بر هرمسلمانى كه مارا مى شناسد، سزاوار است كه كردارش را در هر شبانه روز بر خودعرضه دارد و به محاسبه آنها بپردازد، تا اگر كار نيكى در آنهاديد، برآنها بيفزايد و اگر كردار بدى در اعمال خود مشاهده كرد،از آنها توبه كند، تا دچار ذلت و خوارى روز قيامت نگردد.
به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از همدان،لباس قیراندود شب، مدینه را در برگرفته و سکوتی مبهم بر شهر سایه افکنده است. در آن شب زنی تنها، نگران و شتابان در کوچه پس کوچههای شهر به پیش میرود، بر در چند خانه میکوبد و پس از لختی درنگ و رساندن پیام خویش دوباره با همان حال راهش را در پیش میگیرد.
اینک او ماموریت اش را به پایان رسانده وشتابان به خانه برمی گردد، خانهای که از در و دیوار آن غبار غم میبارد. در سایه روشن اتاقی محقر بستری به چشم میخورد. آه خدای من! او جعفربن محمد است که این چنین در بستر افتاده است. در تبی شدید میسوزد و چهره اش به زردی گراییده است. آن زن به اتاق واردمی شودوبه بالین همسرخویش میرود. اشک در چشمانش حلقه زده است. با صدایی بغض آلود رو به همسرش کرده میگوید: مولای من همه آنان را که فرموده بودید از پیغام شما آگاه کردم.
چند دقیقه بعد فرزندان و نزدیکترین یاران امام بر گرد بستر او جمع میشوند، لحظات بسختی میگذرند و آرامشی تلخ و جانکاه بر آن محفل حکمفرماست. در این هنگام امام چشمان تبدارش رابسختی میگشایدوآخرین نگاهش را متوجه جمع میسازد. همه منتظرند که آخرین وصایای امامشان را بشنوند، لبان حضرتش آرام آرام گشوده میشوند و با آخرین توانی که برایشان مانده است این کلام را به زبان جاری میسازند:
«اِنَّ شَفاعَتَنا لا یَنالُ مُسْتَخِفّا بالصَّلوهِ»؛ همانا شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد، نخواهد رسید. بقیع همیشه گریان، امروز خورشید را در خود جای می دهد. درود بر تو ای ششمین پیام خدا بر زمین!
باز تکه های ابر سیاه در دل آسمان، می خواهند حکایت تلخی را بسرایند، نوری بر دستان مدینه تشییع می شود. اینک امام علم و دیانت و سراینده سرود زیبای خدا پرستی، به سوی معبود می شتابد. اکنون فرزند دیگری از خاندان آل عبا و عالم دین خدا زهر تلخ دسیسه های پلیدان را می نوشد، او امام همه خوبی ها و خانه همه دانش ها، امام جعفر صادق علیه السلام است.
اندیشه تشیع در پله ششم، تاریخ را به ماتم می خواند، ماتمِ چشمه جوشان کلام شیعه ماتم خزانه دار علم علی، فاتح قله های بلند دانش خداوندی، وارث بزرگ پدر، هنوز آخرین حرف های امام، در گوش های زمان پژواک می کند:
امروز اشک های تمام عاشقان خاندان علی از ابرهای غمگین آسمان بقیع می بارد و هر باربه یاد آن لحظه که زهر خصم را نوشیدی، جگرهامان به خون می نشیند و با چشمانی نمناک فریاد می زنیم:
اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی اللّه ـ یا وَجیها عِنْدَ اللّه ، اشفع لنا عند اللّه
صبحگاه بیست و پنج شوال سال ۱۴۰ هجری بار دیگر قبرستان بقیع آغوش خود را برای پذیرش یکی دیگر از نوادگان پیامبر اکرم، صلی الله علیه وآله، میگشاید و حضرت جعفر بن محمد الصادق، علیه السلام، در کنار جد بزرگوار و پدر و عموی ارجمند خویش به خاک سپرده میشود.
ششمین امام معصوم در ۱۷ ربیع الاول سال ۸۳ ق در مدینه منوره به دنیا آمد. پدر ارجمندش حضرت محمد بن علی الباقر، علیهماالسلام و مادر گرانقدرش «ام فروه»، دختر «قاسم ابن محمد بن ابی بکر»، بود.
