به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از ساری ، سخنان جذاب و لحن روستایی محمد باقر ملازاده دل در دل سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی نگذاشت و با او کاری کرد تا به همراه گروهش کیلومترها راه را بپیماید تا به سورک بیاید.
آوینی در سورک از زبان این شهید شنید که هرچقدر که سن و عمر داشته باشی باید به زیر خاک بروی، اما اینکه چگونه به دیار معبود خویش بروی مهم است و شهادت زیباترین و غیرقابل وصفترین راه رسیدن به خدا است.
گویی پیوندی عمیق قلبی بین آوینی و ملازاده در هم تنیده شده بود، به طوری که آوینی در عملیاتی دیگر که شهید ملازاده وعده اش را به او در سورک داده بود، به دنبال او میگشت و بازهم با هم همراه و هم سخن شدند.
شهید آوینی چنان شیفته محمدباقر میشود و در رسای این شهید قلم فرسایی میکند و اوج هنر آوینی در مستند دلباخته در مجموعه روایت فتح گردآوری میشود.
شهید محمد باقر ملازاده سال ۱۳۱۳ در سورک از توابع شهرستان میاندورود مازندران است.
محمد باقر ملازاده در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد و مادرش گل باجی ملازاده و پدرش اسماعیل نام داشت.
اسماعیل ملازاده فرزند شهید میگوید: پدرم سواد مدرسهای نداشت، اما از خیلی مدرسه رفتهها باسوادتر و داناتر بود، چراکه قرآن را سرلوحه زندگی خویش قرار داده بود.
وی افزود: پدرم به حبیب بن مظاهر جبههها معروف بود و شاید سن و سالش برای جبهه و جنگ نمیخورد، اما از خیلیها سرزندهتر و معتقدتر بود.
پسر شهید ملازاده گفت: پدر شهیدمان بسیاری از دعاها را از حفظ بود و هموراه ما را را به خواندن آنها تشویق میکرد.
وی افزود: به دعای صباح حضرت علی (ع) خیلی علاقمند بود و حتی در جبههها به رزمندگان وعده بود که هرکس این دعا را حفظ کند، زمانی که شهید شدم در روز قیامت شفاعتش میکنم.
خدیجه رعیت همسر شهید ملازاده در گفتگو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از ساری ، گفت: محمدباقر به نماز اول وقت بی نهایت اهتمام میورزید و صبحی نبود که اهالی خانه را برای عبادت بیدار نکند.
وی افزود: اهالی محل، همرزمان و هر که او را میشناخت، از او دلخوری نداشت.
رعیت میگوید: شهید ملازاده عاشق زندگی و فرزندانمان بود و در کنار ما برای رسیدن به قلههای ایثار و جهاد تلاش میکرد.
همسر شهید ملازاده افزود: محمدباقر علاوه بر کارهای شخصی یکی از اعضای شورای اسلامی محل بود و تا آخر عمر در راه کمک به محرومان انجام وظیفه کرد.
وی گفت: شغل همسرم کشاورزی و بنایی بود و همواره بر حلال بودن دستمزد و حق الناس تاکید ویژهای داشت.
سردار حسین ملازاده فرزند شهید که خودش هم جانباز هشت سال دفاع مقدس است، میگوید: پدر شهیدمان علاوه بر حبیب بن مظاهر بودن، اهالی او را ملا خطاب میکردند چراکه اهل دل و اهل معرفت بود.
وی افزود: ملای جبهههای عشق در اولین روزهای جهاد در راه مکتب خمینی (ره) جهت بازسازی به عنوان بنا به سوسنگرد شتافت و به مدت دو سال زحمات فراوانی را کشید.
پسر شهید ملازاده گفت: پس از باسازی سوسنگرد چیزی گمشده در درون خود دید و به هیچ طریقی آرام و قرار نداشت و سرانجام به عنوان بسیجی در عملیاتهای والفجر ۸، آزادسازی مهران و عملیاتهای کربلای ۱ و ۴ حضور داشت.
وی افزود: پدرم به گواه همرزمانش از معنویت خاصی برخوردار بود و بین رزمندگان به عنوان پدر پیر روحیه بخش آنها مطرح بود.
