به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، در آستانه اعیاد شعبانیه و خجسته میلاد حضرت ولیعصر (عج)، شاعران بسیاری اشعار خود را در مقام والای امام زمان (عج) سرودهاند، که برخی از آنها را در اینجا بخوانید.
وقتی غزل به عشقِ تو آغاز می شود
بال وُ پَـرِ پـریدنِ من باز می شود
وا می شود زبانِ قلم می شود غزل
دارد غَزل نوشته اَم اِعجاز می شود
هیچم ولی همین که تو را می زنم صدا
عرشِ خدا اسیرِ همین ساز می شود
لطفِ خـداست نوکـری آلِ فاطمه
پس صوتِ دلخراشِ من آواز می شود
این نابَلَد همین که به مضمونِ تو رسید
استادِ فَـنُّ و قافـیه پَرداز می شود
تو آمدی وُ سامـره شد سُـرِّ مَن رَایٰ
دارد زمان زمانه یِ پرواز می شود
آقا مرا مسـافرِ سردابِتـان کنید
با یک نگاه زائرِ چِشمانِتان کنید
جان می دهم برایِ همین لحظه یِ وصال
بیداری اَم کـنارِ تو شیرین تر از خیال
حس می کنم کنارِ تواَم پایِ پرچَـمَت
بیخودکه نیست اینهمه احساس وُ شور وُ حال
یاایـُّهاَ العَـزیز به کامَـم عسل بریز
آقا بِدِه جـوابِ مرا پیش از سوال
کِی می شود که سر بِگُذارم به پایِ تو
پس کِی به این گدایِ حرم می دهی مَجال
زیباترین سروده یِ شبهایِ شعـرِ ما
اِی کاش اِتصّـال شود ختمِ اِنفِـصال
باران که می زند به خودم می دهم اُمید
آمـد نویدِ آمـدَنَت با همـین رِوال
باران زد وُ هـوایِ دلم روبه راه شد
خورشید مستِ دیدنِ این قُرصِ ماه شد
ای قرصِ ماهِ فاطمه قَدری سخن بگو
عجـِّل علیٰ ظهورِکَ یابن الحـسن بگو
روزِ کـمالِ دینِ خـداوند آمده
از دلبرِ زمیـن وُ زمان یارِ من بگو
از آرزویِ تَک تَکِ خـدمـتگزارها
از آخرین ولی وُ یَلِ بُت شِکن بگو
از مهربانی نَبـی وُ هیـبَتِ عـلی
از مادر وُ دعایِ حسین وُ حسن بگو
از لحظه هایِ راز وُ نیاز وُ عبادَتَش
از علمِ باقری وُ صداقت…. سخن بگو
از کَـظمِ غِیـظِ کاظمی وُ رأفـتِ رضا
از جود وُ از هدایت وُ از حُسنِ ظَن بگو
آمد چکـیده یِ همه یِ خلقَـتِ خدا
هفت آسمان نشسته سرِ راهِ سامرا
دارد دوباره می رسد از سامرا خبر
داده به لطفِ حق شجـرِ سامرا ثَمر
دور از دو چشمِ توطئه وُ فتنه وُ نِفاق
دارد عروسِ فاطمه بَر دامَنَش پسر
از رویِ انتظارِ ظهورش چقدر خوب….
