به بهانه هفته «حقوق بشر آمریکایی»، مصاحبهای را با خانم «مرضیه هاشمی» ترتیب دادیم. آمریکا از یک طرف، بزرگترین مدعی حقوق بشر در جهان است و از طرف دیگر، به طور روزمره حقوق بشر را در داخل این کشور و در مناطق مختلف جهان نقض میکند.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، هاشمی به عنوان یک شهروند آمریکایی، هویت واقعی نظام استکباری و سردمداران نژادپرست کشورش را از نزدیک لمس کرده و مدتهاست که رسالت مبارزه علیه این نظام ضد بشری را بر دوش گرفته است. برای ترتیب دادن مصاحبه به دفتر او رفتیم، سادگی محل کارش از همان ابتدا توجه ما را به خود جلب کرد. خودش میگفت همین دفتر ساده هم چند روزی است که در اختیارش قرار گرفته و پیش از این، همین را هم در اختیار نداشته است.
او از تبلیغات غیر واقعی رسانههای معاند ناراحت بود و میگفت: «من به خاطر پول به ایران نیامدهام و به دنبال مسائل دیگری هستم». هاشمی از انگیزه بالای خود در راهی که آن را انتخاب کرده گفت و حدود 50 دقیقه در فضایی دوستانه با ما هم کلام شد. مصاحبه ما با این بانوی مبارز و فعال رسانهای را در ادامه میخوانیم.
از فرصتی که در اختیار ما قرار داده اید، متشکرم. هفته گذشته شما و دوستانتان همایشی را برگزار و در آن ثابت کردهاید که ادعای حقوق بشری آمریکا، دروغ بزرگی است. شما در این کنفرانس با بررسی سوابق تاریک آمریکا در کشورهای مختلف، چهره حقیقی آمریکا را بر ملا کرده و گفتهاید که اتفاقا تنها چیزی که برای سران آمریکا اهمیت ندارد، همین حقوق بشر است. همین موضوع بهانه خوبی برای آغاز بحث ما در اینجا است؛ با توجه به اینکه شما اصالتا آمریکایی هستید، میخواهیم از زبان خودتان در ارتباط با وجود تبعیض در این کشور و رفتار نادرستی که پلیس آمریکا با سیاه پوستان دارد ، بشنویم.
وقتی که راجع به وضعیت سیاهپوستان در آمریکا و نوع رابطه دیگران با آنها مطرح میشود، ما باید به تاریخ برگردیم و آن را به صورت دقیق بررسی کنیم. اصلا وقتی که به قانون اساسی قبل از 1960 توجه کنید، نوشته شده که «حقوق همه انسانها با یکدیگر برابر است»، ولی مشکل این بود که سیاه پوستان از نظر آنها اصلا انسان به حساب نمیآمدند! پس این دید نادرست به سیاهان جنبه تاریخی دارد و به امروز یا دیروز مربوط نمیشود. از همان موقعی که سیاهان از آفریقا به آمریکا آمدهاند، این دید تحقیرآمیز نسبت به آنان وجود داشته است، درست از همان ابتدا و دوران «بردگی» این موضوع وجود داشته، در مقایسه با آن زمان، اکنون اوضاع خیلی بهتر است، اما دید نژادپرستانه به سیاه پوستان همچنان عوض نشده است. البته نمیخواهم بگویم همه پلیسها بد هستند و همه این کار را میکنند. در هر حال، با توجه به سابقه تاریخی در آمریکا، پلیس سفیدپوست میداند که اگر رفتار مناسبی هم با یک سیاه پوست داشته باشد، اتفاق خاصی نخواهد افتاد و کسی با او کاری ندارد، یعنی محکوم نخواهد شد.
اتفاقا سؤال همین جاست، چرا افراد پلیس به خاطر رفتارهای نژادپرستانه و تبعیضآمیز خود، محکوم نمیشوند؟
ببینید این جزو موارد اولیهای است که در(یک جامعه) نژادپرست رخ میدهد. از اول هم همین بوده است؛ وقتی سفیدپوستان از اروپا وارد آمریکا شده بودند، جنگهایی را علیه سرخ پوستان راه انداختهاند، مشخص است که ریشه آمریکا و اصالت این جامعه، در نژادپرستی و خشونت بنا شده و هنوز هم چنین است.
