اسدالله خان عَلَم امیر قاینات مشهور به اسدالله علم، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضاشاه پهلوی، وزیر دربار و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بوده‌است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، پدرش از خوانین خراسان بود و از ابتدا متحد سلسله پهلوی، چنانکه در دربار رضاخان میرپنج صاحب سمت‌های متعدد کشوری شد. امیر اسدالله علم روستازاده‌ای بود که تا قبل از انتشار مجموعه خاطراتش غلام حلقه به گوش محمدرضا پهلوی خوانده می‌شد و بیشتر از هرچیز نوکر و مطیع دربار شاه به حساب می‌آمد. اما سال‌ها پس از مرگ او، با انتشار دستنوشته‌هایش در قالب مجموعه خاطرات، معلوم شد که او نه‌تن‌ها یک نوکر بی‌سواد و بله‌قربان‌گو نبود، بلکه یکی از مهم‌ترین استراتژیست‌های دربار محمدرضا به حساب می‌آمد که نقش هدایت و مشاورت شاه را برعهده داشت.

وزیر دربار و ملازم سال‌های طولانی محمدرضا پهلوی


بیشتربخوانید: روزی که هویدا اعدام شد


دکتر علی‌نقی عالیخانی، ویراستار کتاب یادداشت‌های علم، وزیر اقتصاد ایران و رئیس پیشین دانشگاه تهران از دوستان اسدالله علم بوده است. او که هم در کابینه علم و هم در کابینه هویدا وزیر بوده است، علم را در مقایسه با هویدا شخص قاطعی می‌داند و باورش این است که هویدا اگر چه ضعف‌های علم را نداشت، اما قاطعیت و ایستادگی او را هم نداشت. به اعتقاد عالیخانی، او وقتی نخست‌وزیر بود حتی علیه دستور شاه هم تصمیم می‌گرفت. وزیر اقتصاد دوره پهلوی در مقدمه‌اش بر جلد اول کتاب یادداشت‌های علم در این باره نوشته است: «وقتی جان‌اف کندی را کشتند و لیندون جانسون رئیس‌جمهور آمریکا شد، شاه نامه‌ای نوشت به او و تبریک گفت و تاکید کرد خوشحالم که شما آمدید، چون رئیس‌جمهور قبلی با ما روابط خوبی نداشت. شاه نامه را می‌دهد به عباس آرام که وزیر خارجه بود و می‌گوید به کسی نشان ندهید و بفرستید.

قصدش این بود که آرام نامه را به علم نشان ندهد. آرام وقتی نامه را می‌خواند می‌بیند نمی‌شود چنین نامه‌ای را فرستاد. درست است که تبریک به جانسون است، ولی در مقابل چنین نامه‌ای حتما واکنش تندی نشان خواهد داد. موضوع را با علم در میان گذارد. علم می‌گوید نامه را نفرستید. بعد خودش بلند می‌شود به اتفاق آرام می‌رود پیش شاه. موضوع را مطرح می‌کند. شاه می‌گوید نامه کجاست؟ آرام نامه را دو دستی تقدیم می‌کند. شاه نامه را می‌گیرد و پرت می‌کند به سمت علم و می‌گوید حالا که شما سیاست خارجی مملکت را تعیین می‌کنید هر کاری می‌خواهید بکنید و با علم قهر می‌کند... شاه می‌دانست علم می‌ایستد.... هویدا این‌طور نبود.»

آنطور که پیداست، علم تنها مرد سیاسی زمان پهلوی است که از روز ورودش به عالم سیاست هر روز خاطراتش را به صورت محرمانه در دفتر‌های جداگانه ثبت می‌کرد. اما از تمام این مجموعه یادداشت‌ها تنها روزنوشت‌های مربوط به بازه ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۶ چاپ شده و در اختیار عموم قرار گرفته است. درواقع آنچه باعث شده در سال‌های بعد از انقلاب، اسدالله علم بیشتر از سایر رجال پهلوی مورد توجه قرار گیرد ثبت همین خاطرات بوده که از راز‌های دربار پرده برداشته است. به‌ویژه آنچه او از واقعیت تصمیم‌های شاه و روحیات شخصی او نوشته مبنای بسیاری از تاریخ‌نگاری‌ها و تحلیل‌های سیاسی قرار گرفته است.