تشخیص داده می شود اِنگار خیر وُ شر
یا جامِعُ الائمـّه….وَ یا کاشف الکروب
اِی نور چشم فاطمه مهدیِ منتَـظَر
نادِ علی بگـو وُ به دادِ دلم برس
یا فارِسَ الحِجاز…. علمـدارِ دادگر
هر کس خدا برایِ خودش انتخاب کرد
بی سر به شوقِ دیدنِ تو می دَوَد به سَر
آقا اگـر اِشاره کنی می دَهَـم سَرَم
مُردَن به عشقِ توست همان نذرِ مادرم
آقـا تمـامِ ایل وُ تَـبارم فدایِ تو
یک عمر گفته اَم که بمیرم برایِ تو
قرآن بخوان کمی دلِ داوود را بِبَر
رویایِ اهـلِ عـرش شده ربَّنـایِ تو
یوسف هزار بار صدا زد که جانِ من…
قـربانِ یک نگاهِ تو وُ رونَـمایِ تو
تو آمدی شبیهِ عمو سفره وا کُنی
حاتم شود گدایِ تو در سَرسَرایِ تو
یک سالِ دیگر از تو شدم دور دلبرم
این مبتـلایِ تو شده درد وُ بلایِ تو
آقا بیا وُ حـالِ مرا رو به راه کن
تا عاشقانه پَر بزنم در هـوایِ تو
عالَم به شوقِ آمَدَنت ندبه خوانِ توست
چشم انتظارِ تو حـرمِ عمّه جانِ توست
حسین ایمانی
تو آمدی بهار شد , من از بهار عاشقم
دلم چه بی قرار شد , چه بی قرار عاشقم
مرا به دار هم کشی , دست ز تو نمیکشم
به خنده ام نگاه کن , به روی دار عاشقم
تو بهترین ترانهای , سرود عاشقانهای
تو نازدانهای و من , ترانه وار عاشقم
تو خوبِ خوبها و من , بد بدان عالمم
بخر مرا ثواب کن , گناهکار عاشقم
هزار جمعه چشم من , شدست چشمهی غمت
نیامدی! هنوز هم , هزار بار عاشقم
هزار سال بعد تو , خوشی ندیده روزگار
بدون تو در این شب , سیاه و تار عاشقم
هوای جمعه های من , پر است از غریبی ات
غروب جمعه بیشتر , غریب و زار عاشقم
تو آه سرد میکشی , من انتظار میشکم
تو را ندیده ام ولی , در انتظار عاشقم
عماد بهرامی
زیباترین بهانه برای سرودنی
تنها دلیل خلقت بود و نبودنی
با تو شروع میشود این بار شعرمن
زیرا فقط تویی تو هوادار شعر من
گلواژه ی تمام غزل ها قصیده ها
سبک جدید گویش و طراح ایده ها
پایان خواب های دروغین به دست توست
جان دوباره دادن بر دین به دست توست
میخوانمت به نام خودت آسمان عشق
سوگندمیخورم به تویعنی به جان عشق
از سختی تمامی دوران دلم گرفت
از این همه گناه فراوان دلم گرفت
ازاین همه دورویی وبی مهری و نفاق
از قحطی و نبودن ایمان دلم گرفت
نوری که بی تو جلوه کند تار می شود
حتی بهشت بی تو همان نار می شود
بی سمت وسوترازهمه ی بادهای شهر
حرف رسیدن تو چه تکرار می شود
این روزها بدون تو شب جلوه میکنند
این آسمان بدون تو آوار می شود
باید بیایی از سفر ای سایه ی سپید
خورشید از نبودن تو تار می شود
دنیا مرابه غیرتو مشغول کرده ست
در غرب ضدِّ آمدنت کار می شود
تو نیستی و این همه بغض ترک ترک
دارد به روی سینه تلمبار می شود
پس زودتر بیا ز سفر ای صبور من
آخر شکست پای ظهورت غرور من
برگرد تا که آینه ها بی تو نشکنند
آیینه ها حکایت جان و دل منند
برگرد تا که خنده شودگریه های ما
پیش خدا رود نفس ” ای خدای ما “
برگرد ای طراوت سرسبز باغ ها
پایان بده به عمر دراز فراق ها
برگرد اصل مطلب و خاطر نشان عشق
سوگند میخورم به تویعنی به جان عشق
ما هر چه می کنیم که آدم نمیشویم
بر خیمه گاه سبز تو محرم نمیشویم
تقصیر ماست این همه دوری و انتظار