اکنون اصالت سیاهپوستان نابود شده و دیگر ما هویت گذشته را نداریم. حتی ما قدرت اقتصادی گذشته را هم نداریم و فعالیتهای تجاری سیاهپوستان هم نابود شده است. سیاهپوستان پیش خود میگفتند که بهترین امکانات را سفیدپوستان دارند چرا ما نباید از این امکانات بهرهمند باشیم،
سفیدپوستان حاکم در جامعه آمریکا سعی کردند تا سیاهان ر ا به تباهی بکشانند، مثلا بر اساس اسنادی که وجود دارد سفیدپوستان به صورت سازمان یافته، دست به واردات مواد مخدر میزدهاند و این مواد را وارد مکانهایی میکردهاند که سیاهان در آنجاها حضور داشتهاند. سیاهپوستان واقعا تا قبل از دهه 1980 و سرکوبهایی که در آن زمان تجربه کردهاند، رابطه بسیار گرم و صمیمی میان خود داشتهاند، اما به تدریج و بر اساس سیاستهایی که به اجرا در آمد، جامعه سیاهپوست دچار تفرقه شد.
به عنوان آخرین سؤال در این مورد، با توجه به سابقه حضور و مشاهدات شما در آمریکا، آینده نژادپرستی در این کشور را چگونه میبینید؟
من خیلی دیدگاه مثبتی به آینده ندارم، مگر اینکه نگرش سیاه پوستان تغییر کند. آنها تا کنون در برابر رفتار ناشایست سفیدها، واکنش جدی از خود نشان ندادهاند و نهایت کاری که کردهاند این بوده که موبایل خود را برداشته و از اتفاق(ناشایست سفیدها) فیلمبرداری کردهاند. من فکر میکنم تا خود سیاه پوستان هزینهای پرداخت نکنند ، اوضاع بهتر از این نخواهد شد. گروههای مختلفی در آمریکا در جهت مبارزه با نژادپرستی شکل گرفته اند، همانند جنبش موسوم به«زندگی سیاهان اهمیت دارد،» اما این جنبشها نتوانستهاند در مسیری که پیشبینی میشد گام بردارند. این دست از جنبشها مشکلی که دارند این است که پس از مدت کوتاهی از شکلگیری، به دست نفوذیهایی که وارد این گروهها میشوند، از مسیر اصلی خود خارج میگردند.
مثلا، همین جنبشی که راجع به آن صحبت شد، قصد داشت که به نژادپرستی علیه سیاهپوستان پایان دهد، اما اکنون نه تنها این اتفاق رخ نداده، بلکه مسائل دیگری وارد این جنبش شده و به خاطر همین مسائل، اصل ماجرا به فراموشی سپرده شده است. در رابطه با همین جنبش«زندگی سیاهان اهمیت دارد»، برخی آمدند و بحث همجنس گرایی را مطرح و اساسا جنبش را از مسیرش منحرف کردهاند. از خیلیها شنیدم که چهرههایی همچون «جرج سوروس» پشت این مسائل هستند. در واقع منحرف کردن جنبشها، اقدامی هماهنگ شده در بین سران آمریکایی است. حقیقتا نفوذیها در جامعه سیاهپوستان، که مامور انحراف جنبشها هستند، خیلی موفق عمل کردهاند. به علاوه، خیلیها معتقدند اگر سیاهپوستان میخواهند حق خود را بگیرند، نمیتوانند به همان روشی عمل کنند که سفیدها به آنها آموزش دادهاند.
