قرصها در مشتم بود و همهچیز داشت تمام میشد، اما چیزی در ناخودآگاهم جرقهزد: «۶ ماه به خودت فرصت بده، ده- پانزده دختر را عروس کن و بعد، به زندگیات خاتمه بده!» از آن روز، ۲ سال گذشته و من با عروس کردن ۳۲۵ دختر، شدهام «مادر عروس ایران».
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، معجزهها هم تکثیر میشوند. میدانستی؟ اگر پای صحبت «سیما علیپور» بنشینی، برایت میگوید چطور از وقتی معجزه زندگی دخترانی شد که حتی رویاهایشان هم با لباس عروس، سپید نشدهبود، معجزهها به زندگی خودش هم روی خوش نشان دادند. در روز ازدواج، پای روایتهای جذاب و غافلگیرکننده دختر جوانی نشستهایم که از قعر چاه ناامیدی به روشنای زندگی برگشت و شد اتفاق خوب دختران غمگین و ناامید این شهر.
«سیما علیپور» ۲۵ ساله، جوانترین خیّر برگزارکننده مراسم ازدواج در ایران و معروف به «مادر عروس ایران»، برایمان از تجربه عروس کردن ۳۲۵ دختر با دست خالی و فقط با راهکار طلایی «اهدای تخصص» میگوید....
و من مادر عروسهای بزرگتر از خودم شدم!
وقتی عنوان «مادر عروس ایران» را شنیدم، تصور میکردم قرار است با یک بانوی جاافتاده و سرد و گرم چشیده که عمری را در سروسامان دادن به زندگی دختران دمبخت سپری کرده، روبهرو شوم. مهمان ویژهمان که از راه میرسد، اما همهچیز تغییر میکند. مواجهه با یک خانم جوان، ماجرا را جذابتر و مرا کنجکاوتر میکند.
«سیما علیپور» انگار به این نگاههای پرسشگر عادت دارد که لبخندبرلب در جواب میگوید: «اولین بار این واژه را از یک عروس خانم معلول شنیدم، وقتی که در سالن زیبایی داشتند برای مراسم عروسی آمادهاش میکردند و من در تکاپوی رتقوفتق کارهایش بودم. او آن روز، بی هیچ مقدمهای، مرا «مامان» خطاب کرد. جالب است بدانید من بهلحاظ سنی از آن عروس، کوچکتر بودم. خب، مسلماً مادر بودن، قشنگترین حس دنیاست. اما خوب یادم است که تا این کلمه را شنیدم، بغض کردم و تا چند ثانیه، فقط سکوت بود و سکوت. انتظارش را نداشتم. شنیدن لفظ «مامان» خیلی برایم غریب بود. در آن لحظات، نگاهِ قشنگ افراد حاضر در آنجا به کمکم آمد. گفتند: راست میگوید. چون تو داری نقش مادر عروس را ایفا میکنی. حس آن لحظات را با هیچ واژهای نمیتوانم توصیف کنم. آن بغضی که راه هر کلمهای را بستهبود، شاید ناشی از ذوق بیش از اندازهای بود که از قرار گرفتن در چنین موقعیتی به من دست دادهبود.
به هر صورت، این ماجرا در مراسم عروسی دو عروس معلول دیگر هم تکرار شد و دخترها بهدلیل کارهایی که من بهعنوان وظیفه برایشان انجام میدادم، اما آنها آن را لطف میدانستند، با این واژه به من ابراز محبت کردند و از آن موقع گفتند: ما میخواهیم اسم شما را «مادر عروس ایران» بگذاریم. بنابراین، این لقب را عروسهای معلول به من دادند و شاید قشنگترین صفتی بود که میتوانستند به من بدهند. بعدها هم بهمرور تکرار شد تا جاییکه الان دیگر تمام افرادی که در این کار خیر با ما همکاری میکنند، مرا با این عنوان میشناسند؛ و خب، حس قشنگ و غریبی است که در ۲۴، ۲۵ سالگیات، تو را مادر عروس ایران خطاب کنند.
اما از من بپرسید، چیزی فراتر از این هم وجود دارد؛ دیدن لباس عروس بر تن دخترانی که حتی در آرزوهایشان هم شبی به نام شب عروسی برای خودشان تصور نمیکردند، حسی دارد که حتی از احساس نابِ شنیدن واژه «مامان» هم بالاتر است. واقعاً حسی که من و دوستانم در آن لحظات داریم را کمتر کسی در دنیا تجربه کرده است.»
