در این مطلب یادداشت، سرمقاله، عناوین و گزارشات ویژه بیست و نهم بهمن‌ماه روزنامه‌ها و جراید سراسر کشور را مطالعه می‌کنید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روزنامه‌ها در صفحات خود اخبار، یادداشت، سرمقاله و عناوین ویژه و اختصاصی دارند که بر اساس اتفاقات روز منتشر می‌شود. همچنین جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای در رسانه‌ها نیز دارد.

هیاهو برای هیچ/واشنگتن در شوک!

یادداشت، سرمقاله، عناوین و گزارشات ویژه روزنامه‌های و جراید سراسر کشور بیست و نهم بهمن‌ماه به شرح زیر است:


 
افق ۱۴۳۷ چرا از نان شب واجب‌تر است؟

محمد ایمانی کارشناس مسائل سیاسی در یادداشت امروز کیهان با عنوان " افق ۱۴۳۷ چرا از نان شب واجب‌تر است؟ " نوشته؛ شأن نزول بیانیه اخیر رهبر انقلاب که افق ۱۴۳۷ شمسی (۲۰۵۹ میلادی) را نشانه‌گذاری می‌کند، چیست؟ بیانیه چه نسبتی با واقعیات دارد؟ و پشتوانه و تضمین آن کدام است؟
 
۱- بیانیه «گام دوم انقلاب»، همزمان با موقعیت‌شناسی با شکوه مردم در روز ۲۲‌بهمن صادر شد. در روزی که ملت بزرگ ایران در بحبوحه طوفان فشار‌های دشمن، مسابقه باریدن و جاری شدن با آسمان گذاشته بودند و زیر برف و باران، سرود سرزندگی می‌خواندند، حکیم انقلاب نقشه چهل ساله دوم انقلاب اسلامی را ترسیم می‌کرد. کدام هماهنگی میان امام و امت، از این آشکار‌تر، و کدام حجت برای مدیران، از این هماهنگی، مسئولیت برانگیز‌تر؟ رویش‌های چند برابری در برابر ریزش‌ها یک واقعیت است و به پشتوانه همین رویانندگی مدام انقلاب است که می‌شود چنان پیام مطمئنی را صادر کرد. حضور خیره‌کننده مردم به ویژه جوانان در جشنی که دشمن وعده می‌داد هرگز برپا نخواهد شد، مجال بزرگی فراهم کرد تا رهبر انقلاب به پشتوانه همین مردم، از افق روشن و موفقیت قابل دسترس سخن بگوید. روح کلی بیانیه، تکیه به ظرفیت‌های پایان‌ناپذیر همین مردم به ویژه نخبگان و فناوران جوان به جای خوش‌بینی و اعتماد به دشمن است. مسیر بزرگراه تمدن اسلامی، حتما از عرض تمدن ضد انسانی غرب می‌گذرد؛ مستکبران ما را راحت نمی‌گذارند و تمدن ما نیز، ستم‌ناپذیر و استکبار‌ناپذیر است.
 
دفاع موشکی در مونیخ!
 
۲- اغلب مردم ما در زندگی شخصی، آینده‌فروشی را نمی‌پذیرند و حتی در سخت‌ترین شرایط اهل آینده‌نگری و سرمایه‌گذاری بلندمدت هستند. این رویکرد درست، دقیقا نقطه مقابل عمل برخی تکنوکرات‌مآبانی است که به عنوان مثال، ادعا می‌کردند با فروش بخشی ولو مهم از فناوری و توانمندی ملی، ۱۵۰ میلیارد دلار پول بلوکه شده را به انضمام ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه خارجی به کشور می‌آورند، اما در عمل، صندوق همیشه به راه «توسعه ملی» را خالی کردند و سهم صندوق از درآمد‌ها در لایحه بودجه را از ۳۳ درصد (تکلیف قانونی) به ۱۰ درصد رساندند که با مخالفت رهبری روبرو شد. بنابراین، اتفاقا در همین شرایط دشوار اقتصادی فعلی که ترکیب تحمیل دشمن و کوتاهی برخی مدیران است، باید مبتنی بر ظرفیت انقلاب، به آینده‌نگری و راهبرد‌نگاری اهتمام مضاعف کرد؛ آن هم به پشتوانه همین مردم کف خیابان که مردم باور دارند نسخه انقلاب در صورت التزام مدیران، هر بن‌بستی را می‌شکند.
 
