دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا کسری تجاری آمریکا را بهانه جنگ تجاری با چین کرده است، شاید نتیجه این جنگ سرد اقتصادی آرایش نظم آینده جهان باشد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، با گذشت حدود یک‌سال از آغاز جنگ تجاری میان آمریکا و چین و انجام چندین مرحله مذاکرات و رایزنی‌های فشرده، سرانجام این مذاکرات بدون‌دستیابی به هرگونه توافق یا حتی دستاورد ملموسی به یکباره متوقف و رها شد.

نزاع بر سر چین آمریکایی یا آمریکای چینی


بیشتربخوانید: ارتش سرخ چین در حیاط‌خلوت آمریکا


این در شرایطی است که در برخی مقاطع زمانی این احساس به وجود آمده بود که مواضع دوطرف به یکدیگر بسیار نزدیک شده است و حصول توافق دور از دسترس نیست. در همین راستا، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا در اسفند سال‌گذشته و در دیدار با فرمانداران و مقامات کاخ‌سفید توافق نهایی را بسیار نزدیک توصیف کرد. با این حال نه‌تن‌ها چنین اتفاقی رخ نداده است بلکه به نظر می‌رسد اوضاع نسبت به ماه‌های ابتدایی گفتگو‌ها پیچیده‌تر و ابعاد اختلافات وسیع‌تر یا حداقل وسعت آن آشکارتر شده است. در مورد اینکه چرا مذاکرات به چنین سمت‌وسویی سوق پیدا کرد و درنهایت به بن‌بست رسید، نظر‌ها و دلایل گوناگونی را مطرح می‌کنند. برخی آن را به وسعت حوزه مباحث اختلافی میان دو کشور مرتبط دانسته و برخی دیگر ماهیت و ریشه این جدال را مورد توجه قرار داده‌اند. در یک جمع‌بندی کلی از این دیدگاه‌های مختلف، می‌توان به چندمحور مهمی که در این ناکامی تاثیرگذار بوده‌اند، اشاره کرد، محور‌هایی که بعضا در چارچوبی فراتر از یک جنگ تجاری جای می‌گیرند.

منازعات سنتی تجارت و اقتصاد

در نگاه اولیه آنچه ترامپ را به منازعه با چینی‌ها تحریک و ترغیب کرد، موضوع جدیدی نیست. کسری موازنه تجاری آمریکا در برابر چین، از میان رفتن فرصت‌های شغلی و به تعبیری دزدی مشاغل و حمایت از تولیدات و صنایع داخلی در برابر کالا‌های چینی، موضوعاتی هستند که در ادوار گذشته تاریخی و در برابر کشور‌های دیگر نیز مطرح بوده‌اند. نمونه بارز آن کسری بزرگ موازنه تجاری آمریکا در برابر ژاپن طی دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی بود که در همان هنگام باعث هشدار‌های جدی درمورد حمایت از تولیدات داخلی و حفظ مشاغل شد. علاوه‌بر این، در نمونه‌ای جدیدتر ترامپ با پرداختن به کسری تجاری ۸۰۰ میلیارد دلاری آمریکا در برابر اروپا، آن را حاصل پیمان‌های احمقانه‌ای می‌داند که باعث شدند سال‌ها فرصت‌های شغلی و ثروت آمریکایی‌ها به تاراج برود. دقیقا چنین شرایطی، احتمالا با حدت و شدت بیشتر، در رابطه با چینی‌ها نیز صدق می‌کند. بر اساس آخرین آمار‌هایی که از مبادلات اقتصادی آمریکا در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است، مجموع تجارت آمریکا در این سال رقمی بالغ بر ۴.۲ تریلیون دلار و تجارت دوطرفه میان آمریکا و چین حدود دومیلیارد دلار در روز بوده که ۱۳ درصد از سهم کل تجارت ایالات متحده با دنیا را دربرمی‌گرفت.