ما حق مان همیشه خزان است نه بهار
ما عاشقیم و هیچ دعایی نمی کنیم
ما فکر می کنیم ریایی نمی کنیم
ما بیخودی به نام تو سوگند میخوریم
وقتی که از گناه و جهالت همه پُریم
ما که لیاقت تو و عشقت نداشتیم
بیخود به روی نام خود”عاشق”گذاشتیم
محمدحسن بیات لو
دل رمیده حوالی آستانه ی اوست
تمام دلخوشی ام جشن شادیانه ی اوست
ترانه ی لب من از غزل ترانه ی اوست
” رواق منظر چشم من آشیانه ی اوست “
“اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبی ست
زبان خموش و لیکن دهان پر از عربی ست “
ستاره های درخشان به جلوه آمده اند
شبیه ماه فروزان به جلوه آمده اند
بسان یوسف کنعان به جلوه آمده اند
” اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند “
” کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد”
پیمبران الوالعزم بی گمان جمع اند
کنار اهل زمین اهل آسمان جمع اند
به شوق آمدن صاحب الزمان جمع اند
” حضور خلوت انس است و دوستان جمع اند “
” وان یکاد بخوانید و در فراز کنید
معاشران گره از زلف یار باز کنید “
برای عرض ارادت به ساحت نرگس
رسیده حضرت مریم به خدمت نرگس
عزیز عسگری و جان حضرت نرگس
نظر به چهره ی ماهش عبادت نرگس
حَسن جمال و حَسن سیرت و حَسن سکنات
به شادی دل مهدی و مادرش صلوات
وقار و شان سلیمان شرافت یعقوب
نگاه رحمت نوح و تحمل ایوب
مِلاحت و نفَس و حُسن یوسف محبوب
شمیم ناب مسیح از شمال تا به جنوب
تمام نور محمد به چهره اش پیداست
چکیده ای ز تمام پیمبران خداست
شبیه پرچم در حال اهتزاز آمد
امیر مُطلَقِ از خلق بی نیاز آمد
علی و جعفر طیار و حمزه باز آمد
قسم به تیغ دو دم فارس الحجاز آمد
ز نسل احمد مختار و رونوشت علی ست
سرشت مهدی کرار از سرشت علی ست
شعور جاری در هر شعار اباصالح
بهانه ی غزلی ماندگار اباصالح
پر از جلال و شکوه و وقار اباصالح
ترانه ام صد و سی و سه بار اباصالح
قسم به هر گره ابرویش که حساس است
چقدر خَلقا و خُلقا شبیه عباس است
نگاه مرحمتش خلق را کفاف کند
به خوبی اش همه ی شهر اعتراف کند
به زیر سایه ی الطافش اعتکاف کند
میان عرش ملک دور او طواف کند
همیشه از سر دلتنگی اند محتاجش
فرشته ها همه چشم انتظار معراجش
قلم برای سرودن دوباره گرم وضوست
سرودن از پسر فاطمه همیشه نکوست
” سر ارادت ما و استان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست “
دمی که صحبت یار است صحبت از ” من ” نیست
سرور شیعه که تنها به ریسه بستن نیست
خدا کند که بیابم نشان مهدی را
نشان دهم به همه دوستان مهدی را
به عالمی ندهم قرص نان مهدی را
دوباره زنده کنم گفتمان مهدی را
ز جور جعفر کذاب هایمان فریاد
که سال های پیاپی ظهور عقب افتاد
نگاه روشن و بیدارمان عوض نشود
بیان محکم گفتارمان عوض نشود
مسیر و موضع و کردارمان عوض نشود
نظام و نحوه پیکارمان عوض نشود
به غیر میل شهادت نبوده در دل مان
مسیر ماست مسیر امام راحل مان
قسم به کرببلا حریّت فروشی نیست
وفا و غیرت و انسانیت فروشی نیست
ولایت و شرف و امنیت فروشی نیست
به خون نوشته شد این مملکت فروشی نیست
هنوز مشی شهیدان مان به خاطر هست
بقای نهضت ایران گران تمام شده ست
عنان قافله را از اُسامه می دزدند
