شبها به تنهایی دست به سرقت لوازم داخل خودرو میزدم.
چرا دوباره دزدی و مواد مخدر؟
امیرحسین میگفت همه از تو جلو زدند و خودم هم وقتی میدیدم برادرم که ۷ سال از من کوچکتر است صاحب زن و بچه و شغل است بهم ریختم به همین خاطر شروع به مصرف مواد کردم و اگر از حساب جگرکی، برای تامین هزینه مواد پول بر میداشتم خانواده ام متوجه میشدند به همین خاطر در هفته یک یا دوبار دست به سرقت لوازم داخل خودرو میزدم.
چه خودرهایی را هدف قرار میدادی؟
فقط پراید، با یک پیچ گوشتی در صندوق را باز میکردم.
چرا سرقت مسلحانه؟
من سرقت مسلحانه نکردم، یک روز در بلوار فرحزادی با چاقو و یک گلوله در ماشین بازی میکردم که یک خانم به عنوان سوار بر خودرویم شد و وقتی چاقو و گلوله را دید ترسید و پرسید چه میخواهی که گفتم مادرم مریض است، کمکم کن که خودش کیفش را انداخت صندلی جلو و سپس حلقه انگشتر و گوشی موبایلش را گذاشت و بعد النگو طلایش را که بعد فهمیدم بدل است در اختیارم گذاشت، باور کنید من تهدیدش نکردم.
سرقت مسلحانه را چه کسی انجام داد؟
تفنگ و خشاب داخل خودرو من جاساز شده بود، ساعت ۹ شب ۲۸ مرداد بود که امیرحسین دم خانه مان آمد و من، چون میهمان داشتیم نمیتوانستم از خانه بیرون بیایم که امیرحسین خواست سوئیچ خودرو را به او بدهم به همین خاطر سوئیچ را از پنجره به پایین انداختم و دیگر نمیدانم چه اتفاقی افتاد.
امیرحسین خودرو را بازگرداند؟
ساعت ۲ بامداد بود که امیرحسین زنگ زد و من جلوی در رفتم و ادعا کرد که پلیس او را تعقیب کرده و توانسته از دست پلیس فرار کند، اما خودرو را رها کرده و در اختیار پلیس است.
میدانستی سرقت مسلحانه انجام داده؟
قسم بخورم باور میکنید که من اطلاع نداشتم.
چه کردی؟
امیرحسین برای اینکه مشکلی پیش نیاید از من خواست تا از پدرم بخواهم که اعلام سرقت کنم تا پای من به ماجرا باز نشود.
اعلام سرقت کردی؟
پدرم را از خواب بیدار کردم و گفتم خودرو را سرقت کردند که با پلیس تماس گرفت، ولی وقتی پلیس به جلوی خانه آمد ماموران اعلام کردند که با خودروی شما در شهر زنجان سرقت کیف قاپی صورت گرفته است.
زنجان؟
بله، چند هفته قبل از این ماجراها من در زنجان با یک جوان به اسم محمد آشنا شدم و با هم دست به دزدی زدیم که سهمش را بالا کشیدم که محمد بعد از آن شماره پلاک خودرویم را به پلیس گزارش کرده و مادرش ادعا کرد که کیفش را به سرقت بردم به همین خاطر پلیس در تعقیب من بود.
فرار کردی؟
بعد از اینکه پدرم با ماموران به اداره پلیس رفت من به سراغ امیرحسین رفتم که او از من خواست ۲ قطعه عکس در اختیارش قرار دهم که مدارک جعلی درست کند و از کشور خارج شویم، حتی به من گفت بعد از خروج از کشور همه این اتفاقات را برای من جبران میکند.
جبران کرد؟
یک ماه آواره خیابانها بودم و از ترس اینکه دوباره دستگیر نشوم خانه هیچ دوست و آشنایی نمیرفتم و از امیرحسین هم خبری نبود تا اینکه به جلوی در خانه امیرحسین رفتم و از برادرش شماره موبایلش را گرفتم و با هم در پارک قرار گذاشتیم، داخل پارک امیرحسین ادعا کرد خودت خواستی و اگر صبر نکنی این کارها را برای خروج از کشور درست کند هرچه سرم بیاید مقصرش خودم هستم و در همین گفتگوها با هم درگیر شدیم و او و برادرانش مرا با تیزی زخمی کردند.