۳- بیانیه، اشارتی به نظریه «نظام انقلابی» دارد. اما نظام انقلابی چه توجیهی دارد؟ طیفی از سیاست‌بازان همواره مدعی بوده‌اند انقلاب با پیروزی در گام اول و تاسیس نظام جدید تمام می‌شود و ادامه انقلابی‌گری، معارض نظم و قانون و روال عادی امور است. پراید ۴۵ میلیونی و گوشت ۱۲۰ هزار تومانی، حاصل به هم رسیدن طیف‌هایی است که میان «روحیه جهادی و انقلابی» یا «اشرافیگری و عرض و طول بخشیدن به میز و موقعیت خویش»، دومی را برگزیدند و از منطق انقلاب و الزامات دائمی آنجا ماندند. در تلقی «ائتلاف التقاط و اشرافیت»، انقلاب باید در ۲۲ بهمن ۵۷ تمام شده باشد! انگار آرمان‌ها محدود به دوره اعتراض برای برکناری رژیم پهلوی بوده و پس از آن باید یک رژیم مشابه با بزک دموکراتیک‌تر درست کرد و در عین حال، به همان ارزش‌های ضد انسانی، طاغوتی و وابسته‌گرایانه برگشت! چنین تلقی -یا تلقین- کردند که باید از دوره انقلابیگری عبور کرد و به نُرمالیزاسیون در حوزه سیاست و فرهنگ رسید.
 
۴- چرا باید انقلابی ماند و همچنان بعد از چهل سال، انقلابی عمل کرد؟ چون همان دشمنان زورگو و طغیانگری که انقلاب علیه استیلای آن‌ها شکل گرفت، سرگرم معارضه هستند و دشمنی‌های آن‌ها به عنوان «خطر جاری»، نو‌به‌نو در جریان است. به همین دلیل، باید انکار‌کنندگان دشمنی دشمن و افراد بی‌اعتقاد به مقاومت را مهار کرد. مقتدای حکیم انقلاب با وجود صبر و حلم بی‌نظیر، نکته مهمی را ۱۴ بهمن ۹۴ در دیدار دبیر و کارشناسان دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی گوشزد کردند: «برخی تلاش‌ها برای جابه‌جایی خطوط اصلی و روشن انقلاب در جریان است... از همان ابتدای پیروزی انقلاب، برخی تفکر انقلابی را قبول نداشتند و برخی هم با اینکه در داخل نظام بودند، اما اعتقادی به مبارزه با استکبار نداشتند که باید در مقابل این جریان ایستاد». وقتی می‌شنویم مشاور فلان رئیس‌جمهور اسبق و یا عضو فلان حزب منحله، عینا اظهارات پمپئو (وزیرخارجه آمریکا و رئیس‌پیشین سازمان سیا) و ساورز (رئیس‌وقت سرویس جاسوسی MI۶ و عضو سابق تیم مذاکرات هسته‌ای انگلیس) را درباره ضرورت نُرمالیزاسیون انقلاب از طریق تبدیل توافق به روند «برجامیزاسیون» می‌کنند، متوجه می‌شویم نفی انقلابیگری، نه بدفهمی و تصادف بلکه برنامه دیکته شده است.
 
۵- صدر‌اعظم آلمان پریروز در کنفرانس مونیخ و در واکنش به دعوت معاون ترامپ برای خروج اروپا از برجام تصریح کرد «آیا ملغی اعلام کردن تنها توافق معتبر با ایران، به هدف مشترک ما که همانا مهار نقش مخرب ایران است، کمک خواهد کرد؟ یا اینکه کمک بیشتر این است که همین اهرمی را که در اختیار داریم حفظ کنیم و به اهرم فشار در حوزه‌های دیگر تبدیل کنیم؟... اختلاف ما و آمریکا تاکتیکی است». اظهار دشمنی از این واضح‌تر؟ در مقابل، برخی مدیران فاصله گرفته از منطق انقلاب، چنین القا می‌کردند که مذاکره و توافق، مقدمه شراکت اقتصادی و حتی امنیتی و منطقه‌ای با دشمن است. همزمان، ظرفیت‌های فنی و اقتصادی مهیا یا قابل فعال سازی در داخل را به تمسخر گرفتند و چند سال فرصت کارآفرینی و خلاقیت را در خدمت شرکت‌های خودرو ساز و نفتی بدعهد غربی هدر دادند. با این رویکرد می‌شد اقتصاد را رونق داد و تورم را مهار کرد؟ آیا مثلا خودروسازی تکیه داده به غرب بدعهد، باید حال و روزش چیزی جز همین باشد که می‌بینیم؟
 
۶- اسناد غیر قابل خدشه‌ای وجود دارد که برخی سیاست‌زدگان، دانسته و ندانسته، و متاثر از تحمیل و تلقین دشمن در چند سال اخیر کوشیدند کشور را دچار خود‌تحریمی یا دست‌کم، فرصت‌سوزی و عدم استفاده از انبوه ظرفیت‌های موجود برای مقابله با تحریم و جنگ اقتصادی دشمن کنند. آشفته بازار قیمت‌ها که حالا ارگان احزاب اشرافی بزک‌کننده دشمن برایش‌اشک تمساح می‌ریزند، محصول همین نگاه معیوب و بیگانه از انقلاب می‌باشد، نگرشی که قائل به دست روی دست گذاشتن و قبول دیکته‌های پایان‌ناپذیر دشمن است. اگر کسی تردید دارد، بخشنامه صادره در خرداد ۹۶ را مرور کند که از چند بانک خواسته شده بود با افراد و نهاد‌هایی که در فهرست تحریم‌های وزارت خارجه و خزانه‌داری آمریکا قرار دارند، همکاری نکنند؟! در این فهرست، سپاه پاسداران در کنار وزارت اطلاعات، وزارت دفاع، قوه قضائیه، صداو‌سیما، قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا و... قرار داشتنند. آیا این رسم مقابله با جنگ اقتصادی بود؟
 