به اسم خود غزل از هر چکامه می دزدند
نکرده کار ولی کارنامه می دزدند
چقدر ساده عبا و عمامه می دزدند
خلاف حکم پیمبر حدیث می خوانند
روایت از غضب انگلیس می خوانند
نه وقت حرف اضافه نه حوصله داریم
هنوز بر سر برجام مسئله داریم
چرا ز مکتب اسلام فاصله داریم
ز تهمت و دغل و افترا گله داریم
به پای آن همه وعده همه شهید شدیم
به لطف دولت امید نا امید شدیم
یگانه منجی عالم که حق ضمیمه ی اوست
و شیعه تشنه ی یک نَظرَهً رَحیمه ی اوست
وجب وجب وطن ما هماره بیمه ی اوست
زمانه منتظر دولت کریمه ی اوست
گره گشایی در مشکلات با مهدی ست
نوای شیعه ی مظلوم ذکر یا مهدی ست
علیرضا خاکساری
ایلیائیم از دهات شما
از تبارِ ترنُمات شما
آسمانها همیشه گُم بودند
پایِ هر سبزهی حیات شما
روزگارم گذشته شُکرِ خدا
در جوار لبِ فرات شما
کوزهام را دوباره پُر کردم
از سرِ چشمهی نجات شما
زندگیِ مرا چه شیرین کرد
نفَس شاخهی نبات شما
سفرهام پَهن خانهام سرسبز
برکت دارد از زکات شما
آب و نانم رسیده از آن روز…
که نشستم سرِ بساطِ شما
پنج نوبت به پشتتان هستیم
وقتِ حی علی الصلوه شما
باغ ما میوههای فطرت داد
محضِ رویِ توجّهات شما
الغرض داده است بر دستم
با دو دستش خدا براتِ شما
تا قیامت فرشته باران باد
سر هر ریشهی قمات شما
– –
شُکر از ایل کربلا هستیم
ما زمین خوردهی شما هستیم
به سمرقند یا بخارایی
یا به شنزارهای صحرایی
محملت بی غبار و راهت سبز
خوش نشین بر بُراقِ زیبایی
سرِ راهت قبیلهی مجنون
پشتِ سر چشمهای لیلایی
آی بالا بلندِ کشمیری
کِی به این آب و خاک میآیی
لهجهات هاشمی و زینب وار
مثل نهجالبلاغه شیوایی
تا بدین ناز میروی آقا
میبَری از خدا شکیبایی
صید کردی نگاه آهو را
یعنی آقا زِ نسلِ زهرایی
کاروان را شبی بیار این سو
تا که چشم مرا بیارایی
– –
به هوایت پریدنم عشقست
به رهت سر بُریدنم عشقست
نامتان رنگِ کیمیا دارد
ریشه در باورِ خدا دارد
نامتان از کجا تَراوش کرد
که چنین حسِ ربنا دارد
بر عقیقِ دلش نوشته خدا
چقدر نامتان صفا دارد
سرگذشت من و شما زیباست
چهارده قرن ماجرا دارد
چهارده قرن نه پیش از عشق
پیش از پیش ابتدا دارد
جبرئیل از شعاعِ تو دانست
که خدا جلوه تا کجا دارد
چهارده تن میان یک قاباند
که در آن عکسی از شما دارد
بِاَبی انتَ سید و السادات
بر تو و خاندان تو صلوات
دور آخر به مِی کشان اُفتاد
ساقیا مطلعت مبارکباد
خوش بحال کسی که بر چشمش
چشم تو فرصت تماشا داد
مژهها را بگو مرا گیرند
ناز دارد نگاه این صیاد
گرچه اینسان خرابمان کردی
نَفَست گرم و خانهات آباد
دل زِ شوقت به سینه میکوبد
مثلِ تیشه به بیستون فرهاد
لا به لبهای ماست الا انت
تب دیوانگیست بادا باد
میدهد طعم شیر مادرمان
نظرت , با من است مادر زاد
میزنم نعره هر طپش یا عشق
میکشم سمتِ خیمهات فریاد
گرهی بسته ی مرا واکن
روی قلبم دوباره امضا کن
خانه لبریز بوی اسفند است
غرق گلهای سرخ الوند است
پای دیوار بین شب بوها
لالهی دامن دماوند است
شب عید است حاجتش بدهید
پشت در یوسف آرزومند است
زود معراج میرود یعنی
نازِ این طفل با خداوند است
پدرت سیر میشود هرگز
لبِ تو کهکشانی از قند است
از نگاه علی و زهرا باز
