به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، چیزهای زیادی در دنیا وجود دارند که انسان از آنها میترسد و به همین دلیل نیز تا دلتان بخواهد داستانهای ترسناکی را سراغ داریم که رویدادهای وحشتناک و دلهرهآوری را روایت میکنند. در این بین بیشتر این داستانها پایه و اساس واقعی ندارند. در درواقع ما از چیزهایی میترسیم که وجود خارجی ندارند.
اما این سکه روی دیگری نیز دارد و چیزهای ترسناک واقعی زیادی در دنیا هست که انسانها را به ترس و وحشت وا میدارد. یکی از این موارد داستانهایی است که هر از گاهی درخصوص جنگیرها و افرادی به اصطلاح جنی شدهاند میشنویم. بعید میدانیم به لحاظ علمی، وجود جنها ثابت شده باشد، اما از آنجایی که به لحاظ اعتقادی حضور جنها را باور داریم، این موجودات نادیده و ترسناک حتی در ادبیات ایران و دیگر کشورهای دنیا نیز ریشه دارند و همین امر باورپذیری جنها را بیشتر کرده است.
از طرف دیگر ماجراهای زیادی را در گوشه و کنار دنیا سراغ داریم که از افرادی که تحت تسلط جنها درآمدهاند حکایت میکنند. این ماجراها از چیزی که فکرش را بکنید واقعیتر و ترسناکتر به نظر میرسد. به همین دلیل در ادامه برای شما داستانهایی ترسناک از جنزدههای واقعی را در میان خواهیم گذاشت.
الیزابت دِ رانفینگ (Elisabeth de Ranfaing)
در سال ۱۶۱۷، شوهر «الیزابت دِ رانفینگ» از دنیا رفت و یک پزشک محلی که بعدها به جرم جادوگری در آتش سوزانده شد به الیزابت علاقمند شد و از وی خواستگاری نمود. الیزابت دست رد به سینه این پزشک زد و پیشنهاد ازدواجش را قبول نکرد. این پزشک که ید طولایی در ساخت معجونهای عجیب و غریب دارویی داشت شروع به ساخت معجونهایی کرد تا با خوراندن آنها به الیزابت، او را عاشق خودش کند. همانگونه که انتظار میرفت این شربتهای عشق، الیزابت را نه تنها عاشق این پزشک نکرد بلکه زمینهساز ایجاد رفتارهای عجیبی در این زن بیچاره شد.
این رفتارها به اندازهای عجیب و غیرطبیعی بودند که دیگر اطبا از بهبود الیزابت قطع امید کردند و مدعی شدند که او جنی شده است. در نتیجه اطرافیان الیزابت برای درمان به دنبال جنگیر رفتند.
تا اینجای ماجرا شاید قضیه جنیشدن الیزابت خیلی ترسناک نباشد، اما ماجرا به همینجا ختم نشد و چند نفر جنگیر حاذق در مراسم جنگیری الیزابت شرکت کردند. شاهدانی که در این مراسم حضور داشتند مدعی شدند الیزابت در حالتی بسیار ترسناک و رعبانگیز با چند زبان مختلف مانند فرانسوی، یونانی، لاتین، عبری و ایتالیایی به صحبت آمده بود. الیزابت از افکار افرادی که در حال جنگیری او بودند باخبر بود و با به زبان آوردن این افکار، افرادی که در این مراسم حضور داشتند را کاملاً شگفتزده کرد و ترساند. جالب اینجاست یکی از جنگیرها در این مراسم دعایی را به زبان لاتین میخواند و در خواندن این دعا اشتباه میکند، در این لحظه الیزابت متوجه اشتباه این جنگیر میشود و به گونهای مسخرهآمیز اشتباه او را به وی گوشزد میکند.
الیزابت در این مراسم از اطلاعات محرمانهای که هیچکسی از آنها خبر نداشت سخن میگوید و جنگیرها هر کاری از دستشان بر میآمد برای رهایی او انجام میدهند، اما از بخت بد روزگار، جن بسیار قدرتمندی الیزابت را در اختیار گرفته بود و به همین دلیل جنگیرها هر کاری کردند نتوانستند این جن را از وجود او خارج کنند. شوربختانه الیزابت هرگز از چنگال این جن نابکار خلاص نشد و به مدت ۷ سال در تسخیر جن بود.
کلارا جِرمانا چِله (Clara Germana Cele)
در سال ۱۹۰۶، دختر ۱۶ سالهای که پدر و مادرش را از دست داده بود با نام «کلارا جرمانا چله» به تسخیر اجنه درآمد. این دختر در دوران نوزادی در کلیسای مسیحی غسل تعمید داده شده بود، اما پس از این حادثه به کشیش گفته بود که با شیطان عهد بسته و به خدمت اجنه درآمده است. در نتیجه رفتارهای ترسناک و عجیبی از کلارا سر میزد و بهرغم اینکه تاکنون به زبانهای لهستانی، فرانسوی و آلمانی صحبت نکرده بود، با این زبانها صحبتهای ترسناکی را به زبان میآورد.
جالب اینجاست که پس از تسخیر کلارا، او هر از گاهی از رمز و راز افراد دوروبرش که هیچکسی از آنها خبر نداشت پرده بر میداشت و نفرت شدیدی از تمام چیزهایی که به دین مربوط میشد پیدا کرده بود. جالبتر اینکه کلارا یک دختر ۱۶ ساله نحیف بود، اما قدرتی بسیار زیاد پیدا کرده بود، به اندازهای که با راهبهها درگیر میشد و آنها را با قدرت زیادی به اطراف پرت میکرد. کلارا جیغهای بسیار وحشتناکی میکشید که هیچ شباهتی به جیغهای انسان نداشت و صداهای شیطانی و ترسناک از خودش در میآورد.