در این یکماه هزینه مواد و خوراک را از کجا میآوردی؟
از همان شبی که فراری شدم، امیرحسین برای اینکه ساکت باشم ۵ میلیون تومان پول به من داد.
چطور دستگیر شدی؟
در گوهردشت سرگرم مصرف مواد مخدر بودم که گشت کلانتری به سراغم آمد که پایپم را شکستم و پا به فرار گذاشتم که ۱۰۰ متر دویدم و نفسم بند آمد و خودم روی زمین نشستم که پلیس مرا دستگیر کرد.
از امیرحسین خبر داری؟
نه، او سرقت مسلحانه کرده و حتی نمیدانستم به یک نفر و یک خودرو تیراندازی کرده است.
چرا بعد از این همه سال زندان دوباره خلاف؟
امیرحسین مغزم را شست وسو داد و میگفت تو از همه عقب افتادی.
خانواده ات اطلاع دارند؟
من باعث بی آبرویی آنها شدم، من ۱۰ سال پدر و مادرم را از پشت یک شیشه میدیدم و حالا با این بلایی که امیرحسین سر من آورده کمر پدر و مادرم شکست.
پدر و مادرت پیگیر کارهای تو هستند؟
بله، پدرم بین من و دیگر فرزندانش فرق میگذارد و من برای آنها عزیزتر از همه هستم، ولی خودم را میکشم.
در زندان چه گذشت؟
۳ سال اول آنقدر برایم سخت بود که چندبار دست به خودکشی زدم، ولی بعد از اینکه زندانم را تغییر دادند با دوستان جدیدی آشنا شدم و با زندان کنار آمدم.
در پرونده قبلی به خاطر دختر دزدی کردی؟
بله، چون خرجی شان را میدادم.
عاشق شدی؟
بله، عاشق یکی از دخترها بودم.
از او خبر داری؟
او هم زندان است.
چرا؟
بعد از من با پسرهای دیگر در ارتباط بود و خلاف میکرد و بارها دستگیر شد.
بعد از آزادی دوباره دختر مورد علاقه ات را دیدی؟
به سراغم آمد، اما نپذیرفتمش.
چرا؟
چون یک بار از او ضربه خورده بودم و دیگر نمیخواستم تجربه کنم.
شنیدم قصد ازدواج داشتی؟
بعد از آزادی پدر و مادرم برای من خواستگاری رفتند و نامزد کردم، اما این اتفاقات افتاد.
آزاد شوی چه کار میکنی؟
اگر آزاد شوم، دیگر خلاف نمیکنم و همه اتفاقات این سالها را برای خانواده ام جبران میکنم.
برادرت هم اعتیاد دارد؟
نه، او پسر اوخوبی است، در خانواده مان حتی یک نفر هم قلیان نمیکشد و نخاله خانواده من بودم.
چرا؟
چون دوستان خلاف داشتم و موقعیت جغرافیایی خانه مان نیز بد بود که پدرم بعد از من خانه مان را عوض کرد که دیگر از دوستان خلافکار دور شوم.
امیر حسین را ببینی چه کار میکنی؟
به خدا او را میکشم، کمر خانواده ام را شکست، کمر خانواده اش را میشکنم.
به بعدش فکر کردی؟
دیگر مهم نیست که اعدام میشوم یا آبرویم میرود او زندگی ام را خراب کرد و پدرم و مادرم را عذاب داد و حالا آزادانه زندگی میکند در حالیکه من هیچ سرقت مسلحانهای نکردم.
بنا بر این گزارش، متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران اداره یکم پلیس آگاهی تهران قرار گرفته است و تجسسها برای دستگیری امیرحسین ادامه دارد.
منبع: رکنا
انتهای پیام/