سیاست تحمل صفر ترامپ در برابر پناهجویان طی چند ماه گذشته بسیار مشهود بوده، مخصوصا پناهجویانی که قصد عبور از مرز مکزیک را دارند.خبرهایی را هم از تجاوز به کودکان در بازداشتگاههای مرزی این کشور و یا جداسازی کودکان از والدین خود و نگهداری آنها در قفس میشنویم. چرا جامعه آمریکا در مقابل این جنایات ضد بشری سکوت اختیار کرده است؟
واکنش جامعه در برابر این دست اقدامات، تظاهرات و راهپیمایی است و یا درسانهها بحثهای انتقادی به راه میاندازند. ببینید در جامعه آمریکا، روش اعتراض کردن همین آمدن به خیابانها و تظاهرات کردن است؛ این حرکت از یک طرف، جلوه زیبایی از آزادی بیان را در آمریکا را به رخ مردم در سایر نقاط جهان میکشد و از طرف دیگر، این تظاهرات خیابانی تاثیری ندارند و اتفاق خاصی نمیافتد و چیزی تغییر نمیکند. اما، اگر تظاهرات در برخی از موارد خیلی ادامه دار شود و گسترش پیدا کند، آنگاه دولت مجبور به عقبنشینی میشود.
به عنوان نمونه، ترامپ دستور داد تا اتباع هفت کشور حق ورود به خاک آمریکا را نداشته باشند. پس از این دستور، آمریکا شاهد تظاهرات گسترده و ادامه داری بود، تا آنجا که نهایتا ترامپ مجبور به عقبنشینی شد و بخشهایی از این فرمان خود را لغو کرد. بنابراین نتیجه میگیریم وقتی که سیاهپوستان در نظام آموزشی سفیدپوستان تربیت شدند، دیگر نمیتوانند به صورت موثر و هدفمند با اقدامات نژادپرستانه مبارزه کنند. پس از دهه 1960، حتی سران حکومت آمریکا نیز نحوه اعتراضات علیه حکومت را هم به سمت و سویی خاص هدایت کردند.
به نظر میرسد شما معتقدید که تظاهرات با شکل امروزی، راه کاری موثر برای تغییر سیاستهای نژادپرستانه در آمریکا نیست. اگر این طور هست پس چه روشی میتواند موثر باشد ؟
سیاهپوستان متاسفانه اطلاعات درستی از اوضاع کشورخود ندارند. مثلا نمیدانند چه کسانی کشور را اداره میکنند و یا اصلا سران حکومتی در آمریکا هیچ قدرتی در اداره کلان کشور ندارند. مردم نمیدانند که کشور کاملا تحت نظر صهیونیستها اداره میشود. تا وقتی هم که مردم دقیقا ندانند که در کشورشان چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است، نمیتوانند به صورت موثر با سیاستهای اشتباه حاکم در آمریکا مبارزه کنند.
شما به نفوذ جریانات صهیونیستی در کشور اشاره کردید و گفتید که گروههای یهودی قدرتهای پشتپرده در آمریکا هستند، در این زمینه بیشتر توضیح میدهید؟
خیلی جریان پیچیدهای است. شما باید فکر کنید چطور یهودیان به راحتی توانستند یک سرزمین را اشغال کنند و فلسطینیها را از سرزمین مادری خود بیرون برانند؛ قطعا برنامهریزی دقیقی در میان بوده است و حتما قدرت زیادی داشتهاند. سرمایهداران یهودی با استفاده از قدرت پول، معادلات سیاسی در جامعه آمریکا را تعیین میکنند.
بانک مرکزی در آمریکا یک بانک خصوصی است و این موضوع بسیار تعجب آور است. در هیچ نقطهای از دنیا، بانکها خصوصی نیستند. یهودیها اول قدرت مالی را در دست گرفته و به تدریج در سایر حوزههای دیگر هم وارد شدهاند. آنها در حوزههای اجتماعی و فرهنگی هم قدرت را در دست گرفتهاند. به عنوان مثال، امور را در هالیوود در دست گرفتند و یا سهام شرکتهای بزرگ که از لحاظ اقتصادی برجسته بودهاند را خریدند.
همه این قدرتها که درباره آن صحبت شده است، هر چند بسیار مهم هستند، اما زیر سایه «قدرت رسانهای» قرار میگیرند. قدرت رسانهای امروز آمریکا در دستان صهیونیستها است. یعنی جریانهای رسانهای در آمریکا را صهیونیستها میسازند. متاسفانه الان اکثر مردم متوجه این جریان نیستند و نمیدانند. اگر کسی کوچکترین انتقادی نسبت به گروههای صهیونیستی و یهودی بکند، فورا او را ضد یهود میخوانند و برچسبهای نژادپرستانه به او میزنند. استادهای دانشگاه که در این باره حرف زدهاند، پس از مدت کوتاهی، از کار برکنار شدند.