با همان لباس عروسی که از دست دادم، به زندگی برگشتم
و همهچیز از همین لباس اسرارآمیز شروع شد؛ لباس عروس. لباسی که کابوسِ ازدستدادنش، قهرمان داستان ما را تا لبه پرتگاه ناامیدی کشاندهبود: «خیلی قبلتر از اینکه وارد این عرصه شوم، فعال اجتماعی بودم. اما ورود به عرصه فعالیتهای حوزه ازدواج، ریشه در زندگی شخصیام داشت. ماجرا از آنجا شروع شد که عشقم و نامزدم را بهدلیل بیماری سرطان از دست دادم و آن لباس عروسی که برای مراسم ازدواجم انتخاب کردهبودم، برایم تبدیل شد به یک رؤیا، یک عقده که انگار هیچوقت قرار نبود به آن برسم. ناخودآگاه خیلی اوقات به آن مزون میرفتم و خیره میشدم به آن لباس عروس. کار به جایی رسید که کاملاً ناامید و شکستخورده به این نتیجه رسیدم باید به این زندگی خاتمه بدهم. درست در شبی که در اوج افسردگی، قرصها در مشتم بود و تصمیمم را گرفتهبودم، یکدفعه در ناخودآگاهم چیزی جرقه زد و با خودم گفتم: خب، تو لباس عروست را از دست دادی. عوضش بیا برای چند دختر که نمیتوانند لباس عروس داشتهباشند، لباس عروس فراهم کن.»
سیما علیپور مکثی میکند و برمیگردد به آن لحظات خاکستری. دوباره در نقطه شروع آن مسیر ناشناخته میایستد و در ادامه میگوید: «برای خودم، زمان هم تعیین کردهبودم که؛ ۶ ماه فرصت داری با تهیه لباس عروس، ۱۰ الی ۱۵ دختر را عروس کنی، بعد از آن مجاز هستی به زندگیات خاتمه بدهی!
درست از فردا صبح شروع کردم. به مزونهای لباس عروس میرفتم و بدون آشنایی قبلی، صحبتهایم با مسئول مزون را با یک جمله شروع میکردم: «خانم! در ماه حاضر هستید به چند دختر که نمیتوانند هزینه خرید یا کرایه لباس عروس را پرداخت کنند، اهدای تخصص کنید؟»
اوایل براساس آن قول و قرار اولیه با خودم، فقط به فکر لباس عروس بودم، اما در ادامه، به سالنهای آرایش هم سر زدم و تلاش کردم برای همکاری راضیشان کنم. به آنها هم میگفتم: «این تخصصی که دارید را در ماه حاضرید به چند دختر که نمیتوانند هزینههای سالن زیبایی را پرداخت کنند، هدیه کنید؟» و جالب اینجاست که از میان ۱۰۰ مزون عروس و ۱۰۰ سالن زیبایی که در ابتدای کار به آنها مراجعه کردیم، هیچکس جواب رد به ما نداد! این برای خود ما هم عجیب بود که این افراد اصلاً چرا به ما اعتماد میکنند؟! همه در جواب میگفتند: «ما هستیم. کمک میکنیم. فقط این عروسها را به ما معرفی کنید.» و آنچه اهمیت این همکاری داوطلبانه را دوچندان میکند، این است که تقریباً تمام این مزونها و سالنهای زیبایی، جزو برندهای تهران محسوب میشوند و واقعاً تمام خدماتی که با هزینههای بالا برای عروسهای دیگر انجام میدهند را در همان سطح و حتی بالاتر برای عروسهای ما بهصورت رایگان انجام میدهند.»
با انرژی یک عروس مبتلابهسرطان، دوباره متولد شدم
حکایت غریبی دارد روزگار. گاه دستت را میگیرد و درست در لحظهای که فکر نمیکنی، تو را با آنچه از آن فرار میکردهای، روبهرو میکند. سیما هم سنگینی مواجهه با چنین موقعیتی و حس پرواز بعد از پشتسرگذاشتنش را تجربه کرده است: «دومین عروسی که سر راهم قرار گرفت، مبتلا به سرطان بود و پزشکان از او قطع امید کرده و فقط ۳ ماه مهلت برای زندگی او تعیین کردهبودند. با این حال، داماد اصرار داشت که باید مراسم عروسیشان را برگزار کنند. اصلاً در توان خودم نمیدیدم این کار را انجام دهم. باتوجهبه خاطره تلخی که در زندگیام از این بیماری داشتم، فکر میکردم در مواجهه با او کم میآورم. اما اینطور نشد. ما در همان بیمارستان برایشان مراسم عقد برگزار کردیم و انرژی مثبتی که از آن عروس و شادیاش گرفتم، انگار سکوی پرتاب من در این مسیر شد.