نام مبارک آن حضرت «جعفر» و کنیههای حضرتش، ابوعبدالله، ابواسماعیل و ابوموسی بود. آن جناب را القاب بسیاری بوده که از آن جمله صادق، فاضل، طاهر و قائم از همه برجسته ترند.
امام صادق، علیه السلام، در دوران حیات جد بزرگوارش حضرت علی بن الحسین، علیهماالسلام، به دنیا آمد و در آن تاریخ که سیدالساجدین جهان را بدرود میگفت، صادق آل محمد، علیه السلام، کودکی دوازده ساله بود و به سال ۱۱۴ ق که حضرت باقر، علیه السلام، رحلت میکرد، وی ۳۱ سال داشت و از آن تاریخ به بعد به مدت ۳۴ سال امامت وراهبری شیعیان را بر عهده گرفت.
از خصوصیات ظاهری آن حضرت اینکه ایشان متوسط القامة، میانه بالا، افروخته رو، دارای بدنی سفید، بینی کشیده و موهای سیاه و مجعد بوده و برصورت زیبایش خال سیاه هاشمی بود که بر ملاحتش میافزود.
آن امام چهرهای جذاب داشت و در نهایت جلالت و هیبت بود چنانکه هر بینندهای رامسحورخویش میساخت.
در میان امامان معصوم (ع)، برای هیچ کدام همانند امام صادق (ع) فرصت و شرایط مساعدی پیش نیامد تا بتوانند در سطح وسیع به انقلاب فرهنگی بپردازند و با تشریح فرهنگ غنی و پُرمایهی اسلام، بر گسترش این دین آسمانی بیفزایند. ولی برای امام صادق (ع) این فرصت، در گیر و دار کشمکشها و رودرویى بنی امیه و بنی عباس و جنگ قدرت به دست آمد.
آن بزرگمرد علم و عمل از این فرصت استفادهی کامل کرد و اسلام و فقهِ آن را از دیدگاه ائمهی اهل بیت (ع) معرفی نمود و با تربیت شاگردان بسیار و برجسته، حیات تازهای به اسلام و مسلمین بخشید و فرهنگ ناب تشیّع را که از متن اسلام محمدی و علوی نشأت گرفته بود به جهانیان عرصه کرد. امام صادق (ع) به عنوان رییس مذهب جعفری حوزهی علمیهی اسلامی در سطح عمیق و وسیع تشکیل داده و علوم اسلامی را تدریس مینمود. در این حوزه، چهار هزار نفر به فراگیری علوم آل محمد (ص) میپرداخته و حضرت در این زمان، اسلام اصیل را از زیر حجاب تیره و تار اسلام بنی امیه و بنی عباس آشکار ساخت.
از آن امام نقل شده است که:
«در آن دم که پدرم دیده از دیدار فرومی بست، رو به من کرده فرمود: «چند تن گواه بر بالین من حاضر کن». من نیز چهار نفر از رجال برجسته قریش را که در میان ایشان «نافع» غلام «عبدالله بن عمر» نیز بود، پیش او آوردم. سپس فرمود: «بنویس. این چیزی است که یعقوب به پسرانش وصیت کردکهای پسران من خدا دینش را برای شما برگزیده، مبادا که جز بر سبیل اسلام از دنیا بروید». آنگاه رو به من کرده فرمود: «ای جعفر، پس از مرگم تو اقدام به غسل و کفن من نما و با آن جامه که در آن نماز جمعه میخواندم، کفنم بپوشان و عمامه ام را به سرم ببند و در دل خاک بند کفنم را باز کن. قبرم را چهارگوشه ساز و آن را چهار انگشت از زمین بالا بیاور». آنگاه به آن چهارتن گواه فرمود: «به خانههای خویش بازگردید. خدایتان رحمت کند».
امام صادق، علیه السلام، ادامه میدهد:
من گفتم: «پدر جان، چه چیز در این جریان بود که لازم بود بر آن گواه گرفته شود؟!» فرمود: پسر جان. میخواستم همه بدانند که پس از من زمام امور به مشیت کیست. دوست نمیداشتم که در امامت تو شبهه و اشکالی به وجود بیاید».
آری، از آن زمان به بعد، در محیطی پرآشوب ودرمیان اقیانوسی پرتلاطم، حضرت صادق، علیه السلام، سکاندار کشتی شیعیان آل محمد، صلی الله علیه وآله، میگردد. کشتیای که از جور زمانه آسیبها دیده و زخمها برداشته بود و اکنون در میان گرداب حوادث روزگار، راه خویش را به سوی ساحل آرامش میپویید.