در همین بازه زمانی صادرات آمریکا پنج مقصد مهم اولیه داشته که چین با ۱۲۰ میلیارد دلار واردات از آمریکا رتبه سوم را به خود اختصاص داده است. اما در مقابل، رقم واردات آمریکا از چین بالغ بر ۵۴۰ میلیارد دلار بوده و از این نظر چین در جایگاه نخست قرار گرفته است. قابل توجه است که این ارقام پس از شروع جنگ تجاری میان دوکشور و در زمان اعمال برخی تعرفه‌ها از سوی آن‌ها ثبت شده که به نحوی از تاثیر کم این کشمکش‌ها و تعرفه‌ها بر روند کلی تجارت دوکشور تا این زمان حکایت دارد. در نمونه مشخص دیگر تنها در ماه اکتبر سال ۲۰۱۸ واردات ایالات متحده از چین ۱۳.۷ درصد افزایش یافته و در برابر آن صادرات آمریکا به این کشور ۱.۸ درصد کاهش نشان می‌دهد. تردیدی وجود ندارد که همین آمار‌ها و ارقام تاثیر بسزایی در عزم جدی کاخ سفید برای پیگیری خواسته‌های خود از چینی‌ها و اعمال تعرفه‌های بیشتر بر کالا‌های آن‌ها داشته است. اما در این میان یک نکته مهم را نباید نادیده گرفت که آن هم ورود حوزه تکنولوژی‌های نوظهور و هوشمند به عرصه این رقابت سنتی است.

چینی‌ها در دو سه دهه اخیر با کمک سرمایه‌گذاری‌های وسیعی که در این زمینه داشته‌اند به پیشرفت‌های چشمگیری نائل آمده‌اند. آن‌ها موفق شده‌اند بسیاری از بازار‌های جهانی و حتی بازار‌های داخلی آمریکا را در ابعاد مختلف تکنولوژیکی و انسانی قبضه کنند. بخش بزرگی از آنچه ترامپ از آن به‌عنوان سرقت مشاغل، تکنولوژی و اطلاعات توسط چینی‌ها یاد می‌کند، معطوف به همین حوزه است. بر همین اساس است که برخی جنگ تجاری کنونی میان دوکشور را فراتر از بحث‌های سنتی تجارت و اقتصاد همچون گمرک، سرمایه‌گذاری یا موازنه تجاری می‌دانند.

فروریختن مرز‌های تجارت و امنیت

همان‌طور که اشاره شد رقابت در حوزه تکنولوژی و فناوری‌های نوین اکنون یکی از بخش‌های عمده تقابل تجاری میان پکن و واشنگتن را شکل می‌دهد. اما پیشرفت چشمگیر چینی‌ها در این حوزه صرفا از جهت تجاری و منازعات سنتی اقتصادی برای آمریکا حساسیت‌برانگیز نیست. رشد مهارت‌های تکنولوژیکی چینی‌ها و تسلط آن‌ها بر بازار‌های جهانی در حوزه‌هایی همچون هوش مصنوعی و برنامه‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری می‌تواند مستقیما امنیت ملی آمریکا را با مخاطره مواجه کند. از این جهت اکنون مقامات کاخ سفید و پنتاگون در رابطه با امنیت و حفظ اطلاعات در بخش‌هایی که این تکنولوژی‌های نوظهور به کار گرفته شده‌اند، نگرانی‌های جدی دارند. سرقت بزرگ اطلاعاتی که از شرکت‌های بزرگ آمریکایی و برخی دیگر از کمپانی‌های بزرگ دنیا در سال گذشته میلادی به‌وسیله هکر‌های چینی رخ داد، موید همین مساله است. علاوه‌بر این چندی پیش یک مقام پنتاگون به فرماندهان نظامی نسبت به اعتماد به شبکه‌های تجاری اینترنتی هشدار داد و توصیه کرد که آن‌ها در برنامه‌ریزی‌های خود میزان اعتماد به این شبکه‌ها را صفر در نظر بگیرند. اما در این میان یک مشکل اساسی این است که تکنولوژی‌های فوق که به تکنولوژی‌های حساس هم مشهور شده‌اند، حوزه‌های وسیع و مختلفی از حمل‌ونقل و تجارت گرفته تا سیستم‌های امنیتی و دفاعی را شامل می‌شوند.