خلاصه در آن ۶ ماهی که با خودم وعده کردهبودم، با همکاری دوستان مهربان در مزون، سالن زیبایی و گلفروشی، توانستم مراسم عروسی را برای ۷ دختر از یک رویای نشدنی، به یک تجربه شیرین تبدیل کنم. اما بهحدی به این کار علاقهمند شدهبودم و آنقدر انسانهای خوب پیدا کردهبودم که اصلاً موضوع خاتمهدادن به زندگی را فراموش کردم و از نو متولد شدم.»
حالا ۳۰۰ همکار در مزونها، سالنهای زیبایی و گلفروشیها داریم
«اوایل بهتنهایی شروع به این کار کردم، اما بعد از مدتی، از دوستان نزدیکم دعوت به همکاری کردم. آنها هم که اهل کارهای قشنگ بودند، با یک تلنگر وارد میدان شدند. گروه ما شکل گرفت و کارها خیلی بهتر و راحتتر از آنچه دیگران فکر میکردند، پیش رفت. تیم ما یک تیم بسیار جوان و امروزی است و اغلب افرادی که با ما برخورد دارند، تعجب میکنند یک عده دختر و پسر جوان امروزی، اهل چنین فعالیتهای اجتماعی هستند. در حال حاضر در گروه «عروس ایرانی» ۸ نفر بهعنوان شورای مرکزی و حدود ۴۰ جوان فعال هم در بخشهای مختلف مشغول فعالیت هستند.»
برای مادر عروس ایران، این ۲ سال پُرفرازونشیب، سراسر شیرینی و شادی و پر از همدلیهای زیبایی بوده که باعث شده تیم کوچکش به یک گروه بزرگ دوستداشتنی تبدیل شود: «کار به جایی رسید که مزونها، سالنهای آرایشی و گلفروشیهایی که با همکاری میکردند، اعتمادشان به ما آنقدر زیاد شد که مثلاً خیلی اوقات لازم نبود دختران گروه ما به سالن آرایش بروند و بگویند همراه عروس هستند. یعنی جو آن مزون و سالن زیبایی نسبت به ما و این حرکت آنقدر خوب شدهبود و حسوحال مثبت این عروسها آنقدر به همه منتقل شدهبود که گاهی اوقات، همه کارها با یک تلفن هماهنگ میشد. بهاینترتیب، همه کسانی که با ما همکاری میکردند، یکجورهایی شدند اعضای تیم ما. آن ابتدا همه فکر میکردند محال است چنین فعالیتی شکل بگیرد. میگفتند حالا این مزونها و سالنهای زیبایی شاید یکبار حاضر شوند این کار را بهصورت رایگان انجام دهند، اما ادامهدار نخواهد بود. اما ۲ سال از آن روز میگذرد و این همکاری همچنان پابرجاست. حالا بهصورت تقریبی، در مزونها، سالنهای زیبایی و گلفروشیهایی که در مناطق یک و دو با ما همکاری دارند، بیش از ۳۰۰ نفر همکار داریم.»
رؤیا نیست؛ تو هم میتوانی لباس عروس بپوشی
«کار را از عروس و دامادهای توانیاب شروع کردیم، اما بهتدریج، زوجهای کمدرآمدی که از پسِ هزینههای مراسم ازدواج برنمیآمدند را هم به دایره این کار اضافه کردیم. برخی از زوجها از طرف موسسههای خیریهای که با آنها همکاری داریم، به ما معرفی میشوند و بهدلیل اعتبار معرّفشان، کاملاً مورد اعتماد ما هستند. اما زمانی که زوجی از طریق دوستان یا افرادی که در فضای مجازی ما را دنبال میکنند، معرفی میشوند، گروه تحقیقات ما که همگی خانم هستند، وارد عمل میشوند تا از صحت ماجرا مطمئن شویم. این موضوع برای ما بسیار مهم است که حالا که چنین جمع خوبی تشکیل شده و یک گروه بزرگ از انسانهای شریف دارند در تخصصهای خودشان، کارهایی را برای زوجهای معرفیشده از طرف ما انجام میدهند که میتوانستند انجام ندهند، دوست داریم این کارها و حمایتها برای زوجهایی انجام شود که واقعاً به آن نیاز دارند.
علاوهبراین، تلاش همیشگی اعضای تیممان این هم بوده که زوجهای خاصی را پیدا کنند که در اوج فانتزیهایشان هم این را نمیدیدند که حتی یک مراسم ازدواج خیلی معمولی داشتهباشند.»
