به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، تطبیق آموزههای قرآن با علم جدید، اکتفای به قرآن، اندیشه بازگشت، اصالت اجتهاد و رد تقلید، تاکید بر «توحید»، مبارزه با مناسک دینی، تعامل با قدرت، همکاری با قدرتهای استبدادی و استعماری و احداث «موسسه» و «نهاد» از جمله اصول جریان موسوم به اندیشهگران اصلاحی بود. در این میان بنیادیترین و هسته مرکزی اندیشه اصلاحی، «اتحاد» و «احیا» بود؛ اتحاد اقوام و مذاهب اسلامی در برابر استعمار جهت احیا مجد و عظمت اسلام.
اندیشه اصلاحی و اصول آن در نقاط مختلف جهان اسلام یکسان توزیع نشد. هر خطهای از قلمرو اسلامی با توجه به تنوع قومی، مذهبی و ساختار اجتماعی خود بر مولفه یا اصولی خاص از مبانی اندیشه اصلاحی تاکید داشتند. آنها با توجه به علقههای کلامی و مذهبی برخی از بنیانهای اصلاحی را اخذ و برخی را طرد کردند. به این ترتیب اندیشه اصلاحی در طیفهای بسیار متفاوتی جلوهکرده و قائلان به آن از نظر نقش اجتماعی طیف وسیعی از تجددطلب و تجدیدنظرطلب تا بنیادگرا را تشکیل دادند.
هند و مصر سرچشمههای اندیشه اصلاحی
اندیشه اصلاحی در هند آغاز شد. از جمله عوامل ظهور این اندیشه در هند، استعمار بریتانیا در این سرزمین بود. هند اولین و تنها سرزمینی نبود که چهره خشن استعمار را دیده بود. اما این خطه از آبادترین و در زمان خود پیشرفتهترین جوامع اسلامی بود؛ بنابراین سطح آگاهی وسیع و عمیقی در آن وجود داشت. در سالهای ابتدایی قرن هجدهم، شاه عبدالعزیز دهلوی و شاه، ولی الله دهلوی نخستین گامهای اصلاحگری در هند را برداشتند. این دو روحانی نامدار نخستین کسانی بودند که در راه بیداری مسلمانان هند و بسیج آنها علیه سلطه انگلیس کوشیدند.
شاه، ولی الله علت افول قدرت مسلمانان هند را نتیجه دوری از سرشت واقعی اسلام میدید و خواستار تمسک به اسلام راستین و پایاندادن به اختلاف میان مسلمانان شد. او برای آشنا ساختن مسلمانان به منابع اصیل اسلامی قرآن را به زبان فارسی ترجمه کرد. همچنین یکی از پسرانش به نام شاهعبدالعزیز نیز قرآن را به زبان اردو ترجمه و راه پدر را ادامه داد. سیداحمد برلوی که روحانی برجسته و جزو شاگردان شاه عبدالعزیز بود فتوای جهاد علیه استعمار بریتانیا را صادر کرد. نسل اول نخبگان اصلاحی و جریانی که این حرکت را در جهان اسلام رهبری کردند رویکرد ضد استعماری علنی و شدیدی داشتند تا جایی که میتوان عامل ایجاد چنین جریانی در جهان اسلام را مبارزه با استعمار دانست. اینکه چند دهه بعد برخی از نخبگان اصلاحی هند نظیر سرسیداحمدخان از چنین رویکرد غافلشده و طیفهای دیگری را ایجاد کردند، اما این جریان (ضد استعماری) همواره به مثابه یک جریان اصیل در اندیشه اصلاحی حائز اهمیت است.