اخیرا نشریه اکونومیست به این نکته اشاره کرد که میلیون‌ها دلار تسلیحات آمریکایی متکی به میکروچیپس‌هایی هستند که از شرکت‌هایی در سراسر دنیا مورد استفاده قرار گرفته‌اند؛ این به این معنی خواهد بود که چینی‌ها نیز می‌توانند بخش عمده‌ای از این تامین‌کنندگان باشند. می‌توان به این‌ها فناوری‌های هوش مصنوعی به‌کار گرفته شده در هواپیما‌ها و دیگر وسایل حمل‌ونقل را نیز اضافه کرد. در همین ارتباط نشریه اکونومیست از تلاش جدی سنای آمریکا برای جلوگیری از خرید واگن‌های مترو از یک شرکت چینی در داخل آمریکا خبر داد آن‌هم با این استدلال که دوربین‌های امنیتی ساخت چین در داخل این قطار‌ها با حفظ معیار‌های حفاظتی ایالات متحده ارائه شده از سوی شرکت جی ۵ منافات دارد. اما از همه این‌ها مهم‌تر جنجال‌ها بر سر فناوری چینی هوآوی است که می‌تواند بنیان‌های تکنولوژی هوشمند و اینترنت را در جهان و ایالات متحده متحول سازد و البته کنترل این حوزه را نیز تا حد زیادی از دست آمریکا خارج کند. در هر حال با در نظر گرفتن تمامی این شرایط و دشواری‌هاست که «هنری پولسون» یکی از مقامات پیشین خزانه‌داری آمریکا در مورد آینده روابط پکن و واشنگتن معتقد است که «یک دیوار آهنی اقتصادی ممکن است برای جدا کردن چین و آمریکا لازم باشد جریان کالا، سرمایه، مردم و تکنولوژی را مسدود کند؛ اقدامی که با گرفتاری‌های بزرگی برای دنیا توام خواهد شد.»

الگوی جدید توسعه اقتصادی

هرقدر تاثیر منازعات سنتی تجارت و اقتصاد و در کنار آن مسائل مربوط به حوزه امنیت در ناکامی دوکشور در دستیابی به یک توافق قابل بررسی و آشکار است، موضوع دیگری نیز وجود دارد که تقریبا به شکلی پنهان در این زمینه اثر‌گذار بوده است. تردیدی نیست که چینی‌ها در چند دهه اخیر پیشرفت قابل ملاحظه و چشمگیری را تجربه کرده‌اند. آن‌ها توانسته‌اند اوضاع اقتصادی خودشان را بهبود دهند، سطح عمومی زندگی مردم را ارتقا بخشند و درنهایت خود را در میان قدرت‌های بزرگ تجاری و صنعتی دنیا جای دهند. اما این توسعه‌یافتگی و پیشرفت با یک وجه تمایز آشکار نسبت به سایر همتایان‌شان به وجود آمده است. آن‌ها در رسیدن به این جایگاه مسیر خاص خود را رفته و الگوی ویژه خود را پیاده کرده‌اند.

آن‌ها بدون به‌کارگیری مدل‌های توسعه‌یافتگی مدنظر غربی‌ها به چنین جایگاهی رسیده‌اند و گویا این موضوع چندان به مذاق اروپایی‌ها و به‌خصوص آمریکایی‌ها خوش نیامده است. رهبران غربی انتظار داشتند که با پیشرفت چین و الحاق آن به اقتصاد و تکنولوژی نوین جهانی، نظام سیاسی و اقتصادی این کشور نیز متحول شده و با کشیده شدن به سوی جامعه غربی، الگویی از نظام‌های حاکم بر این کشور‌ها در چین نیز پیاده شود. اما به قول یکی از سناتور‌های آمریکایی چینی‌ها «دیوار امنیتی بزرگ» خودشان را درست کرده و به نحو موفقیت‌آمیزی کشور را بر اساس معیار‌های خودشان اداره و کنترل کرده‌اند. این موضوعی است که یکی دیگر از تحلیلگران غربی آن را به شکلی دیگر نیز بیان می‌کند: «خردجمعی بر این مساله اجماع دارد که مقدر شده ایالات متحده از چین پیشی گیرد چراکه سیستم‌های باز بر سیستم‌های بسته غلبه دارند. اما آنچه در گذشته با قدرت هسته‌ای، میکروچیپ‌ها و اینترنت درست به نظر می‌رسید ممکن است برای هوش مصنوعی کاربرد نداشته باشد.»