آغاز امامت آن حضرت مصادف با عصر خلافت «هشام بن عبدالملک» است. او از سال ۱۰۵ ق به خلافت رسیده و مردی بسیار زشت روی و زشت خوی بود. در آن زمان سال نهم خلافتش را در اوج رذالت و پستی و در نهایت خشونت و سنگدلی سپری میکرد. اما در سال ۱۲۵ ق با به هلاکت رسیدن هشام، دوران خلافت ننگین او که آکنده از ظلم و جور نسبت به آل علی، علیهم السلام، و فساد و تباهی بودبه پایان رسید و پس از او زمام امور مسلمین به دست بی کفایت مردی دیگر از بنی مروان یعنی «ولید بن یزید بن عبد الملک» افتاد.
ولید به شرابخواری و بی بند و باری معروف بود، و به نقل مورخین در اواخر عمرش به کیش «مانی» پیامبر دروغین ایرانی گرویده و علنا به انکار خدا و رسول خدا، صلی الله علیه و آله و سلم، میپرداخت و سرانجام به خاطر همین اعتقادات و اعمالش مردم بر او شوریده و او را به قتل رساندند.
با هلاکت «ولید بن یزید» در سال ۱۲۶ ق دو خلیفه دیگر بر مسند خلافت نشستند، اما اوضاع زمانه چنان آشفته و پرآشوب بود که در مجموع خلافت آنها به هشت ماه هم نرسید و در سال ۱۲۷ ق، «مروان بن محمد» معروف به «مروان حمار» از استان جزیره به دمشق حمله کرد و خلافت را به دست گرفت.
مروان به قصد تحکیم اساس سلطنت خود و بازگرداندن قدرت و شوکت ازدست رفته دولت بنی امیه و بنی مروان، دست به کشتارها و سخت گیریهای بسیار زد، اما بی خبر بود که دوران اقتدار بنی امیه به سر آمده و تاریخ در انتظار روشدن برگ تازهای از دفتر پرماجرای حکمرانان پس ازرسول اکرم، صلی الله علیه وآله، است.
در آن زمان که «مروان بن محمد» در منطقه جزیره درگیر جنگ با خوارج بود، در خراسان غوغایی دیگر برپا بود و سفیران بنی عباس در حال گرفتن بیعت از مردم برای یاری خود بودند و رفته رفته شعله قیام بالا میگرفت.
بالاخره پس ازسالهاجنگ و خونریزی میان بنی عباس و بنی مروان در سال ۱۳۲ ق «مروان حمار» به قتل رسیده و سرش را به نزد «ابوالعباس سفاح» میبرند و این پایان حکومت هزارماه بنی امیه و بنی مروان و آغاز خلافت بنی عباس بود.
با استقرار خلافت عباسی، «ابوالعباس سفاح» بر مسند خلافت تکیه میزند. او در دوران چهارساله خلافتش به انتقام از آل امیه پرداخته و هر که از بزرگان آنان باقی مانده بود به قتل میرساند و سرانجام در سال ۱۳۶ ق به مرض آبله از دنیا رفته و برادرش «ابوجعفر عبدالله» معروف به «منصور دوانیقی» به خلافت میرسد.
او نیز اگرچه در ابتدا به شیعیان آل علی، علیه السلام، تمایل نشان میدهد، اما پس از مدتی یکباره تغییر روش داده و سیره اسلاف اموی خود را پی میگیرد تا حدی که عهد منصور را یکی از پراختناقترین دورههای تاریخ اسلام برشمرده اند؛ دوران پروحشتی که حکومت ارعاب نفسهای مردم را در سینهها حبس کرده و ترس و دلهره همه جا را فرا گرفته بود.