۷- به زعم برخی محافل مغرض یا فاقد تحلیل عمیق، شرایط اقتصادی، جایی برای بلند همتی و دور‌اندیشی و راهبرد‌نگاری باز نمی‌گذارد. آن‌ها می‌گویند در شرایطی که قیمت پراید ۴۲ میلیون تومان و گوشت ۱۲۰ هزار تومان شده، واقعا نمی‌توان به تمدن‌سازی اندیشید. اما واقعیت، عکس این تلقی تحمیلی است. نقشه راه مبتنی بر چهارچوب‌های انقلاب، اتفاقا پاسخ معضلاتی نظیر نابسامانی بازار هم هست، اگرچه افق‌های بلندتر و قابل دسترس را هدفگذاری می‌کند. از متن رویکرد‌اشرافیت زده، نفوذ زده و مهجور از چهارچوب‌های انقلاب است که بی‌کفایتی و گشودن دروازه واردات به سوی دولت‌های زورگو و بدعهد به قیمت نابودی تولید و اقتصاد و توانمندی‌های داخلی بیرون می‌آید، ۱۸ میلیارد دلار ارز کمیاب را در حلقوم رانت خواران مفسد می‌ریزد و قیمت ارز را تا ۱۸ هزار تومان بالا می‌برد، و سرانجام به «صندوق توسعه ملی» که پس انداز توسعه و پیشرفت ملی است، دست درازی می‌کند؛ پس از آن هم -مانند فرزند نااهل- تهدید می‌کند اگر سایر دارایی‌ها را برای فروختن به شروران شرخر ندهید، معیشت و روزگارتان از همینی که من برایتان درست کرده‌ام، سخت‌تر می‌شود (می کنم)! همین می‌شود که بی‌کفایت‌های مسئول تامین پوشک و پراید و پودر لباسشویی، به موشک‌سازان و ماهواره سازان و پاسداران امنیت ملی، طعنه و نیش و کنایه بزنند و بگویند هر چه می‌کشیم از دست انقلابیگری و موشک هوا کردن شماهاست! می‌بینید که نظریه «نظام انقلابی و عیار سنجی همه دستگاه‌ها با معیار آن»، نظریه‌ای کاملا به روز و واجب‌تر از نان شب است؛ چرا که نان و خواب آرام شب هم منوط به برقرای روح انقلابیگری در کالبد مدیران است؛ و‌گرنه کالبد بی‌روح را باید دفن کرد.
 
۸- انسان ریشه دار و باورمند، سرشار از ایمان و امید و اراده است. منافقین هستند که مقهور صحنه آرایی و طبل و شیپور دشمن می‌شوند، آیه یاس می‌خوانند، دل‌ها را خالی می‌کنند و در مقابل وعده نصرت الهی، تمسخر پیشه می‌کنند. خداوند در ماجرای محاصره مدینه (جنگ احزاب) خبر از همین روحیه منافقین می‌دهد «وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا الله وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا». وقتی پیامبر در بحبوحه محاصره دشمن، وعده پیروزی داد، منافقین و بیمار‌دلان، وحی الهی را (وعده امام و رهبری که جای خود دارد) به تمسخر گرفتند و گفتند دلشان خوش است، کارشان در حال یکسره شدن است و با این حال، پیغمبرشان وعده فتح امپراطوری روم و ایران را می‌دهد! اما چهل سال بعد، چه خبر بود؛ آیا امپراطوری‌های بزرگ، زیر پرچم اسلام درنیامده بود؟ ما در همین روزگار معاصر، تحقق بسیاری از وعده‌های امام خمینی در پیام قطعنامه (تیر ۶۷) و سپس منشور برادری (اسفند ۶۷) درباره پیروزی جبهه اسلامی و هزیمت ابرقدرت‌ها را دیدیم؛ و کور باد چشمانی که حقایق روشن را نبیند؛ که آن سوی انکار حقیقت، جز نابینایی نیست.
 
۹- در متن وعده هدایت و نصرت الهی، آنچه تضمین و پشتوانه «بیانیه گام دوم انقلاب» می‌باشد، خود مردم به ویژه انبوه جوانان به عنوان رویش‌های نو به نو انقلاب هستند. به واسطه اهتمام برای اصلاح و ارتقای گفتمان عمومی است که می‌توان به تغییر و ارتقای مسئولان امیدوار بود. این حرکتی هم‌افزایانه است که با بسیج‌گری کلید می‌خورد، موج مطالبه اجتماعی برای تطبیق روال‌ها با تراز انقلاب را به راه می‌اندازد، امکان عیارسنج مدیران را فراهم می‌سازد، و برای نظام بسط ید فراهم می‌کند تا بر شتاب پیشرفت به سمت عدالت و کرامت و عزت و استقلال بیفزاید. این به مفهوم هر چه صاحب اختیارتر کردن مردم و توانمند سازی در تراز مردمسالاری دینی است.
 
