پیروزی انقلاب اسلامی و قیام مردم علیه حکومت پهلوی به معنای به خطر افتادن منافع استراتژیک ایالات متحده در منطقه خاورمیانه و خلیج‌فارس بود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، عموم مبارزان انقلابی بر این عقیده‌اند که مرگ مشکوک و ناگهانی سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی در آبان ۱۳۵۶ و پس از آن درج مقاله توهین‌آمیز روزنامه «اطلاعات» درباره امام خمینی در دی ماه این سال و قیام ۱۹ دی مردم قم نقطه اوج‌گیری انقلاب اسلامی است که نهایتا در ۲۲ بهمن ۵۷ منجر به پیروزی انقلاب شد.

آمریکا چطور تا شب ۲۲ بهمن دنبال حفظ شاه بود؟


بیشتربخوانید: ماجرای کنایه سید احمد خمینی به خبرنگار روزنامه اطلاعات


اما با اوج‌گیری انقلاب اسلامی در ایران، دولت آمریکا ابتدا به‌ساکن در اتخاذ تصمیمی واحد برای چگونگی مواجهه با انقلاب اسلامی ایران ناتوان بود. این مساله تا آنجا مشکل‌ساز شد بین دولتمردان و دیپلمات‌های آمریکایی مواضع متفاوتی شکل گرفت. عده‌ای از سران ایالات متحده از ضرورت قطع کمک به شاه و مساعدت به انتقال قدرت به انقلابیون حمایت می‌کردند و برخی دیگر نظیر برژینسکی که نفوذ بیشتری داشتند معتقد بودند که آمریکا باید تا آخر در کنار شاه که متحد قدیمی و مهم این کشور بود، بماند که نهایتا هم این کشور استراتژی حمایت تمام‌قد از حکومت پهلوی را در دستور کار خویش قرار داد.

حکومت پهلوی برای آمریکا نقش پلیس و ژاندارم منطقه را بازی می‌کرد و فروپاشی آن به معنای پنبه شدن تمام رشته‌های این کشور و پایان سلطه آن بر یکی از مهم‌ترین مناطق جهان بود. از این جهت آمریکایی‌ها در ماه‌ها و روز‌های منتهی به انقلاب، از هیچ‌تلاشی برای مقابله با قیام مردم و جلوگیری از فروپاشی حکومت پهلوی دریغ نکردند.

آن‌ها پس از اینکه از ادامه حیات نظام شاهنشاهی ناامید شدند سعی کردند با برقراری ارتباط با چهره‌های برجسته انقلاب از جمله حضرت امام شاه را در کشور حفظ کنند. اما این سناریو با برخورد قاطع امام و شخصیت‌های اصلی انقلاب با شکست مواجه شد. حدود سه ماه قبل از پیروزی انقلاب و در روز نهم آبان ۱۳۵۷ ژنرال ویلیام ادوم، دستیار نظامی برژینسکی به او می‌گوید آمریکا باید فرض را بر آن بگذارد که سناریوی سقوط شاه محتمل است و ببیند برای تامین منافع ایالات متحده و ادامه دسترسی به نفت ایران چه اقداماتی باید انجام شود. چند روز بعد «ویلیام سولیوان»، سفیر آمریکا در ایران پیامی به واشنگتن فرستاد و طی آن اعلام کرد که «کار شاه تمام است.» با این حال واشنگتن تا لحظه آخر حتی به خروج موقتی شاه از کشور هم راضی نبود و درنهایت به ناچار تن به این موضوع داد.