سهمِ نرگس همیشه لبخند است
دلِ ما بندِ توست با عباس
نقش سربند توست یا عباس
برف بودیم و آبمان کردی
بِینِ سرما مُذابمان کردی
ریختی بِینِ قالبِ عشقت
عاقبت مستجابمان کردی
گرچه در پشتِ ابرها بودی
چشمهی آفتابمان کردی
تا نویسیم سر گذشتت را
سینه سینه کتابمان کردی
تکه سنگی رها و گُم بودیم
خط کشیدی شهابمان کردی
با سرِ انگشت آسمانی خود
کوزههای شرابمان کردی
یک شقایق به جای دل دادی
مثل آئینه قابمان کردی
هرچه مردم جوابمان کردند
با نگاهت حسابمان کردی
گوشه چشمی بلند مرتبهام
آشنایم گدای هر شبهام
عرش خود را در این سرا گُم کرد
کنج ایوان سامرا گُم کرد
بسکه چرخید در مدارِ شما
که زمین خطِ استوا گُم کرد
آسمان با درخششِ چشمت
ماه را با ستارهها گُم کرد
بُرد خورشید را زِ محضرتان
در نواحیِ ناکجا گُم کرد
بازهم در هجوم مشتاقان
نوح آمد ولی ردا گُم کرد
هفت پشتِ بهشت میلرزد
که تو را دید دست و پا گُم کرد
خوش به چشمی که با تماشایت
بِینِ محراب قبله را گُم کرد
با غمت خاک سرشته بیا
روی پیشانیام نوشته بیا
آتش سینهی نِیستانی
که مناجاتِ ماه شعبانی
جمکرانِ دلم گرفته ببین
میروم بی تو رو به ویرانی
ما قنوتی تَرک تَرک خورده
تو زلالی شبیهِ بارانی
از شما…بر بهشت میارزد
کاسهی آبی و خُردهی نانی
باز باران گرفته تا دَمِ صبح
در قنوتت مگر چه میخوانی
جمعهای باز هم گذشت و نشد
که رهایم کنی زِ حیرانی
جمعههایی که دیر میآیند
جمعههایی عجیب طولانی
میکُند سردیِ جدایی تو
روزهایِ مرا زمستانی
راستی در کجایِ این خاکی
کربلا یا که در خراسانی
بادها میوزند و میگویند
شاید امشب بقیع میمانی
گاهی از بوی سیب میفهمم
علقمه رفتهای به مهمانی
شاید امشب مدینهای شاید
یا که شاید دمشق , میدانی
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
حسن لطفی
دمی که سیر وجودم الی السما می شد
تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد
گمان کنم خبر از یار می رسد امشب
که باب فیض الهی به سینه وا می شد
به زخم کهنه ی چشم انتظارها دیگر
نگاه مرحمت دلبری دوا می شد
چه جلوه ای شده بر ظرف کوچک قلبم
که بند بند وجودم زهم جدا می شد
کنار سفره ی زیباترین مسافر عرش
دلم ز پنجه ی تنگ قفس رها می شد
به هر نسیم که در زلف یار می پیچد
به هر کرشمه گره ها زکار وا می شد
در این زمانه که مردم همه غریبه شدند
در این سکوت کسی با من آشنا می شد
چه بیقرار دلم میل سامرا کرده
خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده
حریم کوچک سرداب , عرش اعلا شد
نگار آمد و لبخندها شکوفا شد
سلام من به کسی که ز کاخ رم آمد
به ریسمان محبت اسیر آقا شد
خدا چه بخت بلندی به او عطا فرمود
ز راه دور رسید و عروس زهرا شد
عروس خانه غریب و امام خانه غریب
چقدر شادی این خانواده زیبا شد
نشسته یک پدری در کنار گهواره
ترنم لب او نغمه های لالا شد
شهادتین به لبهای او چه دیدن داشت
در ابتدا جلواتش شبیه عیسی شد
همه ذخیره ی حق در میان گهواره است
عصا بدست نگهبان خانه موسی شد
صدا صدای رسول خداست می آید
طنین یارب او مثل پور لیلا شد
ستاره ی سحر خانواده سر زده است
خلاصه ی همه ی اهل بیت آمده است
دل شکسته بداند قرار یعنی چه ؟
خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟
نگاه حضرت یعقوب می کند تفسیر
تمام عمر غم انتظار یعنی چه ؟
بدست باد سحر بوی پیرهن آید
نسیم صبح بداند بهار یعنی چه ؟
فقط ز خون شهیدان به جلوه می آید
به تیری از مژه طعم شکار یعنی چه ؟
ندیده عاشق رویت شدم که فاش کنم
اسیری دل و گیسوی یار یعنی چه ؟
کسی که طعم وصالت چشیده می داند
نگاه مرحمت سفره دار یعنی چه ؟
بگفت سید بحرالعلوم کی دانید
بغل گرفتن قد نگار یعنی چه
دگر برای وصالت بهانه میگیرم
اگر که دیر بیایی زغصه میمیرم
ز درد دوریت ای دوست شکوه ها دارم
خوشم اگرچه غریبم ولی تو را دارم
تمام سوز دل من زناله های شماست
ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم
گدایی در این خانه آرزوی من است
زنام توست اگر زره ای بها دارم
الا امیر سحر ای مسافر زهرا
امید وصل ترا بین هر دعا دارم
بیا و نامه ی اعمال من مرور نکن
که بر جبین عرق شرم از شما دارم
به کام خویش چشیدم غم جدایی را
امید رحمتی از یار آشنا دارم
بیا میان قنوتت مرا ز یاد مبر
که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم
به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست
اگر زبان مناجات با خدا دارم
قرار ما همه تنگ غروب صحن حسین
هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم
چه می شود به نگاهی دلم تکان بدهی
چه می شود شب نیمه رخی نشان بدهی
رسیدی و دل ما غرق نور کردی تو
کلیم گشتی و جلوه به طور کردی تو
قسم به خون روی دستمال اشک تو
برای روضه دلم را جسور کردی تو
شبانه روز شده اشک تو شبیه به خون
ز بس مصیبت کوچه مرور کردی تو
همان زمان که لگد خورد مادرت زهرا
ز کو چه های مدینه عبور کردی تو
در آن دمی که به هم خورد گیسوان حسین
دل شکسته مادر صبور کردی تو
لبان تشنه ی زینب به خون حنجر خورد
زمان بوسه کنارش ظهور کردی تو
پی سری که بهم ریخته است ترکیب اش
لسان عمه ی خود را شکور کردی تو
میان کوفه شبی کنج خانه ی خولی
چه گریه ها که کنار تنور کردی تو
تمام حاجتم این است با دلی پر درد
ترا به حق اسیری عمه ات برگرد
قاسم نعمتی
کشیده از همان آغاز, نرجس انتظارش را
نه چندین روز و شب, نُه ماه خالص انتظارش را
ولایت گر که شد معیار و روضه گر که شد مقیاس
برای شیعیان کردند شاخص انتظارش را
اگر شب منتظر باشی برای دیدن خورشید
یقین اینگونه بهتر میکنی حس انتظارش را
فقط فصل بهار و فصل تابستان نشو خیره
مکش ای پنجره اینگونه ناقص انتظارش را
پرانده با شمیم خویش شب بو عطر نامش را
کشیده با همان یک چشم نرگس انتظارش را
مفاتیح الجنان صد جلد دیگر داشت در توشیح
اگر میگفت مرحوم محدث انتظارش را
نه تنها آل یاسین و سمات از او نشان دارند
نوشته در امینالله و وارث انتظارش را
شده کرب و بلا آیینهای از مُنتظرها پس
کشیده موقع جان دادن عابس انتظارش را
منم من روضهی عباس تا اینکه بیاید او
کشیدم در خودم مجلس به مجلس انتظارش را
مهدی رحیمی
انتهای پیام/
تمام هستی زهرا نصیب نرجس شد
اللهم عجل لولیک الفرج
تشکر بابت اشعار خوب ...
اللهم عجل لولیک الفرج
جزاکم الله خیرا
جای امام مهدی(عج)خالیست
فقط امام زمان علیه السلام بیاد