کمال الدین شاهرخ عکاس پیشکسوت انقلاب و دفاع مقدس از خاطرات خود در حرفه عکاسی سخن گفت.
به گزارش خبرنگار حوزه تجسمی گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، هر سال ۲۸ مرداد (۱۹ آگوست) روز جهانی عکاسی توسط هنرمندان و عکاسان جشن گرفته میشود که در تقویم بسیاری از کشورهای جهان به عنوان روز جهانی عکاسی نامگذاری شده است. به مناسبت این روز و همچنین دهه مبارک ولایت که مناسک حج در این ایام انجام میشود، با استاد کمال الدین شاهرخ عکاس پیشکسوت انقلاب، استاد دانشگاه، عکاس هشت سال دفاع مقدس، برگزیده جشنوارههای ملی و بین المللی عکاسی، چهره ماندگار عکاسی حج و عتبات گفتوگو کردیم که در ادامه می خوانید:
فکر می کنم اگر در این دورانی که هستیم به عکاسی اشتیاق پیدا می کردم خیلی موضوع مهم و عجیبی نبود، اما در دورانی که به سمت عکاسی رفتم برای خودم هم جذاب بود و این جذابیت زمانی که در هیجانات روزهای انقلاب قرار گرفتم بیشتر هم شد. البته من قبل از انقلاب هم عکاسی می کردم، اما نه حرفهای بلکه به صورت آماتوری و تفننی؛ با شروع انقلاب حس کردم یک ارتباط خاصی با عکاسی پیدا کرده ام، به همین دلیل کارم را جهت دار کردم و در سالهای ۵۷ تا ۵۹ با کمترین تجهیزات و امکانات از تظاهرات و اتفاقهایی که پیش آمد عکس گرفتم.
بله، با شروع جنگ احساس کردم که باید مسیرم را مشخص کنم. به همین دلیل به سمت عکاسی حرفهای پیش رفتم. آن زمان تجهیزات و امکاناتم کاملتر شده بود و احساس می کردم که تجربه ام هم بیشتر شده و دیگر دغدغه کار کردن با دوربین را نداشتم. از اولین اتفاقهای جبههها عکاسی کردم؛ اما همچنان ضعف مسائل زیبایی شناختی را حس می کردم، زیرا تحصیلات آکادمیک عکاسی را پشت سر نگذاشته بودم.
خیر، اولین بار هم که به عنوان رزمنده به جبهه رفتم دوربین همراه داشتم؛ مانعی برایم وجود نداشت، زیرا شرایط را می دانستم و کاملا با محیط آشنا بودم به همین دلیل راحت میتوانستم عکاسی کنم. دشواری را تنها زمانی احساس می کردم که حس انسان دوستانه به سراغم میآمد و لازم بود که به مجروحین و... کمک کنم، این موضوع مرا از کارم وامیداشت. البته وقتی رزمندهها بودند و به داد زخمیها میرسیدند دیگر مشکلی نداشتیم. من در دفاع مقدس در متن موضوع زندگی کردم و از سال ۶۰ هم به صورت جدی به عنوان خبرنگار عکاس مشغول به کار بودم.
حس خیلی خوبی داشتم، زیرا در کانی مانگا با دوستانی در ارتباط بودم که یکی دو نفر از آنها به اسارت درآمدند، وقتی خبر رسید که اسرا آزاد و وارد ایران میشوند سریع خودم را با یکی دو نفر از عکاسان به منطقه رساندم و از ورود آنها عکاسی کردیم. حس بسیار خوبی داشتم، وقتی الان فکر می کنم دلیل از دست دادن برخی از صحنهها را همان شور و اشتیاق میدانم. دست خودم نبود، بازگشت دوستانی که امید به بازگشت و زنده ماندن نداشتند برایم بسیار شیرین و جذاب بود. ما آن روز به یاد ماندنی را عکاسی کردیم، اما خیلی از صحنهها و احساسها در قاب دوربین ما جا نمیگرفت.
در سالهای دفاع مقدس تا زمان ورود آزادگان، یک حسی داشتم و آن هم احساس تکلیف بود. یعنی برای خودم تکلیف می دانستم که به عنوان عکاس به جبههها بروم و سند تصویری تهیه کنم. عکاسی از عملیاتها و... براساس تکلیفی بود که احساس می کردم بر دوشم گذاشته اند. ما همیشه سعی میکردیم که اغلب اوقات در جبههها حضور داشته باشیم و اینطور نبود که گروهی از عکاسان در یک مقطع خاصی به جبهه رفته و عکاسی کنند. ما تنها زمانی در جبهه حضور نداشتیم که مجبور می شدیم بر گردیم تا فیلم ها را ظاهر کنیم.
