به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مهربان، شوخ و صبور است آنقدر كه باور كردن قصه پرغصه زندگیاش دشوار به نظر میرسد. سن واقعیاش را در گوشی میگوید و بیان میکند همه جا میگویم متولد 26 هستم چون اگر راستش را بگویم بعضیها فكر میكنند دیگر توانایی كار ندارم. میانههای مصاحبه جوك تعریف میكند و دقایقی بعد با یادآوری خاطرات تلخ زندگی زناشوییاش به گریه میافتد.
این بازیگر را پیش از این در فیلمهای سینمایی به خاطر پونه، دهلیز، مردن به وقت شهریور، رژیم طلایی، سوت پایان و... دیدهاید و به خاطر بازی در سریالهای آژانس دوستی، من یك مستاجرم، راه شب، پریا و ... میشناسید. مادر چشم بهراه نماآهنگ «خونه مادربزرگه» كه این روزها به مناسبت روز مادر از شبكههای مختلف سیما پخش میشود نیز اوست. پروین مُلكی به همین مناسبت مهمان ما بود و از دیروز و امروز زندگیاش و تلخ و شیرین مادر بودن گفت.
از همان كودكی تبحر خاصی در درآوردن ادای این و آن و تقلید لهجه و صدا داشتم. پدرم میگفت: «پری فلانی چه جوریه؟» و من هم سریع مثل او حرف میزدم. میشود گفت تئاتر خانواده بودم. اینها گذشت و در سن كم ازدواج كردم؛ آن هم چه ازدواجی! شوهرم مردی لوس، عصبی و بداخلاق بود. با همه دعوا داشت و من و بچهها را میزد. دست خودش نبود، بیمار بود.
بیشتر بخوانید:اوشینی که برای سربازها دستکش می بافد!
گاهی شبها آنقدر گریه میكردم كه بالشم خیس خیس میشد و آنرا برعكس میكردم تا بتوانم بخوابم. دوست دارم به برنامه هزارداستان بروم و سرگذشتم را تعریف كنم. دیدهام آقای رضا رشیدپور در برنامه حالا خورشید، روزنامه شما را میخواند و از بازیگران دعوت میکند. دوست داشتم از این طریق صدایم شنیده شود و ایشان از من هم یاد كند. قصهها و غصههای زیادی در سینه دارم. تا به حال یكی دو نفر گفتهاند سرگذشتت را بنویس و بیاور. سختم است، راحتترم شفاهی تعریف كنم.
پنج فرزند داشتم كه یكی از آنها فوت شد. همسرم هم قبل از آن بر اثر بیماری فوت كرد. یك بار بعد از مرگش خواب دیدم بازگشته است و مضطرب و ناراحت با خود میگفتم مگر مرده هم برمیگردد؟! پس كی من راحت میشوم؟! بعد از او بود كه بازیگر شدم، اگر زنده بود كه هرگز نمیگذاشت پا در این عرصه بگذارم. یادم میافتد اشكم درمیآید. فیلمهای درام زیاد به من پیشنهاد میدهند؛ چهار بار نقش مادر شهید بازی كردم و به راحتی با نقش مثل ابر بهار اشك ریختم. در فیلم دیگر تنها نیستم ساخته محمدعلی طالبی و با حضور اكبر زنجانپور، ترانه من ماندهام تنهای تنها از ایرج بسطامی پخش میشد و من اشك میریختم.
عكاس جلو آمد و هی عكس میگرفت. آقای طالبی گفت حساش را نگیر. گفتم نگران نباش اشكهای من خود به خود میآید و ادامهدار است. خیلیها میگویند این اشكها از كجا میآید؟ به فلان چیز فكر كن تا گریه كنی یا قطره در چشمت بریز؛ میگویم كاری نداشته باشید، من میتوانم. این اشكها حاصل سختیها و رنج است، اما این روزها سعی میكنم سرپا باشم و حتی از تنهایی لذت ببرم. تنهاییام را دوست دارم. وقتم پر است. سر كار میروم، به بچههایم سر میزنم. در خانه سریال میبینم، لواشك درست میكنم، میوه خشك میكنم و برای همكارانم به سرصحنه میبرم.
پسرم در كار جلوههای ویژه بود و از این طریق با محرم زینالزاده آشنا بودیم. تقریبا۲۴ سال پیش، یك روز به منزلمان آمد و دید من خیلی شادم، جوك میگویم، میخندم و... . گفت تو كه اینقدر راحت در جمع صحبت میكنی و... بیا و بازیگر شو. قبول نكردم، گفتم مسخرهام میكنند، آبرویم میرود. اما اصرار كرد تست بدهم.
در واقع با داستانی ساختگی، من را به دفتر آقای جعفری جوزانی كشاند. آنجا تست گرفتند، گفتند اگر شوهرت زن بگیرد تو چه میگویی و... . همه را جواب دادم. بعد از تست، گفتند از فردا بازی داری. با تعجب گفتم چی؟ كدام كار؟ گفتند آژانس دوستی. آنجا نقش همسر اصغر بیچاره را بازی میكردم و قصه از این قرار بود كه میفهمم تا ده روز بعد میمیرم. نقش رانندهمان را هم آقای كاویانی بازی میكردند.