آمریکا برای بقای حکومت پهلوی و حفظ منافع خود در ایران از پا ننشست و تنها سناریوی خود را تغییر داد. دولت آمریکا پس از شکست در استراتژی سازش با انقلابیون، این بار سعی کرد از تشکیل حکومت نظامی و سرکوب و کشتار مردم از پیروزی قیام آن‌ها جلوگیری کند. حکومت نظامی و به دنبال آن طرح مساله کودتای نظامی و حمله به مردم و کشتار آن‌ها جزء طرح‌هایی بود که تا روز پیروزی انقلاب ادامه پیدا کرد. همزمان با این ماجرا ایالات متحده سعی کرد با ایجاد انحراف در حرکت‌های اعتراضی و سوءاستفاده از شور انقلابی و مبارزاتی مسیر انقلاب را به بیراهه ببرد. انتشار اعلامیه‌های بی‌امضا، راه‌اندازی کارناوال‌های فرمایشی، ایجاد اختلاف بین چهره‌های انقلابی و گروه‌های مبارز از جمله اقداماتی بود که در روز‌های منتهی به پیروزی انقلاب توسط ایالات متحده سازماندهی شد.

درنهایت با تحلیل شرایط انقلابی ایران و اقدامات آمریکا در قبال انقلاب اسلامی، می‌توان این‌گونه عنوان کرد که اگرچه با اوج‌گیری انقلاب اسلامی در ایران، دولت آمریکا در ابتدا در اتخاذ تصمیمی واحد برای چگونگی مواجهه با انقلاب اسلامی ایران ناتوان بود، اما پس از رسیدن قطار انقلاب به ایستگاه نهایی، آن‌ها به این نتیجه رسیدند که احتمالا در نظام سیاسی جدید توافق با امام خمینی کاری دشوار خواهد بود، درنتیجه ضمن تلاش برای نخست‌وزیری بختیار و وحدت ارتش، تمام نیروی خود را برای مقابله با تغییر نظام سیاسی ایران و پیروزی انقلاب اسلامی به کار گرفتند.

به دنبال کودتای نرم در ایران

ویلیام سولیوان آخرین سفیر ایالات متحده در تهران است، شاید دقیق‌ترین روایت‌ها از دیدگاه آمریکا درباره ایران آن چیزی باشد که او در کتاب خاطراتش با عنوان «ماموریت در ایران» یا برخی اسناد مانند تلگراف‌ها روایت کرده است. او به‌عنوان چشم و گوش ایالات متحده در ایران، همزمان با ماه‌های آخر حضور شاه در ایران، رسما از ادامه حکومت محمدرضا پهلوی در ایران ابراز ناامیدی می‌کند؛ لذا تلاش می‌کند با ایده‌هایی آینده قدرت در ایران را ساماندهی کند. او در خاطرات خود می‌نویسد که به دولت آمریکا اعلام کرده شاه به همراه سران حکومت پهلوی و حتی فرماندهان بلندپایه ارتش باید از کشور خارج و حکومت آینده از ائتلاف با انقلابیون معتدل تشکیل شود. او پیشنهاد می‌کند جانمایه ارتش به‌عنوان قدرت نظامی در کشور حفظ شود و قدرت سیاسی نیز به دست افرادی از جبهه ملی مانند بختیار یا نهضت آزادی مانند مهدی بازرگان بیفتد. او این ایده را برای حفظ تسلط بر ایران، جلوگیری از قدرت گرفتن انقلابیون واقعی و همچنین ممانعت از قدرت گرفتن شوروی در منطقه عنوان می‌کند. او چندین بار در نوامبر و دسامبر ۱۹۷۸ با قاطعیت می‌گوید که کار شاه تمام است. او می‌نویسد: «نوامبر را پشت سر گذاشته و وارد ماه دسامبر می‌شدیم بدون آنکه دستورالعملی از وزارت خارجه یا واشنگتن به‌طور کلی دریافت کنیم. سخنگوی وزارت خارجه و خود رئیس‌جمهور مرتبا حمایت خود را از شاه اعلام می‌کردند. این حمایت آن چنان مرتب و پی در پی اعلام می‌شد که بین رسانه‌های گروهی آمریکا به صورت جوک درآمده بود. حتی خود شاه به من گفت که از تکرار پی در پی این امر خجالت می‌کشد. می‌گفت: این امر او را آلت دست آمریکا معرفی کرده و به اعتبار و استقلالش لطمه می‌زند.»