دست آخر کار کلارا به جنگیری کشید و دو کشیش مختصص در این امر برای جنگیری این دختر بیچاره آستین بالا زدند. اما همانگونه که انتظار میرفت مراسم جنگیری کلارا به خوبی پیش نرفت و این دختر نزدیک بود یکی از کشیشها را خفه کند. این کشیشها پس از اجرای مراسم مختلف در نهایت بر جنی که کلارا را تسخیر کرده بود پیروز شدند و این دختر بختبرگشته به حالت طبیعی بازگشت.
بچههای آمونز (The Ammons Children)
تاکنون برای شما از داستانهای جنگیری در سالهای بسیار دور گفتیم، اما داستانی که اکنون به آن اشاره میکنیم به دوران مدرن باز میگردد و در سال ۲۰۱۲ اتفاق افتاد. ماجرا از این قرار بود که خانواده آمونز در سال ۲۰۱۲ به منزلی جدید اسبابکشی کردند، اما پس از مدتی متوجه اتفاقهای ترسناک و شیطانی در این منزل شدند. مثلا دسته بزرگی از مگس در خانه آنها پرواز میکردند در حالی که زمستان بود و همانگونه که میدانید در زمستان خبری از مگسها نیست.
ماجرا به همینجا ختم نشد و یکی از روزها یکی از سه فرزند این خانواده شروع به کشیدن جیغهای ترسناکی کرد و مادرش، «لاتویا» (Latoya)، وقتی به اتاق این بچه رسید در کمال ترس و تعجب فرزندش را مشاهده کرد که میان هوا معلق است. اعضای این خانواده ماجراهای ترسناکتری را نیز تجربه کردند و سه فرزند لاتویا به طرز بسیار وحشتناکی با چشمهای گشاده، خندههای بسیار وحشتناکی سر میدادند. گفته میشود پسر این خانواده در خلاف جهت بدن به پشت خم میشد و از دیوار بالا میرفت!
مدتی بعد نیز مادر این بچهها سایههای سفید بسیار ترسناکی را در گوشه و کنار خانه میدید و صداهای پای وحشتناکی را میشنید. در نهایت پای پلیس به قضیه وارد شد و از آنجایی که نیروهای پلیس ادعای لاتویا را باور نمیکردند، به این فکر افتادند که این مادر با فرزندانش سوءرفتار دارد و به همین دلیل نیز بچهها را از او جدا کردند.
اما از قرار معلوم گفتههای لاتویا کاملاً صحت داشت و بچههای او زمانی که در اختیار مامورین دولتی بودند نیز رفتارهای وحشتناکی از خود نشان دادند و در نهایت پلیس حرف مادرشان را باور کرد. پس از این اتفاقها اعضای خانواده آمونز چارهای نداشتند بهغیر از اینکه دست به دامان جنگیرها شوند و پس از چندین جلسه جنگیری، اوضاع این بچهها به حالت اول بازگشت و از آن خانه جنزده نقل مکان کردند.
جوزف بیرچ و سوتیریس چارالامبوس
جوزف و سوتیریس به صورت کاملاً اتفاقی آینهای را در زبالهدانی بیرون از منزل خود پیدا کردند و از آنجایی که این آینه ظاهر جذاب و زیبایی داشت، آن را به خانه آوردند و از دیوار یکی از اتاقهای آپارتمانشان آویزان کردند. این دو فرد بختبرگشته حتی روحشان هم خبر نداشت که این آینه بیدلیل بیرون از خانه و در زبالهدان قرار نگرفته و داستانهای وحشتباری در آن نهفته است.
مدت زیادی از حضور این آینه شیطانی در خانه آنها نگذشت که مشکلات مالی و بیماری بر سر این دو نفر آوار شد. اما این مشکلات تازه شروع بدبختیهای جوزف و سوتیریس بیچاره بود. بیماری این دو شدت گرفت و روزبهروز حالشان بدتر شد. آنها شبها با جیغ و فریاد از کابوسهایی بیدار میشدند که پس از بیداری هرگز این کابوسها را بهخاطر نمیآوردند. قضیه بالاتر گرفت و سایههای ترسناک بر روی این آینه در حال رقص دیده میشد. این دو نفر نیز زخمهای عجیب و غریبی را روی بدن خود مشاهده میکردند.
کار به جایی رسید که این زوج بختبرگشته به آینه شک کردند و به این نتیجه رسیدند که این آینه شیطانی است و آنها را به تسخیر خودش در آورده. در نتیجه آینه مذکور را در «ایبِی» (Ebay) به فروش گذاشتند. این زوج تمام بدبختیهایی که این آینه بر سر آنها آورده بود را در توضیحات فروش آن نوشتند و در نهایت فردی جرأت خرید این آینه را پیدا کرد. جالب اینجاست همانگونه که این زوج فکر میکردند، پس از فروش آینه، تمام بدبختیهای آنها نیز به پایان رسید و زندگی آنها به حالت طبیعی بازگشت.
اگر به این فکر میکنید که آینه شیطانی را چه کسی خریداری کرده است باید برای شما بگوییم که هویت این خریدار مرموز هرگز برملا نشد و هیچکسی نمیدارد این آینه اکنون در اختیار چه کسی است.
رابی مَنهِیم (Robbie Mannheim)
بیشتر فیلمهای ترسناک را که با موضوع جنگیری ساخته شده دیدهایم و همین قضیه باعث شده تا اطلاعات بیشتری از جنگیری بدست بیاوریم، اما مطمئن باشید جنزدههای واقعی بسیار ترسناکتر از چیزی است که در فیلمها به تصویر کشیده میشود. اگر حرف ما را باور ندارید در ادامه داستان واقعی جنزدگی «رابی منهیم» را برای شما بازگو میکنیم تا به عمق وحشت ماجرا پی ببرید.