ادعا نمی کنم که از تمام صحنهها و عملیاتها توانستم عکاسی کنم، اما سعی ام را کردم؛ خیلی از صحنهها را نه تنها من بلکه بسیاری از عکاسان نتوانستند آنطور که میخواستند ثبت کنند، زیرا منطقه بسیار وسیع بود و عکاسان کم و عکاسی هم مثل امروز فراگیر نشده بود. امروزه یکی از اتفاقاتی که در انقلاب دیجیتال شاهد هستیم فراگیر شدن عکاسی است که کمک شایانی به ثبت رویدادهای پیرامونی کرده است.
شاید قبل از آغاز عملیات این ترس وجود داشت، اما وقتی وارد درگیریها می شدی ترس از بین می رفت. به یاد دارم در عملیات آزادسازی خرمشهر وسط جاده سنگر زده بودند و ما آنجا قرار داشتیم؛هر لحظه ممکن بود مورد اصابت تیر و خمپاره قرار بگیریم. جای دیگری با بچههای صدا و سیما رفته بودیم که میگفتند اینجا دیگر آخر خط است، زیرا محاصره شده بودیم، به ما گفتند اگر میخواهید همین الان باید برگردید و اگر ماندید دیگر راه بازگشتی نیست. آنجا بود که دوربین را کنار گذاشتیم و اسلحه دست گرفتیم.
بله، برخی موارد حس می کردیم که اگر در دل صحنه بودیم میتوانستیم بهتر عکاسی کنیم، اما برخی از موارد مانند عملیاتها در شب باعث شده بود که در دل حادثه نباشیم.
وقتی به گذشته نگاه می کنم از حرفهای که انتخاب کردم پشیمان نیستم، سعی کردم مسیری را انتخاب کنم که خیلی تغییرش ندهم و از این شاخه به آن شاخه نپرم. در حال حاضر فقط نگران عکسهایی هستم که در آن دوران گرفتیم. این عکسها چه سرنوشتی دارند؟ چطور باید نگهداری شوند تا در آینده بتوان از آنها استفاده کرد؟ خیلی از این عکسها اسکن هم نشده اند و و شیوه صحیحی هم برای نگهداری آن اعمال نمیشود.
همیشه سعی کردم همراه با تجربه عکاسی، علوم روز آن را هم یاد بگیرم. همیشه میگویم که من همواره در حال آموختن هستم، زیرا عکاسی مملو از تنوع و پیشرفت است و پایانی ندارد. به همین دلیل همیشه برایم پویایی دارد و هیچ وقت نمیگویم دیگر کافیست. همچنان دوربین روی دوشم است، اینطور نیست که عکاسی را کنار بگذارم و فقط به تدریس و... مشغول شوم. اگر احساس کنم شخصی می تواند نکات جدید به من آموزش دهد، حتما به سراغ او می روم. در دوران دانشجویی هم ۷۰۰ارز تخصیصی که سالانه به دانشجویان می دادند را صرف خرید کتاب های عکاسی می کردم.
بله، جنگ باعث شد که عکاسی به سمت رشد حرکت کند. یکی از خصوصیاتی که دفاع مقدس داشت این بود که طیف جوان علاقهمند به عکاسی را به سمت خود کشید. بخشی از نیروهای جوان در دوران جنگ وارد گروههای مختلف در دفاع مقدس شدند و گروهی هم فعالیتهای هنری را پیش گرفتند.
مهمترین تفاوت، نگاه اعتقادی و ملی است؛ عکاسان ما به هدفشان اعتقاد داشتند. ما در دفاع مقدس حدود ۲۰۰ شهید عکاس داشتیم. در مقابل یک عکاس خارجی که با اصول حرفهای کارش را دنبال میکند حساب دو دو تا چهارتا را دارد، میخواهد همیشه برتر از بقیه باشد و به دنبال چاپ تصاویرش در مطبوعات و نشر آن در فضاهای اطلاع رسانی است، ولی عکاسان ما بدون هیچ چشمداشتی با اشتیاق و از خود گذشتگی در جبههها حاضر میشدند و دنبال این نبودند که آثارشان در مجلات خارجی و.. چاپ شود.
تفاوت دیگر این بود که برخی ازعکاسان خارجی تجربه شان در جنگ بیشتر از عکاسان ایرانی بود و همین نکته باعث میشد که تفاوتهایی در نگاه شان بوجود آورد.