او در خاطرات روز‌های بعد خود می‌نویسد: «تصمیم گرفتم طرح خودم را که در نهم نوامبر به واشنگتن مخابره کرده بودم عملی کرده و با اپوزیسیون و نیرو‌های مسلح وارد مذاکره شوم... وزارت خارجه به سفارت ما در پاریس دستور داد که ماموری را برای ملاقات با ابراهیم یزدی مشخص کند. این ماموریت به رئیس بخش سیاسی سفارت آمریکا در پاریس، وارن زیمرمن سپرده شد؛ زیمرمن که بسیار حرفه‌ای بود و دستورات را به‌خوبی انجام می‌داد دو یا سه بار در یک رستوران کوچک در نزدیکی اقامتگاه آیت‌الله خمینی با یزدی ملاقات کرد.... برایمان روشن شد که تعداد قابل‌ملاحظه‌ای از افسران ارشد در بخش‌های مختلف استراتژیک درون فرماندهی نظامی نه‌تن‌ها نسبت به اهداف نهضت آزادی سمپاتی داشتند بلکه با رهبران آن نیز منظما در تماس بودند. بنا بر این، نهضت آزادی آشکارا از گرایش‌ها و عملیات مقامات نظامی آگاه بود.... بر اساس این اطلاعات، سرانجام لیستی به ما داده شد که مرکب از بیش از صد افسر ارشد بود که انتظار می‌رفت از پست خود استعفا داده و بعد از رفتن شاه، مملکت را ترک کنند. به ما گفتند دستگیری و انتقام‌جویی در کار نخواهد بود. حتی پیشنهاد شد که این افسران بتوانند ثروت و دارایی خودشان را نیز بدون مقاومت و بدون سروصدا از کشور خارج کنند. گرچه هرگز به ما گفته نشد که در سلسله مراتب نظامی چه کسی جای این افسران را پر خواهد کرد، ولی درک ما چنین بود که لیستی از افسرانی که برای این کار در نظر گرفته شده بودند در دست رهبران نهضت آزادی است.»

آخرین سفیر آمریکا در تهران ادامه می‌دهد: «هنوز مطمئن نبودم که نظریات نهضت آزادی همان نظریات آیت‌الله خمینی و همکارانش در پاریس باشد. من نگران این بودم مبادا وقتی که آیت‌الله به ایران برگشت با استفاده از نفوذش علیه قرارداد‌های ما با نهضت آزادی جهت حفظ ارتش، مردم را به خیابان‌ها بریزد. به همین دلیل توصیه کردم که دولت آمریکا مامور عالی‌رتبه‌ای را جهت مذاکره مستقیم با خمینی به پاریس بفرستد. شخصی که برای این کار در نظر گرفته شده بود تئودور. ال. الیوت، بازرس کل سرویس خارجی بود.... هیچ امری نمی‌توانست بیش از خبر لغو ماموریت الیوت من را متعجب و متاسف کند. حوالی صبح بود که نگهبان از خواب بیدارم کردند و تلگرافی به دستم دادند. ماموریت الیوت لغو شده بود. باید به شاه اطلاع می‌دادم که ما دیگر قصد نداریم با خمینی مذاکره کنیم. هیچ توضیحی در مورد لغو این ماموریت داده نشده بود. به من گفته شد که رئیس‌جمهور این تصمیم را گرفته و ضمنا از من هم نظری نخواسته بودند.... وقتی جریان را با او در میان نهادم، تحریک شد و پرسید چرا ماموریت الیوت لغو شد؟ جواب دادم هیچ اطلاعی ندارم. سپس سوال کرد که بدون تماس با اپوزیسیون چگونه می‌توان آن‌ها را تحت نفوذ قرار داد؟»