۱۰- رهبری به حرف بسنده نکرده‌اند، بلکه به ویژه در دو دهه گذشته فارغ از گرایش متنوع دولتمردان و مجلسیان، کاروان پیشرفت را با ترغیب و مطالبه و وقت گذاشتن برای کانون‌های ایده‌پرداز و فناور، پیش برده‌اند تا امروز بتوان از تمدن‌سازی در افق ۴۰ سال آینده سخن گفت. همه آن‌ها هم که می‌خواهند به پیام رهبری لبیک بگویند، باید همین دو بال متوازن نظریه و عمل، و عزم و اقدام را با هم به کار بگیرند. اکنون نوبت جوانان است. نباید منتظر ماند که آیا برخی دیوانسالاران، پیام را می‌گیرند و به جوانان میدان می‌دهند یا نه؛ هرچند که این تکلیف، بر دوش همه مدیران است. جوانان و جوانی در تراز انقلاب اسلامی، مایه حیات جمهوری اسلامی است. پیام رهبر انقلاب، فراخوان عمومی و بسیج جوانان برای دمیدن پیاپی روح نشاط و پشتکار و همت و حرکت در پیکره دیوانسالاری است. پیام اخیر، تداعی این بشارت است که رهبری با وجود روزمرگی و قصور و تقصیر برخی مسئولان، دیدبان مصمم ایمان و امید و اراده و آرمان و پیشرفت است؛ دیدبانی که نگاهی تجربه اندوز، آینده‌نگر و دور‌اندیش دارد. گرفتار روزمرگی‌ها و تلاطم‌های دشمن ساخته نمی‌ماند و ایمان به خدا و کفر به همه مظاهر طاغوت در گفتار و رفتار او مجسم است. این، مشق توحید، در روزگار هجوم توفنده «آیات شیطانی یاس» است.

 
جزیره تولید علم

محمد فاضلی عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشت امروز ایران با عنوان " جزیره تولید علم " نوشته؛ نظام جمهوری اسلامی ایران در مقام نظام سیاسی زنده، مثل هر موجود زنده دیگری، نیازمند بررسی، ارزیابی و بازنگری در عرصه‌های مختلف است و بی‌گمان یکی از مهم‌ترین بازنگری‌ها باید در نظام علمی صورت گیرد. نظام علمی اگرچه بیش از هر چیز عموم را به یاد دانشگاه می‌اندازد، اما نظام علمی موجودیتی بسیار فراتر از دانشگاه است. نظام علمی از اولین سال‌های آموزش پیش‌دبستانی تا دوره‌های تحصیلات تکمیلی را در بر می‌گیرد و بی‌سبب نیست که عمده کشور‌های جهان یک وزارتخانه مختص آموزش دارند و آن را به دو وزارتخانه آموزش ابتدایی و آموزش عالی منفک نساخته‌اند. نظام علمی، همه اندیشکده‌ها، پژوهشکده‌ها، مراکز تحقیق و توسعه، فرهنگستان‌ها و مشارکت‌های جامعه مدنی و بخش خصوصی در علم را هم شامل می‌شود. این عرصه گسترده عمدتاً فقط طرف عرضه علم را شامل می‌شود و طرف تقاضا گستردگی و پیچیدگی‌های خود را دارد. دولت‌ها – از اصلی‌ترین - متقاضیان علم هستند و در کنارشان بخش خصوصی، جامعه مدنی و عموم مردم، قرار می‌گیرند. نظام علمی با دو بال عرضه و تقاضا متوازن می‌شود و راهی به سوی توسعه ملی خواهد یافت.
 
دفاع موشکی در مونیخ!
 
یکی از معضلات اساسی نظام علمی در ایران که دانشگاه بیش از همه تجلی آن شده و نقد‌های متعدد وارد بر نظام دانشگاهی هم همین را نشان می‌دهد، تولید علم بی‌تقاضاست. تولید علم بی‌تقاضا هم به همان اندازه تولید کالای بی‌تقاضا هدر دادن منابع و بتدریج ضایع کردن نظام تولید است. تولید علم بی‌تقاضا بتدریج نظام تولید علمی را به تولید محصولاتی غیرواقعی و مبتنی بر رویه‌های صوری و بی‌اثر سوق می‌دهد و دست آخر در پیدایش موجودیتی به‌نام «جزیره تولید علم» خواهد انجامید. «جزیره تولید علم» جایی است که آنچه علم پنداشته می‌شود، بدون ارتباط معنادار با سایر عرصه‌ها، تولید و منتشر می‌شود، اما اثر بیرونی معناداری بر توسعه باقی نمی‌گذارد و از آنجا که از اثرگذاری بر عرصه‌های دیگر بازمی‌ماند، بتدریج خودش به هدف بدل می‌شود. واقعیت آن است که در همه سال‌هایی که مقالات مرتبط با مدیریت منابع آب ایرانیان – فارسی و بالاخص انگلیسی – در مجلات علمی رشد کمی می‌کرده، کسری آبخوان‌ها هم افزایش می‌یافته و نمودار‌های نشان‌دهنده وضعیت آب‌های زیرزمینی (هیدروگراف‌ها) شیب منفی داشته‌اند.
 