برخی از عکاسان جنگ گلایه دارند که حمایت نشدند. به نظر شما چرا فعالیت آنان در حاشیه قرار گرفته است؟
این گلایه از بی مهریهای سیاست گذاران فرهنگی است که نگاهشان به دفاع مقدس و عکاسی جنگ نگاه مناسبتی است. بعد از چهل سال از عمر انقلاب اسلامی یک کتاب مکتوب که بتواند فرآیند مستند انقلاب را در ۴ دهه نشان بدهد، نداریم. نه اینکه بچهها کاری نکرده باشند، بلکه مورد حمایت قرار نگرفتند به قدری اتفاق در این چهار دهه رخ داده که فضا برای نمایش آنها کم است. خیلی از عکاسان در این چهل سال عکس هایشان دیده نشده، به عنوان مثال در چند دوره همایش ده روز با عکاسان در غرفه نمایشگاهی انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس مجموعههایی ارائه شده که تا به امروز این تصاویر به نمایش درنیامده بود.
این موارد ناشی از کوتاهی متولیان فرهنگی است چرا از ۱۰، ۱۲ هزار فریم عکسی که من از انقلاب و دفاع مقدس گرفتم تنها باید تعداد اندکی از آنها دیده شود؟ وقتی هم برای چاپ آثار و جلب مشارکت مراجعه میکنیم عنوان میکنند که این مسائل دغدغه ما نیست و کارهای مهمتری داریم. به همین دلیل نسل جدید از تاریخ تصویری این مملکت بی خبر است و عکسهایی که میتواند درک و باور پذیری این نسل را بالا ببرد در محاق باقی میماند.
پاسخ به این سوال خیلی سخت است، اگر بخواهم دهه اول عکاسی ام را با الان که تغییر عمدهای در نگاه و تجربه من به وجود آمده مقایسه کنم، تفاوتهای زیادی در مسیر باهم دارند.در اغلب عکسهای مناسک حج ارتباط معنوی وجود داشته است، ولی شاید این ارتباط در عکاسی جنگ وجود نداشته باشد البته اغلب فضاهای روحانی و حالتهای رزمندگان و عوامل موثر و عناصر تصویری تشکیل دهنده تصویر میتواند حالات معنوی را بوجود آورد و این بستگی به نگاه عکاس سوژه و مکان مورد نظر دارد.
کسی که در مسیر عکاسی دینی و آئینی قدم بردارد قابهایی را عکاسی میکند که تاثیرات معنوی آن باید برای مخاطب مشهود باشد البته عکاسی که در این حوزه عکاسی میکند باید برای تاثیر پذیری بیشتر خودساخته باشد تا انرژی مثبت عناصر تصویری و روح موضوع و معنایی آن به بیننده منتقل شود البته تصور می کنم این تاثیر پذیری زمانی اتفاق میافتد که در این مسیر خود ساخته باشد.
بله من در عکاسی دینی به نگاه و تقوای چشم اعتقاد دارم، اگر شخصی می خواهد در این حوزه از عکاسی فعالیت کند باید تفکر و اعتقادش را در تصاویرش منعکس کند و اگر قرار باشد تاثیرات تصویری که ناشی از تفکرات عکاس است را با عکسش به مخاطب منتقل کند باید خودش عامل به آن باشد. در برخی از تصاویر که مخاطب تحت تاثیر قرار می گیرد ناشی از همین حس است.
من همواره به این موضوع اشاره دارم که اگر قرار است عکاسی در حوزه عکاسی دینی آیینی فعالیت کند باید خیلی از ملاحظات را مد نظر داشته باشد تا به درجه خود ساختگی برسد.
در عکاسی حج سعی کردم به سمت صحنههایی بروم که قرار است بین فرد وحالتهای روحانی زائر بوجود آید، این هم مشخص نمیکند چه زمانی و کجا رخ می دهد. یک بار در حجر اسماعیل در طواف خانه خدا و یا سعی صفا مروه و یا در صحرای عرفات و یا در منا، اینها مکانهایی هستند که با حضور افراد معنا پیدا میکند از این رو باید همیشه آماده باشی تا در یک فرصت طلایی بدون اینکه حضورت مانع از این ارتباط روحانی باشد و به طور غیر محسوس بهترین صحنه را ثبت کنی.
بله، عکاسی سینما را دورهای با آقای حاتمی کیا تجربه کردم، و چند پروژه عکاسی تئاتر را هم در زمان دانشجویی انجام دادم. به نظرم باید در عکاسی نظاممند شویم، متاسفانه عکاسان ما امروزه این بی برنامگی را دارند که نظاممند نیستند، به خودشان اجازه می دهند در هر ژانری از عکاسی ورود پیدا کنند. عکاس باید توجه داشته باشد که در ژانر مشخص و مورد علاقه اش فعالیت کند در این صورت هم موفقیتشان تضمین میشود و هم چهارچوب منظمی پیدا میکنند.