اتکا به سیاسیون میانه‌رو دومین گام آمریکا در ایجاد مسیر انحراف در انقلاب

بعد از ناکام ماندن آمریکا در ارتباط‌گیری با امام و سایر رهبران انقلابیون، مهار انقلاب از طریق سناریوی ایجاد انحراف در مسیر آن در دستور کار قرار گرفت؛ سناریویی که بر اساس آن باید به هر نحو ممکن زهر انقلاب گرفته شده و حتی در این فرآیند برخی آرمان‌های آن نیز به صورت کنترل‌شده محقق می‌شد. تن دادن به نخست‌وزیری عناصری میانه‌رو همچون شریف امامی و شاپور بختیار به‌عنوان سیاسیونی که عمدتا طیف‌های میانه‌رو داخل حکومت را نمایندگی می‌کردند در همین چارچوب ارزیابی می‌شود. آزادی مطبوعات و رادیو تلویزیون، دادن امتیاز به کارمندان، تغییر تقویم شاهنشاهی به شمسی، بستن مراکز فساد، عزل تعدادی از مدیران حکومت، انحلال حزب رستاخیز، نطق‌های مردمی و از همه مهم‌تر تشکیل دولت آشتی ملی مهم‌ترین اقدامات شریف امامی در این راستا بود. تلاش‌های او، اما برای تغییر مسیر انقلاب اسلامی بی‌نتیجه ماند و مخالفت بی‌امان مردم درنهایت او را در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ وادار به کناره‌گیری و خروج از ایران کرد. دو ماه بعد شاپور بختیار از رهبران جبهه ملی زمام کار را به دست گرفت. خیلی‌ها اعتقاد دارند میزان مخالفت‌های بختیار با رویه‌های پیشین شاه و نحوه حکومت‌داری او از کودتای ۲۸ مرداد تا آن روز بی‌سابقه بود و حداقل سابقه‌اش در تشکیل نهضت مقاومت ملی و حتی به زندان افتادن بابت نطق‌هایی که علیه شاه کرده بود، این را نشان می‌داد. انحلال ساواک، محاکمه سران رژیم که در زندان حکومت نظامی به سر می‌بردند، لغو قرارداد‌های خرید اسلحه از آمریکا و انگلیس و تشکیل شورای سلطنت را می‌توان مهم‌ترین اقدامات اصلاحی او در دوره کوتاه نخست‌وزیری‌اش دانست. با این حال شوی تبلیغاتی بختیار هم کار ساز نبود و نتوانست مانعی در مسیر انقلاب ایجاد کند.

حضور هایزر در تهران را دقیقا در همین بستر باید تحلیل کرد. ماموریتی که با هدف جلوگیری از عملیات خودسرانه و حساب‌نشده ارتش بعد از فرار شاه، موظف ساختن ارتش برای حمایت از دولت بختیار- که محبوبیت اجتماعی بسیار پایینی داشت- و البته تلاش برای تلطیف فضا و ایجاد ارتباط میان امام و بختیار ترتیب داده شد. مضاف بر آن شعار‌هایی، چون بختیار مهره بی‌اختیار، به خوبی نگاه جامعه به اقدامات آخرین نخست‌وزیر پهلوی را به تصویر می‌کشد و نشان از آن دارد که مردم اساسا تمایز چندانی میان حاکمان وقت قائل نیستند و اصل حکومت مورد هدف قرار دارد.