هر قدر مقالات اقتصاددانان بیشتر شده، رشد اقتصادی کمتر، بیکاری و تورم بیشتر شده است؛ و همین‌طور الی آخر در عرصه‌های دیگر نیز ارتباطی میان رشد تعداد مقالات و وضعیت واقعی مشاهده نمی‌شود. تعداد مقالات ثبت‌شده از ایرانیان در پایگاه SciMago نشان می‌دهد که رتبه ایران از ۱۹۹۶ تا ۲۰۱۷ از ۵۲ به ۱۶ بهبود یافته است، اما دوسوم این دوره متناظر با رشد اقتصادی منفی یا بسیار اندک، بیکاری دورقمی، تورم دورقمی، تخریب گسترده محیط زیست، افزایش آسیب‌های اجتماعی و کاهش سرمایه اجتماعی و افزایش یأس و سرخوردگی در اکثریت جامعه بوده است. اینجاست که مفهوم «جزیره تولید علم» خودش را به معنای واقعی نشان می‌دهد. اگر نوشتن مقاله را بتوان «تولید علم» خواند – که اکنون چنین روایتی بر نظام علمی حاکم است - آن‌گاه باید درباره نسبت این علم و جامعه پرسش کرد.
 
افول برخی شاخص‌های مهم و بهبود نیافتن مسائل مزمن‌شده جامعه ایران و در همان حال افزایش تولید علم نشانه چیست؟ دو فرضیه می‌توان مطرح کرد که بررسی اولیه هر کدام از آن‌ها ضرورت بازنگری در نظام علمی را آشکار می‌سازد. فرضیه اول، علمی که تولید می‌شود، نسبتی با مسائل جامعه ندارد، لذا بی‌تقاضا باقی می‌ماند و بخش عمده‌ای از آن صرفاً به‌واسطه تأمین مالی برآمده از اقتصاد نفتی تولید می‌شود و کارکردی معطوف به بیرون از نظام دانشگاهی ندارد. این بی‌گمان بخشی از واقعیت نظام علمی در ایران است. عمده دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها و سایر اصلی‌ترین نقاط تولید علم صرفنظر از اینکه تقاضایی برای کارشان وجود داشته باشد یا نباشد، به کار خود ادامه می‌دهند و با نرخ رشد مشخصی نیز رشد کمی پیدا می‌کنند و به همین سیاق است که در همه سال‌هایی که اقتصاد ایران به‌واسطه رشد اقتصادی منفی کوچک می‌شده، دانشگاه رشد کمی داشته و بزرگ شده است.
 
فرضیه دوم، تولید اقتصادی و حتی تولید و ثبات قدرت تابعی از علمی که در دانشگاه تولید می‌شود نیست. این بدان معناست که قدرت سیاسی به‌عنوان اصلی‌ترین نیازمند به علم برای تولید قدرت و ثروت و همچنین بقیه بخش‌های اقتصاد، به میزانی که در کشور‌های سرآمد اقتصادی جهان به علم نیاز است، در اینجا به علم نیازی ندارند. سازوکار‌های تولید و بازتولید قدرت و ثروت، تابعی از کیفیت عملکرد علمی نظام تولید علم نیست. وابستگی به منابع ثروتی نظیر نفت – که قدرت سیاسی را بازتولید می‌کند – یا تأمین نیاز‌های فناورانه از خارج به کمک درآمد‌های نفتی و حتی زاویه داشتن ایدئولوژی قدرت سیاسی با رویکرد‌های علمی، نیاز حکمرانان به علم را کاسته است.
 
این امر در قبال بخش خصوصی و بخش‌های مهمی از اقتصاد ایران نیز به این گونه مطرح می‌شود که سطح پیچیدگی اقتصاد به اندازه‌ای پایین است که تولید و بازتولید را از نیازمندی به تولید علمی سطح بالا بازداشته است. اقتصاد و حتی سیاستگذاری عمومی درگیر مسائلی آنقدر ابتدایی است که نیازمندی به دانش و علم تولید شده در دانشگاه احساس نمی‌کند.
 