سیما علیپور که خودش هم شیرینیِ پیدا کردن یکی از این زوجها را چشیده، با لبخند ادامه میدهد: «یک روز با همکارم در مترو نشستهبودیم و داشتیم کارهای یک مراسم را هماهنگ میکردیم. یک خانم جوان که مشغول دستفروشی در واگن بود، با شنیدن حرفهایم گفت: شما عروس هستی؟ اگر عروسی، از من خرید کن. در جوابش با خنده گفتم: نه. من مادر عروس هستم. سر صحبت همینطور باز شد و گفت: مگه چند سالته که مادر عروس شدی؟ اصلاً بهت نمیاد و... ماجرا را که برایش توضیح دادیم، یکدفعه همه وجودش غم شد و گفت: من خیلی دوست داشتم لباس عروس بپوشم، اما در تمام طول عمرم شاید حتی یک دقیقه هم بهصورت جدی به این موضوع فکر نکردهام، چون میدانم که نمیشود! از علت ماجرا پرسیدیم و شروع کرد به گفتن. خوب یادم است که ایستگاه امام خمینی پیاده شدیم و حدود ۴۵ دقیقه برایمان حرف زد و از شرایطش گفت. شمارهاش را گرفتم و بعد از تحقیقاتی که بچههای گروه انجام دادند، صحت حرفهایش برایمان اثبات شد. هم او و هم نامزدش، پدر نداشتند و بهلحاظ مالی هم، زیر خط فقر بودند؛ آنقدر که بهدلیل نگرانی از هزینهها، جرات نمیکردند زندگی مشترکشان را شروع کنند. اینطور بود که حمایتشان کردیم و برایشان مراسم عروسی گرفتیم.
روزی که قرار بود لباس عروسش را انتخاب کند، یادم نمیرود. وارد مزون که شدیم، گفت: لباسی که من باید بپوشم، کجاست؟ گفتم: همینجا. از میان همین لباسها، هرکدام را دوست داری، انتخاب کن. باورش نمیشد؛ یک نگاه به من میکرد، یک نگاه به لباسها؛ و مدام آهسته زیر گوش من میگفت: اینها که خیلی گران است. واقعاً اجازه میدهند من از این لباسها بپوشم؟ خلاصه، وقتی باور کرد و لباس موردعلاقهاش را پوشید و خودش را در آینه دید، فقط تا یک ربع داشت برای مزوندار دعا میکرد... من هنوز گهگاه این خانم را در مترو میبینم. هر وقت چشمدرچشم میشویم، لبخندی به من میزند که با هیچ واژهای نمیتوانم حسی که در آن لبخند است را توصیف کنم.»
بهترین خاطره من؛ وقتی مادر، دخترش را نشناخت!
«بنای ما همیشه این است که وقتی عروس را به سالن زیبایی میبریم، هیچکدام از اعضای خانواده همراهش نیایند. دلمان میخواهد آنها و بهویژه مادر عروس، عروس را بعد از آمادهشدن و یکدفعه ببینند؛ و آن لحظهای که آنها بعد از گذشتن از یک دوره ناامیدی، دخترشان را در لباس عروس و در نهایت زیبایی و کمالات میبینند، لبخندهایشان خیلی برای ما مهم است. من همیشه گفتهام؛ این لبخند است که میماند. میدانید، آنها با اتفاقی روبهرو میشوند که از دست خودشان برنمیآمده و ما را بهعبارتی، وسیله تحقق این اتفاق میدانند؛ به قول خودشان، وسیلهای از طرف خدا. به همین دلیل، حسوحال خانواده عروس در آن لحظات، خیلی خاص است و من به شخصه وقتی خندههای پدر و مادر عروس را میبینم، یاد پدر و مادر خودم میافتم و انرژیام دو برابر میشود.»
مادر عروس ایران مکثی میکند و انگار خاطره قشنگی در ذهنش جرقه زدهباشد، صورتش به خنده باز میشود و در ادامه میگوید: «یکبار مادر عروس صبح همراهش به سالن زیبایی آمدهبود و دیگر نمیشد ایشان را برگرداند. به همکارانم گفتم مادر را به اتاق کناری ببرید و از ایشان پذیرایی کنید. عروس که آماده شد، خبرشان میکنیم. خلاصه زمان گذشت و عروس آماده شد. به مادر گفتیم تشریف بیاورید. ایشان از اتاق بیرون آمد و وارد سالن اصلی شد، اما بیتفاوت از کنار دخترش گذشت و به گوشهای دیگر رفت. همه هاج و واج ماندهبودیم که چه اتفاقی افتاده؟! چرا واکنشی نشان نداد؟! عروس هم از بیتفاوتی مادرش ناراحت شد. من صدایش کردم و گفتم: مادر جان! نمیآیید عروس را ببینید؟ گفت: عروس که اینجا نیست. دخترم کجاست؟ گفتم: خب عروس، همین خانمی است که از کنارش گذشتید دیگر... ماجرا این بود که دخترش را نشناختهبود. خدا شاهد است که تایم گرفتیم؛ ۱۷ دقیقه بدون اینکه پلک بزند، به صورت دخترش خیره ماندهبود؛ و بعد از این مکث هم، فقط گریه میکرد، گریههایی که قشنگترین اشکهای دنیا بود؛ و امیدوارم همیشه هر جایی در کشورم که گریهای هست، از روی چنین ذوق و شوقهایی باشد.»
