سعید صادقی عکاس پیشکسوت، از خاطرات خود از سالروز آزادسازی خرمشهر و دغدغههای این روزهایش گفت.
به گزارش خبرنگار حوزه تجسمی گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، ۳۱ سال از پایان جنگ تحمیلی میگذرد؛ آنان که در آن سالها بوده و لحظات جنگ، سختیهای مردم، دلاوریهای رزمندگان و ... را با چشم خود دیده اند، هنوز هم با سینهای آکنده به غم از آن روزها یاد میکنند.
اما این روزها شناخت جوانان از مهمترین واقعه تاریخ کشور خود، تنها از طریق دیدن تصاویری است که به همت عکاسان شجاع و فداکاری همچون سعید صادقی در آن سالها ثبت شده اند.
سعید صادقی متولد ۱۳۳۲، عکاس و فیلمبردار نام آشنای سینما و تلویزیون است که در سال ۱۳۸۵ نشان شجاعت و در سال ۱۳۸۶ نشان درجه یک هنری شورای انقلاب فرهنگی را از آن خود کرده است.
وی در ۳۵ عملیات مهم در سالهای جنگ حضور داشته و در کنار رزمندگان به واسطه دوربین خود خدمت کرده است. یکی از مهمترین رویدادهایی که با لنز دوربین صادقی ثبت شده، عملیات بیت المقدس و سالروز آزادسازی خرمشهر بوده است.
به سراغ استاد صادقی رفته و پای صحبتهای او نشستیم. گفتگوی تفصیلی ما با این هنرمند را بخوانید؛
آقای صادقی؛ از روزهای حضور خود در جبهههای جنگ بگویید.
من ۷۵ ماه در منطقه بودم. هیچ جای ثابت و مشخصی نداشتیم. وقتی برای رزمندگان غذا و امکانات میآوردند ما عکاسها جزو آمار نبودیم و از غذای مانده آنها میخوردیم. شهید جهان آرا هربار مرا میدید، میپرسید چیزی خورده ای؟ می گفتم بله از فلان غذا خوردم. با اینکه عکاس بودم، اما واقعاً مثل یک سرباز عمل می کردم.
شما از سالهای پیروزی انقلاب هم عکاسی کرده اید؟
بله؛ از همه وقایع آن سالها عکس دارم. حتی بعد از پیروزی انقلاب درگیری مجاهدین خلق با جوانان انقلابی را هم عکاسی کرده ام. هربار که برای گرفتن عکس از آن درگیریها به خیابان می رفتم، لباسم پاره و خونی می شد، اما کارم را با عشق انجام می دادم. سیاست باید وارد حرفه من می شد؛ به همین دلیل با تمام چهرههای سیاسی مملکت سابقه کار دارم و تقریباً از همه رویدادهای سیاسی عکس گرفته ام.
تأثیر عکسهایی که از آن وقایع گرفتید در جامعه چه بود؟
انتشار آن عکسها در روزنامهها، در جامعه به شدت موثر بود. حداقل تاثیرش این بود که مادران با دیدن عکسها اجازه نمی دادند فرزندانشان به خیابانها آمده و در درگیریهای سیاسی وارد شوند.
درباره عکاسی از جنگ بگویید.
عکاسی جنگ شکل عکاسی ایران را تغییر داد و باعث شد عکاسی از حالت استیج به مستندگرایی تبدیل شود. در واقع ما نگاه ایرانی را وارد عکاسی کردیم. این تغییر حتی از زمان انقلاب هم پیش نیامد؛ بلکه در سالهای جنگ و عکاسی از جبههها پدیدار شد.
دلیلش چه بود؟
دلیلش زندگی کردن و حضور ما در دل آن سختی و رنجها بود. ما شب و روز با سوژه هایمان زندگی میکردیم. دیدن آن سختیها باعث شد تا من به این فکر بیفتم که باید چه کنم؟ بسیاری از جوانان با دیدن عکسهایی که من از رزمندهها گرفته بودم، به جبهه میآمدند. بعد از سالها که تعدادی از آنها را مجدد دیدم و از آنها سوال کردم که چرا به جبهه رفتید؟ در جواب گفتند عکسهای شما باعث شد که مادرمان راضی شود ما به جبهه برویم.
در جبهه برای گرفتن عکس راحت بودید یا محدودیت داشتید؟
اوایل برخی از فرماندهان و رزمندهها میگفتند عکس نگیر و... . پس از بگو مگوهایی که با بچهها می کردیم، یک روز به این نتیجه رسیدم که بهترین راه این است که این افراد به من عادت کنند؛ یعنی هر روز مرا ببینند و یادشان برود که من چه کار می کنم.
چطور در دل آن همه خمپاره و آتش ماندید و عکاسی کردید؟
در داخل شهر خرمشهر سنگربندی کرده بودند، غروب که می شد تیراندازیها آرام می شد. بیشتر مردم در قبرستان یا مسجد جامع میخوابیدند. وقتی مسجد جامع را هم بمباران میکردند، در مدرسه میخوابیدیم. بعضی شبها که حمله میکردند، من افسوس می خوردم که برخی سوژهها را از دست می دهم. به همین دلیل تصمیم گرفتم شبها هم نخوابم و لحظات را ثبت کنم. در واقع شاتل زدن برای من مهمتر از جانم بود؛ من لحظات را با خون خودم ثبت کردم نه دوربین عکاسی. این عشق در عکس هایم موج می زند. حتی آقای مک کالین که بزرگترین عکاس جنگ در دوره معاصر است، کتاب عکسهای من را گرفت.
از عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر برایمان بگویید.
عملیات بیت المقدس از ۱۰ اردیبهشت سال ۶۱ آغاز شد. شب جمعه سوم خرداد بود که پیاده حرکت کردیم و بامداد به جاده خرمشهر رسیدیم. کف جاده پر از جسد بود. هوا به اصطلاح گرگ و میش بود. من به خاطر اینکه بتوانم در روشنایی عکس بگیرم، همان جا ماندم و بقیه رفتند. در یک ماه عملیات مسائل بسیاری پیش آمد. شبها آسمان پر از گلوله بود به طوری که بدون فلش زدن هم عکس می گرفتیم. شهر هنوز دست عراقیها بود که من خودم را به مسجد جامع رساندم. میدانستم که مسجد جامع محل تجمع مردم و نیروهای رزمنده است و پس از پیروزی که وقوع آن قطعی بود، همه در مسجد جامع جمع میشوند. به همین دلیل خودم را به آنجا رساندم تا اولین عکس پس از فتح را من بگیرم، خوشبختانه اینطور هم شد.
این همه شهر در جنگ آسیب دیدند، چرا فقط آزادی خرمشهر را جشن میگیرند؟
خرمشهر بهانهای است برای یادآوری سالهای جنگ. بله شهرهایی مثل قصر شیرین هم کاملاً نابود شدند؛ حتی شهر بستان کاملاً دست عراقیها بود. صدام هیچوقت به خرمشهر نرفت، اما به بستان آمد. اما موقعیت جغرافیایی خرمشهر و اخباری که از این شهر در جهان پیچیده بود، دلیل این مشهوریت است. درواقع شکست اصلی صدام در فتح دوباره خرمشهر رقم خورد.
به نظر شما عکسهای جنگ در انعکاس وقایع بیشتر تاثیر داشته اند یا فیلمهای سینمایی، سریال و کتابهای دفاع مقدس؟
مهمترین و تاثیرگذارترین سند یک واقعه عکس است. تئاتر و سینما بازسازی میشوند و احساسی که به مخاطب القا می کنند، مقطعی است. اما عکس با احساس بازی نمیکند بلکه مخاطب را به شناخت می رساند. ما دفاع مقدس را با عکس هایمان برجسته کردیم. فقط اشکال کار این است که هیچ پژوهشگر و منتقدی نخواسته نسبت به عکاسی جنگ اقدام کند و ارزش آن را بیش از این به بینندگان نشان دهد. برای اینکه بتوانیم احساس مشترک مردم نسبت به قطعهای که از ایران جدا شده بود را نشان دهیم، باید عکسها را کارشناسی کنیم.
انتشار این عکسها پس از پایان جنگ در جوامع بین الملل چطور بود؟
عکسهای ما در آن سالها زبان ارتباط با جوامع بین الملل شده بود. عکسها در سازمان ملل و ریاست جمهوریهای جهان چاپ می شد. مرحوم مرتضی ممیز، محمود کلاری و سیف الله صمدیان هم مدیریت چاپ و توزیع را برعهده داشتند. آن زمان آقای ولایتی وزیر امور خارجه ایران بود و هروقت به سفرهای خارجی می رفت مجموعهای از عکسها را با خود میبرد.