ماجرای تسخیر رابی دهه ۱۹۳۰ باز میگردد و در آن زمان، رابی که نوجوانی ۱۳ ساله بود به این فکر افتاد تا با روح عمهاش از طریق «تخته ویجا» (Ouija board) ارتباط برقرار کند. برای آن دسته از خوانندههایی که با تخته آشنایی ندارند باید بگوییم این تخته شکل و شمایلی صاف و مستطیل شکل دارد و از آن برای احضار ارواح استفاده میشود. پس از انجام چنین کاری، اعضای خانواده رابی متوجه رویدادهای ترسناک و عجیبی در خانهشان شدند و لوازم منزل بدون هیچ توضیحی جابجا میشدند و تمام تمثالهای مقدسی که در این منزل بود در اثر عبور رابی از کنار آنها به لرزه در میآمدند. قضیه به جایی رسید که همشاگردیهای رابی مدعی شدند میزی که او در مدرسه پشت آن درس میخواند ناگهان در هوا معلق شده است.
طبق معمول از دست پزشکان برای رابی کاری بر نیامد و قضیه به جنگیری توسط کشیش ختم شد، اما فرآیند جنگیری رابی نیز بسیار خشن و ترسناک پیشرفت و این نوجوان سیزدهساله با قدرتی شیطانی و فراطبیعی به کشیش حمله کرد. خوشبختانه در نهایت کشیش توانست بر جنی که رابی را تسخیر کرده بود پیروز شود و رابی منهیم به دنیای انسانهای معمولی بازگشت.
جان و بتسی بِل (John and Betsy Bell)
سالها پیش و زمانی مهاجران از اروپا و دیگر قسمتهای دنیا به آمریکا مهاجرت میکردند، خانواده «بل» یکی از بحثبرانگیزترین رویدادهای جنزدگی را تجربه کردند و تمام اعضای این خوانده در معرض حادثهای ترسناک قرار گرفتند که جان بهعنوان پدر خانواده و بتسی، بهعنوان دختر کوچک آسیبهای بیشتری در این حادثه تلخ دیدند.
قضیه از این قرار بود که موجودی ناشناخته که بعدها به نام «جادوگر بِل» (Bell Witch) شناخته شد از طریق جان صحبت میکرد و صداهای وحشتناکی در میآورد. این موجود مدعی بود که آینده را پیشبینی میکند و از طریق جان، بتسی بیچاره را دائم کتک میزند و موهای او را میکشید. ماجرا ادامه پیدا کرد تا اینکه موجود شیطانی که جان را تسخیر کرده بود مدعی شد که او را مسموم میکند و همین اتفاق هم افتاد و جان به طرز فجیعی کشته شد. دیگر اعضای خانواده نیز بر این باور بودند که جان توسط این موجود شیطانی بهقتل رسیده است. پس از مرگ جان، اوضاع به حالت اول بازگشت و دیگر خبری از آزار و اذیت بتسی توسط این موجود شیطانی نبود.
این ماجرا گمانهزنیهای مختلفی را بهدنبال داشت و عدهای معتقد بودند زمینی که جان در آن خانه ساخته بود، زمینی نفرینشده بود و به همین دلیل نیز نفرین این زمین، گریبان او و اعضای خانوادهاش را گرفت. بعضی دیگر نیز باور داشتند که جان بهعنوان پدر خانواده، با بتسی سوءرفتار داشت و به همین دلیل نیز شیطان در او حلول کرده بود تا انتقام بتسی را از این پدر بیشرم بگیرد.
جولیا (Julia)
رفتارهای جولیا به اندازهای عجیب و غریب بود که روانپزشک او از درمان این دختر ناامید شد و مدعی گردید که جولیا به لحاظ علم روانشناسی بیماری خاصی ندارد و رفتار عجیب او ناشی از تسخیر وجود او توسط موجودی فراطبیعی است. «دکتر ریچارد. اِی. گالاگِر» (Dr. Richard E. Gallagher)، در حال انجام معاینههای پزشکی متوجه شد که جولیا در مقابل او به ناگهان در هوا معلق میشود و با زبانی صحبت میکند که کاملاً مشخص است این زبان مربوط به جولیا نیست. از طرف دیگر جولیا رازهای سربهمهری از دیگران میدانست و گاه و بیگاه به اطرافیانش ناسزا میگفت.
جالب اینجاست که در یکی از جلسههای درمان، این موجود شیطانی که جسم جولیا را تسخیر کرده بود از طریق جولیا به دکتر گفت که این دختر را رها کند چرا که جولیا دیگر اختیار خودش را ندارد و متعلق به شیطان است. تمامی این موارد دست به دست هم داد تا این پزشک از درمانهای طبیعی برای جولیا قطعامید کند و دست به دامان جنگیری شود.
در فرآیند جنگیری، جولیا آب مقدسی که روی او ریخته میشد را پس میزد و حرارت اتاق بهگونهای غیرطبیعی افزایش پیدا کرده بود. خوشبختانه قضیه جنگیری جولیا دست آخر ختم به خیر شد و این دختر بختبرگشته از شر جنی که او را تسخیر کرده بود نجات پیدا کرد.
دیوید بِرکوویتز (David Berkowitz)
در اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی، جمعیت نیویورکسیتی از ترس قاتلی با نام مستعار «پسر سام» (Son of Sam) در ترس و وحشت فرو رفت. این قاتل بیرحم، در صحنهجرم، یادداشتهای مرموزی از خود بهجای میگذاشت و کاملاً مشخص بود از قتلهایی که انجام میدهد نهایت لذت را میبرد. در نهایت پلیس نیویورکسیتی توانست وظیفهاش را انجام دهد و این قاتل مرموز دستگیر شد.
در بازجوییها مشخص گردید که نام این قاتل «دیوید برکوویتز» است و پس از اینکه پلیس انگیزه این قتلها را از او جویا شد، برکوویتز ادعا کرد که سگ همسایهاش توسط شیطان تسخیر شده و این سگ به نزد او میآمد و برای قتل انسانهای بیگناه به او دستور میداد. مدتی بعد نیز برکوویتز ادعای خودش را برای انگیزه قتلهایی که انجام میداد تغییر داد و مدعی شد او این قتلها را برای فرقهای شیطانی که عضو آن بود انجام میداده است.
دیوید برکوویتز در مجموع ۶ نفر را کشت و جراحتهای وخیمی به ۷ نفر دیگر وارد کرد. این قاتل زنجیرهای بیرحم روانه زندان شد و پس از تحمل سالها زندان، همچنان ادعا میکند که در حین ارتکاب قتلها، خودش نبوده و موجودی شیطانی به او دستور میداده است.
آرن جانسون (Arne Johnson)
داستان «آرن جانسون» یکی از خشنترین داستانهای مربوط به تسخیر توسط ارواح شیطانی در چند دهه اخیر بهحساب میآید. ماجرای این داستان از آنجا شروع شد که خانواده گِلاتزِل (Glatzel) به خانهای جدید نقلمکان کردند. در این خانه، دیوید گلاتزل (David Glatzel) ۱۱ ساله، رفتارهای عجیب و ترسناکی از خود نشان میداد و به زبانهای مختلف که پیش از آن این زبانها را بلد نبود با لحنی ترسناک صحبت میکرد و گاهی اوقات نیز در هوا معلق میشد. در نتیجه کشیشها دستبهکار شدند و مراسم جنگیری برای دیوید صورت گرفت، اما این مراسم نیز دردی از این نوجوان ۱۱ ساله درمان نکرد و دیوید همچنان در تسخیر اجنه بود.
قضیه از این هم وخیمتر شد و «آرن جانسون» نامزد خواهر دیوید، اشتباه بسیار وحشتناکی را انجام داد و شیطانی که دیوید را تسخیر کرده بود، تحریک کرد. همانگونه که حتماً پیشبینی کردهاید مدت زیادی از اینکار نگذشت که آرن جانسون نیز رفتارهای عجیبی از خود نشان میداد و از فردی که بسیار آرام و گوشهگیر بود، به فردی پرخاشگر تبدیل شد. از قضای روزگار آرن جانسون با صاحبخانهاشِ، آلن بونو (Alen Bono)، مجادله میکند و او را با ضربات چاقو بهقتل میرساند، اما مدتی بعد در کمال تعجب ادعا میکند که هیچ خاطرهای از این حادثه ندارد و چیزی یادش نمیآید.
برای آندسته از طرفداران فیلمهای ترسناک باید بگوییم در سومین قسمت از فیلم موردانتظار «احضار» که قرار است در سال ۲۰۲۰ اکران شود، به ماجرای «آرن جانسون» نیز اشاره میشود.
آنه لیز میشل (Anneliese Michel)
در این قسمت به غم انگیزترین جنزدگی که در طول تاریخ رخ داده اشاره میکنیم و برای شما از ماجرای تسخیر «آنه لیز میشل» میگوییم که داستان واقعی آن قلب هر انسانی را به درد میآورد. ماجرا از این قرار است که در سال ۱۹۶۷، آنه از خود رفتارهای عجیب و ترسناکی نشان میدهد و به چیزهای مقدس نمیتواند نگاه کند. بدن او بوی بسیار نامطبوعی میگیرد و گرفتار تشنجهای شدیدی میشود. رفتارهای او پس از مدتی عجیبتر میشود و شروع به خوردن حشرهها و ادرار خودش میکند. مدتی بعد نیز آنه میشل در حال گاززدن سر یک پرنده دیده شد.
او به خانوادهاش گفت که جسماش تسخیر شده تا کفاره گناهانی که در دنیای مدرن انجام میشود را پس دهد. خانواده آنه لیز برای درمان دخترشان دستبهدامان کشیشها میشوند و مراسم جنگیری یکی پس از دیگری بر روی او انجام میشود. اما هیچکدام از این مراسم فایدهای نمیکند و بهرغم نزدیک به ۷۰ مراسم جنگیری، آنه لیز میشل همچنان در تسخیر شیطان باقی میماند. او در این مدت آب و غذا نمیخورد و در نهایت نیز بر اثر گرسنگی و تشنگی از دنیا میرود.
آنه لیز میشل که دختر زیبا و شادابی بود، به پوست و استخوان تبدیل شد و در هنگام مرگ فقط ۳۰ کیلو وزن داشت. ماجرای جنگیری آنه لیز میشل، پس از مرگ او به پایان نرسید و پدر و مادرش به همراه دو کشیشی که در جنگیریهای او شرکت داشتند به دلیل اینکه اجازه داده بودند آنه لیز آب و غذا نخورد، بازداشت و محکوم شدند. پدر و مادر آنه و کشیشها در دفاع از خودشان مدعی بودند که جرمی مرتکب نشدهاند و شیطان که از اجرای جنگیری به خشم آمده بود اجازه نمیداد تا آنه لیز میشل آب و غذا بخورد.
برای آندسته از کاربرانی که به ماجرای غمانگیز جنگیری آنه علاقهمند شدهاند و اهل تماشای فیلمهای سینمایی نیز هستند باید بگوییم از این رویداد تلخ و وحشتناک فیلمی با نام «جنگیری امیلی رُز» (The Exorcism of Emily Rose) ساخته شده است.
در پایان آروز میکنیم چنین مصیبتهایی هرگز برای وجود نازنین شما و اطرافیانتان رخ نداده باشد، اما اگر خدای ناکرده با چنین مواردی روبرو شدهاید و تجربهای در این زمینه دارید، برای ما و دیگر خوانندهها در قسمت نظرات از این تجربهها بگویید.
منبع:برترین ها
انتهای پیام/
میگفت که یه روز پدربزرگم وقتی حدود ۱۰ سالش بوده رفته جنگل همونجوری داشته قدم میزده به وسطای جنگل رسیده بوده دیده که یه زن با لباس های سفید با موهای بلند روی یک شاخهی درخت نشسته بوده داشته موهاشو شونه میکرده
وقتی بالای سرمو نگاه کردم چیزی نبود خیلی ترسیده بودم
چون داستان ترسناکی نیست
من داستانه خودمو تعریف کنم شما چی میگید
من قبلا توی یک خونه ای زندگ می کردم
من دوتا داداش دارم
به اسم پارسا و امیرعباس
داداش بزرگه امیر عباس هست که ۱۳ سالشه
و برادر کوچیکه ۱۲
و من ۱۰
اون خونه قبلا خونه متروکه بوده و هیچ کس داخلش نبوده
صاحب خونه رنگش کرده و فقط
ما وقتی رفتیم داخل خونه
من اول نفر داداشمو دیدم
پارسا رو
صداش زدم
گفتم پارسا پارسا داد زدم
مامانم گفت رفته دستشویی
بعد داداشم که گفتم دیدم
اون یک جن بود که خودش رو شبیه داداشم کرده بوده
خالم که اومده بود کمک مامانم تا وسایل هارو بچینه
دختر خالم و پسر خالم هم آورده بود دختر خالم اومد کمک من
پسر خالم هم رقت کمک دوتا داداشم
دیگه بعد از ۶ ساعت کارمون تموم
من رفتم اتاق داداشمو نگاه کردم ببینم چجوری چیده
اونم اتاق منو
اتاق داداشم یک پنجره داشت
که به دشت درو بیابون انگار نگاه می کردیم
عجیبش اونجا بود که
ما توی شهر توی تهران توی توی اوین بود
که خونه کناری آپارتمان بود
ولی پنجره به دشت و بیابون راه داشت
بعد چند دقیقه بابام رفت دستشویی توی دستشویی کمدی بود که شناسنامه باطله داخلش بود
و خون قد در و دیوارش بود
خون مال خیلی قبلا بود
که پاک نمی شد
و خشک نمی شد خون
اون لحظه فهمیدم که اون خونه جنی هست
و تازه اومدیم داخل اون خونه
اتاق من هم تختش همیشه جن بالاش بود حالا داستان خونه شمال که خونه شستشو مرده هستو بگم اگه میخوان بگم بگین بگو
بیماری که در عصر حاضر از هر 1000 نفر یکی مبتلاشه
رجوع کنید به بیماری اسکیزوفرنی " چیزی نیست جز جن زدگی
بله باور نکنید ,اعتنا نکنید,درک نکنید اما هیچ وقت کنجکاوی هم نکنید
قبلا از این که برامون این مشکل پیش بیاد تو شب نشینی هامون از این موجودات صحبت میکردیم چون هیچی هیچی هیچی نمیدونستیم
تا وقتی که گرفتارش شدیم الان پنج ساله...
حالا انقد زندگی هایی رو میشناسم که گرفتار این قضیه ان
به دورو برتون یه نگه بندازین حتما یه فامیل داشتید که یهو با همه قطع رابطه میکنه هیچ وقت پای حرفاشون نشستید...
ای کاش انقدر گوش شنوا بود تا ساعت ها براش اتفاقاتی افتاده رو براش میگفتم
خدا کریمه وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ
کسی تا حالا این اتفاق افتاده لطفا اگه اوفتاده و کسی میدونه اون چی بوده بگین
یه بار دیگم تقریبا ۳ ماهه پیش باز شب بود خواب بودم یه دفعه توی سه کنج اتاقم یکیو دیدم صورتش رو به دیوار بود پشت سرش رو به من و از پشت کاملا شبیه مامانم بود اروم صداش زدم که برگرده ولی برنگشت دفعه اخر که صداش زدم اروم برگشت و دیدم قشنگگگگ خوددد مامانم بود میتونم قسم قران بخورم برا همین با داد صداش کردم ولی یه دفعه مامانم با ترس در اتاقمو باز کرد گفت چیشده و وقتی برگشتم همون سه کنج که اونو دیده بودم نشون بدم دیدم نیستش و رفته. از بعد اون احضار روحی که با دوستام انجام داد این اتفاق زیاد میوفته هم میتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم هم میتونم ببینمشون هم حرف بزنم یکیشون رو یه بار به طور اتفاقی دیدم یه دختر بود همسن خودم ۱۵ ساله بهم گفت قبلا اونجا اتاقش بوده و اینجایی که ما الان زندگی میکنیم زندگی میکردن ولی کل خانوادش بر اثر یه تصادف مردن و اون برای اینکه تنها نباشه بعضی اوقات به این خونه سر میزنه. همه ارواح بد و شیطانی نیستن بعضی هاشون خیلی تنهان و فقط یکی رو میخوان که ازشون نترسه و درکش کنه تا بتونن باهاش ارتباط برقرار کنن.