تظاهرات قانون اساسی تنفسی مصنوعی به حکومت

بستن فرودگاه‌ها به دستور بختیار در واکنش به تشکیل کمیته استقبال از امام را شاید بتوان یکی از آخرین تلاش‌های او برای حفظ دولتش دانست؛ تلاشی که همان‌طور که انتظار می‌رفت به در بسته خورد و فقط التهاب جامعه را علیه حکومت بیشتر کرد. همین موضوع باعث شد دو روز بعد برای تحت تاثیر قرار دادن این التهاب، حامیان حکومت تظاهراتی تحت عنوان راهپیمایی قانون اساسی برگزار کنند. تظاهراتی که با تابلوی دفاع از قانون اساسی مشروطه و تاکید بر پایبندی به آن پایه‌ریزی شد. هوشنگ معین‌زاده، مدیرکل وقت امور اجرایی و پیگیری نخست‌وزیری در این باره می‌نویسد: «طی طرحی که خود من تهیه کرده بودم، پیشنهاد برگزاری تظاهراتی به طرفداری از قانون اساسی را به نخست‌وزیر ارائه دادم.» می‌گفتم «بهتر است این تظاهرات پیش از ملاقات شما با [امام]خمینی انجام شود تا بتوانید به خاطر میزان محبوبیت خود در میان مردم، از این اهرم در مذاکرات استفاده کنید.» سرانجام بعد از منتفی شدن این ملاقات «دکتر بختیار از من خواست که تظاهرات را در سه روز آینده، یعنی روز پنجشنبه ۵ بهمن برگزار کنیم.»

تظاهرات مطابق برنامه از مقابل استادیوم امجدیه تا میدان بهارستان انجام شد و حاضران خواسته‌هایی، چون برقراری استقلال و اجرای قانون اساسی را مطرح کردند، ولی این همه مطالبات جامعه نبود و نمی‌توانست واقعیت افکار عمومی ایرانیان را نمایندگی کند.

یانکی‌ها از فردای ۲۲ بهمن هم بیکار ننشستند

تلاش‌های آمریکا برای مهار نقلاب اسلامی ایران حتی با سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب هم متوقف نشد و از فردای ۲۲ بهمن مواجهه یانکی‌ها با ایران بعد از انقلاب، طوری طرح‌ریزی شد که آش همان آش بود و کاسه همان کاسه. بازخوانی بخشی از اسناد لانه جاسوسی نشان می‌دهد که آمریکا اثرگذاری جدی روی برخی سیاسیون موثر در حکومت ایران را که حالا به لطف تلاش‌های مردم و حسن اعتماد رهبری انقلاب، بر مسند قدرت قرار گرفته بودند، دنبال می‌کرد. ریل‌گذاری جدیدی که لااقل اسناد مرتبط با ابوالحسن بنی‌صدر، عباس امیرانتظام، سیدکاظم شریعمداری، مهدی بازرگان و... نشان می‌دهند آمریکایی‌ها را در سطوح بالای مدیریتی کشور نظیر رئیس دولت، افراد موثر در حوزه دیپلماسی و نیز روحانیت تا حد زیادی به هدف رسانده بود.

هایزر راهی ایران می‌شود!

سولیوان در ادامه خاطرات خود ابراز می‌کند که ناامیدی آمریکا از ایده او برای اتحاد میان ارتش و برخی انقلابیون نزدیک به آمریکا بیشتر شده، لذا در اقدامی عجیب بدون اطلاع او قرار است فردی جدید با ماموریتی محرمانه به ایران بیاید؛ این فرد کسی نیست جز ژنرال هایزر. سولیوان در این مورد می‌نویسد: «دیروقت همان روز به وسیله معاون وزیر خارجه (نیوسام) از ماموریت هایزر به ایران مطلع شدم. گفتم گرچه برای من روشن نیست که هایزر چه اهدافی در سر دارد، ولی برای او به‌عنوان یک شخص احترام زیاد قائل بوده و هیچ‌گونه مخالفتی با سفرش به تهران ابراز نخواهم کرد. روز بعد هایزر با لباس‌شخصی و هواپیمای باری ۷۴۷ که برای ماموریت نظامی محموله حمل می‌کرد وارد تهران شد. او باید با افسران ارشد ارتش ملاقات کند به آنان اطمینان بدهد که حمایت لجستیکی آمریکا ادامه خواهد یافت.