شرایط زوجها، تعیینکننده سطح حمایت ما
ورود تالارهای عروسی به چرخه اهدای تخصص موردنظر گروه عروس ایرانی، رویای مراسم عروسی را برای زوجهای خاص، دستیافتنیتر کرد: «کمترین خدمات ما برای زوجها، فراهم کردن همه شرایط عروس ازجمله لباس عروس، آرایش شب عروسی و دستهگل و همینطور تهیه لباس داماد است. برای بعضی زوجها، حمایت ما در این سطح، کامل و تمام میشود و مراسم شب عروسی را خود خانواده داماد برگزار میکند. این درصورتی است که برای ما محرز شدهباشد که این زوج، فقط در حد هزینه تالار و شام شب عروسی توانایی مالی دارند. اما درباره بعضی دیگر از زوجها که در این زمینه هم با مشکل مواجهاند، ما از همکاری تالارهای عروسی که داوطلبانه وارد طرح اهدای تخصص شدهاند، استفاده میکنیم.
در این مرحله هم سطح حمایتها براساس سطح مالی زوجها متفاوت است. ورودی برای همه آنها رایگان است و برای بعضی زوجها فقط هزینه غذا گرفته میشود و برای بعضی دیگر، این هزینه هم مشمول تخفیف ویژه میشود. اما زوجهایی که شرایط واقعاً خاص دارند - مثل زوجهایی که واقعاً بهلحاظ مالی بیبضاعت هستند و اصلاً هیچوقت تصور برگزاری مراسم عروسی را هم نداشتهاند و همینطور زوجهای خاص مانند زوجهای عضو گروه کوتاهقامتان - اینجا متمایز میشوند و درباره آنها از خدمات «اهدای تخصص صفر تا صدی» استفاده میکنیم و مراسم عروسیشان را هم بهصورت رایگان در تالار برگزار میکنیم؛ حتی در تالارهای برند. شاید بعضیها بگویند نیازی به این تدارکات مجلل نیست، اما ما معتقدیم وقتی از یک طرف پای زوجهایی در میان است که واقعاً بهدلیل ناتوانی مالی قید مراسم ازدواج را زدهاند و از آن طرف، پای اهدای تخصص در میان است و افرادی حاضرند تخصصشان را رایگان و بدون هیچ چشمداشتی در بالاترین سطح به کسانی که به آن تخصص نیاز دارند اهدا کنند، پس هرچه باشکوهتر، بهتر.».
اما آیا در این چرخه، مردم و خیّران هم میتوانند کمکحال اهالی عروس ایرانی باشند؟ سیما علیپور در پاسخ میگوید: «فعالیت ما برپایه اهدای تخصص است و از همان ابتدا شعارمان این بوده که هرکس تخصصی دارد، آن را در اختیار کسانی قرار دهد که به آن تخصص نیاز دارد. ما حتی خانم محترمی داریم که تخصصش پخت کیک است و کیک عروسی زوجهای ما را رایگان میپزد. یا اینکه درمورد زوجهایی که در مرحله عقد هستند، گاه محضر عقدشان را بهصورت اهدای تخصص برایشان هماهنگ کردهایم. یعنی هرچه پیش میرویم، اتفاقات قشنگتری رقم میخورد که بانیاش هم فقط خود مردم هستند. در این شرایط نابسامان اقتصادی که نگاه همه این است که مردم هرکدام درگیر دغدغههای خودشان هستند، کمتر کسی فکر میکند مردم به این قبیل حرکتها کمک کنند. اما ما به کرات شاهد بودهایم که فقط با یک تلفن، افراد از تخصصهای مختلف پای کار ازدواج زوجهای تنگدست آمدهاند و کمک کردهاند این کار بزرگ به آسانی انجام شود.
اما خارج از این چرخه اهدای تخصص هم، همیشه مواردی داشتهایم که افراد نیکوکار آمدهاند و به این حرکت کمک کردهاند؛ از دوستان خیّری که هزینه پذیرایی مراسم شب عروسی زوجهای ما را برعهده گرفتهاند تا اعضای گروه خودمان که خیلی اوقات، هزینههای رفتوآمد عروس و دامادها و کارهای جانبی را از جیب خودشان تقبل میکنند و حتی گاهی در هزینه شام عروسی بعضی زوجها هم مشارکت میکنند.
اگر افرادی تمایل داشتهباشند در این قبیل هزینهها مشارکت داشتهباشند، ما از لطف آنها استقبال میکنیم.»