این نوع اظهارنظر‌ها را می‌توان نوعی اعتراض به نقش دولت و سیستم سیاسی چین در توسعه این کشور تلقی کرد. دولت چین با مداخله در اقتصاد و تعیین سیاست‌های کلان اقتصادی در عمل راهنمای شرکت‌های چینی و در مواقع ضروری حمایت‌کننده آن‌ها بوده است. اما این کار در سیستم اقتصادی ایالات متحده امکان‌پذیر نیست و به همین دلیل هم شرکت‌های آمریکایی در زمینه اهداف بلندمدت آسیب‌پذیرتر به نظر می‌رسند: «چین نقشه‌ای صدساله در پیش دارد.... آن‌ها قادرند چنین کاری کنند، چون همه‌چیز در اختیار دولت است، در اینجا نه سهامداران و هیچ‌کس دیگر حاضر نیست حتی یک‌سال پول از دست بدهد.» در هر صورت شاید ماحصل تمامی این بحث‌ها این باشد که با سبقت گرفتن چینی‌ها از آمریکا و جهان غرب، ناکامی آن‌ها تنها به حوزه تجارت و اقتصاد محدود نخواهد شد بلکه ممکن است ارزش‌ها و سنت‌های حاکم بر این جوامع نیز مورد سوال قرار گیرد، کمااینکه چنین احساسی هم‌اکنون نیز در بین برخی به وجود آمده است: «قبل از اینکه چینی‌ها غربی شوند، این آمریکاست که بیشتر چینی شده است.»

چینی که می‌تواند نه بگوید

سال‌ها پیش و در زمانی که ژاپن در اوج پیشرفت و توسعه اقتصادی بود کتابی به نام «ژاپنی که می‌تواند بگوید نه» منتشر شد که درواقع نوعی به چالش کشیدن قدرت اقتصاد آمریکا محسوب می‌شد. اما آینده روشن کرد که ژاپنی‌ها ظرفیت‌های لازم را برای «نه گفتن» به آمریکا در حوزه‌های مختلف ندارند. اکنون توسعه و پیشرفت چشمگیر چینی‌ها یک‌بار دیگر این بحث را مطرح کرده است آیا چین می‌تواند در جایگاه قدرت سیاسی و اقتصادی قرن بیست‌ویکم قرار گیرد و به سلطه ایالات متحده در جهان نه بگوید. تحلیل «مارک وارنر»، سناتور و تحلیلگر موسسه بروکینگز در این مورد می‌تواند مفید باشد: «اگر شما در دوران پس از ماهواره‌ها رشد کرده باشید، دنیا را به‌عنوان جایی می‌شناختید که ابداعات تکنولوژیکی آن یا آمریکایی بود یا غربی.... ما قوانین را نوشتیم و بقیه دنیا هم دنباله‌روی استاندارد‌های آمریکا بودند. اما اکنون با جنبش دیگری مواجه هستیم؛ حوزه‌هایی مثل G۵ (نسل پنجم اینترنت) هوش مصنوعی، محاسبات کوانتوم، نیمه‌هادی‌ها، ربات‌ها، ماورای صوت و....» وی در ادامه تاکید می‌کند که چینی‌ها در حال سپری کردن همان مراحلی هستند که آمریکا طی کرده است: «رئیس‌جمهور چین از همان مدلی بهره می‌گیرد که ایالات متحده از طریق آن در قرن بیستم در جهت سلطه تکنولوژیک پیشگام شد.... در زمینه تکنولوژی جی ۵، چین دقیقا همان کاری را انجام داد که ما در مورد توسعه تکنولوژی وایرلس در دهه‌های ۹۰، ۸۰، ۷۰ قرن بیستم انجام دادیم.»