جناب ناشناس راست میگه
و هیچوقت سعی نکن عقیده خودتو به بقیه بقولونی
زندگی کردیم توش از اوایلی که اومدیم تو در خونه دعا نوشته شده بود ما پاکش کردیم بعد شب اول من یه خواب ترسناک ی دیدم تو دوسال مورد حمله جنه بودم اما من نمیدونستم و فقط میگفتم خرارافاتی شدم.یا همش یه زن استخوان ی شکل میدیدم اما توجه نمی کردم وقتی اساس کشی شد آخه ما مستاجریم.تازه فهمیدیم خونه جن داشته
خانواده من همیشه بهم می گفتن که جن ها وجود دارند اما به آدما کاری ندارن او نام واسه خودشون زندگی میکنن
فقط یه کار هایی رو که نباید بکنین رو بهتون میگم(از زبون آیت الله ها)
اگر میخواین جن ها ازیتتون نکنن
۱_همیشه شب ها وقتی دارین یه جایی آب داغ میریزین(هر جایی حتی در دستشویی)
همیشه اول بسم الله.. بگویین چون ممکنه بچه ها شون اونجا باشن و ممکنه بسوزن
۲_هیچ وقت ادای جن ها رو در نیارین
با سپاس
اگ تسخیر بشی یا علتش خونه ای ک توش ساکنی چون حتما تسخیر شدس
یا کسی تو اطرافت احضار کرده و تو گرفتار شدی
من این داستانو در حالی میکم که هر یه خط که تایپ میکنم یه با ر یه سوره توحیدو میخونم
این خانواده کاملاً معمولی بودن ولی مادر این خانواده یه موجود عجیبی بود در حالی که در این پنج سال به طور متوسط هر ۳ الی ۴ روز یه روز خانه اونابودم ودوستم هروز خانه ما و شب موقع خوابم به زور میرفت خونشون ترس من از مادر این دوستم از روزی زیاد شد که دوستم به من گفت میشه بریم باغ رفتیم ما باغ داریم و باغات روستایهاهم زیاد سعی کردم خلاصه بگم شرایطی ایجاد شد که من شانسی یه خرگوش بالغ گرفتم و دوستم هم نگاه کرد وخواستم ولش کنم دوستم خواهش کرد که من ببرمش خونه نشون بدم بد میارم ولش کنیم
توی حیاط اجاره اینها درخت بزرگ توتی بود که میشد از پشت بام هم بالاش رفت .هوا تاریک بود من نمیدونم برای چی بدون اینکه به دوستم بگم از بام رفته بودم بلای درخت و منتظر بودم بیاد تو حیاط تا صداش کنم ولی خواهر و تمام خانواده رفتن تو یه اتاق پرده اتاقو پدرشون انداخت ومادر هم توی گوشه حیاط که دیدی به اتاق نداشت خرگوش دستش بود فکر کردم میخواد بندازتش تو انبار ولی چاقورو در آورد و فرو کرد توی گردن حیون وجای که داشت خون میپاشید رو فرو برد تو دهانش و صدای عجیبی از خودش در میاورد و خیلی وحشتناک بود خرگوش داشت تکون میخورد بعد از یه لحضه خرگوش رو با عصبانیت به زمین میکوبید ودوباره به دهان میگرفت بعد از چند لحضه سریع با چاقو شکم حیون رو پاره کرد ویه چیزهایرو خورد و انداختش زمین زمانی که برگشت به سمت جای که میخواست بره نور کامل به صورتش افتا اون مادر دوستم که دیدم نشست خرگوشو سرببره نبود خیلی وحشتناک بود خیلی خیلی داره اشکم در میاد اعلان که نزدیک ۴۰ سالم البته از ترس و فردای اون روز دوستم خوشحال در حالتی که تابه حال ندیده بودمش دیدمش و گفتم خرگوش گفت خواهرم داشت نگاهش میکرد در کوچه باز بود در رفت......دوستان این داستان طولانی و دوستم بر اثر حادثه ای مرد که من میدونم چرا ولی هیچ کس نفهمید حتی پلیس وهم محلی هام به خاطر این اسم از جای نبردم کاش میتونستم کامل بگم وخودمو خالی کنم ولی نمیدونم چرا نمیتونم شاید میترسم ولی خدا بزرگ ودر تمام چیزهای خوب بی حدو مرز و جن .شیاطین و روح چیزی هست که وجود دارن لطفان منکر چیزی نشید که خدا با قدرت بی کرانش خلقش کرده وسلام شاید در آینده تونستم قسمت اصلی این اتفاق عجیب رو براتون تو همینجا بگم
به این شرط بازگو میکنم کسای که این رو مطالعه میکنن برای شخص داستان طلب آمورزش از خداوند مناّن وکنن
ولطفان هیچ اطلاعاتی از من به کسی ندهید
یه آهنگ هم دارم ک صدای جیغ یه گربه ترسناکه
آهنگا هی عقب جلو میشدن تا می رسید به صدای اون گربه ترسناک و دیگه آهنگ عوض نمیشد و رو همون می موند
چند بار هم بی توجهی کردم اما بیشتر از ده بار اینجوری شد
داشتم سکته می کردم
اومدم خوابیدم از ترسم
خلاصه من ازون موقه خیلی به جن و روح و موحودات فوق الطبیعی اعتقاد پیدا کردم.
جیغ یه زن اومد مامانم باور نمیکرد هی میگفت خیالاتی شدی بگیر بخواب . این اتفاقات هر شب پیش میومد تا یه شب خواب خیلی بدی دیدم بش اعتنایی نکردم روز بعدش که تو خونه تنهابودم هم مامانم سرکار بود هم بابام داشتم جلو تلوزیون برنامه نگاه میکردم صدای دستگیره درو شنیدم برگشتم نگاه کردم ب دیدم سایه خیلی بلندی بود با انگشتای بلد فقط سایشو دیدم اونم پشت در مثل همونی بود که تو خواب دیشبش دیده بودم با هراز تا صلوات رفتم درو باز کردم دیدم کسی نیست بعدش خیلی ترسیده بودم زنگ زدم مامانم اومد بعد که تعریف کردم بازم باور نکرد میگفت خیالاتی شدی ازون موقع تا حالا یه ایت الکرسی نوشتم اویروز گردنم کردم هیچ اتفاق دیگه ای نیفتاد البته خونمونم سر یه سال عوض کردیم .