اینجا سهم دامادها هم محفوظ است
درست است نام این گروه، عروس ایرانی است و همهچیز در آن، حول محور مادر عروس ایران میگردد، اما این دلیل نمیشود که اینجا به آقا دامادها توجه نشود: «ما گروه تخصصی آقا داماد هم داریم که متشکل از پسرهای فعال گروهمان است. در این زمینه هم همکارانی در صنفهای مختلف داریم که برای آمادهسازی دامادهایمان اهدای تخصص میکنند. مثل عروس خانمها، تهیه لباس آقا دامادها هم بر عهده ماست. پسرهایمان در روز عروسی با داماد همراه میشوند و او را به آرایشگاه میبرند و خیلی هم به همگیشان خوش میگذرد. دست آخر هم آقا داماد را سر ساعت و کاملاً آراسته به عروس خانم میرسانند. البته فعالیت تیم پسران ما فقط محدود به آمادهسازی داماد نیست و زحمت بسیاری از فعالیتها که ما خانمها نمیتوانیم در آن حضور داشتهباشیم، با آقایان گروه است.»
منتظر عروس ایرانی در شهرستانها باشید
«با احتساب ۵۰ زوجی که در برنامه عید فطر شبکه یک سیما، تدارکات عروسیشان را بهطور کامل فراهم کردیم، بعد از ۲ سال فعالیت گروه عروس ایرانی، آمار عروسهایمان به ۳۲۵ نفر رسیدهاست. این زوجها اغلب ساکن تهران بودهاند، اما مواردی هم در شهرستانها سکونت داشتند که درمورد آنها با هماهنگی با مزون یا سالن زیبایی در شهر خودشان، توانستیم کمک کنیم لباس عروس یا آرایش شب عروسی برایشان رایگان شود. این اتفاق خوب هم از طریق همین مزونها و سالنهای زیبایی تهران ممکن شده و آنها آنقدر خودشان جذب این حرکت زیبا شدهاند که دوستانشان در شهرستانها را هم به ما معرفی میکنند.»
همین جرقههای کوچک کافی بود برای اینکه مادر عروس ایران به این فکر بیفتد که چتر حمایت خانواده عروس ایرانی را روی سر دخترانش در شهرهای دیگر کشور هم بگیرد: «قدمهای اولیه برای تشکیل گروه عروس ایرانی را در شهرها و استانهایی مانند شیراز، لرستان، کهگیلویه و بویراحمد و تا حدی هم اصفهان برداشتهایم. تعدادی از جوانان فعال در این شهرها دور هم جمع شده و فعالیتهایی را شروع کردهاند تا شعبههای گروه عروس ایرانی را در شهرهایشان ایجاد کنند. در حال حاضر منتظرند که آمار مزونها، سالنهای زیبایی و سایر صنفهای مرتبط به حد نصاب برسد تا فعالیت رسمیشان را شروع کنند. فکر میکنم انشاالله در ۳، ۴ سال آینده بتوانیم در بخش بزرگی از کشور، با فعالکردن گروه عروس ایرانی، مراسم ازدواج را برای اقشار واجد شرایط، رایگان کنیم.»
چه کسی گفته معلولیت و بیماری، مانع ازدواج است؟ ما ثابت کردیم اینطور نیست
«زمانی که یک فرد دچار یک بیماری میشود یا اینکه توانیاب است، خیلیها معتقدند او بخشی از زندگی را نباید داشتهباشد، مثل ازدواج. ما در تیم عروس ایرانی تلاش کردیم نادرستی این باور را نشان دهیم و ثابت کنیم که چنین موضوعی، درست نیست. سعی کردیم ثابت کنیم افراد معلول شاید نتوانند با افراد غیرمعلول ازدواج کنند – که البته از نظر ما، این موضوع هم غیرممکن نیست -، اما دختر و پسر معلول میتوانند با هم ازدواج کنند و یک اتفاق قشنگ را رقم بزنند. اینطور بود که فعالیتمان را با حمایت از عروس خانمهای معلول شروع کردیم. بچههای معلول هم ارتباط خوبی با ما برقرار کردند و در ادامه، با هر زوج واجد شرایطی مواجه میشدند، آنها را به ما معرفی میکردند. حتی با همت و معرفی بچههای معلول، ما توانستیم برای زوجهایی که یکی از زوجین یا هر دو مبتلا به بیماری اماس بودند هم مراسم عروسی برگزار کنیم.