در این ایام پیامی از واشنگتن دریافت کردم مبنی‌بر اینکه به شاه بگویم هم به نفع او و هم به نفع ایران است که مملکت را ترک کند. انتقال چنین پیامی توسط یک سفیر به رئیس یک کشور کار ساده‌ای نیست. اما در چند ماه گذشته به خاطر تحول شرایط، روابط من با شاه طوری شده بود که این امری غیرعادی نبود. پیام را تا آنجا که مقدورم بود به‌طور بسیار ملایم و ساده به شاه گفتم. او در حالی که گوش می‌داد دستش را به حالت استغاثه به سویم دراز کرد و گفت: بله، ولی به کجا بروم؟»

بعد‌ها مشخص شد که تغییر استراتژی آمریکا در قبال ایران و حضور هایزر در تهران نتیجه و جمع‌بندی مذاکراتی بوده که در نیمه دی ماه ۵۷ و در جریان کنفرانس گوادالوپ میان کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا و سران فرانسه، انگلستان و آلمان غربی حاصل شده است. کارتر با فشار ژیسکاردستن، رئیس‌جمهور فرانسه به این نتیجه می‌رسد که شاه دیگر نمی‌تواند در ایران دوام بیاورد، راه میانه نیز جوابگو نیست و باید برای یک کودتا در ایران آماده شود.

سنگ‌تمام ژنرال ۴ ستاره آمریکایی برای پهلوی

همان‌گونه که اشاره شد کنفرانس گوادلوپ، از طرفی به رایزنی با رهبر و چهره‌های اثرگذار انقلاب و از طرف دیگر تقویت دولت بختیار و تلاش برای انحراف انقلاب منتج شد. همزمان با این کنفرانس کارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، ژنرال رابرت هایزر را برای انجام عملیات و ماموریتی ویژه رهسپار تهران کرد. ژنرال هایزر، معاون فرمانده نیرو‌های ناتو در اروپا بود که ۱۴ دی ۵۷ به‌عنوان مسئول پروژه نجات رژیم وارد تهران شد. محمدرضا پهلوی که پس از کودتای ۲۸ مرداد در خاطراتش به صراحت تاج و تخت خود را مدیون شخص روزولت (رئیس‌جمهور آمریکا) می‌دانست، حالا بار دیگر پشتش به حامیان آمریکایی‌اش گرم بود و پیام کارتر مبنی‌بر خروج از ایران را توسط ژنرال هایزر دریافت کرد. هایزر بعد‌ها در خاطرات خود می‌گوید: «تا زمانی که یک دولت غیرنظامی وجود داشت، رئیس‌جمهور کارتر احساس می‌کرد این کاملا ضروری است که ارتش ترغیب شود بعد از خروج شاه تمام توان خود را متمرکز بر حمایت از این دولت کند. این کار چگونه می‌توانست انجام شود؟ به نظر می‌رسید رئیس‌جمهور به این فکر می‌کرد که یک فرستاده ویژه بفرستد و به دنبال یک چهره ارشد نظامی با تجربه دیپلماتیک و اطلاعات وسیع از ایران می‌گشت که می‌توانست اعتماد رهبران نظامی ایران را جلب کند.»