امام صادق، علیه السلام، ده سال از اواخر عمر خود را در دوران خلافت منصور سپری ساخت. در حالی که جاسوسان و ایادی منصور روابط، ملاقاتها و درس و بحث او را از هر نظر تحت مراقبت شدید داشته و هر روز بر اساس گزارشهای بی اساس، آن حضرت را با آن همه شکوه و عظمت و با آن همه قدر و منزلت به پیش کثیفترین و جلادترین مرد روزگار احضار کرده و مورد بازخواست قرار میدادند. گاهی به ساحت مقدسش جسارت و اهانت روا داشته و گاه او را تهدید به قتل و کشتار شیعیان مینمودند و بدین وسیله امام رامجبورمی ساختندکه به خاطر حفظ خون شیعیان و پیروان خود هم که شده است، حقایق را حتی به صورت غیرعلنی هم به دوستان خود نرساند و از این رو پیوسته از یاران و شیعیان خویش میخواستند که مواظب جاسوسان و خبرچینان باشند و مطالب مهم را جز به افراد شایسته و مورد اطمینان خود بازگو نکنند
رژیم بنی امیه درسالیان آخر زندگی امام باقر، علیه السلام و نیز سالهای آغاز امامت فرزندش امام صادق، علیه السلام، یکی از پرماجراترین فصول خود را میگذرانید. قدرت نماییهای نظامی در مرزهای شمال شرقی (ترکستان و خراسان)، شمال (آسیای صغیر و آذربایجان) و مغرب (آفریقا و اندلس و اروپا) از سویی و شورشهای پی در پی در نواحی عراق عرب، خراسان و شمال آفریقا که عموما یا به وسیله بومیان ناراضی و زیر ستم و گاه به تحریک یا کمک سرداران اموی به پا میشد. از سوی دیگر وضع نابسامان و پریشان ملی در همه جا و مخصوصا در عراق، مقر تیولداران بزرگ بنی امیه و جایگاه املاک حاصلخیز و پربرکت که غالبا مخصوص خلیفه یا متعلق به سران دولت او بود و حیف و میلهای افسانهای هشام و استاندار مقتدرش، خالد بن عبدالله قسری در عراق و بالاخره قحطی و طاعون در نقاط مختلف از جمله خراسان و عراق و شام و... حالت عجیبی به کشور گسترده مسلمان نشین که به وسیله رژیم بنی امیه و به دست یکی از معروفترین زمامداران آن اداره میشد، داده بود. بر این همه باید مهمترین ضایعه عالم اسلام را افزود، ضایعه معنوی، فکری و روحی.
در فضای پریشان و غمزده کشور اسلامی که فقر و جنگ و بیماری همچون صاعقه برخاسته از قدرت طلبی و استبداد حکمرانان اموی بر سر مردم بینوا فرود میآمد، میسوخت وخاکسترمی کرد، پرورش نهال فضیلت و تقوی، اخلاق و معنویت چیزی در شمار محالات مینمود. رجال روحانی و قضات و محدثان و مفسران که میبایست ملجا و پناه مردم بینوا و مظلوم باشند، نه فقط به کار گره گشایی نمیآمدند، غالبا خود نیز به گونهای و گاه خطرناکتر از رجال سیاست، بر مشکلات مردم میافزودند.
نام آوران و چهرههای مشهور فقه، کلام، حدیث و تصوف از قبیل «حسن بصری»، «قتادة بن دعامه»، «محمد بن شهاب زهری»، «ابن بشر» و «ابن ابی لیلی» و دهها تن از قبیل آنان در حقیقت مهرههایی در دستگاه عظیم خلافت و یا بازیچههایی در دست امیران و فرمانروایان بودند. تاسف آور است اگر گفته شود که بررسی احوال این شخصیتهای موجه و آبرومند در ذهن مطالعه گر آنان را در چهره مردانی سردر آخور تمنیات پلید، همچون قدرت طلبی، نامجویی و کامجویی ویا بینوایانی ترسو، پست و عافیت طلب یا زاهدانی ریاکار و ابله و یا عالم نمایان سرگرم مباحثات خونین کلامی و اعتقادی مجسم میسازد.
قرآن و حدیث که میبایست نهال معرفت و خصلتهای نیک را زنده بدارد، به ابزاری در دست قدرتمندان یا اشتغالی برای عمر بی ثمر این تبهکاران و تبه روزان تبدیل شده بود.
اینچنین اوضاع آشفته سیاسی - اجتماعی زمینه مناسبی شده بود برای وقوع حرکتها و قیامهای اصلاح طلبانه، اگر چه در این میان انگیزهها و اهداف قیام یکسان نبودند، ولی در هر حال مردم هر روز شاهد بودند که در گوشهای از سرزمین پهناور اسلامی کسی علم مخالفت و مبارزه با نظام حاکم را به دست گرفته و داعیه دار احقاق حقوق مظلومان و ستمدیدگان میشود.
