به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اگر خواستگاری برای دختر شما آمد و اخلاق و دیانت او مورد رضایت شما بود، با ازدواج آنها موافقت کنید.چون موقع ازدواج نزدیک میشود، باید معیار انتخاب همسر را بدانیم تا آگاهانه و صحیح باشد. خلاصه این بحث به این منتهی خواهد شد که باید به گونهای همسر انتخاب کرد که با یکدیگر (همشأن) و (متناسب) و به اصطلاح (کُفْو) باشند و به زبان سادهتر (با یکدیگر جور درآیند). اگر این شرط تأمین شود و این هماهنگی و تناسب تحقیق یابد، امور و مشکلات قابل حل است.
در ادامه داستان مشاوره زن و مرد شیعه با امام جواد علیه السلام دربارۀ ازدواج دختر خود را میخوانید:
زن رو به شوهرش کرد و گفت: ابراهیم! چرا سنگ اندازی میکنی؟ هر دختر و پسری سرانجام باید ازدواج کنند و زندگی مشترک خود را آغاز کنند.
سنگ اندازی کدام است زن؟. هر که از راه رسید و دخترمان را خواست، باید بدهیم؟ او و خانواده اش را چه قدر میشناسی که این همه اصرار میکنی؟!.
بیشتر بخوانید:چه مردانی برای ازدواج مناسب نیستند؟
شناخت زیادی ندارم، ولی مگر تو با آنها آشنا نیستی؟. من فقط چند بار در مسجد با او سلام و علیک داشته ام، همین! ظاهرش نشان میدهد که جوان بدی نیست. با ادب و زحمتکش است. با زحمت بازو مخارج خود و مادر پیرش را تأمین میکند.
این سه باری که با مادرش به خواستگاری آمده بود، از برخوردهایش فهمیدم که انسان مؤمن و خوبی است. مادرش میگفت: اهل محل همه قبولش دارند!.
نمیدانم. من که عقلم به جایی قد نمیدهد. جمیله چه میگوید؟، نظرش چیست؟.
حرفی نزده، اما با شناختی که از روحیۀ دخترمان دارم، میدانم که سکوتش نشان رضایتش است. راستی قرار است مادرش نزدیک غروب برای گرفتن جواب بیاید. در جوابش چه بگویم؟.
بگو یک هفتۀ دیگر صبر کنند تا خوب فکرهایمان را بکنیم. یک هفته؟!. آری. باید با امام جواد علیه السلام مشورت کنم. دخترمان را که از سر راه پیدا نکرده ایم، ولی مبادا به آنها دربارۀ مشورت چیزی بگویی!.
جمیله در آشپزخانه بود و گفت وگوی پدر و مادرش را میشنید و از اضطراب، ناخن هایش را میجوید. او به خواستگارش علاقه داشت. از طرفی صحبتهای پدرش را هم منطقی میدید.
یک هفته از ماجرا گذشت. نزدیکیهای ظهر بود که زن صدای در را شنید. وقتی در را باز کرد، قاصدی را دید که میگفت از کاظمین آمده و نامهای از سوی امام جواد علیه السلام برای ابراهیم آورده است. نامه را تحویل داد و رفت.
زن نامه را نگه داشت و تا عصر صبر کرد. وقتی ابراهیم به خانه آمد، دست و رویش را شست و داخل اتاق شد. همسرش نامه را جلوی او گذاشت و گفت: امروز رسیده. چشمهای ابراهیم برق زد. نامه را برداشت و بوسید.
زن گفت: از کیست؟. از امام جواد علیه السلام. نظرش را پرسیده بودم و جواب نوشته اند. بخوان، ببینم چه نوشته؟.
مرد نامه را گشود و دید که حضرت در ادامه نامه خود ابراهیم، چند خط نوشته و همان نامه را برگردانده است. گلوی خود را صاف کرد و نامه را بلند خواند؛ طوری که جمیله هم در آشپزخانه بشنود: «.. اگر خواستگاری برای دختر شما آمد و اخلاق و دیانت او مورد رضایت شما بود، با ازدواج آنها موافقت کنید. اگر چنین نکردید و پسر و دختر مجرد باقی ماندند، در جامعه فتنه و فساد بزرگی به وجود خواهد آمد ...».
مرد نامه را دوباره لوله کرد و بست. رو به زنش کرد و گفت: اگر برای جواب آمدند، بگو مبارک است ان شاءالله!. جمیله وقتی این حرف را شنید، خیالش راحت شد و در حالی که از خجالت توی صورتش خون دویده بود، یک لیوان شربت خنک برای پدرش ریخت و جلوی او گذاشت.
منبع : مشرق
انتهای پیام/