به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «متولد اورشلیم» این روزها حاشیه و سر و صدای زیادی به پا کرده است. مستندی که دوباره سراغ یک موضوع ملتهب رفته و سعی کرده آن را روایت کند؛ موضوع ملتهبی که به نسبت مستندهای قبلی صرفا اجتماعی نیست و بهشدت سیاسی است. متولد اورشلیم، سراغ تعدادی از شخصیتهای اسرائیلی رفته و با آنها به گفتگو نشسته است. کارگردان این مستند حسین شمقدری و راوی آن هم محمد دلاوری از همکاران ما در سازمان صداوسیماست. در این گفتگو سراغ دلاوری رفتیم و درباره این مستند با او حرف زدیم.
بیشتربخوانید: اسرائیل و باشگاه خبرنگاران جوان!/ توطئه علیه محمد رسول الله با فیلم ضد ایرانی بابا جون
به عنوان سؤال اول چرا این موضوع برایتان مهم شد؟
ببینید ما یک گروه چند نفره هستیم که مستندسازی میکنیم. اتفاق جالبی هم که بینمان افتاده این است که همگیمان در تمام امور فیلم با یکدیگر همفکری و همکاری میکنیم. در این مستند من علاوه بر راوی، نویسندگی نریشنها (گویندگی فیلم) را هم بر عهده داشتم و البته در بخشهای کارگردانی، تدوین و... هم همانطور که گفتم با دوستانم مشارکت داشتم. در شروع این کار به نظرمان رسید جامعه یهودیت به واسطه تاریخی که بر آنها گذشته، رازآمیز است و رازآمیز بودن هر مسألهای ویژگی پررنگی است که ناخودآگاه من را به سوی خود جذب میکند. البته آثار مختلفی راجع به یهودیت ساخته شده و برای ما هم به عنوان مستندساز جالب بود که سراغشان برویم.
بهویژه اینکه طی سالیان طولانی بین ما و یهودیان علاوه بر نزاعی که همه از آن مطلعاند، همزیستی هم وجود داشته است؛ چرا که تبار خیلی از قدرتمندان سیاسی رژیم صهیونیستی، ایرانی است. در واقع قدمت یهودیها در ایران طولانی است. تمام نکاتی که ذکر کردم دلیلی شد که ما برای ساخت این مستند به دنیای آنها ورود کنیم و از افکارشان و... جویا شویم. تصورم بر این است که فهمیدن تمام آنچه برای من به عنوان یک روزنامهنگار جذاب است، برای مخاطبم هم جذاب است. راستش را بخواهید هدف خیلی خاصی هم نه تنها در این کار، بلکه در هیچکدام از کارهایم ندارم. به اعتقاد من انسان موجودی پرسشگراست و دوست دارد به دنبال جواب پرسشهایش باشد. من هم صرفا به دنبال جواب پرسشهایم هستم و همین برای من کافی بود که چنین موضوعی را در قالب یک مستند دنبال کنم.
الان که نتیجه کار را میبینید، فکر میکنید به هدف رسیدید؟
معمولا اهدافی که ما تعیین میکنیم صفر تا صد است. ما مثل کوهنوردها نیستیم که زمانی بتوانیم بگوییم خب الان دیگر به قله رسیدیم. نه ما به اندازه توان مان به این مسأله ورود کردیم. بر همین اساس به اروپا رفتیم. یکسری تحقیقات و سؤالاتی پرسیده شد و برداشتهایی هم انجام گرفت و برگشتیم. اگر یکبار دیگر این راه را برویم شاید اتفاقات دیگر و جذاب تری برایمان رقم بخورد و شاید هم نه، اما الان از نتیجه کار راضی هستم.
شما در مقام راوی در این مستند با پنج شخصیت یهودی؛ یک استاد دانشگاه، یک خاخام یهودی، یک خواننده زن، یک عضو ارتش اسرائیل و یک فعال اجتماعی گفتگو میکنید و نظر آنها را راجع به مسائلی مانند هولوکاست، جشن پوریم، شکلگیری اسرائیل و... میپرسید. روند انتخاب این شخصیتها چگونه بود؟
این شخصیتها هر کدام صاحب موقعیت اجتماعی خاصی هستند و حرفهایشان شنیدنی بود. اولا اینکه این پنج نفر همگی به صهیونیسم تعلق خاطر دارند. چون ما یهودیهایی داریم که هیچ تعلق خاطری به صهیونیست ندارند و حتی با آنها دشمنی هم میکنند. برای ما مهم این بود که با یهودیهایی طرف صحبت شویم که خودشان را متعلق به فضای صهیونیسم میدانند، علاوه بر این تمام مشاغلی که انتخاب کردیم به لحاظ اجتماعی به نوعی تاثیرگذار و دارای جوشش درونی هستند. شاید اگر با یک کارگر صحبت میکردیم به لحاظ فکری استدلال عمیقی برای ارتباط صهیونیسم نداشت و صرفا بر اساس سنتی قدیمی از آن پیروی میکرد. ما این پنج نفر را نماینده گروههای روشنفکری قلمداد کردیم که برای کارهایشان صاحب عقیده و استدلال هستند. به همین دلیل هم با آنها گفتگو کردیم که به جوابهای روشنی راجع به صهیونیست برسیم.