نوشتن این خاطرات آنچنان دور از ذهن بوده است که بعد از چاپ اول این یادداشت‌ها، بسیاری از اهل فن با تعجب و تشکیک به این اثر می‌نگریستند. آن‌ها بعید می‌دانستند که اصلا علم اهل نوشتن باشد و احتمال می‌دادند که این نوشته‌ها حتی اگر صحت داشته باشد دیگران از قول او مکتوب کرده‌اند. اما به‌تدریج با مطالعه متن خاطرات این شک برطرف و معلوم شد که این خاطرات را خود علم و به دور از چشم شاه نوشته است و حتی برای اینکه خطر احتمالی آگاهی شاه از این نوشته‌ها را دفع کند در تدوین مطالب قلم را طوری به کار گرفته بود که اگر چنین اتفاقی افتاد مشکلی برای او ایجاد نشود.

به هر حال خاطرات وزیر دربار شاه در زمره اسناد دست اول دوران پهلوی دوم به حساب می‌آید که در آگاهی مستقیم از وضعیت آن دوره بسیار حائز اهمیت است و از این جهت تاریخ سیاسی معاصر مدیون مجموعه یادداشت‌هایی است که علم بر جای گذاشته است. این دستنوشته‌ها نشان می‌دهد به علت مفاسد اجتماعی‌ای که در آن دوران در مملکت ساری و جاری بوده حتی شخصی مانند علم هم نتوانسته با وجود خطر‌های احتمالی پرده از مسائلی برندارد که عمق فاجعه و فساد را در آن زمان نشان می‌دهد.

درباره دستنوشته‌های علم این نکته قابل توجه است که آنچه به‌عنوان یادداشت‌های او منتشرشده تنها حوادث ۹ سال از ۱۱ سال وزارت او در دربار را شامل می‌شود و درباره دو سال اول وزارت دربار و ۲۰ ماه نخست‌وزیری که مهم‌ترین سال‌های فعالیت‌های سیاسی علم بوده است مطلبی در این خاطرات دیده نمی‌شود.

خاطرات علم از این جهت قابل‌توجه و پراهمیت است که او از ابتدای دهه ۴۰ که سال‌های اوج‌گیری قدرت شاه است در کنار او بوده و لحظه به لحظه شاهد تمام رویداد‌های دربار پهلوی بوده است. او در تمام این سال‌ها نزدیک‌ترین فرد به شاه و مورد اعتماد او بوده است، از این جهت خاطرات او حتی از خاطرات حسین فردوست هم از اهمیت بالاتری برخوردار است، از آن حیث که اگر چه فردوست رفیق و دوست نزدیک شاه بوده، اما علم رفیق گرمابه و گلستان بوده است. وزیردربار محمدرضا از دوران کودکی وفاداری را آموخته و از اوان جوانی در دربار خدمت کرده بود و شیوه سیاست‌ورزی را خوب می‌دانست و به جهت ملازمت طولانی در دربار به همه اسرار شاه آگاه بود. به همین دلیل روزنوشت‌های او، روایت فصلی از زندگی روزانه پهلوی دوم و طرز فکر و نگرش سیاسی و اجتماعی اوست.

از ۱۳۴۱ به بعد، سیاست خارجی و مسائل نفتی را شاه شخصا سرپرستی می‌کرد و متصدیان امور بی‌توجه به بالادستی‌های خود مستقیما به او گزارش می‌دادند و از او دستور می‌گرفتند. سران و سیاستمداران می‌دانستند که باید مسائل مهم را با شاه در میان بگذارند و مشی سیاسی را از او جویا شوند. به این ترتیب در این دوره محمدرضا پهلوی کانون اصلی تدوین سیاست کشور در همه زمینه‌ها بود و قدرتی مضاعف در اختیار داشت. در این دوره شاه خود را نیازمند یک مشاور امین و وفادار می‌بیند که بتواند امور دربار را به‌خوبی تدبیر کند و زبان گویا و گوش شنوای او در رابطه امور جاری کشور باشد. با مقام‌های خارجی در تماس باشد و در داخل کشور از نفوذ کلام و شأن اجتماعی بهره‌مند باشد. از نظر شاه اسدالله علم واجد همه این شرایط بود و وفاداری و دلسوزی او برای نظام سلطنتی کاملا مسجل بود. او که سال‌های حساس ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ نخست‌وزیر بود و بسیاری از بحران‌ها را مدیریت کرده بود، سابقه‌ای خوش داشت. علاوه‌بر سال‌های طولانی که پدرش به رضا پهلوی خدمت کرده بود، خود او نیز وفاداری‌اش را ثابت کرده بود.

