به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روزنامهها در صفحات خود اخبار، یادداشت، سرمقاله و عناوین ویژه و اختصاصی دارند که بر اساس اتفاقات روز منتشر میشود. همچنین جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای در رسانهها نیز دارد.
یادداشت، سرمقاله، عناوین و گزارشات ویژه روزنامههای و جراید سراسر کشور بیست و هشتم بهمنماه به شرح زیر است:
حرکت هوشمند با مسیریاب «گام دوم»
محمد صرفی کارشناس مسائل سیاسی در یادداشت امروز کیهان با عنوان " حرکت هوشمند با مسیریاب «گام دوم» " نوشته؛ یکی از کاربردیترین برنامهها و نرمافزارهایی که این روزها در سراسر دنیا تولید و استفاده میشود، برنامههای مسیریاب هستند. مسیریابها در ابتدا برنامههایی بسیار ساده و ابتدایی بودند که اغلب شامل یک نقشه بود. نقشهای که نشان میداد از نقطه الف. به نقطه ب. چگونه باید رفت و چه مسیر یا مسیرهای احتمالی برای رسیدن به مقصد وجود دارد. مسیریابها با گذر زمان و بنا به نیاز کاربران و پیچیدگیهای زندگی امروزی، ارتقا یافته و جزئیات و نکات بیشتری را به کاربر ارائه میدهند و به اصطلاح هوشمندتر شدهاند. چالشها، موانع، حجمبار ترافیک، شرایط جوی، تخمین زمانی، تشخیص مکانهای خاص و... از دیگر امکانات مسیریابهای جدید هستند.
حال فرض کنید شما در یک شهر عادی نیستید و میخواهید از نقطهای به نقطهای دیگر برسید. علاوه بر ترافیک، پیچیدگی و ناآشنایی با بخشهایی از مسیر، خطراتی خاص نیز شما را تهدید میکند. برخی تابلوها را به عمد عوض میکنند تا شما را گمراه کنند. راههای به ظاهر کوتاهتر و فریبندهای (اما در واقع بنبست) وجود دارد که برخی همراهان شما اصرار به استفاده از آنها دارند. کسانی هستند که رسماً و آشکارا میگویند نخواهند گذاشت شما به مقصد خود برسید و با تمام توان مانع شما خواهند شد، تا جایی که در برخی خیابانها خرده شیشه و میخ ریختهاند تا خودروی شما زمینگیر شود و در برخی خیابانها حتی مینگذاری نیز کردهاند! ذهن نسل جوانی که اهل بازیهای کامیپوتری است، با چنین فضاهایی بیگانه نیست و حداقل در بازی آن را دیده و تجربه کرده است.
پیچیدگی این شهر خیالی در برابر پیچیدگیهای دنیای واقعی امروز تقریباً هیچ است. وقتی در یک شهر بزرگ و شلوغ و امن، برای رفتن از نقطهای به نقطهای دیگر، نیاز به مسیریاب وجود دارد و زندگی هوشمند استفاده از چنین امکانی را میطلبد، چگونه میتوان در سطحی بسیار وسیعتر و به مراتب پیچیدهتر و البته با هزار و یک چالش و خطر، بدون چنین برنامهای، پای در مسیر نهاد و گام برداشت؟ پیام رهبر انقلاب موسوم به «گام دوم»، همان برنامه مسیریاب است که برای حرکت چهل سال آینده کشور، نوشته نه، بلکه هوشمندانه، با دقت و جزئیات فراوان طراحی شده است. وقتی مسیر پر از چالش و راههای انحرافی است، حرکت بدون مسیریاب، در خوشبینانهترین حالت به خستگی، گم شدن و دور خود چرخیدن منجر میشود و با واقع بینی میتوان گفت: چنین مسافری قربانی خواهد شد و هرگز به مقصد نخواهد رسید.