هر دو فرضیه به درجاتی صحیح هستند و این امر وضعیت «جزیره تولید علم» را تقویت می‌کند. علم بالاخص در نظام دانشگاهی برای بازتولید سازمانی خود خیلی نیازمند پاسخگویی به نیاز‌های محیط اطراف نیست – که البته این وضعیت تحت تأثیر فشار‌های اقتصادی تغییر می‌کند، اما الزاماً تغییرش به سمت بهتر شدن همنوایی دانشگاه با توسعه ملی پایدار نیست – و تقاضای مؤثری نیز برای تولید دانش وجود ندارد. هر دو حالت در نهایت انزوای علم از جامعه و تأثیرگذاری اثربخش و سازنده آن بر توسعه ملی را باعث می‌شوند. این بدان معناست که محتمل است سالیان دیگری نیز بگذرد و کماکان شاخص‌های ناظر بر سنجش تعداد مقالات منتشرشده دانشگاهیان را شاهد باشیم و در عین حال، شاخص‌های توسعه ملی – نظیر رشد اقتصادی، بیکاری و تورم – بهبود نیابند یا حتی بدتر شوند. این وضعیت، اما برای همیشه قابل دوام نیست.
 
جزیره تولید علم بالاخره باید زمانی به سایر عرصه‌های حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پیوند بخورد یا خطر اضمحلال را پذیرا باشد. نظام علمی برای برون‌رفت از این وضعیت نیازمند بازنگری جدی است.

 

شمارش معکوس برای حامیان تروریسم

هادی محمدی کارشناس مسائل سیاسی در یادداشت امروز جوان با عنوان " شمارش معکوس برای حامیان تروریسم " نوشته؛ در کمترین فاصله زمانی از جشن چهل سالگی انقلاب اسلامی که سرافکندگی همه شیاطین را به‌دنبال داشت، عمق کینه‌ورزی آن‌ها در خاش-زاهدان به شهادت ۲۷ تن از پاسداران مرز‌های سرزمین و انقلاب، توسط باند شرور و مزدور به نام جیش‌الظلم منجر شد. این باند که تفاله و باقیمانده از باند ریگی معدوم است، مورد حمایت سرویس‌های اطلاعاتی سعودی و امارات و انگلیس قرار گرفته و در کنترل عملیاتی و هدایت دستگاه اطلاعاتی پاکستان (ISI) است تا از مردم و حافظان امنیت و اقتدار ایران انتقام بگیرد. همانگونه که در ورشو، مقامات امریکایی با ورشکستگی به گروهک نفاق تکیه کردند تا از نمد آن‌ها کلاهی بدوزند و با کمک حکومت‌های ورشکسته عربی، ائتلاف‌سازی کنند، ولی نتیجه «هیچ» را ثبت کردند، در محور شرقی ایران، عربستان، امارات و دزدان دریایی انگلیسی، باند صلاح‌الدین فاروقی را با فرمول «عملیات کن، پول بگیر» به میدان آورده‌اند. نکته مهم این است که پاکستان چرا وارد این باتلاق شده است؟
 
دفاع موشکی در مونیخ!
 
ارتش پاکستان همواره متهم به حمایت از جریان‌های افراطی در شبه‌قاره بوده و در ازای همکاری‌های محدود از امریکا امتیاز گرفته و سلاح دریافت می‌کرده و یا کمک‌های مالی می‌گیرند. تغییر اولویت‌های استراتژیک امریکا، مقامات نظامی و سرویس‌های اطلاعاتی آن‌ها را در تنگنا‌های مالی قرار داده و هرگونه همکاری برای تشویق مذاکرات طالبان با امریکا را دریافت رشوه و حق‌الزحمه قابل توجه قرار دادند. ترامپ راهبرد راهزنی مالی از جهان را دنبال می‌کند و به‌جز رژیم صهیونیستی به کسی باج نمی‌دهد. مشکلات روزافزون امریکا موجب شد از کیسه عربستان، مبلغ ۲۰ میلیارد دلار به پاکستان ببخشد. بدین منظور عربستان با این رشوه بزرگ، یک صید بزرگ را به دست می‌آورد.
 
مشکل نیروی نظامی در جنگ یمن را با نظامیان پاکستانی و جایگزینی احتمالی به‌جای نظامیان سودانی حل می‌کند. مشکل مزمن فقر در پاکستان را با این سرمایه‌گذاری سعودی حل کرده و برای خوش‌خدمتی، باند‌های اشرار در جنوب شرق ایران را فعال‌تر می‌کند و حتی قبل از سفر محمد بن‌سلمان به پاکستان به اثبات می‌رساند. موتور این طراحی در سرویس اطلاعاتی ارتش پاکستان است که وهابی‌های خبیث در آن لانه کرده‌اند و نقش فریبکارانه را به عمران خان پیشنهاد کرده‌اند تا با ژست الگوگیری از زندگی امام خمینی، سعودی‌ها و امریکایی‌ها را وسوسه کند تا به‌راحتی باج بدهند.
 