هرچند تکنولوژی می‌تواند نقطه قوت چین برای به زیرسوال بردن سلطه آمریکا بر جهان باشد، اما این موضوع صرفا به تکنولوژی محدود نمی‌شود چنانکه ژنرال کارل ایکنبری، متخصص چین و سفیر سابق آمریکا در افغانستان در مورد تلاش‌های چین در زمینه نظامی و توان ایستادگی آن‌ها در برابر تصمیمات پنتاگون هشدار می‌دهد و اعتقاد دارد که برای مقابله با پکن، واشنگتن نیاز به تدوین یک دکترین جدید دارد. در چنین شرایطی واضح است که این جریان دوسویه یعنی افول تدریجی آمریکا و برنامه‌های پیش‌رونده چین در عرصه‌های مختلف، احتمالا به‌زودی این توانایی را به آن‌ها خواهد داد که در گفتن «نه» به آمریکایی‌ها تردید نکنند. به همین دلیل است که برخی در کاخ سفید معتقدند که باید به هر شکل ممکن سد راه چینی‌ها شد و ترامپ هم حتی اگر خودش بخواهد، حق ندارد بر سر اقتدار و سلطه آمریکا در جهان با آن‌ها معامله کند.

برنامه‌ریزی برای آینده

رایزنی‌ها و گفتگو‌ها بدون دستیابی به هرگونه توافق رها شده و چشم‌اندازی در مورد پیشرفت مذاکرات هم وجود ندارد. اجرایی شدن اعمال تعرفه‌های جدید تجاری از سوی دو کشور نیز نشان می‌دهد که هیچ یک حاضر به کوتاه آمدن بر سر این موضوع نیستند. همه این‌ها در مجموع ما را به سوی یک نتیجه‌گیری سوق می‌دهد؛ دوطرف پیش و بیش از آنکه به دنبال راهکاری برای حصول توافق باشند، در جست‌وجوی استراتژی برای مقابله با این شرایط هستند. در این رابطه اقدامات آمریکا مشهود‌تر بوده است. در بعد داخلی آن‌ها محدودیت‌های عمده‌ای برای همکاری شرکت‌های آمریکایی و چینی تعیین کرده‌اند؛ سختگیری‌های بیشتری در مورد صدور ویزا و همکاری با دانشجویان و محققان چینی انجام گرفته و کمیته سرمایه‌گذاری خارجی CFIUS نظارت بیشتری بر معاملات با شرکت‌های چینی اعمال کرده است.

پیشنهاد‌هایی هم در زمینه آگاهی دادن به شرکت‌های طرف قرارداد با چین در مورد تبعات بلندمدت این همکاری‌ها و مراقبت‌های لازم مطرح شده است. در بعد خارجی هم شرکت‌های طرف قرارداد با چین به‌شدت تحت فشار قرار گرفته‌اند. اما در مورد اینکه آیا این سیاست‌ها تاثیرات و بازدهی لازم را برای واشنگتن به دنبال خواهد داشت، تردید‌های زیادی وجود دارد. پیوستگی‌های ایجادشده میان اقتصاد دوکشور، وابستگی شرکت‌ها در سراسر دنیا به محصولات و مواد اولیه چینی، احتمال پدیدار شدن بحران اقتصادی بزرگ و سراسری در اقتصاد جهانی و فقدان جانشین برای فناوری‌های تکنولوژیک چین مانند سیستم جی ۵ در کوتاه‌مدت، می‌تواند این تصمیمات را خدشه‌دار سازد.

علاوه‌بر این برخی تحلیلگران غربی هم هشدار داده‌اند که پیگیری چنین سیاست‌هایی می‌تواند چین را به سوی برنامه‌ریزی برای خودکفایی بیشتر سوق دهد. برخی هم اصولا با این نحوه عملکرد کاخ سفید مخالفند و آن را زنگ خطری برای خود آمریکا می‌دانند: «نفوذ آمریکا در اقتصاد دیجیتال به او اجازه می‌دهد که خواسته و اراده‌اش را تحمیل کند، اما به وسیله رها کردن قهرش به این شکل ناشیانه، در واقع به سلطه خودش پایان خواهد داد.»

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.