بر همه خصوصیات این زمان پرآشوب اضافه کنید ایجاد فرقهها و گروههای بی شمار با عقاید و اندیشههای گوناگون و متضاد؛ نحلههای مختلف کلامی و فقهی. صوفی پیشهها و زاهدنمایانی که برای خود طرحی نو در افکنده بودند. رواج اندیشههای مادی و ضدخدایی و بالاخره سیل بنیان کن افکار و عقاید نوینی که از آن سوی مرزها ایمان فطری مسلمانان را مورد هجوم قرار داده بود.
در این فضای مسموم، خفه و تاریک و در این روزگار پربلا و دشوار بود که امام صادق، علیه السلام، بار امانت الهی را بر دوش گرفت و براستی چه ضروری و حیاتی است امامت با آن مفهوم مترقی که در فرهنگ شیعی شناخته و دانسته ایم برای امتی سرگشته و فریب خورده، ستم کشیده در چنین روزگار تاریک و پربلا.
این شمایی کلی بود از وضعیت زمان و سوانح روزگار در آن عصر پرماجرا، اما اینکه در این میان امام چه نقشی را بر عهده میگیرند و چه اهدافی را دنبال میکنند، خود بحث مفصلی است که این مجال را فرصت طرح دقیق و کامل آن نیست و ما تنها اشاراتی گذرا به آن خواهیم داشت، ولی پیش از آن لازم دیدیم که در حد یک شناخت اجمالی سایر حرکتهایی را که با اهداف اصلاح طلبانه در آن روزگار وجود داشتند، بررسی نماییم تا هرچه بهتر به صحت تدابیر اتخاذشده از سوی امام صادق، علیه السلام، واقف شویم.
پیش از این گفتیم که نیمه اول قرن دوم هجری شاهد وقوع قیامها و حرکتهای مسلحانه متعددی بر ضد دستگاه اموی بود که در این میان نقش انقلابیون علوی حائز اهمیت بسیاری است. بسیاری از انقلابیون علوی سعی داشتند با فداکاری و نثار خون خود، وجدان خفته جامعه اسلامی را بیدار سازند و جامعه را به طریق صحیح خود که همانا حاکمیت امام معصوم بود برگردانند که نمونه بارز ایشان امامزادگانی، چون «زید بن علی بن الحسین» و فرزندش «یحیی بن زید» هستند که در نهایت اخلاص به حرکتی شجاعانه در زمانه سکوت دست یازیدند، اگرچه به دلیل نامناسب بودن شرایط جامعه برای چنین حرکتهایی به نتیجهای مطلوب دست نیافتند.
«زید بن علی بن الحسین، علیهم السلام». در زمان «هشام بن عبدالملک» خلیفه سفاک اموی به خونخواهی جدش حسین بن علی، علیهماالسلام، و در اعتراض به سیاستها و عملکردهای ضد اسلامی خلفای جابر اموی در عراق دست به قیامی مسلحانه میزند، اما بار دیگر تاریخ تکرار شده و مردم نابکار کوفه او را نیز، چون جد بزرگوارش در میان دشمنان بی یار و یاور رها میسازند.
زید در سال ۱۲۰ ق به شهادت میرسد و پیکر مطهرش را تا مدتهای مدیدی بر دار نگه میدارند، اما یک تن از آن بی وفا مردم به مخالفت بر نمیخیزند تا سرانجام به دستور هشام آن پیکر سربدار را به آتش میکشند و خاکسترش را بر باد میدهند.
هنگامی که خبر شهادت زید بن علی به امام صادق، علیه السلام، میرسد، حضرتش را اندوهی عمیق فرا میگیرد و بسیار محزون میشوند به حدی که آثار خون و اندوه بوضوح در چهره اش نمایان میگردد و آن حضرت دستور میدهد که از مال خود، هزار دینار در میان خاندان کسانی که با زید کشته شده اند پخش کنند.
امام صادق، علیه السلام، در وصف جناب «زید بن علی بن الحسین» میفرماید:
«خداوندعمویم زید را رحمت کند. او مردم را به سوی «رضای آل محمد» دعوت میکردو اگر پیروز میگردید، در پیشگاه خدا عهد خود را وفا نموده و به آنچه گفته بود عمل میکرد».
یحیی پسر زید دنباله فعالیت پدر را گرفت و به منظور نجات و پیروزی هواداران مهاجر کوفی که «حجاج بن یوسف» و دیگر امرای اموی عراق آنان را به خراسان تبعید کرده بودند، به این استان دوردست رفت، ولی او نیز به سال ۱۲۵ ق پس از چند سال مبارزه و تلاش به همان سرنوشت پدر مبتلا گردید.