این اتفاقات قشنگ در حوزه ازدواج معلولان باعث شد بعضی از اعضای گروه ما در نقش معرّف ازدواج در میان معلولان شروع به فعالیت کنند و از میان افرادی که به ما معرفی میشدند یا به ما مراجعه میکردند، بعد از تحقیقات کافی، دختران و پسران مناسب را برای ازدواج به هم معرفی میکردند. در ادامه، چند روانشناس بسیار خوب هم به گروه ما ملحق شدند و به این بچهها بهصورت انفرادی، دو نفره و حتی با حضور خانوادهها مشاوره ازدواج میدادند. خوشبختانه ۲ مورد از این موارد هم به سرانجام رسید و ازدواجشان سر گرفت.»
مادر عروس ایران حالا با همکاری یارانش در تدارک یک مراسم بزرگ و باشکوه برای یک عروسی دستهجمعی برای زوجهای باصفای معلول هستند: «در مرحلهای از فعالیتمان، تعداد زیادی از زوجهای توانیاب به ما معرفی شدند و برگزاری مراسم برای آنها را در دستور کار قرار دادیم. وقتی با گروهی از این عزیزان صحبت کردیم، متوجه شدیم شرایط برگزاری مراسم عروسی انفرادی ندارند و با برگزاری مراسم ازدواج گروهی و دستهجمعی، راحتتر هستند. در همفکری با همکارانم، به این نتیجه رسیدیم که یک مراسم خاص برای این زوجها برگزار کنیم و یک سری اشخاص و تخصصهای جدید را هم به مشارکت در طرح اهدای تخصص دعوت کنیم. کمی که پیشتر رفتیم، تصمیم گرفتیم از هنرمندان کشور ازجمله خوانندگان مطرح تا بازیگران سینما و تلویزیون شروع کنیم تا به مابقی حرفهها برسیم؛ و بهاینترتیب، برنامهریزی برای برگزاری یک مراسم بزرگ با حدود ۲ هزار مهمان را شروع کردیم که یکی از خوانندگان مطرح بهصورت زنده و در قالب اهدای تخصص و کاملاً رایگان در آن برای عروس و دامادهایمان برنامه اجرا کند. خدا را شکر واکنش و استقبال همه از این طرح، خوب بوده و در تلاش هستیم بهزودی تاریخ این مراسم را که حدود ۸۰ زوج توانیاب همراه با خانوادههایشان، مهمانان ویژه آن خواهند بود، اعلام کنیم.»
گروه ما، مصداق کلام رهبر است؛ «جوانان راهحل مشکل هستند، نه مشکل»
«در اغلب موارد، هیچوقت هیچ ردپایی از گروه ما در مراسم عروسی زوجها دیده نمیشود و ترجیح میدهیم حس و حال قشنگ آن شب، فقط مال خودشان و خانوادههایشان باشد. ما حتی تا قبل از حضور در برنامههای تلویزیونی، در مراسم مختلف اجازه نمیدادیم حتی اسمی از ما به میان بیاید. بهعنوان مثال، در جشن «مِهرانه» سال گذشته شهرداری در برج میلاد، آمادهکردن عروسخانمها و گلزدن خودروهای خاص مراسم برعهده ما بود، اما اجازه ندادیم اسمی از ما بردهشود. اما حالا با توجه به اینکه تعداد زیادی جوان دانشجو با شور و اشتیاق فراوان به ما ملحق شدهاند، ترجیح دادهایم مردم ما را بشناسند.»
سیما علیپور از اتفاق جدیدی که قرار است فعالیت گروه عروس ایرانی را وارد مرحله تازهای کند، اینطور میگوید: «داریم به این فکر میکنیم که یک NGO مستقل ازدواج داشتهباشیم که صفر تا صد آن به دست مردم باشد و خودمان با هم تلاش کنیم در کل جامعه و کل کشور، اهدای تخصص را ترویج کنیم. البته بنا داریم کار را از حوزه ازدواج هم فراتر ببریم و با این اهدای تخصص در حوزههای مختلف، کمک کنیم بعضی از مردم جامعه راحتتر زندگی کنند.
تلاش و تاکیدمان هم این است که تمام افرادی که بهصورت مستقیم و دائمی در این گروه فعالیت میکنند، جوان باشند تا انرژی مثبتشان به همه منتقل شود. چون ما معتقدیم همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند؛ جوانان، راهحل مشکلات کشور هستند، نه مشکل کشور؛ و تلاشمان بر این است که قشر جوان کشور را تا جاییکه میتوانیم، درگیر مسئولیتپذیری اجتماعی کنیم. خدا را شکر استقبال جوانان از این طرحها خیلی خوب بوده. برخلاف آنچه فضای مجازی سعی در القای آن دارد که جوانان امروز جامعه ما بیشتر درگیر شادیهای آنی و فعالیتهای بیفایده هستند، این طرف ما جوانان فراوانی داریم که با عقاید و افکار مختلف، پوششهای مختلف و حتی با ادیان مختلف، در کنار هم مشغول فعالیتهای انساندوستانه و این مسئولیتپذیری اجتماعی هستند.»