اتفاق دیگری که ظاهرا به خشونت موجود در جامعه آمریکا دامن زده، همین خرید و فروش آزادانه اسلحه در این کشور است. داد و ستد بدون محدودیت سلاح در آمریکا آن هم در شرایط فعلی بسیار بحث برانگیز است. شما در این زمینه چطور فکر میکنید؟
چرا نباشد، وقتی کشوری دغدغه اولش پول است و اصلا برای مردم دلسوزی وجود نداشته باشد، اگر غیر از این عمل کنند جای تعجب دارد. آمریکا جامعه سرمایهداری است و تمام اتفاقات آن، حول پول رقم میخورد. تجارت اسلحه برای آمریکا بسیار درآمدزا است و برای همین، هیچ گاه این تجارت متوقف نخواهد شد. درست مانند مواد مخدر، تجارت این مواد هم بسیار درآمدزا است. نکته جاب اینکه سران حکومت در آمریکا بهرهای از این تجارت دریافت میکنند و برای همین، این رویه همین گونهای که هست ادامه پیدا خواهد کرد.
به عنوان آخرین سؤال حول موضوعات داخلی آمریکا، راههای درآمدزایی آمریکا که از طریق نامشروع کسب میشود را برای خوانندگان ما بیان کنید، و اینکه چطور آمریکا به یک قدرت اقتصادی تبدیل شده است؟
البته دو تا سؤال متفاوت پرسیدید. اصلا آمریکا پس از جنگ جهانی دوم در مسیر قدرت اقتصادی قرار گرفت. از همان اول همان خون و جان سیاهپوستان در نزدشان بیارزش بوده است و آمریکا با تکیه بر همین اصل، در مسیر پیشرفت اقتصادی قرار گرفت. در زمان گذشتهتر تولید در آمریکا بسیار چشمگیر بوده است، اما الان حتی مصرف داخلی آمریکا را هم کشور چین تولید میکند. آمریکا الان از لحاظ تولید و فروش اسلحه 451 میلیارد دلار سالانه به جیب میزند. در حوزه مواد مخدر، هر چند که آمار دقیقی وجود ندارد، اما 109 میلیارد دلار برای آمریکا درآمدزایی داشته است.
450 میلیارد دلار هم سالانه به واسطه قمار وارد جیب آمریکاییها میشود. ببینید اینها همه پولهایی هستند که آمریکا از طریق غیرانسانی به دست میآورد. تمام این اعداد و ارقام نشان میدهد که سیاست اصلی آمریکا بر اساس مردم و سلامتی آنها تعریف نشده است، بلکه هر آنچه هست بر اساس پول بنا شده و حرف اول را منافع اقتصادی و مالی میزند.
من به خاطر دارم در ایالت «کلرادو» اوضاع اقتصادی بسیار بد شده بود و همه کاسبیها تعطیل و نیمه تعطیل شده بودند، در همان زمان این ایالت اعلام کرد خرید و فروش «ماریجوانا» در این نقطه از کشور آزاد است. یعنی خرید و فروش و حتی استعمال آن به طور علنی بلامانع شده بود! همین سیاست باعث شد که اقتصاد این ایالت بار دیگر سرپا شود و پول به جریان بیفتد.