مسیریابها اگر چه طراحی دقیق، پیچیده و هوشمندانهای دارند که ناشی از بکارگیری فناوریهای مختلف و اطلاعاتی عمیق و دقیق است، اما کار کردن با آنها ساده و راحت است. لازم نیست کاربر مهندس نرمافزار و فناوری اطلاعات باشد تا بتواند از این برنامه استفاده کند که اگر چنین بود، طراحی چنین برنامهای نقض غرض محسوب میشد. کافی است کاربر حداقلی از سواد را داشته باشد و بر اساس اطلاعات برنامه عمل کند و در طول راه، فریب مسیریابهای قلابی را نخورد. مسیریاب «گام دوم» نیز چنین است. نرمافزاری کامل و جامع که در عین هوشمندی بالا و پیچیدگیهای خاص خود در طراحی، استفاده از آن برای کاربر بسیار راحت است و کافی است اراده استفاده وجود داشته باشد. این سادگی در فهم و استفاده نیز خود یکی از دلایل هوشمندی بالای این برنامه است.
اگرچه نرمافزارها و برنامههای عمومی برای تمامی اقشار جامعه طراحی میشوند، اما بطور طبیعی کاربران اصلی آنها جوانان هستند و «گام دوم» نیز بطور ویژهای جوانان را مورد خطاب قرار میدهد. این موضوع کاملاً هدفمند و با نگاهی عمیق رخ داده است. جوانان موتور محرکه و اصلی پیروزی انقلاب و عبور دادن آن از گردنههای سخت و دشوار طی ۴۰ سال گذشته بودهاند و ادامه این حرکت نیز جز با تکیه بر توان و انگیزه آنان عملی نیست. این فراخوان نشانگر عمق باور و اعتقاد رهبر معظم انقلاب اسلامی به جوانان است. در حالی که عدهای تحت تاثیر القائات دشمن و محاسبات و تحلیلهای اشتباه خود، نسل جوان را تهدید و مشکل ارزیابی میکنند، از نگاه رهبر انقلاب، این نسل پرانگیزه و پرتوان است که میتواند و باید مشکلات را حل کرده و گام دوم انقلاب را با صلابتی بیش از گذشته به پیش بردارد. این توجه و تاکید بر محوریت جوانان، از سوی رهبر انقلاب امری تازه و دفعی نیست و اندکی آشنایی با طرز فکر و شیوه مدیریتی ایشان نشان میدهد، اعتماد و امید به جوانان یکی از اصول بنیادین این شیوه است. انتصابات چند سال اخیر در دستگاههای مختلف نیز که از سوی ایشان انجام شده، مؤید همین امر است.
نخستین حس و درکی که پس از خواندن این پیام، به مخاطب دست میدهد احساس امید و نشاط است. این امید و انگیزه، سطحی و ناشی از احساسات زودگذر نیست و مبتنی بر واقعیتهاست. نکته قابل تامل و بسیار مهم آنکه این امید واقعی و مبتنی بر واقعیتها، درست در مقابل امید کاذبی است که توسط دشمن و برخی افراد ناآگاه ترویج میشود و در واقع سرابی است که افراد را به دنبال خود کشانده و با صرف زمان، انرژی و تحمیل هزینه، در نهایت به سرخوردگی و خستگی ناشی از نرسیدن به وعدههای فریبنده، اما توخالی میانجامد. اولین و نخستین مطالبه رهبری از جوانان در گام دوم انقلاب نیز توجه و تکیه بر امید صادق و دوری از امید کاذب و فریبنده است؛ «پیش از همهچیز، نخستین توصیه من امید و نگاه خوشبینانه به آینده است. بدون این کلید اساسیِ همه قفلها، هیچ گامی نمیتوان برداشت. آنچه میگویم یک امید صادق و متّکی به واقعیّتهای عینی است. اینجانب همواره از امید کاذب و فریبنده دوری جستهام، امّا خود و همه را از نومیدی بیجا و ترس کاذب نیز برحذر داشته ام و برحذر میدارم. در طول این چهل سال - و اکنون مانند همیشه- سیاست تبلیغی و رسانهای دشمن و فعّالترین برنامههای آن، مأیوسسازی مردم و حتّی مسئولان و مدیران ما از آینده است.»
استفاده از مسیریابها آداب خاص خود را دارد. نرمافزار و برنامه همیشه باید در حالت فعال و مقابل چشم کاربر باشد. یک چشم کاربر به مسیر و چشم دیگرش به صفحه مسیریاب است و با تطبیق این دو، تصمیم گرفته و به موقع عمل میکند. لحظهای غفلت میتواند منجر به افتادن در مسیری اشتباه و اتلاف وقت و انرژی و دوری از مسیر شود.
کشتی نجات انقلاب اسلامی در دریای طوفانی دنیای امروز، پس از چهل سال تلاطم و پیشروی، دومین حرکت خود را آغاز کرده است. تنها چند ساعت پس از انتشار این پیام راهبردی، خون تعدادی از پاکترین مردان این سرزمین، به دست دشمنان ناجوانمردانه به زمین ریخته شد تا علامتی باشد برای آنکه این کشتی را پاسدارانی است که به قیمت خون خود، اجازه توقفش را نمیدهند. وَ قَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ الله مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ. (و [نوح]گفت: بر آن سوار شوید، که روانه شدن و لنگر انداختنش با نام خداست، که پروردگار من آمرزگار مهربان است. هود - آیه ۴۱)
دهه پنجم و دغدغه کارآمدی نظام
غلامرضا ظریفیان استاد دانشگاه در یادداشت امروز ایران با عنوان " دهه پنجم و دغدغه کارآمدی نظام " نوشته؛ عدد ۴۰ در ادبیات فارسی و متون دینی ما نشان از رسیدن به بلوغ و تکامل دارد. از همین رو انتظار جامعه ایرانی از حاکمان در ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی این است که نظام جمهوری به بلوغ کافی و وافی در عرصههای مختلف رسیده باشد. انقلاب اسلامی که به دلایل عدیدهای شکل گرفت و با حضور حداکثری مردم به ثمر نشست، در سالهای نخستین پیروزی خود، با فراز و نشیبهای بسیاری روبهرو شد و این مشکلات در دو عرصه مهم این انقلاب را درنوردید. یکی از این عرصهها از بین بردن استقلال سیاسی کشور بود که با وجود همه ناملایمتها توانستهایم به جد در مقابل آن ایستادگی کنیم و آن دیگر تلاشی بود که برای منهدم کردن و آسیب زدن به اصل این انقلاب مردمی و تجزیه سرزمینی صورت گرفت. اما مردم ایران سنگ تمام گذاشتند و با خون و جان و مال خود اجازه ندادند سرزمینی که بسیاری از مفاخر در آن بالیدند و نهضتهای بزرگی از مشروطه گرفته تا اسلام در آن شکل گرفتند تجزیه شود.
این جامعه بعد از گذشت ۴ دهه و عبور از همه این بحرانها انتظار دارد که هم مدیرانش و هم فرهنگ حاکم بر نظام سیاسی، قضایی و اداری جامعه و همچنین مناسبات فرهنگ عمومی به بلوغ کامل رسیده باشد. به رغم نقاط قوتی که میتوان برای جامعه ایرانی برشمرد، اما این جامعه چه در معنای عموم مردم و چه در میان نخبگان دینی و علمی و سیاسی آنگونه که بیانات و اظهارات آنان حکایت دارد، با آن بلوغی که منجر به آرامش خاطر شده و رضایتمندی عمیقی را سبب شود فاصله دارد. این بلوغ باید مهمترین اثر خود را در کارآمدی ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی نشان دهد. هرچند در مقایسه با گذشته اتفاقات خوبی رخ داده، اما در مقایسه با نیازهای مردم و رشد جامعه ایرانی آنگونه که پایشها نشان میدهد با آنچه که شعارهای اصلی انقلاب را شکل دادهاند فاصله داریم. بخشی از این شعارها در عرصه سیاسی مطرح بود.
هرچند در این بخش، استقلال سیاسی حاصل شد، اما در تحقق شعارهایی همچون تشکیل احزاب قوی و ایجاد سازمانهای مردم نهاد و همچنین آزادی بیان با چالشها و مشکلاتی روبه رو هستیم. هنوز در بخش جرم سیاسی تعریف دقیق و درستی ارائه نشده و دادگاهی تحت این عنوان تشکیل نیافته است. این نشان میدهد که با آنچه که آرمان این جامعه بوده و برای رسیدن به آن تلاش کرده فاصله داریم. این فاصله در دینداری جامعه نیز هویداست. جامعه ایران همواره دیندار بوده و انقلاب اسلامی هم کمک کرده که دینداری آگاهانهتری را انتخاب کند. اما همچنان با یک دینداری مطلوب و آنچه که در سیره پیامبر و ائمه اطهار ما بوده فاصله داریم. شاخصهای دینداری جامعه در عرصههای بینش و باور و زیست اخلاقی نیازمند تلاشهای خیلی جدی است و فاصلههای معناداری با شاخصهای اصلی دارد. این امر چه در میان مسئولان و چه در فرهنگ عمومی جامعه نمایان است. ما این فاصلهها را به وضوح میبینیم و لازم است برای خروج از چنین وضعیتی اولویت دهه پنجم انقلاب را کارآمدی نظام قرار دهیم. مسأله کارآمدی یکی از مسائل مهم دهه پنجم انقلاب است و با توجه به جمعیت بیش از ۸۰ میلیونی که بخش اعظم آن را جوانان تشکیل میدهد، فناوری اطلاعات، آن جامعه را در معرض مقایسههای مختلف قرار میدهد و همین موضوع تا حدودی کار را برای تبری جستن از کارآمد شدن نظام سخت میکند. این کارآمدی باید خود را در عرصههای اقتصادی و عدالت اجتماعی نشان دهد و عموم جامعه آن را در زندگی خود از طریق رفاه نسبی و اشتغال جوانان، رتق و فتق دیوانسالاری کشور، هوشمندسازی، شفافیت و کاهش رانت و فساد تجربه کند.
وقتی کارآمدی اقتصادی شکل بگیرد مناسبات اقتصادی جامعه شفاف میشود و منابع ثروت آن عادلانه توزیع میشود. عرصه جدیتر کارآمدی که جز آرمانهای اصلی انقلاب هم بوده کارآمدی فرهنگی است. بحث اعتمادسازی نیز یکی از مهمترین نیازهای دهه پنجم انقلاب است.سرمایه اجتماعی که مهمترین ویژگی آن اعتماد ملت به دولت، ملت به ملت و ملت به نخبگان است باید در این دهه شکل عینی به خود بگیرد. انقلاب اسلامی در عین اتکا به ارزشهای دینی، میان مفاهیم دنیای مدرن قرار گرفته و باید بتواند در این دنیا حرف اساسی و جدی داشته و الگوی مناسب را بسازد. گرچه در عرصههایی توفیقاتی داشته، اما برای رسیدن به اهداف دیگر چه پیشرفت و توسعه و بهره گیری از فناوریهای نوین و چه در عرصه رقابتهای بینالمللی ظرفیتهای بسیار جدی در درون خود دارد و اگر بتواند نقش خود را بخوبی ایفا کند، حرفی برای گفتن خواهد داشت. این زمینه نیز وجود دارد که مدیران، حاکمان، نخبگان و روشنفکران دست به دست هم دهند تا بتوانیم از کاستیهایی که کشور با آن روبهرو است عبور کنیم.
آقای مطهری! از قرائن استفاده کنید
عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه جوان در سرمقاله امروز این روزنامه با عنوان " آقای مطهری! از قرائن استفاده کنید " نوشته؛ شاید نسلهای متأخر انقلاب اسلامی ندانند که چرا حضرت امام فتح لانه جاسوسی را «انقلاب دوم» خواندند. تصرف یک ساختمان با دیواری به ارتفاع یک و نیم متر، از نظر فیزیکی هنری نبود که اگر بود سال ۱۳۹۰ نیز برای سفارت انگلیس تکرار شد، اما تاریخساز نشد. آنچه باعث گردید امام با صراحت از اقدام دانشجویان حمایت کند، اسنادی بود که در فردای تصرف سفارت بهدست آمد و ماهیت عدهای از کسانی که آن روز کنارش بودند، اما در تابستان و پاییز ۱۳۵۷ بهعنوان آلترناتیو در آستین امریکا جاسازی شده بودند را روشن ساخت. تلخی ذائقه امام از آن اسناد به صورتی بود که تا پایان عمر حملات خود به نهضت آزادی را قطع نکردند. تندی ادبیات امام نسبت به این جریان نه یک بار و در یک نامه که به صورت مکرر در تاریخ ثبت و ماندگار است که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.
علی مطهری به نامه امام به محتشمیپور (وزیر کشور وقت) – و پس از او مطرودین امام - و همچنین نامه ۶/۱/۱۳۶۸ امام به آیتالله منتظری تردید کردند و برای این ابهامسازی ادله متقنی نیز ارائه نکردند. قطعاً عصاره ذهنی وی به سابقه تردید در این نامه از سوی مرحوم دکتر یزدی و مهندس بازرگان برمیگردد. حرف آنان این بود که بعید میدانیم امام درباره ما چنین ادبیاتی را استخدام کرده باشد. محتوای نامه خصوصاً عباراتی مانند «نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی ایران به امریکاست»، «منافقین فرزندان عزیز مهندس بازرگان» یا «نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت هیچ امری اعم از اجرایی، قانونگذاری و قضایی را ندارد و باید با قاطعیت با آنان برخورد شود و نباید رسمیت داشته باشند»، این جماعت را به تعجب واداشته بود. اما به جای اینکه از خود بپرسند چرا باید امام به این نتایج رسیده باشد، درصدد پاککردن صورت مسئله و اصل نامه برآمدند که کارشناسان خط دادگستری در تطبیق آن نامه با دستخط امام صحت آن را تأیید کردند.
اخیراً نیز رسانههای اصلاحات از قول موسوی تبریزی نوشتند که نامه را مرحوم سید احمد نوشته و به امضای امام رسیده بود. فرضاً اگر این ادعا را حمل بر صحت کنیم، باز حضرت امام شخصاً پاسخگو است. در عرف حقوقی ایران آنکه نامه را امضا میکند، پاسخگو و مسئول آن است و نامه وی شناخته میشود و به نام وی در تاریخ میماند و اگر دهها مشاور هم در کنارش باشند، تاریخ یادی از آنان نکرده و نمیکند. در این میان نکتهای نباید فراموش شود؛ از زمانی که چپهای انقلابی اصلاحطلب شدند، درصدد بازخوانی و درک مجدد از مهندس بازرگان برآمدند و او را اصلاحطلب یافتند و احساس قرابتشان گل کرد. تراژدی عجیبی شد که خط امام- خط بازرگان چطور با هم جمع یا جابهجا شدند؟
در همین دهه فجر چهلم انقلاب سری به سخنان اشخاص و رسانههای اصلاحطلب بزنید، یکصدم آنچه درباره بازرگان گفتند و نوشتند و تیتر و عکس کردند، برای امام نکردند و کمکم با فریاد بلند میگویند که بازرگان اصلاحطلب بود و امام انقلابی و راه بازرگان درست بود. او مشروطهخواه بود که میگفت: شاه سلطنت کند نه حکومت و ما هم دیروز و امروز همین را میخواستیم؛ لذا افسوس تقابل دیروز خود با بازرگان را میخورند و با گردن کج او را جایگزین امام میپسندند تا عمق اصلاحطلبی را در تاریخ بیابند. اما آنچه مدنظر نگارنده در این وجیزه است، اثبات حقانیت آن نامه از جهت انتساب به امام است که شاید امثال مطهری از این منظر به آن نیندیشیده باشند. گیریم کارشناسان خط امام به مسئله انطباق وارد نشده بودند و گیریم امثال موسوی تبریزی هم صرفاً امضای امام را معتبر بداند و گیریم اعضای نهضت آزادی محتوای نامه را منطبق با نگاه امام به خود ندانند و خالق آن را سید احمد خمینی یا دیگری بدانند و گیریم مرجع رسمی این امر که مؤسسه نشر آثار امام است نیز با صراحت ابهامآفرینی مطهری را رد نکرده باشد، آیا حجت و سندی وجود دارد که قطعیت انتساب آن محتوا به امام را ثابت کند؟
برای درک این موضوع باید به «قرائن» محتوایی امام رجوع شود. آیا حضرت امام ادبیاتی مشابه نامه مذکور در خصوص این تشکل و نسل آن روزش را دارد؟ اگر دارد کسی در انتساب آن به امام تردید کرده است؟ قطعاً وجود دارد و هیچکس هم تردید نکرده است پس باید دید آیا امام صرفاً در این نامه با شدت و حدت با آنان برخورد کرده است یا درجای دیگری نیز چنان گفته است؟ در برخورد عتابآلود امام به صورت شفاهی و کتبی با این جماعت استناد متعددی وجود دارد. از صحبت و عتاب حضوری امام به مهندس بازرگان که «پاشو برو دنبال کارت، شما چکارهاید که خبرگان منحل کنید» تا مکتوباتی که بسیار دردمندانه است. امام سه ماه قبل از رحلت تندترین حملات را به این جماعت دارد و چرا اصلاحطلبان امروز و خط امامیهای دیروز حاضر نیستند در اینباره سخن بگویند؟ اما حاضرند به این جماعت تریبون بدهند و آنان بگویند: «انقلاب از مسیر خود خارج شد». حضرت امام در طول ۱۰ سال حیات پس از انقلاب ۱۱ بار از واژه «لیبرالها» استفاده میکنند که در هر ۱۱ بار آن منظور اعضای نهضت آزادی و همسویان است و جالب این اینکه چهار بار واژه لیبرالها را با منافقین با هم بهکار میبرد. برای مثال، در پیام ۲/۱/۶۸ خود به مهاجرین جنگ تحمیلی با اشاره غیر مستقیم به نفوذ نهضت آزادی در بیت قائممقام رهبری مینویسد: «ما باید دشمن سرسخت کسانی باشیم که پروندههای همکاری آنان با امریکا از لانه جاسوسی بیرون آمد. کسانی که از منافقین و لیبرالها دفاع میکنند پیش ملت عزیز و شهید داده ما راهی ندارند.» در ۳/۱۲/۶۷ با خطاب غیرمستقیم به آیتالله منتظری آنها (کسانی که نامه امام به محتشمیپور درباره آنان است) را «لیبرال خودفروخته» خطاب میکند، در حالی که این کلمه با این عتاب در نامه به محتشمیپور وجود ندارد: «نباید برای رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیدهها به گونهای غلط عمل کنیم که حزبالله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی از مواضع اصولیاش عدول میکند.» اگرچه این مطالبه امام امروز بخشی از نخبگان تجدیدنظرطلب را هم شامل میشود، اما مجال پرداخت به آن در اینجا نیست.
امام در پیام ۳/۱۲/۶۷ با ادبیاتی تندتر از نامه به محتشمیپور درباره اعضای نهضت آزادی مینویسد: «من امروز بعد از ۱۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف میکنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهم کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آن بهراحتی از میان نمیرود. گرچه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کارآمدن آنان نبودم، ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و حرکت بهسوی امریکای جهانخوار قناعت نمیکنند. درحالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند. امروز هیچ تأسفی نمیخوریم که آنان در کنار ما نیستند چراکه از اول هم نبودند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروهها و لیبرالها میخوریم.»
بعید است جناب مطهری که لابد امام با صلاحدید مرحوم پدرش ترکیب دولت موقت را قبول کردهاند بگوید عبارت «سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و حرکت بهسوی امریکای جهانخوار قناعت نمیکنند» از امام نیست. حال سؤال این است که چرا این عبارات را از امام میدانیم، ولی آن نامه را نمیدانیم؟ وقتی تفاوتی وجود ندارند ابهامسازی ناشیانه برای چیست؟ وقتی امام در پیام به مهاجرین و پیام به روحانیت چندین بار واژه لیبرالها را به کار میبرند چرا اگر در نامه ۶ /۱/ ۶۸ همین عبارت را دیدیم، تعجب میکنیم؟ آیا این قرائن درستی و صحت آن دو نامه نیست؟ نظر اصلاحطلبانی که امروز مرحوم بازرگان اصلاحطلب را به امام انقلابی ترجیح میدهند و در تبیین امام خجالت میکشند و بازرگان را در صدر اقدامات تبیینی و رسانه خود دارند، در این باره چیست؟ نمیپرسند چرا امام لیبرالها و منافقین را یکجا و یکجور میدید؟ و نمیخواهند تصریح کنند منظور امام از لیبرالها کیست؟
البته این بدان معنا نیست که نگارنده مزایای شخصیتی و اخلاقی و مسلمانی مهندس بازرگان را نداند، اما بحث سر این است که مدعیان امام نمیتوانند در عرصه سیاست و حکومت هر دو را جمع کنند. بازرگان خود صادقانه تفاوت ۱۸۰ درجهای خود با امام را توصیف میکند: «امام ایران را برای اسلام میخواهد و من اسلام را برای ایران.» تفاوت این است که اسلام برای بازرگان در این عبارت ابزار است، اما امام ایران را کرسی و زایشگاه سیاست دینی میداند و جامعیت اسلام را باور دارد و از التقاطگریزان است و نگاه ابزاری به دین ندارد.