همگی دعوتید به جشن عروسی زوجهای کوتاهقامت
«برای مقطع بعد از ماه محرم و صفر، در تدارک یک برنامه ویژه هستیم که قرار است در آن برای ۴ زوج عزیز از انجمن کوتاهقامتان مراسم عروسی گروهی برگزار کنیم. نکته ویژه درباره این عزیزان، روند تهیه لباس عروسها و دامادهاست. با توجه به اینکه در بازار، اصلاً لباسهای مناسب برای این عزیزان وجود ندارد، ما سعی کردیم با همکاری مزونهای برند، لباسهای این عروس و دامادها را بدوزیم. بچهها باورشان نمیشد کسی برایشان لباس عروس و داماد بدوزد، اما خوشبختانه این اتفاق افتاد و لباس عروس خانمهای کوتاهقامت بهصورت ویژه، متفاوت و اسلامی دوخته شد.».
اما این تمام ماجرا نیست. مادر عروس ایران و دوستانش میخواهند مردم تهران را هم به عروسی این ۴ زوج خاص دعوت کنند: «بنا داریم مراسم ازدواج این زوجهای کوتاهقامت عزیز را کاملاً متفاوت و با هیجان فراوان و با حضور مردم برگزار کنیم. نمایشگاههای خاص اتومبیل در تهران قرار است خودروهایشان را برای مراسم آن روز اهدا کنند. علاوهبراین، قصد داریم در آن روز در هر تالاری که مراسم برگزار شود، تمام آن منطقه را شیرینی بدهیم و تعداد زیادی از مردم را با شادی خودمان همراه کنیم. از این کار هم هدف داریم؛ این بچهها اغلب از نگاههای مردم فراری هستند و از نگاههای سنگین مردم میترسند. میخواهیم با این حرکت، شرایط را برای آنها راحتتر کنیم. میخواهیم به آنها بگوییم شما هم مثل بقیه افراد هستید، حالا با سبک خاص خلقت خداوند. وقتی در روز ازدواج آنها، نگاه یک گروه بزرگ از مردم با خوشحالی و محبت و بهصورت عادی به این زوجهای کوتاهقامت دوخته شود، این عروس و دامادها دیگر احساس نمیکنند با بقیه فرق دارند.»
مادران برای مادر عروس ایران دعا کردند، خداوند عمر دوباره به من داد
سیما علیپور بهتازگی از بستر یک بیماری ناگهانی و بسیار سخت برخاسته، بیماری که چند روز به فلج او منجر شدهبود. میپرسم در ایامی که بهصورت معجزهآسا روند بهبودیتان شروع شد، احساس کردید با دعای عروسهایی که به رویاهایشان رنگ واقعیت دادید، به زندگی برگشتهاید؟ مادر عروس ایران در جواب میگوید: «بله، یک کسالت جسمی بسیار سخت و وحشتناک را پشت سر گذاشتم که حس میکنم ۱۰ سال مرا پیر کرد. علاوهبر محبت عروس خانمهایی که مرتب پیگیر حالم بودند و عکس دستهگلهایی که برایم فرستادهبودند را بعد از بهبودی دیدم، فکر میکنم آنچه مرا سرپا کرد، دعاهای مادران آنها بود. چون مادران در حق یک مادر دعا کردهبودند.»
دوست دارم ایران را بهعنوان «کشور عروس» به دنیا معرفی کنم
«تمام اعضای گروه من، چه دختر و چه پسر، هرکدامشان یک مادر عروس ایران هستند و این مادر بودن، منحصر به جنس زن نیست.»
سیما علیپور لبخندبرلب صحبتهایش را با یک آرزو برای ایران به پایان میبرد: «به عنوان کسی که در جوانی، عنوان مادر عروس ایران را به او دادهاند، آرزو دارم یک روز بتوانم ایران را بهعنوان کشور عروس معرفی کنم. امیدوارم روزی بتوانیم لباس عروس را به تعداد فراوانی از دختران کشورم هدیه کنیم و رکورد برگزاری همزمان بیشترین تعداد مراسم ازدواج را به نام ایران ثبت کنیم. دلم میخواهد بتوانیم در یک روز و یک ساعت در شهرهای مختلف کشور، تعداد زیادی مراسم ازدواج برگزار کنیم تا دنیا ما را با نام عروس و با شادی بشناسد.»
منبع: فارس
انتهای پیام/
برای فراموشی مشکلات خودتت .بجای خوردن قرص صد افسردگی که باعث الزایمر میشه .دست کسی را بگیرید تا خودتون را فراموش کنید .توصیه روان شناسان اینه
یا علی