به عبارتی دیگر هایزر ماموریت داشت انسجام ارتش شاهنشاهی را حفظ و ارتش را به حمایت از دولت بختیار ترغیب کند. علاوه‌بر آن سپردن مسئولیت ارتش به چنین فردی به نوعی خط و نشان برای مخالفان نیز به حساب می‌آمد و احتمال کشتار‌های گسترده نیز می‌توانست آن‌ها را به عقب‌نشینی وادارد. از طرف دیگر ژنرال کارکشته آمریکایی مسئول بود که زمینه را برای کودتای نظامی فراهم آورد تا اگر به هر ترتیب دولت بختیار آنچنان که تصور می‌کردند نتوانست به ثبات برسد، با کودتا مسیر انقلاب را متوقف کنند. اقداماتی که به صورت همزمان پیگیری می‌شد و با توجه به اوج‌گیری انقلاب، کودتا در نگاه کاخ سفید غیرقابل چشم‌پوشی بود تا آنجا که ژنرال الکساندر هیگ ماموریت هایزر را انجام یک کودتای نظامی از طرف کاخ سفید می‌خواند. برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر نیز در کتاب خاطرات خود صریحا اعتراف می‌کند که طرح یک کودتای نظامی در ایران در صورت شکست بختیار یکی از وظایف اصلی هایزر در تهران بوده است. برژینسکی تاکید کرده «اجرای نقشه کودتا در ایران، هم به یک برنامه‌ریزی دقیق و طرح لجستیکی و هم به تصمیم و اراده سیاسی از طرف فرماندهان نظامی ایران بستگی داشت و علاوه‌بر آن مستلزم علامت یا اجازه‌ای از طرف یک مقام قابل قبول بود. ماموریت هایزر آماده نگه داشتن ارتش ایران برای انجام چنین برنامه‌ای در صورت ضرورت بود و با رفتن شاه از ایران فقط واشنگتن می‌توانست علامت لازم را برای اجرای این نقشه در ایران بدهد. ارزیابی بی‌طرفانه و حرفه‌ای هایزر درباره نیرو‌های مسلح ایران مهم‌ترین منبع اطلاعاتی ما در این زمینه به شمار می‌رفت... اولین گزارش مهم هایزر روز نهم ژانویه، یک هفته پیش از عزیمت شاه از ایران به دست ما رسید. در این گزارش هایزر نوشته بود که نگرانی عمده در ارتش ایران این است که فرماندهان ارشد هم همراه شاه یا به دنبال شاه ایران را ترک کنند و ارتش با از دست دادن کادر اصلی فرماندهی خود از هم بپاشد.»

روی حمایت آمریکا حساب باز کنید

هایزر با ورود به تهران به صورت رسمی زمام امور ارتش را برعهده گرفت. تا آنجا که فرماندهان ارشد نظامی اعلام کردند شاه به آن‌ها گفته که از وی اطاعت کنند. از این رو هایزر در راستای ماموربت خود جلسات مختلفی با افسران ارشد شاه برگزار کرد؛ جلساتی که مرکب از ارتشبد عباس قره‌باغی، ارتشبد طوفانیان، سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی، سپهبد بدره‌ای فرمانده نیروی زمینی و دریادار حبیب‌الهی فرمانده نیروی دریایی بود و به گروه پنج موسوم شد.

ژنرال هایزر در گام‌های نخست مانور نمایش قدرت را برای کسب ثبات ساختگی دولت بختیار تجویز می‌کند. نسخه‌ای که درنهایت به رژه نیرو‌های گارد سلطنتی در سوم بهمن منجر شد. مانوری که هایزر آن را بخشی از طرحش برای نشان دادن عزم نیرو‌ها می‌خواند. در سند سری لانه جاسوسی در این خصوص آمده است: «دیروز تیپ گارد سلطنتی، مهارت‌های نظامی و خشونت خود را که بسیار مورد تبلیغ بود به نمایش گذاشت.»

هایزر در خاطراتش تاکید کرده: «به سران ارتش اطمینان دادم که اگر حداکثر حمایت خود را از دولت غیرنظامی به‌عمل آورند، می‌توانند حتی زمانی که کودتای نظامی اجتناب‏‌ناپذیر باشد، روی حمایت آمریکا حساب باز کنند.»