اما قیامهای دیگری هم از سوی علویان واقع میشد که به دلیل اهداف جاه طلبانه و خودپسندانهای که در رهبران این قیامها وجود داشت، هرگز مورد تایید و رضایت امام صادق، علیه السلام، واقع نگردید؛ که از جمله میتوان به جنبش مسلحانه نوادگان امام حسن مجتبی، علیه السلام، اشاره نمود:
«عبدالله محض» که پسرزاده امام حسن مجتبی، علیه السلام، بود، همواره برای به قدرت رساندن پسرانش تلاش میکرد و پسر خود «محمد» معروف به «نفس زکیه» را قائم آل محمد میخواند، از این رو در پی فرصتی بود که به اهداف خود جامه عمل بپوشاند و حتی به دنبال این بود که از امام صادق، علیه السلام، نیز برای پسرش بیعت بگیرد، اما امام در پاسخ او با لحنی خیرخواهانه فرمود:
«من تراای پسرعمو به پناه خدا میسپارم و هرگز به مصلحت شما نمیدانم که در این امر (به دست گرفتن حکومت) دخالت کنید، من میترسم که با این اقدام خود و خانواده ات به نابودی کشیده شوید».
عبدالله که از این سخنان امام جا خورده بود و انتظار چنین جوابی را نداشت شروع به سخنانی در انکار و رد امامت فرزندان حسین بن علی، علیهماالسلام، نمود. اما سرانجام پس از دقایقی بحث و مجادله با امام با این پاسخ مواجه شد که: «مرا اطاعت کنای ابومحمد! به خداوند متعال خدایی که جز او خدای دیگری نیست قسم میخورم که من از تو پندها و خیراندیشیهای خود را دریغ نمیدارم. ولی افسوس میخورم که تو پند مرا نمیپذیری و از آنچه تقدیر شده است، راه گریزی نیست. تو نمیدانی که پسرت محمد همین محمد در «سده اشجع» در آغوش سیل آن دامنه کشته خواهد شد».
سرانجام در سال ۱۴۴ ق و در زمان خلافت منصور عباسی فرزندان عبدالله دست به قیام زدند و حتی در جریان قیام خود برای اینکه امام صادق، علیه السلام، را به همکاری با خود وادار کنند، به اعمال خشونت پرداخته وحضرتش را به بند کشیدند. اما همه این فعالیتها برای آنها ثمری نداشت و آنچنان که امام پیش بینی نموده بود، «محمد» و «ابراهیم» فرزندان عبدالله محض در سال ۱۴۵ ق در جنگ با سپاه عباسی به قتل رسیدند.
این گوشهای بود از حرکتهای اعتراض آمیزی که گاه به صورت مسلحانه و گاه به صورت قیام مردمی هر چند صباح در جامعه آن روز اتفاق میافتاد. اما اینک میپردازیم به بررسی سیاست و خطمشیای که امام صادق، علیه السلام، در آن اوضاع و احوال آشفته در پیش گرفتند:
امام ششم شیعیان، علیه السلام، پس از آنکه واقعیت امت را از لحاظ فکری و عملی فهمید و شرایط سیاسی و اجتماعی محیط را دانست و واقعیت سیاسی را که امت در آن میزیست و قدرت و امکانات او را که میتوانست با آن روبرو شود و مبارزه سیاسی را آغاز کند شناخت؛ قیام به شمشیر و پیروزی مسلحانه و فوری را برای بر پاداشتن حکومت اسلامی کافی ندید، چه برپای داشتن حکومت و نفوذ آن در امت به مجرد آماده کردن قوا برای حمله نظامی وابسته نبود، بلکه پیش از آن بایستی سپاهی عقیدتی تهیه میشد که به امام و عصمت او ایمان مطلق داشته باشد وهدفهای بزرگ او را ادراک کند و در زمینه حکومت از برنامه او پشتیبانی کرده و دست آوردهایی را که برای امت حاصل میگردیدپاسبانی نماید.
گفتگوی امام صادق، علیه السلام، با یکی از اصحاب خود مضمون گفته ما را آشکار میسازد و این معنی را بخوبی روشن میسازد که امام در پی ساختن شیعیانی بود که با درک هدف والای امام، بتوانند در همه حال ایشان را همراهی نمایند.