در اسفند ماه ۱۳۲۹ و پس از ترور رزم‌آرا، محمد مصدق با پشتیبانی افکار عمومی نخست‌وزیر شد. در این دوره شاه از تغییر اوضاع سیاسی و حمله مطبوعات و احزاب به خودش سخت هراسان بود و پایه‌های حکومت را از همیشه سست‌تر می‌یافت. در چنین شرایطی که بسیاری از مدعیان وفاداری و سرسپردگی رهایش کرده بودند و او کاملا تک افتاده بود، امیر اسدالله علم از معدود افرادی بود که وفاداری بی‌چون و چرای خود را به شاه نشان داد و به این ترتیب به جرگه نزدیکان و محرمان شاه پیوست. او در تیرماه ۱۳۳۱ به سرپرستی املاک و مستغلات پهلوی منصوب شد و تا ۱۳۳۴ در این سمت باقی ماند.

او در این مدت تنها مسئولیت مستغلات را برعهده نداشت و در فعالیت‌های سیاسی و ملاقات‌های پشت‌پرده مورد نظر شاه نیز شرکت می‌کرد و نزدیکی او با شاه از همین سال‌ها آغازیدن گرفت. در خاطرات او مویدات فراوان درباره وفاداری‌اش به شاه و نقش مهم او در دربار پهلوی آمده است. از جمله خاطره‌ای که از زبان علی‌نقی عالیخانی نقل شده است: «یک روز غروب علم آگاه شد که به شاه گزارش داده‌اند چند تن از افسران گارد شاهنشاهی قصد دارند در نیمه‌های شب او و همسرش را ترور کنند.

علم بی‌درنگ به کاخ سعدآباد رفت و شاه و ثریا را نگران دید و شاه به او گفت تصمیم گرفته است شب را با ثریا در داخل یک تانک بگذراند. علم جویای منبع گزارش شد و برای او مسلم شد که این خبر هیچ‌پایه‌ای ندارد و سخن پوچی بیش نیست. این نکته را به‌روشنی به شاه گفت و او را از تصمیمش منصرف کرد و یادآور شد که اگر هر بار که گزارش بی‌اساس به او می‌رسد این‌گونه واکنش نشان دهد، فرجام کار را خوب نمی‌بیند. سپس همه افسران گارد را فراخواند و از آن‌ها پذیرایی کرد و سخنرانی کوتاهی درباره اعتقاد همه حاضران به شاه و سلطنت ایراد کرد.... به این‌سان اجتماع گرمی برپا شد و افسران گارد تظاهرات شدیدی در حمایت از شاه برگزار کردند که شاه از پشت یکی از پنجره‌های کاخ ناظر این جریان بود.»

این خونسردی علم در برابر خطر و عقلانیت او در مواجهه با مشکلات شاه را قانع کرد که در ۱۳۴۵ او را به سمت وزارت دربار منصوب کند و به این وسیله علم را به‌عنوان نزدیک‌ترین فرد و سنگ صبور خود برگزیند.

علم در دوره نخست‌وزیری خود، در ۱۵ خرداد سال ۴۲ تظاهرات مخالفان حکومت و طرفداران امام خمینی را در هم کوبید و پایان یافتن ماموریتش در نیمه اسفند همان سال جای خود را به حسنعلی منصور رهبر حزب نوبنیاد ایران نوین داد و کمتر از دو هفته بعد به ریاست دانشگاه پهلوی شیراز منصوب شد تا وزارت دربار را عهده‌دار شود.