پسر شهید ملازاده به آموزشهای پدرش در شرایط سخت اروند اشاره میکند و میگوید: هنگامی که در جبهه بودم برای دیدار با پدرم به اروندکنار رفتم و وقتی دیدم چگونه لباس غواصی را به تن کرده و در آن سوز و سرما و شرایط بد جوی با آن سنش در اروند آموزش میبیند، اشک از چشمانم جاری شد که چگونه میشود عشق به مکتب حسین (ع) و امام (ره) این گونه آدم را فدا میکند.
وی افزود: پدرمان در لشکر ۲۵ کربلا به عنوان خط شکن انتخاب شده بود و بیش از ۴۰ نفر از اهالی سورک به عنوان غواص در این عملیات حضور داشتند.
خدیجه رعیت همسر شهید ملازاده بزرگترین خواشته و آرزویش دیدار با مقام معظم رهبری است و امید دارد که هر چه زودتر محقق شود.
وی با بیان اینکه محمدباقر تابع امام زمانه اش بود و ما هم تابع رهبری هستیم، افزود: ولایت پذیری مهمترین درسی بود که از شهید ملازاده برایشان ماندگار شد.
همسر شهید ملازاده گفت: محمدباقر برای جانثاری و احیای دین خدا به جبهه رفت و مال دنیا برایش ارزشی نداشت.
شهید محمدباقر ملازاده در سال هفتم جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۵ هنگامی که ۴۹ ساله بود، در شلمچه به شهادت رسید و پیکر مطهرش در زادگاهش سورک به خاک سپرده شد.
محمدباقر ملازاده دل به اروند زد تا شیرینترین مرگ را تجربه کند، او رفت تا به زمانه ثابت کند مانند حبیب کربلا در راه امام زمانه اش جان نثاری میکند.
میدانیم آخرش مرگ گریبان ما را در هر جا باشیم خواهد گرفت، پس چه بهتر که مرگ با سعادت در راه خدا را دنبال نماییم تا شاید خداوند از گناهانمان در گذرد.
ما در مقابل پروردگار کسی نیستیم، شاید یک قطرهای از دریا باشیم که این همه جوانان عاشقانه به طرف جنگ و جهاد روانه میشوند.
همان طوری که خدا میفرماید کسی که در راه رضای من قدم بردارد و در راه من کشته شود، خون بهایش به عهده من است، پس چه بهتر، زیرا مرگ در راه رضای خدا برای من از عسل شیرینتر است.
خدای من از اینکه تو را عبادت و پرستش میکنم نه از ترس جهنم و نه وعده بهشت است، بلکه تو را سزاوار پرستش میدانم ستایشت میکنم و ما همه بسوی خدا خواهیم رفت.
ما راهی را که پیغمبران و امامان ما انتخاب نموده اند همان راه را انتخاب نموده و همانند سرورمان خمینی مان، چون حسین بن علی در میادین جنگ به مبارزه خواهیم پرداخت تا جان ناقابلمان را فدای اسلام و قرآن نماییم تا احکام الهی زنده بماند.
من به فرزندانم سفارش میکنم اگر من در راه رضای خدا به شهادت رسیده ام و یا مفقود الاثر شده ام برایم هیچ گونه ناراحتی نکنند.
مرا با همان لباس بسیجی دفنم نمایید، چون این لباس مقدس بوده و برایم افتخاری است که دراین لباس به شهادت برسم.
از همسرم میخواهم از اینکه من در راه خدا شهید شده ام افتخار نماید و صبر و مقاومت را پیشه خود نمایید تا خداوند به شما اجر عظیم عطا بفرماید.
همچنین از دخترانم فاطمه و لیلا میخواهم که آنها نیز زینب گونه باشند و همانند آن شیر زن کربلا پیام شهدا را به گوش تمامی جهانیان برسانندای امت حزب الله و شهید پرور در نمازهای جمعه و جماعات و دعاهای توسل و کمیل شرکت نمایید.
گزارش از سیده حکیمه موسوی ازنی
انتهای پیام/ م