البته گاهی برای اینکه توضیح پدیده های علمی رو نداشتن چیزهایی مثل جن و روح رو وسط میکشیدن
به نظرم الان هم اگه کسی چنین چیزی میبینه ممکنه از خستگی مغزش باشه
ولی خیلیا سعی در اثبات اینا دارن
تقریبا هم اثبات شده مثلا روح وزن داره خب اگه وزن داره پس یعنی جسمه پس دیدنش خیلی هم نباید بعید باشه اما واسه جن اطلاعاتی ندارم
1 - وارد خونه ای که مال اوناست نشید
2 - وسایل فلزی اونا رو اذیت میکنه
3 - این که جن ها به انسان ها حمله میکنن دلیل داره
اونا میخوان تو مکان خودشون بمونن ولی وجود انسان ها به دلیل این که انسان هم انرژی داره اونا رو اذیت میکنه پس سعی میکنن انسان ها رو خارج کنن (این درباره ی شیاطین صادق نیست )
اگه جنگیری به شما گفت نمیدونم جنه این طوری و اون طوری اصلا دلتون به حال اون جن یا روح نسوزه و اصلا به جمع خودتون راهش ندید
در اخر سعی کنید جنی رو احضار نکنید و ازشون هم نترسید چون بعضیاشون فقط میخوان انسان ها رو بترسونن
کندر دود کن
من 12ساله هستم هروقت میرم خونه پدربزرگم شب موقع خواب خیس عرق میشم و کف پاهام داغ میکنه و همیشه کنج خونه پدر بزرگم یه ادم خیلی قد بلند میبینم دختر عمه ام همین جوریه
خونه مادر بزرگم اینا.خالم تو اتاقش بوده بعد داییم دیده که خالم از رو مبل بلند شده رفته ولی دیگه ندیدتش.شب بوده پدر بزرگم هنوز خواب نبود سرشوانداخته بوده زیر پتو ولی شبی میشنوه که صدای آب میاد واینم فکر میکنه وه خالمه و سرشو بلند نمیکنه ببینه کیه. به نظر من کاش سرشو بلند میکرد بفهمه کیه .خالمم حدودا۲۰سالشه . بعد صبح پدر بزرگم ماجرا رو میگه ولی خالم میگه من نبودم اصن بلند نشدم بعد میرن خیابون میگن یع پسر بچه تعقیبشون میگرده.بعد تو خونه اجاره ای که بودن دقیقا تو اتاق خالم زیرش یه صدایی میداد . دایی بزرگ من گفت که شاید یه مرده خاک کرون زیر حونه بخاطر همینه این اتفاقا.بعدم که از خونهه رفتن .قبل از اینکه برن من دیگه نرفتم خونشون چون واقعا میترسیدم. تا اینکه اسباب کشی کردن وخدا رو شکر دیگ اتفاقی نیفتاده.
ما تو یه خونه بزرگ قدیمی زندگی میکردیم کنار خونه ما یه آب انبار قدیمی بود که به عنوان آثار باستانی ثبت شده بود من بارها شبها و صبح زودها جن ها رو میدیدم که داخل حیاط میگشتن ولی اصلا کاری به کار ما نداشتن در طول 12 سالی که اونجا بودم اونا رو خیلی دیدم فقط 2 بار به صورت واضح دیدمشون دقیق دقیق
شیطان یا جن ؟
فقط اجازه خودنمایی ندارند
من خونه مادربزرگم تسخیر شدس و چندسالیه متروکه شده
چیزایی تو این خونه دیدیم ک باورش برای خیلیا سخته
:||
خیلیییییییی
قلبم اومد تو دهنم!!!
به نظر بقیه ترسناک نبود؟؟؟؟
چون واقعی بود بدتر
من میگم یه غول دیدم با قد 300 متر که داشت ابرا رو درست میکرد :|
حالا ثابت کنید دروغه پس زیاد به راست بودنش تکیه نکنید
و واقعا هم ترسناک نبودن
تا وقتی به جنا کاری نداشته باشی بهت کاری ندارن
این نظر منه بعد از دیدن چندین فیلم ترسناک و مطالعه
برای اشنامون انفاق افتاده
داستان کلبه وحشت خیلی ترسناکه
7 نفر توش دیوونه و روانی میشن
بعد هر 7 تا میمیرن
هر کس دیده یا مشکلی داشته یا اعصابش مشکل داشته
اون عده ای هم که واقعا دیدن تقصیر خودشون بوده
این دعا را هم بخوانید و با خود داشته باشید انشاءالله در امان خواهید بود نمازهای واجبتان را ترک نکنید و با قرآن کریم و مقدس انس بگیرید .