علم از زمانی که وزارت دربار را برعهده گرفت تا روزی که توان داشت وظایفش را در این سمت انجام داد و تا پایان سلطنت پهلوی در تمام تصمیم‌ها و اقدامات شاه شریک بود. او به خاطر سمتی که داشت یکی از دو سه نفری به شمار می‌رفت که مقتدرترین افراد دربار پهلوی بودند، اما هیچ‌کس نزدیک‌تر و مورد اعتماد‌تر از وی به شاه نبود. به‌ندرت اتفاق می‌افتاد که روزی بگذرد و شاه و علم یکی دو ساعت به گفتگو نگذرانند. این علاوه‌بر تعداد بی‌شمار تلفن‌ها و یادداشت‌هایی بود که میان آن دو رد و بدل می‌شد. آنان اغلب با یکدیگر شام و ناهار می‌خوردند. در سراسر ایران هیچ‌فردی در چنین موقعیتی نبود. چنین رابطه تنگاتنگی باعث شده بود دامنه روابط شاه و علم از حدود مسائل کاری فراتر رود و قرابت روحی میان آن دو پدید آید. از این جهت خاطرات علم شاید مهم‌ترین و مستندترین مکتوب برای پی‌بردن به واقعیت‌های زمانه پهلوی دوم باشد. واقعیت‌ها به این معنی که نه آنچنان که برخی می‌گویند پهلوی دوم مطلقا سیاه و نه آنچنان که هواخواهان نظام سلطنتی می‌گویند سراسر خدمت و عدالت و آزادی بود. واضح است روایت اصلی آن چیزی است که تاریخ روایت کرده و شرط پی بردن به آن مطالعه و فهم تواریخ مستند است.

یادداشت‌های علم

کتاب هفت جلدی یادداشت‌های اسدالله علم، درواقع کتابی است درباره زندگی و حکومت این مرد. منبعی ‎بی‌نظیر برای ردیابی دلایل سقوط چنین پادشاهی؛ به‌خصوص اینکه مربوط است به زمان اوج‌گیری همه‌جانبه پهلوی دوم در ساختار حکومت و متمرکز کردن قدرت در دستان خود از میانه دهه ۴۰ تا میانه دهه ۵۰ که با این منش غیردموکراتیک لحظه به لحظه فاصله‌اش با مردم زیاد می‌شود. دوران مهمی که به دلیل افزایش قیمت نفت، ثروت زیادی به سمت کشور سرازیر می‌شود که استفاده نادرست آن به جای اینکه پایه‌های حکومت شاه را محکم کند (کاری که خودش خیال می‌کرد شده) برعکس به سقوط حکومتش سرعت بخشید. در لابه‌لای خاطرات علم به‌تدریج نشانه‌های ورود پول زیاد نفت به ایران، ضایع کردن آن با خاصه خرجی‌های بی‌حساب وکتاب، طمع‌ورزی‌های اطرافیان، جشن‌های ۲۵۰۰ ساله و نهایتا هزینه کردن آن در زمینه امور نظامی و عدم توجه به زیرساخت‌های کشور و بسنده کردن به مدرنیسمی ظاهری و... را به‌روشنی می‌توان دید.

نوشتن و انتشار این یادداشت‌ها حکایت جالبی دارد. شکی نیست وقتی علم دست به کار نوشتن این یادداشت‌ها بوده، می‌دانسته که چه منبع ارزشمندی را برای آیندگان برجای می‌گذارد (او به یکی از افراد معتمدش به شکلی مبهم گفته بود مشغول انجام کاری است نظیر آنچه محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در دوره قاجار کرد) و به همین دلیل نیز مخاطرات آن را به جان خریده. او برای رعایت ملاحظات امنیتی هم که شده این مهم را از همه، جز یکی دو تن از نزدیکانش پنهان نگه داشت و هر آنچه می‌نوشت به‌تدریج به خارج از کشور ارسال می‌کرد. متن دستنوشته‌های او توسط یکی از دوستانش در بانکی در سوئیس به امانت گذاشته می‌شد. وصیت کرده بود تا زمانی که شاه زنده است این خاطرات را منتشر نکنند. اما قریب به دو دهه بعد از مرگ شاه همسر علم با سعه‌صدر اجازه داد این خاطرات منتشر شود، حتی بدون حک و اصلاح مسائل خصوصی مطرح شده در آن؛ هرچند ویراستار اصلی کار (علینقی عالیخانی) در پاره‌ای مواقع این ملاحظات را لحاظ کرده است.

یادداشت‌های علم به خواننده نشان می‌دهد که مثل همه دیکتاتورها، بزرگ‌ترین آفتی که گریبان پهلوی دوم را گرفت، غرور و خودبزرگ بینی، کانالیزه شدن توسط گروهی از افراد متملق و اخبار غلطی بود که به دلیل رضایت خاطر به او می‌دادند؛ و شاه بی‌آنکه بداند هر لحظه بیش از پیش به لبه پرتگاه مرگ نزدیک می‌شد.

منبع: روزنامه فرهیختگان

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار