به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سی و یکم خرداد ماه سالروز عروج عاشقانه مردی است که در تاریکی دل شب روشنایی محراب عارفانه عبادتش برستارگان هفت آسمان طعنه میزد و در صحنه کارزار، سرپنجههای هنرمندانه فکرش با غیرت برگرفته از ایمان و استقامت، او را شیربیشه نبرد حق علیه باطل میکرد.
بزرگ مردی که ایتام او را پدری دلسوز و دشمنان مرزهای جهان اسلام او را مبارزی سرسخت و نستوه و دانشگاهیان او را دانشجویی مسلمان و استادی نمونه میشناختند.
قلم که به دست میگرفت در نوشتن کلک زبان بریده را صدحلقوم برای فریاد میکرد و مقابل بوم که مینشست، رنگها را برای انفجار نور به زیباترین صورت ممکن به خدمت میگرفت.
در دانشگاه استاد بود و در خاکریزهای جبهه، فرماندهای خلاق، چریکی فداکار که برقلبها حکومت میکرد و همرزمانش را هدایت و رهبری.
بیشتر بخوانید: موجودی حساب بانکی شهید چمران چقدر بود؟ + تصاویر
شهیدمصطفی چمران؛ نمونه کامل ابراهیم صفتانی بود که زیبایی هجرت برای خدا را به معنای واقعی کلمه رسانید، جهاد اکبر را در دل امریکا پشت سر گذاشته و در «شرق» از هرفرصتی که دشمن ایجاد میکرد برای جهاد سود میجست، شهامت را از میان واژهها برای چگونه بودن انتخاب کرده و شهادت را از خدا هدیه گرفت که اجر بهترین بندگان خداست.
او مرد سخن نبود که بتوان با کلمات توصیفش کرد، چمران مرد عمل بود و آسمانی صفت؛ از این رو گفتن درباره اش، با عناصر مادی سخت و از دریچه قلم و دوات ناممکن است.
چمران؛ نخبهای بود با ابعاد مختلف علمی، سیاسی، نظامی، هنری و عرفانی، مصطفی برای مریدانش، مرادی است که هنوز میتوان از دریچه هرکدام از صفاتش او را بار دیگر، نوع دیگر، کاملتر و دقیقتر شناخت و، چون شاگردی حتی زمان نبودنش تلمذ کرد و درس گرفت.
چمران، با همان دستانی که به بررسی و شناخت ریزترین ساختار سازنده مواد میپرداخت؛ دست مهربانی بر سرایتام میکشید و با سرانگشتانی که کعبه را ترسیم میکرد، سرب در نگاه کسانی میریخت که ناموس وطن را زیر چکمه زیادخواهی پاهای استکبار لگدکوب کرده بودند.
در سحرگاه سی و یکم خردادماه سال شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید چمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود، غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود، دستهای از دوستان صمیمی او می گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم مینگریستند، از در و دیوار، از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثهای بزرگ و زلزلهای وحشتناک بودند.
چمران، یکی دیگر ازفرماندهانش را احضار کرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظه حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین (ع) آماده حرکت به جبهه است.
همه اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می کردند و با نگاههای اندوهبار تا آنجا که چشم می دید و گوش میشنید، او و همراهانش را دنبال می کردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می کرد.
دکتر چمران، شب قبل از شهادت درآخرین جلسه مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی سابقه ای نصیحت کرده بود و خدا می داند که در پس چهره ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنجها، شنیدن دروغ و تهمت ها و دم برنیاوردنها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسیده بودند و اینک او خود به قربانگاه می رفت. سالها یاران و تربیت شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایشهای سخت محک می زد و می آزمود، او را هر چه بیشتر می گداخت و روحش را صیقل می داد تا قربانی عالی تری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالاتعلمون، «من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.»
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و دربین راه مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد، برای آخرین بار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید، همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده اشان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره های نورانی و دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می برد.»
خداوند ثابت کرد که او را دوست می دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.
سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و دیده بوسی کرد، به همه سنگرها سرکشی کرد و درخط مقدم، در نزدیکترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانیهای دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند.
چمران در لحظه شهادت (۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰) یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثهای جانکاه بودند که خمپاره ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی ازخمپارههای صدامیان، یکی از نمونههای کامل انسانی که مایه مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی (ع) و حسین (ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسانهای علی گونه و یکی از یاران باوفای امام خمینی (ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.
ترکش خمپاره دشمن به پشت سرچمران اصابت کرد و ترکش های دیگر صورت و سینه دو یارش را که درکنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست، او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهره ملکوتی و متبسم و در عین حال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خون ش، با آنکه عمیقاً سخنها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگاه نکرد.
شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین (ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین (ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.
در بیمارستان سوسنگرد (که بعدها به نام شهید چمران نامگذاری شد)، آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بی جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفن خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه».
به راستی روز ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ روز شهادت دکتر چمران را مردم شهید پرور ایران هرگز فراموش نمیکنند.
«روحش شاد و یادش گرامی»
منبع:ایرنا
انتهای پیام/