البته یک بخشی به دلیل اوضاع اقتصادی است، اما بیشتر به دلیل جذابیت برخی از ژانرهای عکاسی است که آنها را تجربه کنند. البته در کشورهایی که مهد عکاسی است دارای چارچوب و نظاممند هستند و محدوده مشخصی دارند یعنی اگر عکاسی در حوزه پرتره کار میکند فقط همان مسیر را به صورت تخصصی ادامه می دهد، ولی عکاسان ما اینطور نیستند.
اولین تاثیر این بود که صبر و شکیبایی داشته باشم و تاثیرات روحی و احساسی بر من قالب نشود. در دفاع مقدس وقتی با سایر دوستان برای عکاسی می رفتیم، شرایطی پیش میآمد که دیگر دستشان به دوربین نمیرفت، و کاملا تحت تاثیر اتفاقات قرار میگرفتند خون، شهید و... دیگر نمیتوانستند کار کنند، این حس برای من هم وجود داشت، اما پس از یک دوره تمرکز بیشتری پیدا میکردیم و تا حدودی عادی میشد. البته در فاجعه منا شرایط کاملا فرق داشت. آنجا با افرادی مواجه می شدی که در اوج مظلومیت در حالی که نبض و نفس داشتند به دلیل تشنگی و گرما نمیتوانستی کمکشان کنی به دلیل اینکه زیر دست و پا از بین رفته بودند. صحنههایی که به شکل دیگری بارها و بارها در جبهه دیده بودم و عکاسی کرده بودم.تجارب گذشته به من کمک کرد عکاسی در کشوری که عکسبرداری در آن ممنوع بود را بدون ترس انجام بدهم اگرچه ممکن بود عواقب غیر قابل پیش بینی برای من اتفاق بیفتد اما اگر آن تصاویر را نمیگرفتم قطعا امروز شرمنده وجدان خودم بودم.
من در آن فاجعه به این موضوع توجه داشتم که همه این اتفاقات باید مستند شود، به همین دلیل از اولین ساعات وقوع این فاجعه تا یک هفته به طور مداوم در آن منطقه حضور و عکاسی میکردم و از تمام اتفاقات اصلی و حاشیهای تا محل نگهداری جنازهها رفتم و به صورت پنهانی عکاسی کردم.
شاید تنها عکاسی بودم که به صورت حرفهای این تصاویر را تهیه کردم البته حجاجی هم بودند که با گوشی تلفن همراهشان از صحنههای فاجعه منا عکس و فیلم گرفتند.
البته بخشی از آثار در این کتاب به چاپ رسید و بخشی را به دلیل تاثیرات منفی و تالمات روحی منتشر نکردیم. اما سعی کردم روایتی از صبح فاجعه تا پایان انتقال پیکر شهدا به ایران و حواشی بعد از آن را به تصویر بکشم. متاسفانه این فاجعه هم مثل خیلی از اتفاقاتی که در طول سالهای گذشته رخ داد به فراموشی سپرده شد، منا هم فراموش شد.
به نظرم هر علمی یک چارچوبی دارد که باید آن را یاد بگیریم، ما هم ابتدای سالهای دانشجویی فکر میکردیم که کلاسها هیچ تاثیری در روند فعالیتمان ندارد، اما نکات خاص که در هیچ کتابی نبود و فقط تجربه استاد بود را در همان کلاسها یاد گرفتیم. ساختار اولیه یک رشته را غیر از کلاسهای آکادمیک در جای دیگری نمی توان فرا گرفت. البته الان برخی از افراد با مطالعه و کسب تجربه دانستههای خود را به روز میکنند و بر آگاهی خود میافزایند.
ساماندهی و تدوین سرفصلهای آموزشی یکی از مهمترین مسائلی است که امروزه باید در مراکز آموزشی به آن توجه کرد، زیرا هر مرکز آموزشی و دانشگاهی سرفصلهای آموزشی جداگانهای دارد. از دیگر مسائل، تدوین تاریخ عکاسی ایران است که آن را هنوز انجام نداده ایم، موضوع بعدی جمع آوری آثار و تاسیس موزه عکاسی ایران است که باید جریان سازی شود. خلا این موزه برای نگهداری آثار فاخر عکاسی و عکاسان به شدت حس میشود.
امیدوارم با همفکری و مساعدت تمام افرادی که سالها در زمینه رشد توسعه و آموزش هنر عکاسی و ثبت حافظه تاریخی این مملکت تلاش میکنند شاهد شکوفایی و به ثمر نشستن روزافزون آن باشیم.
گفت و گو از زهرا علیزاده
انتهای پیام/