به گزارش خبرنگار حوزه تجسمی گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، امیرحسین آقامیری متولد سال ۱۳۵۰ است.او کارشناسی نقاشی را از دانشگاه سوره گرفت و هم اکنون مدرس نقاشی ایرانی و تذهیب در دانشگاهها و آموزشگاهای کشور است.او در بیش از ۳۰ نمایشگاه گروهی و انفرادی ملی و بین المللی شرکت کرده است.
آقامیری طی سالهای فعالیت هنری خود جوایزی از جمله برگزیده نخست دوسالانههای دوم، چهارم، پنجم، ششم وهفتم نقاشی ایرانی- تهران، برگزیده نخست نمایشگاههای بین المللی دهم، یازدهم، دوازدهم وسیزدهم قرآن کریم- تهران، برگزیده نخست جشنواره فرهنگی هنری عمره دانشجویی دانشگاه تهران ۱۳۸۰، برگزیده نخست جشنواره شمس در آیینه شمسه و نگارههای معنوی –موزه امام علی ۱۳۸۳، برگزیده نخست دومین دوسالانه جشنواره هنرهای تجسمی دانشجویان کشور ۱۳۷۴ و برگزیده نخست اولین جشنواره هنرهای سنتی جوانان کشور فرهنگستان هنر را کسب کرده است.
بیشتر بخوانید: ناگفتههای هنرمندی که هنر را به تدریس انگلیسی ترجیح داد
این نقاش نام آشنا، هنرمندی است که با موضوعات قرآنی خلق اثر میکند. داستان ذبح حضرت اسماعیل (ع) توسط پدرش حضرت ابراهیم (ع) یکی از قصههای قرآنی است که با دستان توانمند او به تصویر کشیده شده است.
در عید سعید قربان گفت و گویی با استاد امیرحسین آقامیری داشتیم که متن آن را در زیر میخوانید:
یک بحث علاقه و یک بحث هم عشق است، این علاقه ممکن است برای همه ایجاد شود مخصوصا خانواده ما که در محیط هنری هم بودیم، اما عشق مهمتر از علاقه است، علاقه ممکن است تاریخ انقضاء داشته باشد، اما اگر عشق واقعی در یک چیز جریان داشته باشد دیگر نمی توان از آن دست برداشت. عشق باعث میشود در شرایطی که هیچ حمایتی از انسان نمی شود و حتی نیروهای زیادی هم مقابل آن قرار می گیرند، ایستادگی کرده و از سدهای بزرگ عبور کند. در خانواده نگارگر، من به این رشته علاقهمند شدم اما عشق موجب ماندگاری و ادامه مسیرم شد.
در این چند سالی که ما کار کردیم کوچکترین حمایتی از نگارگری نشد، مخصوصا در دهه اخیر که کاملا اقبال نگارگری از بین رفته و دولت هم هیچ توجهی به آن ندارد؛ این هنر اصیل ایرانی که ریشه در عرفان، فرهنگ و دین ما دارد به حاشیه رانده شده است. در این سالها مسئولان بیشتر هنرهای مدرن و نوگرا که از غرب وارد میشوند را حمایت میکنند.
این سوال را یک روز از یکی از استادانم در دانشگاه پرسیدم، او پاسخ داد «سرمایه داری»؛ یعنی با پولهای هنگفت مسیر هنرمندان را تغییر میدهند، همانطور که امروزه هم میبینید به یک اثری که نه محتوای خاصی دارد، نه زمان طولانی برای خلق آن صرف شده و نه متریال خاصی دارد صدها هزار دلار پول میدهند، این قضیه بودار است به عبارتی با پول همه چیز را می خرند.
قیمت آدمها فرق میکند، برخی به هیچ قیمتی هنر ارزشی و بومی خود را نمیفروشند، اما برخی به گرمی از این سیاستها استقبال میکنند، یعنی هنر ارزشی خود را کنار میگذارند و به دنبال هنر وارداتی میروند. در نتیجه میبینیم که امروزه زشتی جای زیبایی را گرفته است، هنر، رحمانیت خود را از دست داده، در هنر شیطان حاکم است و دیگر بحث کمالات و اخلاقیات مطرح نیست.
من از سال ۷۳ نگارگری آثار قرآنی را شروع کردم، قبل از آن به اشعار خیام علاقه داشتم و آنها را کار می کردم، زیرا این اشعار انسان را به تفکر وامی دارد که از کجا آمده و به کجا می رود؟ علت شب و روز چیست؟ علت زندگی چیست و... این اشعار هم در قالب نگارگری خوب درمی آمد و هم رسالت اصلی هنر که کمال است برای من مهم بود.
مدتی بعد از آن یک کار قرآنی خلق کردم، تصویرگری موضوعات قرآنی برایم جالب بود و از طرفی تا آن زمان هم قصههای قرآنی در نگارگری ما کار نشده بود. اولین کارم هم به قیامت اشاره میکرد، تقریبا ۲ یا ۳ بار آن را کشیدم تا اینکه نهایی شد و در دوسالانه هم مقام اول را کسب کرد.
۲ بار این داستان را کار کرده ام که یکی از آنها سیاه قلم است البته این داستان را خود غربیها هم تصویر کرده اند، اما نه به گونهای که در قرآن بیان شده است بلکه به صورتیکه حضرت اسماعیل (ع) در مقابل حضرت ابراهیم (ع) قرار گرفته، یعنی گویا او راضی به این داستان نیست، اما قرآن میفرماید که حضرت اسماعیل (ع) پشتش به حضرت ابراهیم (ع) بوده است، یعنی قلبا آمادگی اجرای این دستور الهی را داشته و حتی حضرت هاجر (س) هم این تصمیم را میپذیرد. من در اثر دوم، این داستان را با جزئیات و براساس فرمایشات خداوند در قرآن کریم تصویر کرده ام.
هنر آینه درون انسان است، هنرمند تنها کسی است که نمی تواند درونیات خودش را پنهان کند، من معتقدم که اگر می خواهم کار مذهبی و احساسی داشته باشم باید خودم هم مذهبی باشم. هنرمند نمی تواند شعاری کار کند، زیرا در این صورت مخاطب از کارش لذت نمی برد. به طور مثال کسی می تواند کار عاشورایی خوب بسازد که در مجالس امام حسین (ع) هم شرکت کند.
همانطور که امام حسین (ع) نماز اول وقتش را در عاشورا ترک نکرد نماز هنرمند هم باید اول وقت باشد، باید ارتباطش با خداوند نزدیک و قوی باشد تا بتواند موضوعات مذهبی را بکشد. نقاشهای زیادی را دیده ام که در تکنیک بسیار توانمند هستند، اما وقتی میخواهند آثار مذهبی کار کنند میانه راه میمانند، البته با دیدن اثرشان هم نه تنها احساس خوبی به آدم دست نمی دهد بلکه حس می کنیم این تابلو را کسی تصویر کرده که هیچ ارتباطی به موضوعش ندارد.
البته بخشی از کارهایی که ما خلق میکنیم الهام است، به طور مثال تعدادی از کارهایی که من انجام داده ام و دیگران هم پسندیده اند واقعا کار من نبود و بخش عمدهای الهام میشود.
هیچ جا؛ الان اقتصاد هنر فقط در حوزه هنر نوگراست، کسی سراغ نگارگرها نمیآید. یکی دو حراج هم قبلا برگزار شد که بعد از مراسم کارها را برگرداندند، نمیدانم داستانشان چه بود، اما گفتند خریدارها پشیمان شده اند.
خیر، مثلا در جشنواره هنرهای تجسمی فجر که باید ماحصل هنرهای ارزشی و انقلابی ما را به نمایش بگذارد در این سه، چهار سال اخیر بخش نگارگری را به سمت نگاه نوگرا برده اند، یعنی بخش نگارگری دارد، اما میگویند هنر نگارگری که در زمینه هنر نوگرا باشد را میپذیریم. شما بگویید با این شرایط ما هنرمندان نگارگر باید چکار کنیم؟ این سیاست گذاری جشنواره خیلی فاجعه است، در حال حاضر من که برگزیده سه دوره جشنواره فجر بودم، تذهیب و نگارگری را هم تلفیق کرده و به شیوه خودم کار می کنم، نمیتوانم در فجر باشم، زیرا به من میگویند کار جدیدی انجام نداده ای.
مردم را نمی توان معیار قرار داد زیرا در چند سال اخیر، فرهنگی در مملکت ما رایج شده که پول حرف اول را می زند. ما آینده نگری نداشتیم و فقط امروزمان را دیدیم. مدیریتهای غلط ذائقه مردم را ضعیف کرده است. در جامعه امروز کسی که هنرمند است ارزشی ندارد. در صورتیکه هنر، فرهنگ را می سازد.