هیاهو برای هیچ
جهانبخشمحبی نیا در سرمقاله امروز ابتکار با عنوان " هیاهو برای هیچ " نوشته؛ نشست ورشو، ترجمان واقعیتهای مسلم بینالمللی را در شرایطی انجام داد که دانش جهانی دولتها در حد عمیقی افول کرده است و اثرگذاری علوم سیاسی و روابط بینالمللی تا حد زیادی متوقف شده است، درواقع انسان هنوز هم مجبور است هزینه بیخردیهایش را نقدی بپردازد. طرح مناقشه و منازعه بینالمللی در نهادهای غیر رسمی و تالارهای اجارهای امید به صلح، پیشرفت و رفاه جهانی را به مراتب تضعیف کرده است و به همان سان آشفتگی و هرج و مرج را تقویت کرده است البته در شرایطی که نئوفاشیسم جهانی، عقلانیت، شعور و هماهنگی جهانی را میطلبد و دولتها و ملتها را به دره ناسیونالیسم ابزاری هل میدهد توقع بیش از وضعیت موجود را نباید داشت.
این نشست در نوع خود کم نظیر بود. پایان کار هم به نحوی بود که نه تنها بیانیه، توافق نامه، شرط و شروطی در قامت تصمیم و اجرا مشاهده نشد، بلکه اهل مطبوعات هم توانایی ارائه لیست حاظرین، غایبین و گزارش ناقصی از اهداف نشست را نداشت، انعکاس موضوع در داخل و خارج از ایران هم در حد حادثهای مثل خروج قطار از ریل نبود. چراغ این گردهمایی، روشن نشده به تاریکی گرائید. در مقیاس جهانی نه تنها شرکتکنندگان این نشست بلکه برگزارکنندگان آن نیز نتوانستند آن را موفق جلوه دهند. عملیات به قدری سرد و پاییزی بود که فرمانده عملیات هم امر هدایت را به معاونش سپرد.
تجمع عده قلیلی از سمپاتهای اپوزیسیون هم مایه آزار ذهن و دل و جان است. کتککاری، توهین و اهانت و ضرب و جرح بانوان در این فراخوان هم از دستاوردهای جهانی این همایش بود. هنوز تعداد افراد به یکصد نفر نرسیده، تسویهحسابها و جنگ بر سر غنیمت آغاز میشود و به نام دموکراسی اژدهای تمامیتطلبی سربر میآورد و از دعواهای چندشآور قومی و قبیلهای، واقعه جان میگیرد. به راستی آمریکاییها چرا در خانه خویش و با حداقل در یکی از کشورهای درجه اول اروپایی که مدعی دموکراسی هم باشد، نتوانست چنین نمایشی برگزار کند. عدهای به چه امیدی در پشت در سالنی که نتانیاهو، پامپئو و پنس معرکه گردان است، کاسه به دست میگیرند. استبداد با فرض وجود اگر بد باشد که هست وابستگی مزدوری و سرسپردگی به مراتب از آن بدتر است. در مزدوری هویتی برای انسان باقی نمیماند. آیا هموار کردن راه بر مداخله خارجی نهایت خبت و خیانت نیست این نشست برای چارچوبی آوارگی، افراط، تروریسم، صلح و امنیت برگزار شد، اما آوارهترین فرد به غیر از نخست وزیر اسرائیل و پامپئو کسی دیگری نبود. برای ملل عرب ننگ بزرگی است سران آنها به حدی جسارت یابند تا با نتانیاهو زیر یک سقف بنشینند و راه را برصهیونیسم بینالمللی صاف کنند.
آمریکائیها برای پر کردن خلا ناشی از ترک خاورمیانه و اسرائیل برای تحکیم بنیان امنیتی صهیونیسم و لهستان برای اطمینان از رفع مزاحمتهای احتمالی روسها در این تالار جمع شدند و ایران را بهانه قرار دادند، آنهم در شرایطی که ترکیبی از بیوتکنولوژی و تکنولوژی اطلاعات زیرساخت شبکه تمدن جهانی است، بزرگترین دارایی ملتها اتصال و ارتباطات است. در این اوضاع و احوال که عمر امپراطوریهای افقی قرن نوزدهم و قدرتهای موازی قرن بیستم به اتمام رسیده است و شبکه تمدن جهانی، سیمای آتی دنیا است، پناه بردن به شیوههای بیابانی و اقبال از نمایشهای لهستانی، ضعف عقلانیت در کاخ سفید را به اثبات میرساند.
انتهای پیام/