طالبان که خیلی با اندیشه حاکم بر عربستان همگرایی ندارد، اکنون با رشوه‌ای که ISI دریافت کرده، برای سعودی‌ها یک پروژه مشترک امریکایی- سعودی و اماراتی و ضدایرانی را برای فعال کردن گروهک‌های تروریستی، شرور و مزدور، باید اجرا کند و با امریکایی‌ها، با نرمش بیشتری مذاکره نماید. با اینکه سعودی‌ها دست و دل‌بازی کرده و خوب رشوه می‌دهند، ولی مطالبات و اهداف آن‌ها در سفر بن سلمان، یک پارادوکس و جمع اضداد است. دولت افغانستان به شدت با رویکرد پاکستان مخالف است و بخشی از جامعه افغانی نیز با پاکستان همراه نیست. طالبان حتی اگر با فشار ISI به سعودی روی خوش نشان دهد، ولی در اصول مذاکراتی با امریکا، کوتاه نمی‌آید و حاضر نیست مجری ناامنی علیه ایران باشد و به خوبی درک می‌کنند که ورود به این پروژه سعودی، خدمتی به دیدگاه‌های طالبان نمی‌کند. حداکثر دریافت‌های سعودی از رشوه‌ای که داده و اهدافی که دنبال می‌کند، فعال شدن چند گروهک تروریستی است که با کوچک‌ترین تحرک و واکنش ایران نابود می‌شوند و مضافاً اینکه پاکستان به خوبی می‌داند و این به شکل مؤکد ثبت شده است که اگر پاکستان با یک رشوه ساده وارد محور ضدایرانی شود، در این شرایط، ایران عمق استراتژیک پاکستان نخواهد بود و موازنه‌سازی خود را دنبال خواهد کرد و خسارت پاکستان در ازای یک رشوه تاکتیکی، خسارت راهبردی خواهد داشت.
 
پاکستان و ISI به خوبی می‌دانند از سوی مرز‌های ایران و دستگاه‌های نظامی و امنیتی ایران هیچ‌گاه تهدیدی نداشته‌اند و اگر امروز از مرز‌های پاکستان و تدبیر ISI، به خاک ایران تعرض کنند و نیرو‌های سپاه هدف قرار بگیرند، نباید انتظار داشته باشد که سیستم‌های امنیتی و نظامی آن‌ها در امان باشند. حساب عربستان و امارات کاملاً جداست و این دو نظام دیکتاتوری و پلید، همه مرز‌ها را پشت سر گذاشته و به ابزار صهیونیسم و امریکا تبدیل شده‌اند و لذا پاسخ اول ایران را به خود اختصاص خواهند داد و شمارش معکوس واکنش آغاز شده است. پیام روشنی که به طرف‌های مرتبط با پروژه سعودی – اماراتی داده شده، برای پاکستان نیز واضح است. یا تروریست‌ها را سرکوب کرده و تحویل ایران خواهد داد و یا باید منتظر تحمل مسئولیت رویکرد جدید خود باشد که امنیت ملی و سرزمینی ایران را در ازای رشوه مالی سعودی به خطر انداخته است.

 

به بهانه یک تشییع

علیرضا صدقی کارشناس مسائل سیاسی در سرمقاله امروز ابتکار با عنوان " به بهانه یک تشییع " نوشته؛ روز گذشته پیکر شادروان پوران شریعت‌رضوی از مقابل حسینیه ارشاد واقع در خیابان شریعتی تهران تشییع شد. مراسمی که می‌توانست بدون هیچ حاشیه و با تکریم خانواده و همسر مردی که روزگاری معلم انقلاب لقب گرفته بود، برگزار شود. حال آنکه یک کج‌سلیقگی، بی‌حرمتی و بی‌توجهی به شان و جایگاه یک فعال سیاسی ـ اجتماعی معاصر، به محمل و محلی برای بروز برخی گلایه‌ها و ناراحتی‌ها تبدیل شد. ماجرا از آنجا آغاز شد که به دلیل بعضی ناهماهنگی‌ها، در‌های حسینیه ارشاد بر روی پیکر پوران شریعت‌رضوی باز نشد و مشایعت‌کنندگان آن به‌ناچار و با تصمیم احسان شریعتی نماز را در پیاده‌روی خیابان شریعتی ـ. که به نام همسر شریعت‌رضوی شناخته می‌شود‌ـ اقامه کنند. این در حالی است که در میان بدرقه‌کنندگان پوران شریعت‌رضوی، چهره‌هایی نام‌آشنا و شناخته‌شده هم حضور یافته بودند. اما موضوع بر سر این است که چنین هزینه‌هایی چرا و به چه دلیلی بر جامعه ایران تحمیل می‌شود؟ این نخستین‌باری نبود که تصمیم‌های خلق‌الساعه و به دور از تدبیر و اندیشه موجب شد تا جمعی آرام که سال‌ها است از کنش‌های موثر سیاسی و اجتماعی دوری گزیده‌اند، گلایه‌هایی را متوجه دولت و دیگر نهاد‌های حاکمیتی داشته باشند.
 