اگر اجازه دهید سؤالی هم راجع به مسائل بینالمللی داشته باشیم؛ نگرانیهای فراوانی درباره وضعیت شیخ «ابراهیم زکزاکی» وجود دارد. پزشک مسئول پرونده ایشان اعلام کرده: «زنده ماندن وی بیشتر شبیه به معجزه است.» این رفتار ظالمانه سران نیجریه با زکزاکی، تحت حمایت غرب و در راس آنها، آمریکا انجام میشود.چرا مدعیان حقوق بشر در برابر این جنایت، سکوت کردهاند؟
اولا، جوامع اسلامی خیلی بیشتر از اینها میتوانند در رابطه با آزادی زکزاکی تلاش کنند. متاسفانه این جوامع چنین تلاشی نکرده و برای آزادی زکزاکی، به دولت نیجریه فشار وارد نکردهاند. بله ایشان شیعه هستند و طرفداران ایشان هم شیعه هستند. خوب مسلما در این شرایط تکفیریهایی که قدرت در دست دارند، مانند «محمد بن سلمان»، از قلع و قمع شیخ زکزاکی و مریدان ایشان حمایت میکنند. آنها متوجه این نیستند که اگر فرضا زکزاکی را زندانی کنند، نمیتوانند در برابر تفکرات او بایستند و این تفکرات اسلامی اصیل در آفریقا به سرعت در حال گسترش است. آنها متوجه نیستند که شهادت شیخ زکزاکی نهایتا به ضرر آنها تمام خواهد شد، چون واکنش طرفداران زکزاکی به این اتفاق سخت خواهد بود. اگر خدای نکرده اتفاقی برای زکزاکی بیفتد نیجریه پاسخ سختی را از خود مردم این کشور دریافت خواهد کرد.
آمریکا معیارهای دوگانهای دارد و به دنبال عدالت و احیای حقوق مردم نیست.آمریکا و اسرائیل پشت این مسائل هستند، وگرنه «بن سلمان» کسی نیست (که بتواند چنین اقدامی بکند.) آلسعود و آمریکا در برابر تفکر علوی هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند و (در این خصوص)قطعا شکست خورده هستند.
شما اخیرا تجربه تلخی هم در داخل آمریکا داشته و چند روزی را بازداشت بودهاید. جنبشهای متعددی در ایران برای حمایت از شما شکل گرفته بود و خود شما هم بارها در این باره حرف زدهاید. اگر مطلب ناگفتهای از آن زمان باقی مانده که تاکنون به آن اشاره نکردهاید، بفرمایید؟
فکر میکنم جریانی که برای من در آمریکا رخ داده، یکبار دیگر هویت واقعی آمریکا را بر ملا کرده است. من یک شهروند آمریکایی هستم و رفتار آنها با من، بسیار ناراحتکننده بود. خصوصا به این موضوع در سطح رسانههای جبهه مقاومت بسیار پرداخته شد و این موضوع آمریکاییها را بسیار شوکه کرده بود. آنها حتی در دادگاه هم به من گفتهاند که چرا این موضوع رسانهای شده و به من اعتراض کردند. به روشهای مختلف مرا به خاطر این موضوع تهدید کرده و میخواستهاند که این موضوع از صدر اخبار رسانهای خارج بشود. آنها پس از آنکه من آزاد شدهام علیه من تبلیغات منفی کردند و میگفتند که مرضیه هاشمی یک جاسوس بوده و قصد داشته تا در آمریکا جذب نیرو کند و سایر ادعاهای بیاساس دیگر، که اصلا حقیقت نداشت. به لطف خدا و با حمایتهای مردم، من توانستهام از بازداشت آمریکاییها خلاص شوم. اکنون از همان ظرفیتهایی که برای آزادی من ایجاد شده بود، استفاده کرده و کمپینهایی را برای آزادی هر چه زودتر شیخ زکزاکی به راه انداختهایم.
از وقتی که در اختیارما قرار داده اید، تشکر میکنم. اگر مطلبی مانده که به آن اشاره نکردید، بفرمایید.
من فقط میخواستم از این فرصت استفاده کنم و در رابطه با موضوع مهمی صحبت کنم؛ نقش «مادری» در هر جامعهای یک نقش بسیار مهمی است. دشمن به خوبی نقطه قوت جامعه (ایران) را متوجه شده و تمام تلاش خود را بر تضعیف نقش مادری و سست کردن بنیان خانواده متمرکز کرده است.
در این زمینه باید بسیار هوشیار باشیم و به برنامههای دشمن توجه کنیم.مثلا همین گزارهای که بین مردم باب شده، با این عنوان که «فرزند کمتر، زندگی بهتر»، از کجا آمده و (حامیان آن) چه برنامهای را برای مردم ایران دارند؟ آنها ارزش مادر بودن را میخواهند کم کنند و دائما این طور تلقین میکنند که اهمیت زن در فعالیت خارج از منزل اوست. این موضوع بسیار پراهمیت است و باید به آن پرداخته شود.
منبع:کیهان
انتهای پیام/