از «سدیر صیرفی» روایت شده است که گفت: «بر امام صادق علیه السلام وارد شدم و گفتم: خدای را چه نشسته ای؟!
فرمود:ای سدیر چه اتفاق افتاده است؟، گفتم: از فراوانی دوستان و شیعیان و یارانت سخن میگویم.
فرمود: فکر میکنی چند تن باشند؟
گفتم: یکصدهزار.
فرمود: یکصد هزار؟
گفتم: آری و شاید دویست هزار.
فرمود: دویست هزار؟
گفتم: آری و شاید نیمی از جهان.
صیرفی سخن خود را چنین ادامه میدهد که: آنگاه امام خاموش گردید و سخنی نفرمود تا به اتفاق هم به منطقه «ینبع» رفتیم، آن حضرت در آنجا به گلهای از بزها [که مشغول چرا بودند]اشاره کرده و فرمود:ای سدیر اگر شیعیان ما به تعداد این بزها رسیده بودند، بر جای نمینشستم!».
ازگفتگوی امام صادق، علیه السلام، با سدیر در مییابیم که اگر امام میتوانست به یاری دهندگان و به قدرتی تکیه کند که پس از عمل مسلحانه هدفهای اسلام را تحقق بخشند، پیوسته آمادگی داشت که دست به قیام مسلحانه بزند، اما اوضاع و احوال و شرایط زمان مجال نمیداد که امام، علیه السلام، حتی اندیشه این موضوع را در سر بپروراند که با سیاست حاکم روز وارد کشمکش گردد، زیرا این کار امری بود که اگر قطعا با شکست روبرو نمیشد باز هم نتایج آن تضمین شده نبود. به عبارت دیگر با آن شرایط موجود اگر هم شکست نمیخورد نتیجه مثبت قیام مسلم نبود.
لذا امام، علیه السلام، با مدنظر قراردادن دو هدف عمده که وجهه نظر همه ائمه راستین شیعه بوده است، یعنی ارائه تفکر درست اسلامی و تبیین و تطبیق و تفسیر کتب که خود متضمن مبارزه با تحریفها و دستکاریهای جاهلانه و مغرضانه است و آنگاه پی ریزی و زمینه سازی نظام قسطوحق توحیدی به فعالیتی عمیق و ریشه دار دست میزنند.
امام صادق، علیه السلام، با درایت و تیزبینی که حاصل از ارتباط به سرچشمه وحی بود، بامهارت بسیار از حالت فترتی که در فاصله دوران انتقال از بنی امیه به بنی عباس حاصل شده بود بهره برداری نموده و در طول دوران ۳۴ ساله مامت خویش که طولانیترین دوره امامت ائمه شیعه است در راه اهداف یادشده به مبارزهای مستمر و بی امان پرداختند که حاصل این مجاهدتها تقویت بنیانهای شیعه و آسیب ناپذیرشدن این بنیاد مقدس بود به حدی که امروز ما هر چه داریم از ثمرات آن مجاهدتهاست و چه زیبا فرمود امام راحلمان، رضوان الله تعالی علیه، که:
«ما مفتخریم که مذهب ما جعفری است که فقه ما که دریای بی پایان است یکی از آثار اوست و ما مفتخریم به همه ائمه معصومین، علیهم صلوات الله، و متعهد به پیروی آنانیم».
شهادت امام صادق (ع) در سال 148 هجری واقع شده است عده ای دوشنبه 15 رجب را سالروز شهادت آن حضرت می دانند.
صاحب جنات الخلو 25 شوال را ذکر می کند که مشهورترین تاریخ شهادت امام همین نقل است.
امام صادق (ع) را شیخ الائمه می نامند زیرا در میان ائمه هدی علیهم السلام بیشترین عمر( 65 یا 68) را داشته است.
صادق آل محمد(ص) در سن ۶۸ سالگی در ۲۵ شوال ۱۴۸ به سبب انگور زهر آلوده که منصور به آن حضرت خورانید، به فیض عظمای شهادت نائل آمد و فرزند برومندش موسی بن جعفر (علیهماالسلام) او را در دو جامه سفید که در آنها احرام می بست و در پیراهنی که می پوشید و عمامه ای که از امام زین العابدین(ع) به او رسیده بود، کفن نمود و بعد از نماز او را در بقیع و در کنار قبر پدر بزرگوارش (سیدالساجدین (ع » به خاک سپرد.
سلام بر او از میلاد تا میعاد....
انتهای پیام/د.ا