میدان خونی که ژنرال آمریکایی راه انداخت

ژنرال هایزر در خاطرات روزانه نوشته که صبح روز ششم بهمن جلسه شورای فرماندهان ارتش ایران با حضور او برای چاره‌جویی درخصوص ورود امام برگزار شد. در این جلسه هایزر که از طریق سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، باخبر شده بود که تاریخ ورود امام به هشتم بهمن تغییر کرده است، ربودن هواپیمای امام را مطرح می‌کند و علاوه‌بر آن سناریوی دیگری را که می‌توانند به آن بپردازند این‌گونه طرح می‌کند: «قرار شد هر دو مکان، در جلسه آن شب به بختیار پیشنهاد شود. در عین حال می‌توانستیم به خمینی اجازه دهیم وارد کشور شود و بعد از ورود او، با اوضاع برخورد کنیم. ارتش کنترل مهرآباد را در دست می‌گرفت، سپس خمینی را به میدان شهیاد می‌آورد و در آنجا تحویل طرفدارانش می‌داد، سپس به مراکز مهم دولتی عقب می‌نشست. اگر جمعیت در بقیه مسیر خمینی، به هم می‌ریخت، دیگر به خودشان مربوط بود و در نظر ما فقط یک واقعه بود!»

فرمانده نظامی رژیم پهلوی در روز‌های منتهی به پیروزی انقلاب، در پاسخ به خشم مردم در برابر بستن فرودگاه و عدم اجازه پرواز امام، خونین‌ترین کشتار پس از ۱۷ شهریور را در هشتم بهمن ۵۷، در میدان ۲۴ اسفند (انقلاب فعلی) رقم می‌زند. هایزر که در کتاب خاطرات خود نیز تصریح کرده همه امور با هماهنگی وی انجام شده در این خصوص نوشته: «به‌نظر من، روش درست این بود که روی سر راهپیمایان تیراندازی هوایی کنند و از گاز اشک‏‌آور استفاده نمایند. اگر این روش موثر نبود، لوله تفنگ‌‏ها باید پایین می‌آمد تا شکی باقی نماند که نیرو‌ها شوخی ندارند.»

عملیات نجات هم پهلوی را نجات نداد

درنهایت ماموریت اصلی ژنرال آمریکایی به‌عنوان آخرین گزینه روی میز قرار می‌گیرد. «جان لیمبرت» از افراد موثر در سفارتخانه آمریکا در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) سال گذشته (۱۶ آبان ۹۶) در گفتگو با روزنامه «فرهیختگان» در پاسخ به سوالی درخصوص کودتای کورتاژ تصریح کرد: «آمریکایی‌ها به اشتباه تصور می‌کردند ایران سال ۵۷ همان ایران سال ۳۲ است و می‌توانند با کودتا جلوی انقلاب را بگیرند.»

بر این اساس هایزر تصمیم نهایی درخصوص کودتا را در جلسه ۱۴ بهمن خود با سران ارتش مطرح می‌کند و در این خصوص نوشته: «همه تدابیر را کنار گذاشتم و گفتم باید ابتکار عمل را به‌دست گیرند. صراحتا گفتم تا به‌حال هم اگر کاری انجام شده با تذکر و فشار مستمر من بوده است. همه با نگاهی فروافتاده و جدی به من چشم دوخته بودند، اما هیچ‌کدام‌شان با حرف من مخالفتی نشان ندادند.» ژنرال آمریکایی، فردای آن روز (۱۵ بهمن) مخفیانه ایران را ترک می‌کند و مسئولیت عملیاتی که عنوان عملیات نجات و کودتای کورتاژ را داشت، برعهده فیلیپ گاست، رئیس اداره مستشاری ارتش ایران گذاشت. کودتایی که قرار بود ۲۱ بهمن همزمان با اعلام حکومت نظامی گسترده و دستگیری امام خمینی و چهره‌های موثر انقلاب صورت بگیرد که درنهایت با اعلامیه امام مبنی‌بر غیرقانونی و بی‌اثر بودن اعلام حکومت نظامی توسط دولت بختیار بی‌نتیجه ماند.

منبع: روزنامه فرهیختگان

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.