بعد از آن آقای اصغر فرهادی من را پیدا كرد و در هشت قسمت داستان یك شهر بازی كردم. دو قسمت تركی صحبت میكردم و در دو قسمت هم مادر سروش صحت بودم و اصفهانی حرف میزدم. از خودم هم بداهه دیالوگ میگفتم. در فیلم تهران طهران داریوش مهرجویی هم بازی كردم كه در همان سكانس اول آقای مهرجویی گفت چقدر خوب بازی كردی.
دورگهام؛ از مادری لبنانی و پدری ایرانی. قصه زندگی مادرم و آمدن او به ایران شنیدنی، جالب و عجیب است. من با این اصالت میتوانم به لهجههای مختلف مثل تركی و سمنانی صحبت كنم. ماجرای یادگیری تركی به كودكیام بازمیگردد. سه بچه یتیم نزدیك خانه ما زندگی میكردند. اغلب میدیدم غذاهای ساده مثل نان، گوجه و پیاز میخورند. هر روز به مادرم میگفتم عزیز كمی غذا بده تا برای آنها ببرم. این بچهها ترك بودند و من در تعامل با آنان تركی یاد گرفتم. دوستان سمنانی هم داشتم و از آنان سمنانی یاد گرفتم. حافظه خوبی دارم. خیلی زود یاد میگیرم و با این سن هنوز كاملا دیالوگها را حفظ میكنم.
در فیلم به خاطر پونه تركی حرف میزدم، زمانی كه میخواستند آن را بسازند، آلمان پیش پسرم بود. آقای هاتف علیمردانی گفت من برای آمدنتان صبر كردم چون میدانستم فقط خانم ملكی به درد این نقش میخورد.
تله فیلم عشق یعنی یك كلام به كارگردانی كرامت شهسواری، از آن كارهایی است كه خیلی دوستش دارم. در این پروژه تلویزیونی نقش یكی از شخصیتهای اصلی را برعهده داشتم كه پسرش در دوران دفاع مقدس معلول شده است و در سفری به شمال كشور با ماجراهایی روبهرو میشود.
كسی میگفت از اینكه همیشه نقش مادر را بازی میكنید، خسته نشدید؟ گفتم چه كنم؟ نقش پدر بازی كنم!؟ قاعدتا به زنی هم سن و سال من، همین نقشها پیشنهاد میشود. نقشهایم را دوست دارم و اگر بخواهند، مایلم در كارهای كمدی هم حضور داشته باشم؛ اما تا جایی كه به خاطر دارم تا به حال نقش كمدی نداشتهام.
دوست دارم كسی فیلم زندگیام را بسازد تا بگویم اوشین كیه؟ نرگس كیه؟ من چه كشیدم، آن موقع زنان با شش كلاس سواد، مدیر مدرسه میشدند. من آنقدر باهوش بودم كه حتی فكر میكنم میتوانستم پروفسور بشوم اما مادرم سواد نداشت و زود شوهرم داد. از ۱۲ سالگی خواستگار داشتم. آن زمان دختر كه به ۱۸ سالگی میرسید میگفتند ترش شده است. حتی اگر از همسرم جدا هم میشدم بهترینها خواستگارها را داشتم اما به خاطر بچههایم ماندم. میترسیدم با او تنهایشان بگذارم. مادرم هم پذیرای بچهها نبود. حوض بزرگی در خانهشان بود و مادر میگفت بچههایت كوچك هستند و در حوض میافتند. پدرم هم سرطان گرفته بود و دكترها نمیفهمیدند مشكلش چیست. در این شرایط نمیتوانستم با بچهها به خانه پدری برگردم.
با اینكه در فیلمهای زیادی بازی كردم هنوز كارت خانه سینما ندارم. مدام میگفتند در پروندهات مشكلاتی است. بالاخره حل شد و گفتند چند تا از فیلمهای سینماییات را روی سی دی بریز و برایمان بیاور. برای تهیه كردن فیلمها به سروش رفتم كه در راه زمین خوردم و از آن روز كمر درد دارم. به دكترهای زیادی مراجعه و كلی خرج كردم اما هنوز مداوا نشدم. امیدوارم كمرم خوب شود و ده پانزده سال دیگر بمانم.
برای بسیاری از دانشجویان به صورت رایگان بازی میكنم و میگویم اگر دوست دارید مبلغی را پرداخت كنید. خیلی وقتها پشت صحنه، ناهارم را با هنرورها میخورم چون معتقدم ما انسانها هیچ فرقی با همدیگر نداریم، من شانس داشتم و بازیگر شدم اما این شانس ممكن است نصیب هنروری كه سالهاست در سینما كار میكند، نشود؛ پس نمیفهمم چرا بعضی بازیگرها خودشان را میگیرند و سلام را به زور جواب میدهند.
منبع:جام جم
انتهای پیام/
رهابشم