اگر هند سرچشمه و مبدأ اندیشه اصلاحی در جهان اسلام بود، مصر این اندیشه و فرهنگ آن را به بلوغ رساند. وضعیت جغرافیایی و ارتباطی مصر آن را به محل تلاقی جهان اسلام و غرب قرار داده و از این طریق نخستین اندیشههای سیاسی و اجتماعی از دروازه مصر به جهان اسلام وارد میشد. مصر تحت سلطه عثمانی بود و این دولت بدونواسطه و در سطوح مختلف با تمدن و تجدد غربی در ارتباط بود. از سوی دیگر زمینههای علمی بازمانده از عصر فاطمیان و ممالیک در این خطه از جهان اسلام ظرفیت مناسب برای رشد و تکثر جریانهای اصلاحی را ایجاد کرد. الازهر میراث چنین سابقه تاریخیای است. ظهور و تکثر جریانهای اصلاحی مصر با شدتگرفتن استعمار در این سرزمین روبهرشد نهاد. بهعبارت دیگر استعمار در اینجا همچون هند واکنش مسلمانان را برانگیخت و به تأملات اصلاحی و مولفههای آن به مثابه ظهورانگیزههای مقاومت در برابر استعمار خودنمایی کرد؛ بنابراین مصر که در این دوره بخشی از قلمرو عثمانی محسوب میشد محمل روشنفکرترین جریانهای اصلاحی تا بنیادگراترین و افراطیترین جریانهای سلفی اصلاحی بود.
با توجه به توضیح فوق، شرق اسلامی تحت تاثیر هند و غرب اسلامی تحت نفوذ قرائت مصری از اندیشه اصلاحی بود. در این میان و با رشد صنعت چاپ برخی از جریانهای شرق جهان اسلام با تفسیر گروهها و جریانهای مصری از اندیشه اصلاحی آشنا شده و تحت تاثیر آن قرار گرفتند، اما در یک غفلت تاریخی تعریف و تفسیر هندی از اصلاحطلبی که مبنای آن اتحاد و احیا با رویکرد مبارزه با استعمار بود، مورد کمتوجهی قرار گرفت و قرائت مصری اندیشه اصلاحی که بیشتر بر پیرایش اندیشه دینی و مبارزه با مناسک استوار بود مورد توجه قرار گرفت. تا جایی که هند را نیز مسخر خود کرد.بنابراین آرای سیدجمالالدین اسدآبادی و محمد عبده بیشتر مورد توجه قرار گرفت و در گام بعد شاگرد آنها محمد رشیدرضا توجه نخبگان اصلاحی جهان اسلام را به خود جلب کرد. (۴)
اولین و مهمترین جریان برآمده از اندیشه اصلاحی در جهان اسلام همان اصلاحطلبی اصیل است که در آرا و عملکرد ضد استعماری و ضد استبدادی نخبگان آن در هند مشهود است. جریانی که توانست مقاومتهای شایان توجهی در برابر استعمار از خود نشان دهند و میراث رویکرد ضد استعماری خود را در سیره و عملکرد علمای اسلامی و شیعیان نهادینه کند. همانطور که قبلا هم اشاره شد در ادامه جریان اندیشه اصلاحی مولفهها و رویکردهایی به خود گرفت که در عمل بیش از آنکه استعمار و دشمن خارجی را مورد انتقاد و تخاصم قرار دهد، دین و دینداران داخلی را مورد هجمه قرار داد. این روند چنان عمده شد و تدام یافت که اندیشه اصلاحی را از مسیر اصلیاش خارج کرد. در ادامه به تعدادی از جریانهای مورد نظر که بهنوعی در قلب مفهوم «اصلاح» نقش داشته و محصول این انشعابند اشاره خواهد شد.
هر چه از زمان ظهور اندیشه اصلاحی میگذشت و هرچه این اندیشه به خطههای دیگر جهان اسلام گسترش مییافت دچار نحلهها، گرایشهای متفاوت و متضادی میشد. در این میان بازیگری استعمار را باید درنظر گرفت. درواقع اگرچه روند اندیشه اصلاحی بهسوی تکثر، تنوع و تضاد حرکت میکرد، اما نیروهای استعماری به برخی از این گرایشها جهت گسترش کمک کردند. «بابیگری» و «وهابیگری» از جمله جریانهایی است که ضمن انحراف از اندیشه اصلاحی با یاری نیروهای استعمار ایجاد شده و مورد حمایت آنان قرار گرفتند. با توجه به این نکته از جمله مسیرهای انحراف در اندیشه اصلاحی، ایجاد فرقههای آخرالزمانی در مذاهب اسلامی بود. خاصه در میان شیعیان و صوفیان که ظرفیت انگارهگرایی نیز داشتند، این مهم بیشتر ظهور یافت. اما فرقهگرایی صرفا در این مذاهب و نحلهها متوقف نماند و همانطور که اشاره شد با تاسیس جنبش «وهابیگری»، اهل سنت نیز از انحرافات در مسیر اندیشه اصلاحی در امان نماند.
بنیادگرایی و سلفیسم، گرایش دیگری از اندیشه اصلاحی در دوره معاصر است. اگرچه برخی ریشه این تفکر را در تأملات حنابله قرون میانه جستوجو میکنند، اما به واقع سلفیسم بیش از آنکه حاصل تأمل در آثار ابنتیمیه باشد، محصول انحراف از اندیشه اصلاحی است. محمد رشیدرضا سرسلسله این جریان گرچه شاگردی محمد عبده و سیدجمال را در کارنامه خود داشت، اما دیدگاه این جریان از ضرورت مبارزه با استعمار و استبداد به مبارزه با عقاید گردش کرد. به این معنا مبارزه با استعمار به محاق رفت و مبارزه با بددینی، مناسکگرایی و دیگر مظاهر دینداری عامه ضرورت پیدا کرد. در چنین شرایطی استعمارگران موقعیت را برای گسترش نفوذ خود در ممالک اسلامی فراهم دیدند و سلطه استعمار بیش از پیش عیان و عریان شد. بهعبارتدیگر در زمانی که جریانهای سلفی درصدد گسترش مبارزات و فعالیتهای خود در درون مرزهای اسلامی برای مقابله با «بدعت» بودند، فرصت مناسب برای گسترش نفوذ و سلطه استعمار مهیا شد. این امر در روزگار کنونی نیز مشهود است.
اندیشه اصلاحی بعد از انحراف از بنیانهای خود بر اسلوبهای سلفیسم هم پایبند نماند. تشکیل حزب بعث، جریان ناصریسم و نهضتهای سوسیالیستی و مارکسیستی جهان عرب، جریان جدیدی را در تاریخ اندیشه و عمل اصلاحی جهان اسلام رقم زد. نهضتهای مورد نظر رویکردی متضاد با سلفیسم اخذ کردند. به این معنا که اگر سلفیسم توجه بیشتری را معطوف به نقد درونی، دینی و بنیانهای معرفت دینی میکرد، نهضتهای قومی و عربی این نقدها را وانهاده و مبارزه با امپریالیسم و قدرتهای تحت نفوذ آن را در دستور کار خود قرار دادند. آنان نیز مانند دیگر جریانهای اصلاحی به سنت و منابع اسلامی نگاه داشتند، اما شیوه و اسلوبشان برای مبارزه برگرفته از مبانی اومانیستی بود. «وحدت» مفهومی بود که آنها از اندیشه اصلاحی وام گرفته بودند و با قلب مفهومی آن درصدد ایجاد دولت یکپارچه عرب بودند. عدم توجه به مبانی اسلامی و معرفتشناسی اسلامی باعث شد حزب بعث و جریانهای مارکسیستی و سوسیالیستی عرب در مناقشه و معرکه شرق و غرب بین شوروی و آمریکا، در عمل به عملههای شوروی بدل شده و در جهت منافع آن عمل کنند.
ایران درکنار دیگر جوامع اسلامی نمیتوانست از چنین وضعیتی بینصیب بماند. ارتباط با هند و همسایگی با عثمانی و در ادامه ارتباط با نخبگان مصر، ایران را در معرض اندیشه اصلاحی قرار داد. بهعبارتدیگر ایران از هر دو جریان هندی و مصری اندیشه اصلاحی تاثیر پذیرفت. منورالفکرها عصر مشروطه این مراوده را تسهیل کردند. اساسا نقش ایرانیان در اندیشه اصلاحی از مهمترین نخبه اصلاحی جهان اسلام نمایان میشود. سیدجمال اسدآبادی مهمترین اندیشمند و نخبه اصلاحی ایرانی بود و بخش مهمی از توان و تلاش خود را برای احیای اسلام در ایران صرف کرد. اما سیدجمال هرچه در جهان اسلام و خارج از مرزهای ایران موفق بود در ایران و جغرافیای شیعه کارنامه موفقی نداشت. در اینجا درصدد آسیبشناسی رویکرد نظری و عملی سیدجمال نیستیم، ولی بخشی از اندیشه سید در نقد عقاید شیعه در ادامه دستاویز فرقهها و گروههای ضد شیعه برای خارجکردن آموزههای این مذهب از قاموس اسلام شد. تقریبا همه انشعابهای اندیشه اصلاحی در جهان اسلام در ایران تجربه شد. فرقههای نوظهور، سلفیسم، رویکردهای مادی، همه و همه در ایران تجربه شدند. در این میان جریان اندیشه اصلاحی در ایران را میتوان به دو جریان کلی -تجدیدنظرطلبی و اسلام سیاسی- که طیفهای متنوعی دارد، تقسیم کرد.
تجدیدنظرطلبی جریانی در تاریخ معاصر جوامع اسلامی است که از افراط در مولفههای عقلمحورانه اندیشه اصلاحی برآمده است. تجدیدنظرطلبان جریانی بودند که با تاکید افراطی و صرف بر برخی از اصول اصلاحی درصدد پیرایش دین از آنچه آن را خرافات میانگاشتند، تلاش کرده و شعائر و مناسک دینی را مورد هجمه قرار دادند. فصول مشترک بسیاری بین آنها و جریانهای سلفی وجود دارد: عقلگرایی افراطی، علم باوری، خرافهستیزی و آرمانانگاری عصر نخستین اسلامی از جمله اصول مشترک بین آنهاست. شیخهادی نجم آبادی، سیداسدالله خرقانی و شریعت سنگلجی نخبگان جریان موسوم به تجددنظرطلب هستند که تداوم این جریان به نحلههای دیگری نظیر قرآنیان یا جریان قرآنبسندگی نیز رسید. میرزایوسف شعار و سیدمصطفی طباطبایی پرچمدار جریان مورد نظر هستند. جریانهای روشنفکری دینی و نواندیشان دینی بهنحوی در تداوم این جریان قرار میگیرند.
با وجود این گرایشها و انحرافهای تفکر اصلاحی بهمثابه اندیشهای مقاوم و دارای ریشههای عمیق در فرهنگ اسلامی به حیات خود ادامه داد تا در جریان اسلام سیاسی نمود یافت. تفکر اسلام سیاسی در دوران معاصر فرزند مشروع اندیشه اصلاحی است. اسلامی سیاسی تقریبا با همه مولفههای اندیشه اصلاحی وفادار ماند و حاضر به عدول از بنیانهای معرفت اسلامی نشد. ریشه این جریان در اندیشه سیاسی شیعه به ادوار گذشته و اساسا به مقوله امامت برمیگردد. ایران دهه ۱۳۲۰ شمسی به بعد زهدان این فرزند خلف اندیشه اصلاحی بود. نخبگان این جریان بهشدت تحت تاثیر قرائت هندی اندیشه اصلاحی بودند. اساس تفکر این جریان طرح اسلام بهصورت مسلکی اجتماعی و دارای اصولی منسجم و یک آهنگ و ناظر بر زندگی جمعی انسانها بود. (۹) همچنین قائلبودن به ظرفیت اسلام برای حکومتداری و ارائه برنامه سیاسی است. در این جریان امام خمینی (ره) توانست با رساله ولایت فقیه (حکومت اسلامی) طرح بنیادی و مدون این جریان را به نگارش درآورد. انقلاب اسلامی ایران محصول یک بیداری بود که جریان اسلامی از چند دهه قبل در تکاپوی آن بود. با تداوم انقلاب اسلامی و صدور مولفههای آن، بیداری اسلامی، اسلامگرایی در منطقه، جهان اسلام و خارج از دارالاسلام نیز نمود یافت.
حاصل سخن
اندیشه اصلاحی در هند ظهور و در مصر تداوم یافت. این اندیشه از زمان ظهور تاکنون فراز و فرود بسیاری را طی کرده است. از انحراف و عصیان علیه خود تا بازسازی و بازخوانی بنیادین، با وجود این اندیشه اصلاحی راه خود را ادامه داد تا در روزگار کنونی بیداری ملل مسلمان را رقم بزند. گو اینکه هند و نخبگان اصلاحی آن مورد توجه اندیشهورزان و نخبگان اصلاحی ایران بوده است، اما واقعیت آن است که در ایران، اندیشه اصلاحی بیش از آنکه وامدار تأملات هندی باشد، شیفته قرائت مصری از اندیشه اصلاحی بوده است. این روند ادامه داشت تا آنکه جریانی در حوزه شیعی شکل گرفت که بین دو رویکرد هندی و مصری، اندیشه اصلاحی تجمیع صورت داده و اندیشه اصلاحی شیعی را ایجاد کردند. جریانی که به اسلام سیاسی مشهور شد.
اسلامسیاسی و تجدیدنظرطلبی دو نمود از مظاهر اصلی اندیشه اصلاحی در ایران است. همانطور که قائلین به اسلام سیاسی دارای طیف هستند، تجدیدنظرطلبان نیز طیف دارند. تجدیدنظرطلبی و اسلام سیاسی بهمثابه دو جریان منشعب از اندیشه اصلاحی که یکی از آرمان و بنیانهای اصلاحی عدول کرد و جریان با حفظ اصول اصلاحی در صدد تمدنسازی اسلامی برآمده، اکنون و در روزگاری که اسلام سیاسی به موفقیتهای بسیاری در راستای اهداف خود رسیده، کماکان رقابت و منازعه بین خود را دارند. مناقشه بر سر آن است که دنیای جدید چه نسبتی با آموزههای اسلامی دارد.
در عصر حاضر اسلامگرایی به یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین ایدئولوژیهای سیاسی و همچنین قدرتمندترین جنبشهای تغییرطلب در جهان بدل شده است. (۱۰) اسلامگرایی مورد نظر، محصول انقلاب اسلامی است. بهعبارتدیگر انقلاب اسلامی بازگشت اندیشه اصلاحی به بنیانهای معرفتی خود است. جریانی که رویکرد مبارزه با استعمار نوین و فرانو را دارد و از سوی دیگر احیای تمدن اسلام را برنامهریزی میکند. در این میان جمهوری اسلامی اگرچه به عصر نبوت بهمثابه جامعهای الگو نظر دارد، اما آرمانشهر انقلاب اسلامی برخلاف طیفهای مختلف تجدیدنظرطلب و سلفی در گذشته نیست، بلکه در آینده و در جامعه مهدوی است. در عصر انقلاب اسلامی، اما اتفاق دیگری نیز افتاد و آن ظهور جریانهای اصلاحطلب روبهروی گفتمان رسمی قدرت بود. در این عرصه جریانهای مختلف معرفتی و اجتماعی بهظهور رسیدند که اگرچه بر بنیانهای اندیشه اصلاحی تاکید داشتند، اما تفسیر و تأویلی متفاوت بلکه متضاد با گفتمان قدرت ارائه دادند. این جریانهای در قالب روشنفکری دینی، نواندیشی دینی و... تداوم حیات دارند. در مطالب آینده به معرفی و نقد این جریانها خواهم پرداخت.
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/