مسئولاین کشورهای خارجی هم با دیدن تصاویر تحت تاثیر قرار میگرفتند و در سخنرانی هایشان از جنگ ایران صحبت میکردند. حتی با تاثیر از عکسها بود که برای اولین بار سازمان ملل صدام را محکوم کرد. مهمترین ویژگی عکسهای ما در باورها و اعتقادهای مردم و خونهایی بود که روی زمین ریخته می شد. کمترین دروغ را در عکسهای جنگ میتوان دید؛ ولی در واژهها خیلی تحریف می توان یافت. واژه ساخته، اما عکس در لحظه ثبت میشود.
استقبال مردم از جدیدترین کتاب مجموعه عکسهای جنگ در نمایشگاه کتاب امسال چطور بود؟
چند روزی که من به غرفه انجمن عکاسان دفاع مقدس رفتم، استقبال خیلی خوبی را دیدم. وقتی از کسانی که کتاب را می خریدند درباره دلیل خرید آنها سوال می کردم، در پاسخ میگفتند این عکسها به خانواده و هویت ما غرور می دهد و می خواهیم این غرور را در منازلمان حفظ کنیم. تصویر غرور ملت ایران در این عکس هاست. پاسخ آنها برای من خیلی ارزشمند بود. حتی پزشکی بود که گفت دیدن این عکسها به من غیرت میدهد و باعث میشود من از خانوادههای بی بضاعت هزینه ویزیت نگیرم.
چند دوره است که عکسهای شما در حراج تهران با قیمت خوب فروخته میشود. این واکنش را از جانب خریداران تصور میکردید؟
آقای سمیع آذر و آقای کاظمی در برگزاری حراج تخصص لازم را دارند. من اولین نفری بودم که در حوزه جنگ وارد حراج شدم، ابتدا گمان می کردم که مردم خیلی از این عکسها استقبال نکنند؛ اما خریدار اثر من در دور اول، وقتی مرا دید گفت «هرچندتا عکس داری از تو می خرم»، اما من گفتم فعلا همین کافی است.
تا اینکه در سال سوم حضورم عکس سوم خرداد از مسجد جامع خرمشهر را با قیمت ۷۵ میلیون تومان خریدند. بعد از حراج هم من یک نمایشگاه از چهرههای زیر ۱۵ سال که در سالهای جنگ از آنها عکاسی کرده بودم، برگزار کردم. یک خانم و آقایی از آن نمایشگاه بازدید و سپس کل ۱۴ عکس را یک جا خریداری کردند. این فروشها حس خوب و نفس تازهای به من میدهند. کسی که عکسها را می خرد غرور ایرانی را با خود به منزل می برد. عکسی که به بدنه خودش و جامعه سیلی نزند، عکس نیست.
از جستجوگریهای یک عکاس چه خبر؟
همچنان به دنبال افرادی که از آنها عکس گرفته ام هستم. نمایشگاهی هم چندوقت پیش در حلبچه برگزار کردم که در آن حدود ۶ نفر از شخصیتهای عکسهای من پیدا شدند. عکس هایشان را تحویل دادم و آن لحظه را هم ثبت کردم. در بعضی موارد هم عکسها را به جای صاحبانشان به خانواده هایشان تحویل می دهم. زیرا یا در جنگ شهید شده اند و یا خبری از آنها نیست.
مهمترین موضوعی که در هنر عکاسی شما را اذیت کرده چیست؟
اینکه چرا عکاسی جنگ هنوز جایگاهی ندارد؟ تنها چیزی که از ۸ سال دفاع مقدس برای ملت مانده، همین عکس هاست. یک آرتیست سینما که فقط لباس جنگ در فیلم میپوشد، قهرمان میشود؛ آن وقت جایگاه عکاسی که در همه عملیاتها بوده و بیشتر فرماندهان او را میشناسند کجا میرود؟ امنیت آن سالها با اینکه جنگ بود، به مراتب از الان بیشتر بود. یک بار یکی از مسئولان ۱۰۰ تومان به من داد که در جبهه دستم خالی نباشد و اگر تیری به من اصابت کرد، پول بیمارستان رفتن داشته باشم. از قضا ترکش به پایم خورد، اما بیمارستان نرفتم. یک شب در سنگر یکی از بچهها میلهای داغ کرد و ترکش را همانجا درآورد. ما آن رنجها را کشیدیم تا شادی مردم را ببینیم. خوشبختی ملت و جوانان است که برای ما امنیت میآورد.
گفتگو از زهرا علیزاده
انتهای پیام/
خدا قوت به این هنرمندان مردمی