خاطرات جذابی حین ساخت مستند برایتان پیش آمد که نتوانید در فیلم بگنجانید؟
تقریبا تمام آنچه در حین فیلمبرداری پیش آمد را در فیلم گنجاندیم، اما یکی از جذابترین خاطراتی که در ذهنم مانده ورود به شهری در بلژیک بود برای دیدن جشن پوریم. تعداد یهودیهای این شهر به قدری زیاد بود که احساس میکردی وارد اورشلیم شدی. این شهر مرکز الماس دنیاست و تجارت الماس هم دست یهودیهاست. من از آنجا که شناخت قبلی از این شهر داشتم به دوستانم گفتم پلیس در این شهر (و اساسا کل اروپا) بهشدت از یهودیها حفاظت میکند و حتی راه رفتن در این شهر و یک رفتار مشکوک (در حد خیره شدن به نقطهای) با خطر همراه است (و البته اگر بفهمند ایرانی هستید که چه بدتر!) خلاصه ما رفتیم در محلی که جشن پوریم برگزار میشد و با کمال تعجب دیدم که یک نفر در را روی ما باز کرد و ما را با خوشرویی به داخل دعوت کرد. در همین حین از ما پرسید کجایی هستید؟ و ما گفتیم؛ ایرانی. یکدفعه چشمانش گرد شد. دوباره پرسید؛ اسمتان چیست؟ گفتیم؛ محمد، حسن و حسین و طرف وحشتزده شد، اما روی خودش نیاورد و به ما گفت؛ بفرمایید تو. خلاصه ما رفتیم داخل و کمی بعد دیدیم که بله پلیس ریخت آنجا و آن بفرمایید توها بیدلیل نبوده. داستان پلیس را البته داخل فیلم آوردیم، اما نکته جالبش این بود که هیچکس نمیتوانست درک کند که ما الان آنجا چه کار انجام میدهیم.
به پلیس نگفتید که مستندساز هستید؟
نه اصلا. من فقط گفتم که ما توریست مذهب هستیم و پلیس از ما پرسید که توریست مذهب یعنی چه؟ گفتیم، یعنی هر جای دنیا مراسم مذهبی برگزار شود به آنجا میرویم که تماشا کنیم. این دلیل را آوردم به این خاطر که میدانستم اروپاییها از این راهها قانع میشوند. خلاصه که تا مدتی دست پلیس بودیم تا بالاخره آزادمان کردند.در انتهای فیلم میبینیم که ایمیلی از یک آدم ناشناس به شما میرسد و شما را دعوت به توقف طرح میکند. این اتفاق واقعی است
یا برای جذابیت داستان چنین ایدهای را در فیلم گنجاندید؟
کاملا واقعی است. ما آن ایمیل را دریافت کردیم، اما نکته اینجاست که خیلی وقتها نمیشود یک گروه امنیتی را از یک گروه غیرامنیتی تفکیک کرد.
بیشتر توضیح میدهید؟
شما فرض کنید در اروپا کاری کردید که برخلاف قواعد امنیتی است و مجموعهای به شما پیغام میدهد ما شما را زیرنظر داریم و دیگر این کار را نکنید. خب، ما از کجا میتوانیم تشخیص بدهیم این پیام از سوی یک مقام امنیتی است یا خیر. میتواند امنیتی باشد، میتواند نباشد.
پس به دلیل این پیغام بود که مستند را بیشتر از این ادامه ندادید؟
نه تنها آن را دیگر ادامه ندادیم، بلکه گفتیم بهتر است فرار کنیم! راستش را بخواهید هنوز هم من ته دلم نگرانم که اگر دوباره به اروپا بروم مشکلی برایم پیش میآید یا نه! چون ما در واقع وارد منطقه ممنوعه شدیم و کار خطرناکی کردیم. کلا در اروپا شما اگر به یهودیها بگویی بالای چشمت ابروست، معلوم نیست چه بلایی سرت بیاید و ما بیش از اندازه وارد زندگیشان شدیم.