از حضرت امام صادق علیه السّلام نقل شده: حضرت سجاد علیه السّلام مى فرمود: هرگاه این کلمات را بگویم، اگر جن و انس به زیان من گرد آیند باکى ندارم:
بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ مِنَ اللَّهِ وَ اِلَى اللَّهِ وَ فى سَبيلِ اللَّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَللّهُمَّ اِلَيْكَ اَسْلَمْتُ نَفْسى وَ اِلَيْكَ وَجَّهْتُ وَجْهى وَ اِلَيْكَ اَلْجَاْتُ ظَهْرى وَ اِلَيْكَ فَوَّضْتُ اَمْرى اَللّهُمَّ احْفَظْنى بِحِفْظِ الاْيمانِ مِنْ بَيْنِ يَدَىَّ وَ مِنْ خَلْفى وَ عَنْ يَمينى وَ عَنْ شِمالى وَ مِنْ فَوْقى وَ مِنْ تَحْتى وَ ما قِبَلى وَادْفَعْ عَنّى بِحَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ فَاِنَّهُ لا حَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِكَ
به نام خدا، و به خدا، و از خدا، و به سوى خدا، و در راه خدا، و بر آیین رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش) خدایا خویشتن را تسلیم تو کردم، و رویم را به جانب تو متوجه نمودم، و به تو پشت گرم شدم، و کارم را به تو وا گذاشتم، خدایا مرا به حفظ ایمان حفظ کن، از پیش رویم، و از پشت سرم، و از سمت راست و چپم، و از بالاى سرم و زیر پایم، و آنچه نزد من است، به حول و نیرویت از من دور کن، زیرا جنبش و نیرویى جز تو نیست .
خواندن دعایی که جبرئیل برای دفع جن به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یاد داد: «أَعُوذُ بِکلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ الَّتِی لَا یجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَ لَا فَاجِرٌ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَ ذَرَأَ وَ بَرَأَ وَ مِنْ شَرِّ ما ینْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ مِنْ شَرِّ ما یعْرُجُ فِیها وَ مِنْ شَرِّ مَا یلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مِنْ شَرِّ ما یخْرُجُ مِنْها وَ مِنْ شَرِّ فِتَنِ اللَّیلِ وَ النَّهَارِ وَ شَرِّ الطَّوَارِقِ إِلَّا طَارِقاً یطْرُقُ بِخَیرٍ یا رَحْمَان».
دور کردن شیاطین به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود: شیطان دو نوع است: شیطان جنی و شیطان انسی. شیطان جنی با گفتن: لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم دور می شود . شیطان انسی با گفتن صلوات بر محمد و آل محمد از انسان دور می شود.
برای پناه بردن از شر شیطان و جن "بسم الله الرحمن الرحیم" بگویید . سوره ناس و فلق و آیت الکرسی را بخوانید.
چگونگی راندن جن ها و شیاطین
در روایات برای کسانی که از آزار و اذیت جنّیان می ترسند و برای دفع جنّ، دستور العمل هایی ذکر شده است که به برخی اشاره می کنیم:
1- دورى از تنهایى. 2- تغییر مکان و محل زندگى اگر چه به طور موقت. 3- صدقه دادن. 4- خواندن سوره هایى از قرآن که به چهار قل معروفند: که عبارتنداز: «کافرون»، «اخلاص»، «ناس»، «فلق» و نیز خواندن آیه «و ان یکاد»
5- خواندن آیه 83 سوره آل عمران با صدای بلند در مکان های ترسناک. (أَفَغَیرَ دِینِ اللَّهِ یبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً وَ إِلَیهِ یرْجَعُون)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ عِلْماً وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ
نِعْمَ الْوَكِيلُ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ أُعِيذُ صَاحِبَ كِتَابِي هَذَا فُلَانَ ابْنَ فُلَانٍ مِنْ
جَمِيعِ الْأَوْجَاعِ وَ الْأَسْقَامِ وِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِنَ الصَّادِرِ وَ الْوَارِدِ الصَّادِرِ مِنَ الدَّاخِلِ وَ الْخَارِجِ
وَ مِنَ الْعَامِلِ وَ الْآمِرِ وَ الْقَاطِنِ وَ الْبَادِي وَ مِنَ الصَّائِبِ الطَّارِقِ وَ صَاحِبِ اللَّيْلِ وَ مَا عَسْعَسَ وَ
النَّهَارِ وَ مَا ضَحَى وَ مِنْ جَمِيعِ الطَّوَارِقِ إِلَّا طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ فَإِنِّي أُعِيذُهُ بِاللَّهِ وَ أَحْرُزُهُ وَ أَمْنَعُهُ
بِاللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الَّذِي آمَنْتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَ بِالَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ
لَهُ عِوَجاً قَيِّماً وَ الصَّافَّاتِ صَفّاً فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً فَالتَّالِيَاتِ ذِكْراً وَ بِ ص وَ بِ ق وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ
وَ بِالذَّارِيَاتِ ذَرْواً فَالْحَامِلَاتِ وِقْراً فَالْجَارِيَاتِ يُسْراً وَ بِ ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ وَ أُعِيذُهُ بِالطُّورِ وَ كِتَابٍ
مَسْطُورٍ وَ بِالنَّجْمِ إِذَا هَوَى وَ بِاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى وَ بِالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى وَ بِالطَّاهِرِ الطُّهْرِ وَ بِالْعَظِيمِ
الْحَنَّانِ الْمَنَّانِ وَ السَّبْعِ الْمَثَانِي وَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ أُعِيذُهُ بِاللَّهِ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ سُقْمٍ وَ كُلِّ جِنِّيٍّ
وَ جِنِّيَّةٍ وَ شَيْطَانٍ وَ شَيْطَانَةٍ وَ سَاحِرٍ وَ سَاحِرَةٍ وَ غُولٍ وَ غُولَةٍ وَ قَرِيبٍ وَ بَعِيدٍ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى
مِنْ عَجَمِيٍّ وَ فَصِيحٍ وَ سَقِيمٍ وَ دَاخِلٍ وَ خَارِجٍ أُعِيذُهُ بِاللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ
السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ
الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ
الْحَكِيمُ يَا هُوَ. والسلام و صلوات التماس دعا . اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ . لبیک یا رسول الله ص .
از طرفی ان حشره یک موجود زنده و مخلوق خدا بوده که خداوند بهش حق حیات داده
والا دیگه اینقدر هم ساده نیستیم :|