به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سبک زندگی عارفان بزرگی همچون آیت الله بهجت، همواره برای علاقهمندان به راه حق و حقیقت جذاب بوده است؛ از خلق و خوی ایشان در زندگی خصوصی و رفتار با خانواده و نزدیکانشان تا منش و روش دینیشان در سطح جامعه، درسهای زیادی دارند که بسیاری از انسانها به دنبال کشف و الگوبرداری از آنها هستند.
روز گذشته یعنی ۲۷ اردیبهشت، سالروز رحلت این عالم بزرگ بود. به همین بهانه و با توجه به اینکه حجتالاسلام والمسلمین «علی بهجت»، پسر ایشان در چند سال اخیر و در مصاحبههای متعدد درباره سبک زندگی پدرش گفتگوهایی انجام داده است در ادامه گزیدهای از آنها را خواهید خواند.
هر روز پیگیر احوال فامیل و همسایهها بودند
در خانواده رفتار ایشان حساب و کتاب داشت. این نبود که همه وقت را بگذارد برای خانواده یا این که هیچ وقتی نگذارد. ایشان وقتهای مخصوص عبادت، مطالعه، درس، فکر و ذکر داشت. همچنین سه وعده غذایی با خانواده صرف میکرد. در ضمن، چون غذا صرف کردن ایشان زمان بیشتری طول میکشید، باعث میشد از احوالات افراد خانه مطلع شود.
بیشتر بخوانید: پدرم به خاطر حرف مردم قدرت خود را در پیشبینی آینده کتمان میکردند/ یک عکاس ۳۰ عکس از ایشان گرفت اما تمامش موقع چاپ سفید بود!
حتی صله رحمش آن جا انجام میشد، حتی تفحص از همسایهها نیز در زمان صرف غذا بود. مثلاً وقتی غذایش را آماده کرده بودند یا میخواستند بیاورند، از همسایه خبر میگرفت که مثلا آن مشکلش چه شد؛ لذا شاید یک ساعت ناهار ایشان طول میکشید. میپرسید از فلانی خبر داری، از فلان قوم و خویش خبر نداریم، احوالش را بپرس، نامه بنویسید، بپرسید، بعد میگفت درباره همسایهها بپرسید؛ مشکلات همسایهها را مطرح میکرد و میگفت بروید، حلاش کنید.
طوری غذا نمیخوردند که سنگین شوند
قهراً یک انسان خودساخته، میداند چه اندازه غذا بخورد. ایشان طوری غذا نمیخورد که سنگین شود. این جور که ماها میدیدیم، غذا بسیار ساده بود، دو وعده را معمولاً با نان و چای سپری میکرد. صبح نان و چای با پنیر و گاهی این اواخر با مقداری گردو. معمولاً غذای ایشان برای ناهار کته بود یا آب خورشت یا نیمرو.
در هفته، تنها دو بار غذایی میخورد که گوشت داشته باشد. هر چند گوشتش را نمیخورد و بیشتر آب آن را روی برنج میریخت و نرم میکرد و با نان میخورد. در مقابل، کار و تلاش علمی بسیار زیادی داشت. اگر غذاهای خوب در خانه میآمد، ما میخوردیم. غذاهای ساده را ایشان مصرف میکرد حتی تا ۹۰ سالگی. مادرم میگفت این حسرت به دلم ماند یک بار به من بگوید فلان غذا را برای من درست کن.
فقط ۵ ساعت در شبانه روز میخوابیدند
مقدار خواب ایشان را در این اواخر، بیشتر از پنج ساعت در شبانه روز ندیدیم؛ حتی خواب درازکش ایشان بیش از سه یا سه و نیم ساعت نشد. اگر خیلی هم استراحت لازم داشت، بین ۱۰ دقیقه یا یک ربع، به طور نشسته استراحت میکرد و معمولاً یک ساعت و نیم در شبهای کوتاه و دو ساعت و نیم در شبهای بلند، قبل از سحر بیدار میشد.
تمام وقت کار میکرد، به این اندازه، خودش درباره بعضی استادان میگفت، یک ساعت از خوابشان کم کردند، فلان کتاب را نوشتند. گویا منظور ایشان مرحوم مامقانی بود که در آخر کتاب خویش نوشته بود من سه ساعت را تبدیل به دو ساعت خواب کردم تا توانستم کتاب را به اتمام برسانم. مرحوم ابوی، میفرمودند: «من نمیدانم دو ساعت هم میشود خوابید؟ سه ساعت که میشود؛ ولی دو ساعت را نمیدانم.»
شیوه جالب دستور دادن ایشان به بچهها
امر و نهی کردن و تحکم ایشان به فرزندان، بیشتر در حلال و حرام بود. از آن زمان که من بالغ شدم و به ۱۵ سالگی رسیدم، یکبار هم دستور نداد نانی بخر یا چیزی تهیه کن. گاهی با عبارات لطیفی به ما میفهماند مایلند کاری کنیم؛ مثلاً میفرمود: «اگر نانی باشد، شاید این جا صرف شود» یا میفرمود: «مادرت مایل است که فلان چیز در خانه باشد.»
هماهنگی کامل زوجین نشدنی است اما...
ایشان معتقد بود هماهنگی کامل و موافقت صددرصد، بین زن و مرد در محیط خانواده از هر لحاظ برای غیر انبیا و اولیا دست نیافتنی است. همواره مدارا را درباره همسر خود در پیش میگرفت، در هر شرایطی صبر و تحمل ایشان بر هر چیز دیگری غلبه داشت، حتی گاهی مادر اظهار ناراحتی میکرد، آقا اگر پاسخی هم داشت، نمیگفت و در هر صورت ناراحتی را با ناراحتی جواب نمیداد. گاهی که کار مثلا بالا میگرفت، آقا در مرحله اول میگفت: «خب حالا غذایمان را بخوریم، بعد صحبت میکنیم.» حاضر نبودند کوچکترین اصطکاکی در روابط خانوادگی ایجاد شود و به بچهها هم سفارش میکردند همواره با مادر باید مدارا کرد و نباید به هیچ وجه با تندی پاسخشان را داد.
توجه ویژه به حال و احوال نوهها
ایشان قبل از این که بچهای به دنیا بیاید، به پدر و مادرش سفارش میکرد که مواظب فرزندت باش با اینکه هنوز فرزندی به دنیا نیامده بود! منظور ایشان این بود که از زمان بارداری باید مراقب بچه و تربیتش بود. من یک روز گفتم حاج آقا بچه که به دنیا میآید، قیافهاش خیلی مطلوب نیست و نمیشود او را بوسید. فرمودند: «چرا، قابل بوسیدن است.» زمان گذشت، چند ماه بعد بچهام به دنیا آمد. ایشان بچه را گرفت،
اذان و اقامه گفت، سپس بوسید و با لبخند فرمود: «اگر محبت داشته باشی قابل بوسیدن است». این را خواست به ما یک جوری بیاموزد. یعنی تا این اندازه برخی مسائل را عملا میآموخت. در ضمن ایشان به کار نوهها هم توجه میکرد. توصیههای زیادی به آنها داشت و به ما هم راجع به آنها سفارش میکرد. هر روز به فرزند من توصیه میکرد: «وقتی که میخواهی به مدرسه بروی چهار قل و آیتالکرسی بخوان و برو». درباره تربیت کودکان هم معتقد بودند بچهها کمتر به تلویزیون سرگرم شوند و سعی کنید سرگرمیهایی برای آنها ایجاد کنید. مثلا شب به بازیهای فکری و اسباببازی و سرگرمیهای طبیعی برای کودک، بیشتر توجه کنید.
گردآوری روزنامه خراسان
انتهای پیام/