دفاع موشکی در مونیخ!
 
نکته جالب ماجرا آنجا است که هیچ نهادی مسئولیت این بدسلیقگی و بی‌احترامی را برعهده نمی‌گیرد و همه سعی می‌کنند در پس برخی جملات تکراری و به دور از منطق قابل پذیرش، از زیر بار آن فرار کنند. از یک سو فرمانداری اعلام می‌کند که مجوز ورود تشییع‌کنندگان پوران شریعت‌رضوی به داخل حسینیه ارشاد صادر شده بود و بروز این وضعیت ناشی از عدم هماهنگی خانواده شریعتی با هیئت امناء حسینیه بوده است و از سوی دیگر، خانواده و دوستان شریعت‌رضوی اعلام می‌کنند تمام هماهنگی‌ها صورت گرفته و این اقدام بدون هیچ اطلاع قبلی مشایعت‌کنندگان به انجام رسیده است. فارغ از تمام این بحث‌ها باید دانست که چرا بخشی از تصمیم‌گیران حتی نسبت به پیکر بی‌جان کسانی که با آن‌ها موافق نیستند، چنین برخورد‌هایی دارند؟ اینکه چرا اجازه نمی‌دهند پیکر مرحوم میناچی علی‌رغم وصیت او در حسینیه ارشاد دفن شود؟ یا چرا حضور چند دقیقه‌ای پیکر پوران شریعت‌رضوی را در حسینیه ارشاد برنمی‌تابند؟
 
تدفین مرحوم میناچی یا اقامه نماز بر پیکر شریعت‌رضوی در حسینیه ارشاد چه هزینه‌ای را برای نظام ایجاد می‌کند که بعضی حاضرند برای مخالفت با آن هر اقدامی را مرتکب شوند؟
 
به نظر می‌رسد چنین اقداماتی بیش از هر چیز ریشه در کینه‌ای تاریخی داشته باشد. چه اینکه مخالفان این حضور‌ها و تصمیم‌گیران چنین روند و فرآیند‌هایی با کدام روش محاسبه‌ای هزینه ـ. فایده این اقدامات را برعهده می‌گیرند؟ این موضوع فارغ از مباحث اخلاقی و احترام به متوفی و خانواده او است. اینکه چنین اقداماتی هرگز در دایره سجایای اخلاقی، سنتی و اجتماعی ایرانی‌ها جایی نداشته و ندارد، بحث دیگری است که باید در مجال و مقالی دیگر مورد بحث و بررسی قرار گیرد. موضوع بر سر آن است که نهادی بدون توجه به هزینه‌های گزاف چنین اقداماتی دست به انجام آن می‌زند و بخشی از نجیب‌ترین و شریف‌ترین انسان‌ها و فعالان سیاسی و اجتماعی را مکدر و ناراحت می‌کند. جالب آنکه همین مسئله موجب می‌شود تا فرصتی در اختیار مخالفان و معاندان قرار گیرد و به این بهانه تا می‌توانند حمله و هجومی همه‌جانبه بر تمام ساختار‌های سیاسی کشور داشته باشند.
 
باید دانست که این نهاد‌ها بر اساس کدام سازمان روشمندی اقداماتی از این دست را به انجام می‌رسانند و چرا به هیچ‌کجا پاسخ نمی‌دهند؟ تکلیف افکار عمومی و امنیت روانی جامعه در بروز اتفاق‌ها و رخداد‌هایی از این دست چه می‌شود؟ چرا هیچ نهاد نظارتی در پی پاسخگو کردن تصمیم‌گیران چنین روند‌هایی نیست؟ و این قبیل رفتار‌های نامناسب تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟
 
در دوره‌ای که جامعه ایران به‌شدت ایدئولوژیزه شده و تمام شئون و شقوق زندگی اجتماعی و حتی فردی مردم در بستر قرائت‌های ایدئولوژیک تحلیل و ارزیابی می‌شد، بروز این رویداد‌ها تا حدودی طبیعی می‌نمود. اما حال و پس از گذشت ۴۰ سال از پیروزی انقلاب و در زمانه‌ای که بیش از هر وقت دیگر نیاز به وحدت، همدلی و انسجام ملی در سطوح مختلف احساس می‌شود، چنین اقداماتی بدون شک نه‌تن‌ها آورده و سودی برای کشور به همراه نخواهد داشت بلکه باعث تضعیف بسیاری از نهاد‌های قدرت در جامعه می‌شود؛ نکته‌ای که به طور حتم باید مورد توجه مسئولان کشور قرار گیرد و یک بار برای همیشه از بروز و تکرار آن‌ها جلوگیری کنند. برای التیام وضع موجود هم لازم است تا تصمیم‌گیران به جای فرافکنی و طفره رفتن از اصل و فرع مسئله، عذرخواهی و پوزش از خانواده شریعتی و شریعت‌رضوی را در دستور کار قرار دهند.

 

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.