کشوری که دارای فرهنگ باشد در تکنولوژی، ورزش و... هم پیشرفت میکند، در جوامع غربی مدل ماشین و منزل، یک هنرمند را شاخص نمی کند بلکه کارش او را شاخص میکند اما در جامعه ما برعکس است. وقتی بودجه موزهها را قطع میکنند یعنی هنر برای مسئولان دغدغه نیست. تنها عشق، ایمان و یقین به ارزشهای هنری است که هنرمندان را در این شرایط حفظ کرده است.
این کار را کرده است، وقتی میگویند که خود کلمه تذهیب عربی است یعنی مالکیت آن را به دست گرفته اند. حالا مسئولان ما تازه به این فکر افتاده اند که اسم این هنر را زرنگاره بگذارند. با تغییر اسم که اتفاقی نمیافتد؛ گنجینهای که آنها در این چند سال اخیر درست کرده اند را ما نداریم. تمام هنرمندان خوب ایران کارهایشان را در مسابقات آن کشور شرکت داده اند، آنها هم کارهای اول تا پنجم را خریده و در گنجینه شان حفظ میکنند.
علاوه بر آن، مجموعه دارانشان هم از هنرمندان ایرانی کار خریده اند. آنها این آثار را به عنوان هنرهای ملی امارات در جوامع اروپایی عرضه میکنند، واقعا برای خودشان فرهنگ می سازند، فقط مدنیت و شهرهایشان را نساخته اند و در هنر هم کار میکنند. در حال حاضر یک کشور میگوید ابن سینا مال ماست، یکی میگوید تذهیب مال ماست، ماهم نشسته ایم سر جای خودمان؛ هنرمندان مثل یک خانواده بی سرپرست شده اند، دلخوشی ما این است که در یک نمایشگاه کارمان را ارائه دهیم، اما این را هم دریغ میکنند.
بله، یکی از کارهایم با موضوع معراج در موزه قرآن است.
اولا موضوع کار عاشورایی است که با عقاید مردم گره خورده است، از طرفی نگارگری صورت عرفانی و یک صور برزخی و مثالی در نقاشی محسوب میشود. تصاویری که در این قالب تولید میشوند یکسری عوارض عالم مادی را ندارند. اثر عاشورا از استاد فرشچیان چون گرایش به نقاشی هم دارد و جنبههای مادی هم در آن گنجانده شده است، کشش و علاقه ایجاد میکند. البته احساسات و حالتهایی که استاد در طراحی پارچه و... به کار برده است بسیار نرم، روان و طبیعی است. از طرفی آن تابلو جنبه نمایشی خیلی خوبی داشت و از آنجایی که مربوط به امام حسین (ع) بود خیلی در دل مردم جا گرفت.
ضمن اینکه اگر عنایت خداوند بر یک کار باشد،آن کار خاص میشود، آن تابلو هم از جمله آثاری بود که به استاد فرشچیان الهام شد، گویی از عالم غیب دستش را گرفتند و آن شاهکار هنری را رقم زدند.
در حال حاضر غربیها میخواهند فرهنگ و هنر ما را زیرپا بگذارند و متاسفانه دولت ما هم آب در آسیاب دشمن میریزد. چرا اساتید بزرگ این رشته در انزوا قرار گرفته اند؟ در خلوت خود زندگی میکنند؟ باید سمینار، ورکشاپ، سخنرانی و... برگزار و از آنها استفاده شود.
موزه هنرهای معاصر تهران که گنجینه غنی دارد چرا همیشه آثارش را در آرشیو نگه میدارد و آثار دائما در موزه نیست؟ همین موضوع نشان میدهد که ما برنامهای برای هنر نداریم که هیچ، بلکه میخواهیم هنرهایمان دیده نشوند.
باید مردم با گالریها آشنا شوند، مردم ما با هنر بیگانه نبودند، در خارج از کشور، کودکان برنامه موزه گردی دارند در کشور ما چطور؟ درک مردم از هنر به پایینترین سطح رسیده است و این هم نتیجه اعمال تصمیماتی است که در این زمینه ثروتهای کلان تزریق میکنند.
گفت و گو از زهرا علیزاده
انتهای پیام/