دیگر تهدید نشدید؟
تهدید که نه، اما لزوما تهدید در جهان مدرن به این شکل و شمایل نیست که یک نفر زنگ بزند و بگوید من میخواهم تو را بکشم. گاهی اوقات در سکوت اتفاقاتی برای انسان میافتد که اصلا فکرش را نمیکرده و گاهی آدم از جایی ضربه میخورد که اصلا متوجه نیست. من در طی فعالیتهای حرفهایام این مسأله را احساس کردم. شما وقتی با یک نفر دچار چالش میشوید ممکن است در ظاهر حتی به شما لبخند هم بزند، اما باید ببینید این لبخند در پس پرده هم لبخند است یا نه؟!
در تیتراژ عنوان کردهاید «ادامه دارد». یعنی قصد ساختن قسمت دوم را هم دارید؟
مستندسازی ما مثل سفر کردن سیاحان است. ما بخشی از راه را میرویم و بعد نگاه میکنیم که حالا دیگران از ما چه سؤالاتی دارند و کدام نقاط برایشان جذابتر است. پس از آن گام دوم را طراحی میکنیم. اگر بعد از پخش قسمت اول خود مخاطب به ما بگوید کافی است قطعا دیگر آن را ادامه نمیدهیم؛ اما در مورد مستند متولد اورشلیم به دلیل استقبالی که تا این لحظه از آن شده به نظرم جای کار خیلی فراوانی دارد. کمتر از یک هفته است که این مستند توزیع شده و در همین مدت کوتاه مخاطب به زبانهای مختلف میگوید باز هم دوست دارد از این موضوع ببیند و بشنود. مستند متولد اورشلیم ۸-۴۷ دقیقه است و به عنوان یک مستند به قدری کشش دارد که بیننده را مشتاق تا انتها نگه میدارد و حتی به نظرش میآید که چرا زمان آن اینقدر کم است!
بازخورد منفی از مستندتان داشتید؟
بله، نقد منفی هم داشتیم.
از جمله نقدهای منفی که در مورد این مستند وجود دارد این است که ما در این مستند نامشروع بودن رژیم صهیونیست را صرفا در حد شعار میبینیم و شما با تمرکز روی پنج نفر یهودی این نامشروع بودن را به حاشیه بردید. خودتان راجع به این نقد چه نظری دارید؟
بعضیها انتظار داشتند تصویر ذهنیشان راجع به رژیم صهیونیستی بار دیگر ساخته شود. یعنی هر آنچه قبلا فکر میکردند را من یکبار دیگر بسازم و تحویل بدهم، اما من دنبال این بودم مخاطبی که سالهای سال طبق یک مدل فکر کرده حالا یک بار دیگر با خود فکر کند که چرا اینطوری شد! مخاطب ما، چون سالهای سال یک مدل فکر کرده برایش سخت است حالا تصویر دیگری ببیند. من میخواستم دقیقا همین اتفاق بیفتد؛ لذا چنین نقدهایی را حاصل ایست این آدمها در کلیشههای قبلی شان میدانم. آنها دوست داشتند دوباره تصویر قبلیشان را ببینند.
خب پس این وسط نامشروع بودن رژیم صهیونیستی چه میشود؟
اینکه یک نفر نقدی ساختاری به رژیم صهیونیستی وارد بداند، میتواند موضوع یک مستند دیگر باشد، اما با این آدمها وارد گفتگو شدیم و حرفهایمان را زدیم. در واقع میخواستیم ببینیم در برابر حرفهای ما این افراد چه واکنشی نشان میدهند، همین.
اساسا در تولید محتوا سندرمی وجود دارد به نام سندرم «همه چیز گفتن». به این معنا که بعضیها توقع دارند در یک فیلم ۴۷ دقیقهای همه آنچه ممکن است در آن گنجانده شود که به نظر من کاملا اشتباه است. ما فقط یک لحظه مواجههای بین آدمهایی که چیزی را باور دارند با آدمهای مخالفشان، ایجاد کردیم، همین و بس و اگر این ۴۷ دقیقه بتواند مخاطب را جذب کند و به فکر وادارد برای ما کفایت میکند. قرار نیست تمام رسالت مبارزه، ایدئولوژیک، مشکل کمبود آب در نوار غزه، کودککشی و... را در این فیلم بگوییم.
به نظرم دیگران باید همت کنند و فیلمهایی بسازند که نهتنها برای مخاطب جذاب باشد، بلکه تمامی این مفاهیم را هم در بگیرد.
منبع: جام جم
انتهای پیام/